«برخی به اسمِ ابن تیمیه از دموکراسی حمایت به عمل می‌آورند و برخی دیگر نیز باز هم به اسمِ ابن تیمیه دموکراسی را حرام اعلام می‌کنند. برخی به اسمِ ابن تیمیه سیاست درهای باز را در قبال دیگران در پیش می‌گیرند و برخی دیگر نیز به اسمِ ابن تیمیه مسیری کاملا متفاوت از این سیاست را در پیش می‌گیرند. برخی به اسمِ ابن تیمیه با قدرت حاکم روابط دوستانه برقرار می‌کنند و برخی دیگر نیز به اسمِ ابن تیمیه مسیر دشمنی با قدرت حاکم را در پیش می‌گیرند.»

این جملات رائد السمهوری، سلفی‌پژوه برجسته عرب، به خوبی پیچیدگی های اندیشه ابن تیمیه و قرائتهای متفاوت و متضادی که میتوان از آرای او داشت را نشان میدهد. در ایران اما قرائتی ثابت، یکدست و ساده از ابن تیمیه وجود دارد.

رائد السمهوری از آن دسته افرادی است که قرائتش از ابن تیمیه با آنچه در ایران رایج است، به کلی متفاوت و بلکه متضاد است.

متن زیر ترجمه مصاحبه او با الجزیره است که برای آشنایی با قرائت های متفاوت از ابن تیمیه توسط شعوبا منتشر شده است. بدیهی است که نقل این مطالب به معنای رد یا تایید آن نیست.

 از یک سوی، هرگاه سخن از «افراطی‌گری» به میان می‌آید نام «ابن تیمیه» مطرح می‌شود و از سوی دیگر از او به عنوان یک تئوریسین و نظریه‌پرداز اصلی سازمان‌ها و جنبش‌های جهادی یاد می‌شود. در واقع، «ابن تیمیه» به عنوان یک شخصیت مرکزی که بخشی از ویژگی‌ها و مؤلفه‌های واقعیت کنونی ما را شکل داده است، محسوب می‌شود. به ابن تیمیه نه به عنوان یک شخصیت ساده که به عنوان فردی که از خود یک میراث برجای گذاشته است، باید نگریست. افزون براین، سلسله مسائلی که ابن تیمیه مطرح کرده است با مفاهیمی ارتباط دارند که همچنان تا به امروز در ذهن ما وجود دارند؛ ازجمله این مسائل می‌توان به مسأله «تکفیر» و پیامدهای آن مانند حذفِ دیگری و یا حتی قتل او، اشاره کرد.

در همین راستا، ما در سایت میدان با استاد «رائد السمهوری» پژوهشگر و منتقد در حوزه ادبیات و اندیشه اسلامی که در رشته‌های فلسفه، علم کلام و اصول فقه نیز صاحب‌نظر است، گفتگویی را انجام داده‌ایم. این پژوهشگر و منتقد  کتابی را تحت عنوان «نقد گفتمان سلفی؛ ابن تیمیه الگو است» به رشته تحریر درآورده است که ما آن را بسیار مهم قلمداد می‌کنیم. از همین‌روی، ما در جریان این گفتگو سلسله سؤالاتی را از وی مطرح ساخته‌ایم که همواره این سؤالات درباره ابن تیمیه مطرح بوده‌اند. هدف از انجام این گفتگو آن است که شاید از رهگذر آن بتوانیم در نوع نگرش به میراثِ ابن تیمیه به صورت جدی‌تر و عملی‌تر تجدیدنظر کنیم. شاید این گفتگو مدخلی برای تفکر در میراث به جای مانده به صورت عام و در ابن تیمیه به صورت خاص، باشد.

پیش از ورود به فکر و اندیشه ابن تیمیه، به عنوان یک سؤال اصلی و اساسی می‌خواهیم این مسأله را مطرح کنیم که آیا کثرتِ مرور تاریخ و بازگشت به گذشته ارتباطی به شکستِ خطِ مشی ما در برخورد ما با واقعیت‌های کنونی دارد؟ به عبارت بهتر، بیشتر شدن شکست‌های کنونی ما عاملی برای پناه بردن به گذشته و بحث و مناقشه بر سَر میراثِ به جای مانده نیست؟ 

واقعیت آن است که بازگشت به گذشته دارای یک تصویر، بُعد و جنبه واحد نیست، بلکه ابعاد مختلف و متعددی دارد. گاهی اوقات شما به گذشته بازمی‌گردید تا بتوانید آینده بهتری داشته باشید. به عنوان نمونه، برخی از گرایش‌های سلفیت معاصر نظیر «جمال الدین افغانی»، «محمد عبده» و «رشید رضا» چنین اعتقادی دارند. گاهی اوقات نیز شما به گذشته بازمی‌گردید تا خود را در آن محصور سازید. برخی جریان‌های امروزی اینگونه رفتار می‌کنند. آن‌ها به واقعیت‌های کنونی خود به گونه‌ای فکر می‌کنند و می‌اندیشند که گویی در زمان «احمد بن حنبل» و یا «ابن تیمیه» زندگی می‌کنند. در این میان اما جریان دیگری وجود دارد که من تصور می‌کنم از «میراث» برای خود «هویت» می‌سازد و این درحالی است که «میراث» نه از لحاظ مفهومی، نه از لحاظ زبانی، نه از لحاظ قومی و نه از لحاظ دینی «هویت» محسوب نمی‎‌شود. از سوی دیگر، برخی نیز به گذشته بازمی‌گردند تا از رهگذر آن بر اساس تاریخ، خود را بازسازی کنند.

این یک واقعیت است که همگی ــــ چه بخواهیم و چه نخواهیم ــــ در این عصر زندگی می‌کنیم. این بدان معناست که حتی کسانی که میراث ابن تیمیه را مطالعه می‌کنند، نمی‌توانند خود را از عصرِ حاضر جدا بدانند.

 سؤال اصلی و اساسی اینجاست که مطالعه این میراث و بازگشت به آن با چه رویکردی صورت می‌گیرد؟ کسانی که این میراث را مطالعه کرده و به آن بازمی‌گردند، چه هدفی را دنبال می‌کنند؟ اینجاست که تفاوت‌ها آشکار می‌شود. آیا مطالعه میراث و بازگشت به آن روشمند و سازمان‌یافته است؟ من براین باورم که برخی از این مطالعات در واقع بدون هیچگونه روش، سازوکار و خط مشیِ مشخص و معین صورت می‌گیرد و کسانی که به این صورت عمل می‌کنند تنها به مطالعه متون و اقتباس از آن‌ها بسنده می‌کنند. من معتقدم که اگر این افراد در زمان ابن تیمیه زندگی می‌کردند، در مقایسه با امروز خود، انعطاف‌پذیرتر بودند.

ابن تیمیه چیزی بیش از یک میراث فقهی و عقیدتی از خود برجای گذاشته است. آنچه که ابن تیمیه ارائه کرد با آنچه که علمای سنتی هم‌عصرش ارائه کردند، فاصله زیادی دارد. علت هم آن است که ابن تیمیه مسیرهای جدیدی در حوزه‌های فلسفه و سیاست را پیمود. آیا سلفیت نوینِ ابن تیمیه به صورت تقطیع‌شده به مردم ارائه شده است؟ 

من به ضرس قاطع می‌گویم که بله این اتفاق افتاده است. من شخصا میراث ابن تیمیه را ۳ مرتبه خوانده‌ام؛ البته به جز موارد اندکی که آن را مطالعه نکرده‌ام. در این حین متوجه شدم که بخش نه چندان کمی از این میراث دستخوش تغییراتی شده و به صورت تقطیع‌شده درآمده است. این اتفاق نه به دست هواداران ابن تیمیه که به دست دشمنانش نیز رخ داده است. این مسأله موجب می‌شود تا میراث ابن تیمیه میراثی کور و تقطیع‌شده باشد و این اجحاف بزرگی در حق ابن تیمیه است؛ اجحافی که نتیجه آن نسبت دادن مسائلی به ابن تیمیه است که اساسا ارتباطی به او ندارد. این مسأله موجب می‌شود تا فردی که میراث او را مطالعه می‌کند قضاوت زودهنگام انجام دهد، دچار سوء تفاهم شود و… با این‌حال، من نمی‌خواهم در این زمینه سوء ظن داشته باشم.

برخی معتقد هستند که ابن تیمیه تغذیه‌کننده جریان‌ها و سازمان‌های افراطی مانند داعش، القاعده و… است. دیدگاه شما در خصوص این باور و اعتقاد چیست؟

این سخن در حقیقت یکی از بدترین و زشت‌ترین اتهاماتی است که به ابن تیمیه نسبت داده می‌شود. در واقع، من معتقدم که چنین برداشتی از شخصیت ابن تیمیه نشأت‌گرفته از جهل و نادانی است. اگر خوشبینانه به این انتقاد نگاه کنیم باید بگوییم که آن نشأت‌گرفته از عدم فهم تاریخی درست است و اگر بدبینانه به مسأله بنگریم باید بگوییم که آن ناشی از غرض‌ورزی و امیال شخصی است.

اگر بخواهیم به آن روزگار بازگردیم، باید گفت که در آن زمان پادشاهان احکام شریعت اسلامی را به طور کامل اجراء و پیاده‌سازی نمی‌کردند. حتی در برخی از موارد آن‌ها اقداماتی را صورت می‌دادند که کاملا با احکام شریعت اسلامی در تعارض بود. برخی از پادشاهان دیکتاتورمآب نیز سیاست‌هایی را در حوزه نظامی در پیش می‌گرفتند که عملا با آموزه‌های اسلامی تعارض داشت. در واقع، حکومت این پادشاهان دیکتاتور بر پایه و اساس خیانت، توطئه، قتل و زورگویی بنا شده بود. در آن زمان همچنین، قتل مردم و غارت اموال آن‌ها و غصب دارایی‌هایشان کاملا رواج داشت و ظلم و ستم در همه جا سایه گسترانیده بود. علیرغم تمامی آنچه که گفته شد، به عنوان مثال ابن تیمیه حتی به تشکیل یک گروه جهادی هم مبادرت نورزید.

از سوی دیگر، به عنوان نمونه ما می‌بینیم که ابن تیمیه فتوا به تکفیر «نصیریه» داده است. این فتوا تنها به این دلیل که پیروان نصیریه منحرف بودند، صادر نشد بلکه علت آن، این بود که پیروان نصیریه با ارتشِ پادشاهی جنگیدند و اعضای آن را کشتند و به اسارت گرفتند و بعضا نیز آن‌ها را فروختند. طبیعی است که چنین اقداماتی در زمره اقدامات کفرآمیز قلمداد می‌شوند. درهمین‌حال، ابن تیمیه زمانی علیه تاتارها فتوا صادر کرد که آن‌ها دمشق را به محاصره خود درآورده بودند. تاتارها در آن زمان ۴۰۰۰ نفر از حنبلی‌ها را به قتل رسانده و زنانشان را به اسارت گرفته بودند. تاتارها جنایت‌های وحشیانه دیگری را مرتکب شده بودند که حتی شیوخ و فقهاء حنابله نیز به این جنایت‌ها اذعان دارند.

اما پس از صدور فتواهایی از این دست چه اتفاقی رخ داد؟ اتفاقی که رخ داد این بود که «محمد عبدالسلام فرج» از فتواهای صادره توسط ابن تیمیه به عنوان دستاویزی برای قیام علیه حکومت مصر و ارتش آن بهره‌برداری کرد. پس ببینید که چگونه برخی شخصیت‌ها، فکر و اندیشه ابن تیمیه را خدشه‌دار ساختند. علت این نوع بهره‌برداری از فکر و اندیشه ابن تیمیه هم به عدم توجه و اهتمام کافی به فضاها و چارچوب‌های تاریخی‌ای که فتواها در قالب آن صادر شدند، بازمی‌گردد.

الأستاذ رائد السمهوري

برخی نیز عبارت «باید توبه کند وگرنه کشته می‌شود» را در آثار ابن تیمیه مورد شمارش قرار داده و گفته‌اند  که این عبارت بیش از ۴۰۰ مرتبه در آثار وی تکرار شده است. آیا تکرار چنین عبارتی برای بیش از ۴۰۰ مرتبه دلیلی بر خط مشی خشونت‌آمیز و افراطی او نیست؟

اگر مجموع آثار ابن تیمیه را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم، خشونت و خشونت‌گرایی در کدام قسمت از آن‌ها به چشم می‌خورد؟ بگذارید فرض کنیم که این عبارت بیش از ۴۰۰ مرتبه در ۱۰۰ جلد کتاب نگاشته‌شده توسط ابن تیمیه به کار رفته است. اگر ما تمامی کلمات و عبارات موجود در آثار ابن تیمیه را احصاء کنیم و یک محاسبه خیلی ساده انجام بدهیم، درخواهیم یافت که تکرار عباراتی نظیر «باید توبه کند وگرنه کشته می‌شود» از لحاظ کمیت چیزی شبیه قطره در برابر اقیانوس است. من همواره معتقد بوده‌ام که رویکرد کمیت‌گرایی یک رویکرد باطل و فریب‌دهنده است. آیا ابن تیمیه با بیان این عبارات و کلمات به دنبال مخالفت با احکام اهل سنت بوده است؟ قطعا اینطور نیست.

مخاطبِ ابن تیمیه باید به این نکته اساسی توجه داشته باشد و آن اینکه اطلاق حکم کفر نسبت به یک مسأله به معنای آن نیست که مجموعه‌ای معین از افراد، کافر شناخته شده‌اند. اساسا چنین چیزی در اندیشه ابن تیمیه محال به نظر می‌رسد، چراکه او همواره بیش از دیگران از نسبت دادن حکم کافر به مجموعه‎‌ای معین از افراد اجتناب می‌کرد. از سوی دیگر، باید گفت که ابن تیمیه گفتگوها و مناقشات بسیاری را با پیروان فرقه حلولیه (کسانی که قائل به حلول روح خدا در برخی افراد هستند) داشته است. علیرغم اینکه ابن تیمیه تمامی پیروان این فرقه را کافر می‌داند، اما هیچگاه هیچ فتوایی مبنی بر قتل آن‌ها صادر نکرده است. ابن تیمیه حتی پس از مرگ آن دسته از دشمنانش ازجمله پیروان فرقه حلولیه که حدود ۳۰ سال با او به مناقشه پرداختند، نسبت به آن‌ها دلسوزی و شفقت داشت.

زمانی که ما شخصیت سیاسی ابن تیمیه را به یک شخصیت جهادی نوین تنزل می‌دهیم، در می‌یابیم که وی از بسیاری از افرادی که به آن‌ها اشاره کردید انعطاف‌پذیر‌تر است. آیا این استنباط و نتیجه‌گیری درست است؟

این استنباط و نتیجه‌گیری نه‌تنها درست است بلکه کاملا عمیق و ریشه‌ای نیز هست. به عنوان مثال، علیرغم اینکه ابن تیمیه «نصیریه» را مرتد اعلام کرد و آن‌ها را کافر دانست، هرگونه اقدام علیه پیروان آن ازجمله قتل‌شان را نهی کرد. از سوی دیگر، ابن تیمیه صراحتا اعلام کرد که بسیاری از پیروان مذهب رافضی در ظاهر و باطن، مؤمن و با ایمان هستند. درباره پیروان فرقه اسماعیلیه نیز تأکید کرد که به احتمال فراوان آن‌ها مسلمان هستند. با تمامی این‌ها، افرادی هستند که هیچگاه نمی‌خواهند چنین متونی از ابن تیمیه را مطالعه کنند. مشابه چنین متونی که احکامی از این دست در آن‌ها موجود است، بسیار دیده می‌شود. این افراد تنها به آن دسته از متون و آثار به جای‌مانده از ابن تیمیه که در مناسبت‌های خاص و استثنایی مانند دوران جنگ به رشته تحریر درآمده‌اند، استناد می‎‌کنند.

چرا ابن تیمیه؟ چرا جریان سلفی ابن تیمیه را برگزید و مثلا شخصیتی مانند «العز بن عبدالسلام» را انتخاب نکرد؟

من از حدود ۲۰ سال پیش تاکنون درحال فکر کردن به این سؤال هستم. چرا ابن تیمیه؟

واقعیت آن است که انتخاب ابن تیمیه توسط جریان سلفی علل و عوامل متعددی دارد که به آن‌ها اشاره خواهم کرد.

دلیل اول:  این است که ابن تیمیه برای تمامی فرقه‌ها و مذاهب مخالف خود پاسخی داشت و هیچ فرقه و مذهبی نبود که او پاسخش را نداده باشد.

 دلیل دوم: فهم عمیق وی از گفته‎‌های فلاسفه و طرح انتقادات گسترده از آن‌ها بود.

دلیل سوم: زبردرستی او در عرصه علوم مختلف بود.

دلیل چهارم: این بود که وی همواره در خدمت عموم بود و برای منافع عموم تلاش می‌کرد.

دلیل پنجم: موضع قهرمانانه او درقبال غازان‌خان و تاتارها بود.

دلیل ششم: این بود که او علاوه بر عرصه علمی، در عرصه‌های عمومی دیگر نیز به فعالیت پرداخت. دلیل هفتم: احساسات گرم و صادقانه او در نگاشته‌هایش بود.

دلیل هشتم: اقدام او در باز کردن راه اجتهاد بود.

دلیل نهم: انجام پژوهش‌های آزادانه توسط وی و اعلام عمومی نتایج این پژوهش‌ها بدون واهمه از پیامدها و عواقب آن، بود.

دلیل دهم: نیز این بود که ابن تیمیه به دلیل آراء و دیدگاه‌هایش سال‌هایی از عمر خود را در زندان سپری کرد.

علاوه‌بر آنچه که گفته شد، علل و عوامل دیگری نیز وجود دارد. در هر صورت، ابن تیمیه حقیقتا یک شخصیت الهام‌بخش به شمار می‎‌رود.

چرا جهادی‌ها با رویکرد و گرایش خود، فتواهای «شیخ الاسلام» را به گونه‌ای دنبال می‌کنند که گاهی آن‌ها [فتواها] را در سطح قانونگذاری تلقی می‌کنند؟ بدین معنا که زمانی که گفته می‌شود «ابن تیمیه گفته است …»، جهادی‌ها بحث، مناقشه و مجادله پیرامون یک موضوع را تمام‌شده تلقی می‌کنند…

از میزان درستی مسأله‌ای که مطرح کردید اطلاع ندارم اما در این خصوص باید بگویم که شما در میراث جهادی‌ها رد پای ابن تیمیه و دیگر شخصیت‌ها نظیر «حجر و النووی»، «الشافعی» و «مالک» و… را می‌بینید. با این‌حال، ابن تیمیه سرآمد این اشخاص است و طبیعی است که هواداران متعصبی داشته باشد؛ به گونه‌ای که کلامش را فصل‌الخطاب تلقی کنند. باید اشاره کنم که این مسأله تنها در ابن تیمیه محدود و محصور نمی‌شود و دیگر شخصیت‌ها را نیز شامل می‌شود.

میزان حضور فکر و اندیشه ابن تیمیه در جنبش‌های اصلاح‌گرایانه معاصر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ به عنوان مثال، «شاه ولی الله دهلوی» یکی از اصلاح‌گران مهم اسلامی در شبه‌قاره هند و همچنین «ابوالحسن ندوی» ابن تیمیه را ستوده‌اند…

افراد و شخصیت‌هایی وجود دارند که به روح و باطن فکر و اندیشه ابن تیمیه اهتمام می‌ورزند و خط مشیِ کلی و مقاصد این فکر و اندیشه را مورد توجه قرار می‌دهند. ازجمله این افراد و شخصیت‌ها می‌توان به شاه ولی الله دهلوی، ابوالحسن ندوی، الافغانی، محمد عبده، رشید رضا، الفاسی، الابراهیمی و… اشاره کرد.

در نقطه مقابل، افراد و شخصیت‌هایی نیز وجود دارند که خود را در مجموعه‌ای از مسائل و قضایا محدود و محصور کرده‌اند و هیچ توجهی به افکار ابن تیمیه ندارند. بله درست است؛ قطعا و بدون شک افکار و اندیشه‌های ابن تیمیه در جنبش‌های اصلاح‌گرایانه معاصر حضور دارد اما چگونگی حضور این افکار و اندیشه‌ها بسته به میزان فهم صاحبان اندیشه اصلاح‌گرایانه، متفاوت است. در این ارتباط باید گفت که برخی به اسمِ ابن تیمیه از دموکراسی حمایت به عمل می‌آورند و برخی دیگر نیز باز هم به اسمِ ابن تیمیه دموکراسی را حرام اعلام می‌کنند. برخی به اسمِ ابن تیمیه سیاست درهای باز را در قبال دیگران در پیش می‌گیرند و برخی دیگر نیز به اسمِ ابن تیمیه مسیری کاملا متفاوت از این سیاست را در پیش می‌گیرند. برخی به اسمِ ابن تیمیه با قدرت حاکم روابط دوستانه برقرار می‌کنند و برخی دیگر نیز به اسمِ ابن تیمیه مسیر دشمنی با قدرت حاکم را در پیش می‌گیرند. در هر صورت، به اعتقاد من مطالعه دقیق تاریخ می‌تواند در زمینه فهم عمیق و ریشه‌ای افکار و اندیشه‌های ابن تیمیه به ما کمک کند؛ خواندن گزینشی کتاب‌های ابن تیمیه نمی‌تواند در این خصوص راهگشا باشد.

برخی انتقادات نسبت به میراث اسلامی وجود دارد و منتقدان معتقدند که این میراث در واقع اصلی و اساسی‌ترین مانع در برابر خیزش و نهضت است. شما این مسأله را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

پاسخگویی دقیق به این مسأله نیازمند انجام یک پژوهش کامل است.

سؤالی که در وهله اول در این خصوص مطرح می‌شود این است که مقصود، کدام میراث است؟

آیا میراث امت چیزی غیر از رویکرد تمدنی و فرهنگی آن در تاریخ است؟

 آیا میراثی که امت ما قرن‌ها با آن سروکار داشته است، می‌تواند فاسد باشد؟

آیا چنین چیزی معقول و عقلانی به نظر می‌رسد؟

من معتقدم که این نظریه‌ها کودکانه هستند.

 آیا اعراب اولیه خیزش نکردند و در قرن‌های اول و دوم به چین و اروپا نرسیدند؟

آیا آن‌ها هیچ اقدامی را در طول تاریخ صورت ندادند؟

 آیا آن‌ها بغداد، گرانادا و قاهره را نساختند؟

آیا امت ما در طول تاریخ شخصیت‌هایی نظیر ابن سینا، فارابی، ابن رشد، ابو البرکات البغدادی، حسن بن الهیثم، جابر بن حیان و خوارزمی را به خود ندیده است؟

 آیا الجاحظ و ابو حیان هیچگاه از ما نبوده‌اند؟

آیا غزالی، ابن تیمیه، الرازی و همچنین القاضی عبدالجبار در طول تاریخ از ما نبوده‌اند؟

 آیا ابن ابی اصیبعه کتاب «طبقات الاطباء» را به رشته تحریر درنیاورد؟

 

 سؤال من اینجاست که آیا تمامی شخصیت‌های یادشده هیچ نقشی در شکل‌گیری تمدن نداشته‌اند؟

واقعیت مطلب آن است که مشکل در میراث و نوع و ماهیت آن خلاصه نمی‌شود، بلکه مشکل آن است که مردمی وجود دارند که از میراث، بهره‌برداری‌های مورد دلخواه‌شان را انجام می‌دهند.

آن‌ها حتی حاضر هستند تا از میراث برای ظلم، استبداد و سرکوبگری استفاده کنند. اینجاست که حتی بهره‌برداری از میراث هم به باقی ماندن هرچه بیشتر در عقب‌ماندگی، منجر می‌شود.

سؤالی که وجود دارد این است که چرا اسلام‌گرایان به میراث فقهی ابن تیمیه اهتمام ورزیدند و توجهی به میراث فلسفی وی نداشتند؟ آیا این درست است که ابن تیمیه حتی پیش از اروپا منطق ارسطویی را رد کرد؟

واقعیت آن است که اسلام‌گرایان حتی به میراث فقهی ابن تیمیه هم اهتمامی نداشته‌اند. آن‌ها تنها به آن قسمت از میراث فقهی ابن تیمیه که متناسب با رویکردها و گرایش‌هایشان بوده است، توجه کردند. با تمامی این‌ها، ما نباید از تأثیر ابن تیمیه در شخصیت‌هایی نظیر شیخ القرضاوی غافل شویم. ابن تیمیه برای تمامی مسائل و قضایایی که مطرح می‌کرد، دلیل و برهان می‌آورد. او حتی زمانی که در احکام خود با امامان مذاهب چهارگانه اهل سنت مخالفت می‌کرد، از ذکر دلیل و برهان غافل نمی‌شد. علاوه ‌بر آنچه که گفته شد، اسلام‌گرایان همچنین هیچ توجه و اهتمامی به بُعد فلسلفی میراث ابن تیمیه نداشتند. اسلام‌گرایان تنها بخش‌هایی از میراث فلسفی ابن تیمیه را مورد توجه قرار دادند که به وسیله آن می‌توانستند پاسخ دشمنان خود را بدهند.

در خصوص بخش دوم سؤالتان نیز باید بگویم که ابن تیمیه پیش از اروپا «منطق صوری» را رد کرد. من شخصا علاقه‌ای به تاریخ فلسفه در اروپا ندارم اما می‌دانم که ابن تیمیه یکی از حلقه‌های اصلی زنجیره مواجهه و مقابله با «منطق صوری» بوده است. ابن تیمیه کتاب مهمی را به رشته تحریر درآورد؛ کتابی که تحت عنوان «پاسخ به منطقیون» منتشر شد. او در این کتاب با ذکر دلیل، استدلال‌های منطقیون را رد کرد. ذکر این نکته نیز ضروری است که ابن تیمیه ادعا نمی‌کند که منطق ارسطو به طور کامل باطل است، بلکه اعتراضات و انتقادات خود نسبت به اصل «تصور و تصدیق» را اعلام می‌کند. من در اینجا نمی‌خواهم خیلی درباره این مسأله بحث کنم. در این خصوص کتابی را تحت عنوان «تهافت ابی یعرف المرزوقی» به رشته تحریر درآورده‌ام.

بهره‌برداری از فکر و اندیشه ابن تیمیه در ایدئولوژی محمدبن عبدالوهاب چگونه قابل تفسیر و تبیین است؟ حد و مرزهای تداخل و جدایی این دو اندیشه کجاست؟

پاسخگویی به این سؤال نیازمند انجام تحقیقات و پژوهش‌های آکادمیک است! اما در هر صورت، می‌توانم به برخی از تفاوت‌ها میان دو اندیشه مذکور اشاره کنم؛

۱ــ «ابن عبد الوهاب» دولت جدیدی را تشکیل داد اما ابن تیمیه این کار را نکرد.

۲ــ «ابن عبد الوهاب» در مسیر تکفیر مجموعه‌ای معین از افراد حرکت می‌کرد و خون آن‌ها را مباح اعلام می‌کرد اما ابن تیمیه در این مسیر گام برنداشت.

۳ــ تمامی نگاشته‌های «ابن عبد الوهاب» حاوی پیام‌های کوتاه و خلاصه بوده و فاقد هرگونه اندیشه‌های عمیق و ریشه‎‌ای است. در عین حال، کلام وی یک کلام فلسفی است. این درحالی است که ابن تیمیه اینگونه نبوده است.

من واقعا زمانی که در مقام مقایسه میان دو شخصیت مذکور برمی‌آیم، به شدت در تنگنا قرار می‌گیرم! ترجیحم این است که ابن عبد الوهاب را با شاگردان ابن تیمیه مقایسه کنم و نه با خودِ او.

سلفیت نوین بر این باور است که ابن تیمیه اولین فردی است که دیوار سنت‌گرایی را شکست و باب اجتهاد را باز کرد… آیا چنین چیزی درست است؟ 

چنین چیزی اساسا غلط و نادرست است. با این‌حال، ابن تیمیه در اجتهادات خود کاملا استوار و ثابت‌قدم بود. انتقادات ابن تیمیه از غزالی یکی از برجسته‌ترین ایستگاه‌های نبردهای منتقدانه وی محسوب می‌شود. ما شاهد آن بودیم که «علی الوردی» عالم عراقیِ جامعه‌شناس مقولات ابن تیمیه در نقد علم کلام و اصول و پایه‌های منطق را ستوده است.

من تصور نمی‌کنم که ابن تیمیه در عرصه نقد منطق، چیز جدیدی را ارائه کرده باشد، زیرا قرن‌ها پیش از او علمای کلام در این زمینه فعالیت داشته‌اند. آن‌ها پیش از ابن تیمیه به مباحثی نظیر «حدّ» در منطق اعتراض و انتقاد کرده بودند. نقشی که ابن تیمیه در این زمینه ایفا کرد این بود که نقد به مباحث منطق را تعمیق کرد و خط مشیِ «استدلال استقرایی» را در این زمینه در پیش گرفت. او انتقادات خود به مباحث «حد و تصور» و «قیاس و تصدیق» را به صورت عمیق و ریشه‌ای مطرح ساخت. بنابراین، شکی نیست که در عرصه نقد به منطق، ابن تیمیه پس از بکارگیری رویکرد استدلال استقرایی، نسبت به دیگران سرآمد بوده است.

شما کتابی را در خصوص ابن تیمیه تحت عنوان «نقد گفتمان سلفی … ابن تیمیه الگو است» نگاشته‌اید. با این‌حال، ما در کتاب شما ملاحظه کردیم که بخش‌هایی را آورده‌اید و در آن‌ها از ابن تیمیه دفاع کرده‌اید… آیا به نظر شما این مسأله در نگاه دیگران، تضاد و تناقض تلقی نمی‌شود؟

اینکه ما از کسی که دوستش داریم، انتقاد کنیم آیا تناقض است؟

 تناقض در کدام بخش این مسأله به چشم می‌خورد؟

آیا دفاع از کسی که از او انتقاد می‌کنیم، تناقض است؟

 وقتی که ما از مظلوم در برابر هجمه‌های گروهی ظالم و تنگ‌نظر حمایت می‌کنیم، این به معنای تناقض است؟

من حقیقتا احترام زیادی برای ابن تیمیه قائل هستم. من احترام زیادی برای آراء، دیدگاه‌ها، تحلیل‌ها و نقطه‌نظرات او قائل هستم اما اینکه در برخی موارد با او اختلاف داشته باشم بدین معنا نیست که نباید از او دفاع کنم. انتقادات من از ابن تیمیه معنایش این نیست که او امام و پیشرویی بزرگ محسوب نمی‌شود. به ضرس قاطع می‌گویم که ابن تیمیه استاد من است و من با علاقه‌ای وافر نزد او تلمذ می‌کنم و به این مسأله هم افتخار می‌کنم.

برای ما توضیح دهید که خط‌مشیِ شما برای فهم و درک ابن تیمیه چه بوده است؟

سؤالاتی از این دست، سؤالات بزرگی هستند و بسیار ظلم و اجحاف است که در حد و اندازه چند سطر به آن‌ها پاسخ داده شود. با این‌حال، من تلاش می‌کنم تا به صورت خلاصه به این مسأله بپردازم.

باید بگویم که من در ابتدای امر به صورت گزینشی آثار ابن تیمیه را مطالعه می‌کردم و در این میان هیچ توجهی به جزئیات و نیز فضای تاریخی‌ای که آثار در چارچوب و قالب آن خلق شده‌اند، نداشتم. درست به همین دلیل بود که انتقاداتی را از برخی فتواهای ابن تیمیه مطرح کردم. اما پس از ملحق شدن به مرکز پژوهش‌ها و تحقیقات عربی به این نتیجه رسیدم که برای بررسی افکار و اندیشه‌های شخصیت‌ها می‌بایست فضا و چارچوب سیاسی و اجتماعیِ این افکار نیز به دقت مورد ارزیابی قرار گیرد. من به این نتیجه رسیدم که تنها از این طریق است که می‌توان افکار و اندیشه‌ها را به طور کامل شناخت. بدین‌ترتیب، خط مشیِ جدیدی را در پیش گرفتم و مجددا به مطالعه میراث ابن تیمیه مبادرت ورزیدم.

به عنوان نمونه، زمانی که فتوای ابن تیمیه علیه «نصیریه» را مورد مطالعه قرار می‌دهید و نمی‌دانید که پیروان این فرقه علیه نظام حاکم سرکشی می‌کردند، اقدام به راهزنی می‌کردند، امنیت را با مخاطره مواجه می‌ساختند، فرزندان مسلمانان را می‌ربودند و می‌فروختند، اقدامات کفرآمیز انجام می‌دادند، با تاتارها و صلیبی‌ها در ارتباط بودند و… بنابراین طبیعی است که در چنین شرایطی از فتوای ابن تیمیه علیه نصیریه انتقاد صورت می‌گیرد. زمانی که شما فتوای ابن تیمیه را با علمِ به تمامی آنچه که گفته شد، مطالعه می‌کنید دیگر جای انتقاد باقی نمی‌ماند؛ کمااینکه علمای هم‌عصر وی نیز با فتواهایی از این دست کاملا موافق بودند.

مهمترین میراثی که ابن تیمیه از خود در عرصه فکر و اندیشه عربی و اسلامی برجای گذاشت، چه بوده است؟ چگونه می‌توان از اندیشه ابن تیمیه در عصر کنونی بهره‌برداری کرد؟

هرآنچه که ابن تیمیه از خود برجای گذاشته است، مهم تلقی می‎‌شود. اینکه کدامیک از میراث به جای مانده از ابن تیمیه مهم‌تر از دیگری است به نوع نگاه و اهتمام پژوهشگر بستگی دارد. در هر صورت، من معتقدم که تمامی میراث به جای مانده از ابن تیمیه مهم است.

آیا وجود بحران در نوع برخورد با ابن تیمیه و دیگر شخصیت‌های تاریخی، نیاز ما به خط مشیِ جدید و ابزارهای نوین برای مطالعه دقیق‌تر تاریخ را نشان می‌دهد؟

بله دقیقا همینطور است. ما باید یک خط مشیِ جدید را برای شناخت شخصیت‌های تاریخی در پیش گیریم. به نظر من چنین رویکردی به شناخت بهتر و عمیق‌تر ابن تیمیه و همچنین علمای دیگر منجر خواهد شد. به عنوان نمونه من کتابی را تحت عنوان «السلف المتخیل» به نگارش درآوردم و در آن از امام «احمد بن حنبل» و چگونگی پیدایش حنابله سخن گفتم.

 من در کتاب خود به تمامی جزئیات آنچه که در تاریخ اتفاق افتاده بود، اشاره کردم تا شبهه‌ای باقی نماند. در کتاب خود آوردم که مأمون در آن زمان در فکر از بین بردن دشمنان خود بود و آن‌ها را تکفیر می‌کرد. «احمد بن حنبل» نیز از جمله کسانی بود که توسط مأمون تکفیر شد، زیرا وی [احمد بن حنبل] با مسأله «خلق قرآن» مخالفت کرده بود. علت شهرتش هم به همین مخالفت بازمی‌گشت. این مسائل موجب شد تا مأمون، «احمد بن حنبل» را فردی سرکش علیه حکومت خود تلقی کند و بدین‌ترتیب او را تحت فشار قرار دهد. بنابراین، احمد بن حنبل با درد و رنج‌ها و محنت‌های فراوانی مواجه شد و در نتیجه همین محنت‌ها بود که به امام اهل سنت تبدیل شد و پس از آن در اوایل قرن چهارم هجری جماعتی تشکیل و به حنابله معروف شد.

من نمی‌خواهم خیلی در این زمینه وارد جزئیات شوم. مشروح آنچه را که توضیح دادم در کتاب خود تحت عنوان «السلف المتخیل» که توسط مرکز پژوهش‌های عربی و تحقیقات سیاسی منتشر شده است، آورده‌ام. کتاب دیگری نیز وجود دارد که هم‌اکنون درحال نگارش آن هستم. این کتاب «سلف المفاصله» نام دارد و درباره ابن تیمیه است. در این کتاب اشاره خواهم کرد که ابن تیمیه چگونه برای ایجاد تمایز میان اهل سنت واقعی با اشعری‌ها و همچنین با دیگر جریان‌های گمراهِ هم‌عصر خود، تلاش کرد.

در پایان آیا سخنی باقی مانده است که دوست داشته باشید به آن اشاره کنید؟ آیا سخنی خطاب با کسانی که به میراث ابن تیمیه اهتمام دارند ــــ چه دوستداران او و چه منتقدانش ـــ دارید؟

دوست دارم این مسأله را بگویم که ابن تیمیه نه فرشته است و نه شیطان. کسی که می‌خواهد میراث ابن تیمیه را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد نباید در نتیجه‌گیری و قضاوت عجله کند. افرادی که در این مسیر قدم می‌گذارند، می‌بایست تلاش فراوانی برای شناخت خط مشیِ کلی ابن تیمیه انجام دهند. این افراد باید میان خط مشیِ فکری و اندیشه‌ای ابن تیمیه و راه و روشی که او بر اساس آن رفتار می‌کرد، تفاوت قائل شوند. فهم و درک عمیق از میراث به جای مانده از ابن تیمیه می‌تواند به شناخت بهتر وی کمک کند.

پُر واضح است که در میراث به جای مانده از ابن تیمیه فتواهایی نیز وجود دارد که ممکن است برخی آن‌ها را خشونت‌گرایی و افراطی‌گری تلقی کنند اما پیش از هرگونه قضاوت و نتیجه‌گیری باید خط‌ مشیِ کلی ابن تیمیه را شناسایی کرد. همچنین باید فضای تاریخی‌ای را که ابن تیمیه در سایه آن اقدام به صدور فتوا کرده است، کاملا شناخت. ابن تیمیه در خصوص وقایع و رخدادهای معینی فتواهایی را صادر کرده است. برخی از این فتواها به گونه‌ای بوده‌اند که حتی علمای هم‌عصر وی نیز موافقت خود با آن‌ها را اعلام کرده‌اند.

دانلود کتاب نقد الخطاب السلفي.. إبن تيمية نموذجاً رائد السمهوري

دانلود کتاب السلف المتخيل: مقاربة تاريخية تحليلية في سلف المحنة أحمد بن حنبل وأحمد بن حنبل المتخيل