از برخی از دوستان و آشنایان پرسیدم شما بیشتر تحت تأثیر کدام عمل دینی پدر یا مادرت قرار گرفته‌ای و باعث ازدیاد ایمان و تقوایت شده است؟ پاسخ‌ها متفاوت بود؛ یکی پاسخ داد: «مادرم همواره ما را به خواندن اذکار صبح و شام سفارش می‌کرد و ما هم این اذکار را با او تکرار می‌کردیم. در هنگام رفتن برای مدرسه برایمان دعا می‌کرد و می‌گفت: امیدوارم خدا شما را در پناه خود محفوظ بدارد و موفق کند. پدرم نیز همواره این دعا را تکرار می‌کرد: خدایا فرزندانم را صالح و نسبت به پدر و مادر نیکوکار گردان. وقتی پدرم از نماز صبح باز می‌گشت صدای درب منزل و گام‌های آرامش همواره در ذهنم می‌گردد. مادرم مدام سوره‌های معوذتین را می‌خواند بر دستانش می‌دمید و سر و روی ما را با آن مسح می‌کرد.»

دیگری گفت: «ما روز جمعه را از اعمالی که مادرمان انجام می‌داد می‌شناختیم؛ روزهای جمعه بوی عطر و بخور در خانه می‌پیچید و تلویزیون خطبه‌های حرم مکّی‌ را با صدای بلند پخش می‌کرد. پدر ما را جمع می‌کرد و با هم سوره‌ی کهف را می‌خواندیم سپس به خانواده‌ی خویشان و بستگان سر می‌زدیم. روز جمعه در زندگی ما رنگ و بوی خاصی داشت. من هم همیشه دوست دارم همین کارها را با فرزندانم انجام دهم.»

شخص دیگری گفت: «بیشترین کار نیکی که در کودکی بر من تأثیر گذاشت آن بود که می‌دیدم پدرم در ماه رمضان زکات مالش را خارج می‌کند؛ او ما را جمع می‌کرد و از ما می‌خواست در شمارش و بسته‌بندی به او کمک کنیم. آنگاه از ما می‌خواست بر روی هر بسته یا ظرف نام فرد مستحق زکات را بنویسیم. این کار پدر تأثیر بسیاری بر ما می‌گذاشت. من هنگام وضوی پدر صدای شرشر آب و صدای ذکر و دعای پس از وضویش را می‌شنیدم. گاهی پدر و گاهی نیز مادر ما را برای ادای نماز جماعت جمع می‌کردند در حالی که ما هنوز کوچک بودیم و در آغوش آنها بازی می‌کردیم. آنان پس از نماز برای ذکر می‌نشستند و اذکار را با انگشتان خود می‌شمردند. ما هم یاد گرفته‌ بودیم که آنان پس از نماز 33 بار سبحان الله و 33 بار الحمد لله و 33 بار الله اکبر می‌گویند و با یک بار "لا اله الا الله وحده لا شریک له له الملک وله الحمد و هو علی کل شيء قدیر" اذکار را ختم می‌کردند.»

یکی از مادران گفت: «مادرمان ما را تشویق می‌کرد که قضای روز‌ه‌هایی را که به خاطر عذر شرعی از دست داده‌ایم بگیریم. او هم با ما روزه می‌گرفت تا تشویق‌مان کند که هر چه سریع‌تر قضای روزه‌ی خود را بگیریم. او ادامه داد: خیلی چیزها را از مادربزرگم آموختم. چون همیشه قرآن می‌خواند و هر ماه یک بار قرآن را ختم می‌کرد. گاهی ماشین پدر را از او می‌گرفتم و اولین چیزی که پس از روشن کردم می‌شنیدم صدای قرائت قرآن بود.»

دختر جوانی می‌گفت: «بیشترین چیزی که در من تأثیر می‌گذاشت بوی عطر و بخور روز جمعه بود. مادرم هر گاه عکس بیت المقدس را روی دیوار می‌دید می‌گفت: امیدوارم خدای متعال زیارتت را نصیب‌مان کند. پدر و مادرم هر گاه وضو می‌گرفتند در حمام را نمی‌بستند تا ما طریقه‌ی وضو گرفتن آنها را ببینیم. در کودکی دعای سوار شدن بر ماشین و دعای ورود و خروج از منزل را با ما تکرار می‌کردند تا آنها را حفظ کنیم. هنگام غذا خوردن به ما یادآور می‌شدند که با دست راست بخوریم. پدرم همیشه خرما و قهوه به همراه داشت و همیشه دوست داشتیم با او خرما ‌بخوریم. مادربزرگ هیچ وقت اجازه نمی‌داد غذای اضافی را دور بریزیم؛ به ما می‌گفت باقیمانده‌ی غذا را جمع کنیم و آن را صدقه بدهیم یا برای خوراک مرغان و حیوانات نگه داریم. او می‌گفت: "في كل كبدة رطبة أجر" نیکی به هر جانداری پاداش دارد. ما آن زمان معنی این سخن را نمی‌فهمیدیم ولی وقتی بزرگ شدیم فهمیدم که منظور مادربزرگ همان حدیث نبوی است که تشویق می‌کند با حیوانات مهربان باشیم.»

این‌ها ایده‌های ساده و مختصری هستند ولی به صورت غیر مستقیم در تربیت ایمانی تأثیر بسزایی دارد؛ این‌ها مواردی هستند بدون این که با تذکر یا توجیه همراه باشد بر فرزندان تأثیر مستقیم می‌گذارد و ما از آن به عنوان «تربیت الگو محور» نام می‌بریم. این‌ روش بیش از هر روش دیگری در کودک تأثیر می‌گذارد و با نگاه به رفتارهای پدر و مادر و نزدیکان و بستگان در جوی دینی و ایمانی قرار می‌گیرد.