اگر برای بزرگی مقیاسی باشد یقیناً هنیه یکی از بزرگان روزگار ماست.  عالمی بزرگ، خطیبی ناطق، مجاهدی تلاشگر، رهبری نستوه و صبور بود که آزادی فلسطبن و حقوق ملت ستمدیده‌ی آن با خون و وجودش عجین شده بود و به آن باور داشت.

او در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و تا پای جان برایش مبارزه کرد. و زرق و برق دنیا و مسافرتها و محافل و مجالس لحظه‌ای او را غافل ننمود.

علی رغم آنهمه اتهام‌های کینه‌توزانه و ظالمانه از سوی دشمنان یا ورشکستگان سیاسی ثابت کرد که او از آن دسته رهبران کم‌نظیری است که برای هدفش بهترین‌های خود را تقدیم کرد، دهها نفر از فرزندان و نوه‌هایش شهید شدند اما ذره‌ای از عزم راسخش کم نشد و تا آخرین لحظه‌ی زندگی‌اش ایستاد و جانش را در این راه نثار کرد.

 او می‌توانست همچون بسیاری دیگر از خیر آرمان‌ها و امیدهای ملتش بگذرد و در کنج عافبت به سر ببرد.

اما این چگونه ممکن است برای کسی که رسول بزرگوار را الگوی خود قرار داده هنگامی که او را تطمیع و تهدید کردند، سوگند خورد اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپش بگذارند تا از رسالتش دست بردارد آن کار را نخواهد کرد.

ای رهبر نستوه!

تو یک رهبری و فراتر از یک مسؤول بودی من می‌بینم که چگونه دل ملیون‌ها نفر با شهادتت به درد آمد و اشک ریختند و برایت نماز غایب خواندند.

بله تو لایق رهبر بودن هستی زیرا پاک دست و پاکدامن بودی. 
تو مسؤولیت را برای ادای آن پذیرفتی نه به‌عنوان نردبانی برای رسیدن به مطاع قلیل دنیوی.

پاک‌دست بودی و مستغنی از آنچه که دیگران را همچون مرغان حریص با آن به دام‌ می‌انداختند.

ما واقف هستیم که سازمانی اطلاعاتی همچون موساد چه مبالغ هنگفتی را برای خریدن افراد هزینه می‌کند. اما این کوردلان غافل بودند از اینکه تو قبلاً خود را به پروردگارت فروخته بودی در مقابل چیزی که ارزش واقعی داشت
( ان الله اشتری من المومنین انفسهم بان لهم الجنة)

تو بسیار متفاوت بودی با آن مسؤولانی که سرمایه انباشتند و فرزندان خود را  برای خوشگذرانی روانه‌ی دیگر دیار کردند تا با آن پول‌های حرام در سواحل و کلوپ‌های شبانه خوش بگذرانند و بچه‌های مردم در فقر و بدبختی زندگی کنند و‌ کشته شوند.

ما دیدیم که فرزندان تو همچون دیگران در معرض خطر و مرگ بودند و چتر امنیت پدرشان بالای سرشان نبود.

تو‌ پاک‌دامن زیستی و گرنه همچون دیگر حکام منطقه، در دام پرستوهای یهود می‌افتادی و مجبور به مسامحمه می‌شدی.

بی‌شک این سکوت مرگبار آنان در مقابل جنایات اسرائیل حاکی از نقطه ضعف‌های اخلاقی آنان است که یهود توسط آنها، آنان را ذلیل نموده است.

بله تو از تبار ایمانی و دنباله‌رو آن تابعین «ابو مسلم خولانی» که فرمود: 
سوگند به خدا در زندگی کاری نکرده‌ام که احساس شرم کنم کسی آن را ببیند مگر همبستری با همسرم یا رفع نیاز.

اما کوردلان خاموش‌دل که شعله‌ی ایمان در وجودشان نوری ندارد نمی‌توانند این را درک کنند. اما برای کاروان ایمان آشنا است.

تو با قران مٲنوس بودی و با آن و برای آن زیستی!
تو «سیدوار» در زیر سایه‌اش آرمیدی و خود را در کاروان نور یافتی و دنباله‌رو قافله‌ی انبیاء علیهم الصلاة والسلام.

قرار گرفتن در این کاروان چنان بزرگی بخش است که همرهانش آن را با هیچ چیز معاوضه نمی‌کنند.

شما مردمتان را بر این مبنا تربیت کردید و چون خود صادق بودید تربیتتان سودمند شد و نسلی را پروراندید که بشریت تا روز قیامت به آنان مباهات می‌کند. 
کسانی که جان و مال و فرزندان را از دست دادند اما هرگز پشیمان نشده و سست نگشتند و با اینهمه بلایا یکی از آنان خیانتی نکرد و جای اسیران یا رهبرانشان را لو ندادند.

و اما شهادت بهترین عاقبتی است که برای یک مجاهد رقم می خورد.
خالد بن ولید آن فرمانده‌ی مجاهد قهرمان در اواخر عمر با حزنی عمیق می‌فرماید: جایی از بدنم نیست که بر آن زخم شمشیر و نیزه و تیر نباشد اما اینک من همچون شتری در بستر می‌میرم.

هرقل وقتی می‌خواهد عبدالله بن حذافه را در دیگ جوشان روغن بگذارد می‌گرید وقتی سبب را می پرسند می‌فرماید:
من یک جان دارم در راه خدا تقدیم می‌کنم ای کاش هزاران جان داشتم و همه را به خدا تقدیم می‌نمودم.

یقین دارم ما در دیگر سرای به مقام شامخ شما شهیدان غبطه می‌خوریم.

خداوند تو را در بهشت خود با پیامبران و صدیقین شهدا و صالحان جای دهد. و ما را دنباله‌روان این کاروان گرداند.