بزرگترین ستمی که امکان دارد در حق آدمی روا داشته شود، الزام و تحمیل اندیشهای به اوست.
پروردگار هستی یقیناً به مصلحت ما آگاه بوده و هست و صلاح را در این دیده که هر شخصی را با سیستم فیزیکی و روحی منحصر به خودش بیافریند؛ که نتیجهی این آفرینش برای ما در جوانب و ابعاد مختلف محسوس است.
بطور مثال، خدای متعال میفرماید:
«ومِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِلْعَالِمِينَ»(٢٢/روم)
«و از نشانههای الهی، آفرینش آسمانها و زمین، و تفاوت زبانها و رنگهای شماست؛ همانا در این امر برای دانشمندان نشانههایی قطعی است.»
مدعیات ناسیونالیستی، ملت را بهمثابه مرکز کنش سیاسی نمایش میدهند که باید به دو پرسش کلی بسیار مهم پاسخ دهد؛ اول اینکه آیا نوعی گروه اجتماعی بزرگ (کوچکتر از مجموع کل انسانها) هست که واجد اهمیت اخلاقی ویژه باشد؟ پرسش دوم اینکه مبانی تکالیف شخص نسبت به گروه مرکزی پایبند به اخلاق چیست؟ این مبانی مبتنی بر عضویت اختیاری در ملتند یا عضویت غیراختیاری؟
فرهنگ امروز/ نِناد میشچِویچi] ] ترجمه: عدنان فلاحی
۱) ملت چیست؟
درحالیکه ملت غالباً از یک قوم یا اجتماع فرهنگی تشکیل میشود، دولت موجودیتی سیاسی قرین با بالاترین درجهی حاکمیت [ii] است و از همین رو تمایز نهادن بین ملتها و دولتها امری معمول است.
بنده در صدد بررسی پیامدهای سیاسی دیدگاه راشد غنوشی در قضیهی جدایی دعوت از مسایل سیاسی نیستم؛ در این زمینه تفاسیر و برداشتهای زیادی شده است که از جملهی آن این ادعاست که وی میخواهد با این کار زمینه را برای نامزدی ریاست جمهوری تونس آماده کند. این حق غنوشی است که همانند هر تونسی دیگری خود را شایستهی این مقام بداند.
از برخی از دوستان و آشنایان پرسیدم شما بیشتر تحت تأثیر کدام عمل دینی پدر یا مادرت قرار گرفتهای و باعث ازدیاد ایمان و تقوایت شده است؟ پاسخها متفاوت بود؛ یکی پاسخ داد: «مادرم همواره ما را به خواندن اذکار صبح و شام سفارش میکرد و ما هم این اذکار را با او تکرار میکردیم.
این سه آیه از اصولی سخن میگوید که بنیان جامعه باید بر اساس اصولی مطمئن و محکم و حق اداره شود و پیروی از فسق و احساسات، جامعه را تباه میکند. حق را نیز باید از لابلای فرمودههای ارزشمند پیامبر( صل الله علیه و سلم) بیابیم و پیروی کنیم.
درست است که خداوند متعال میفرماید: «حکم تنها به دست خداست.» (إِنْ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ) [انعام:57].
اما فکر سطحی و منحرف قایل به تناقض میان حاکمیت خدا و حاکمیتی است که بشر از رهیافت حاکمیت الهی بر مؤمنان در اختیار دارد.
این تناقض نظریهی خلافت الهی انسان را نادیده میانگارد و نمیپذیرد که خداوند انسان را جانشین قرار داده است تا حاکمیت او را در زمین بر پا دارد.
خدای متعال داود را به عنوان خلیفهی خود در زمین برگماشت تا میان مردم به حق حکم کند؛ یعنی حکم خدا را اجرا کند:
«يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ» [ص:26].
«ای داوود ما تو را در روی زمین خلیفه [خود] برگماشتهایم، پس در میان مردم به حق داوری کن، و از هوی و هوس پیروی مکن.»
کپی رایت © 1401 پیام اصلاح . تمام حقوق وب سایت محفوظ است . طراحی و توسعه توسط شرکت برنامه نویسی روپَل