داستانها دارد این حالی که مومن دارد. نمازش را با استدلال، ورزش و ریاضت میخوانند و روزهاش را دلیل میخواهند تا نامش را گرسنگی گاهگاه میگذارند.
بیداری اسلامی؛ گرچه من از پیشگامان آن نیستم و یکی از شاگردانش هستم به من درسها، ارزشها و مبانی والایی آموخت که مسیر درست زندگی را به او نشان داده و جهان جاوید را پیش رویش قرار میدهد.
«وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ» (فصلت: ۳۳)
۱ـ بیداری اسلامی به من آموخت که در زندگی فرمانبردار خداوند بوده، با قرآن زندگی کنم و از پیامبر - صلّی الله علیه وسلّم- پیروی نمایم و همچنین آموختم که انسان باید در زندگی دارای هدفی والا باشد.
۲ـ بیداری اسلامی به من آموخت که این امّت بزرگ به جهاد و تلاش و مبارزه پرداخت
مهمترین علت شکوفایی فقه اسلامی در دوران طلایی اسلام، قدرت فقیه در ایجاد همخوانی بین نصوص شرعی و واقعیت جامعه بود. چون فقیه زمانی فقیه محسوب میشد که بتواند فقه نص را با درک واقعیت موجود تطبیق دهد نه به این معنی که واقعیت بر نص حکم کند کسی چنین ادعایی ندارد؛
پیشگفتار:
به دنبال عهد شكنی و خیانت مكّیان به پیمان صلح حدیبیه و اطلاع مسلمانان از این خیانت، ابوسفیان به همراه هیئت نمایندگی مكّه به مدینه آمد تا پیمان را دوباره برقرار کند، اما محمّد كه نمیتوانست حق كشته شدگان بنیخزاعه را كه در پناه او بودند، نادیده بگیرد به ابوسفیان توجّهی نکرد و ابوسفیان كه در مدینه با مشاهدهی تعداد فراوان مسلمانان حیرتزده شده بود، در حالی كه بسیار ترسیده بود به مكّه بازگشت و قضیه را به اطلاع رؤسای طوایف و بزرگان مكّه رساند.
سال هشتم هجری:
١-حركت به سوی مكّه
سرانجام محمّد با ارتشی ده هزار نفره از مسلمانان به سوی مکه حرکت کرد و در مسیر نیز هر ساعت سربازان قبیلههای تازه مسلمان شده
«وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ ۚفَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ﴿١٥٦﴾ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ ۚ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ ۙ أُولَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (اعراف: ١٥٧)
و رحمتم همه چيز را فرا گرفته است؛ و به زودى آن را براى كسانى كه پرهيزگارى مىكنند و زكات مىدهند و آنان كه به آيات ما ايمان مىآورند، مقرّر مىدارم.
احتمالاً بارها و بارها در مناسبتهای مختلف با این سؤال مواجه شدهایم و کسانی با این سؤال ما را به چالش کشیدهاند. نگارنده هم به عمد این سؤال چالشی را بهعنوان تیتر مطلب انتخاب کردم تا از آغاز خواننده محترم را با درونمایه و عمق مطلب درگیر نمایم.
فحوای این سؤال چالشی این است: از دیدگاه ما مسلمانان و دینداران، چه کسانی مستحق بهشت و چه کسانی مستحق جهنّماند؟
آیا بهشتی که پهنای آن به پهنای آسمان و زمین است فقط برای مسلمانان مهیّا شده است؟
تکلیف انسانهایی که مسلمان نیستند چیست؟ آیا آنان همگی روانه جهنّم میشوند؟
اصولاً تکلیف انسانهایی همچون ادیسون و امثال وی که خدمات شایانی به بشریت کردهاند چیست؟
نقش مثال در توضیح و تفسیر مباحث انکار ناپذیر است، و همواره مثال یکی از موجزترین و موثرترین روشها برای تاثیر گذاری بر افراد به شمار آمده و در جایی که سایر روشها از بیان مراد آدمی عاجز بودهاند و مخاطب را از دستیابی به فهم مراد سخنگو باز میدارد، مثال این راه را سهل و آسان میکند، حتی برخی از محققان به کار بردن کلمه (ضرب) را در مورد مثال و استفاده از تعبیر ضربالمثل به دلیل تأثیر پر نفوذی دانستهاند که تمثیلات بر روح و روان آدمی بر جای میگذارد. یکی از محققان در این باره میگوید: کلمه (ضرب) در مورد مَثَل، به معنی ایقاع و بیان است و این کلمه را برای زدن مَثَل از آنجا گرفتهاند که تأثیر نفسانی و انفعال و هیجانی که از آن در خاطر حاصل میشود مِثل آن است که در گوش شنونده سخن را بکوبند، چنانکه اثر آن در قلب وی نفوذ کند و به اعماق روح او وارد گردد.
موضع مدارس نوین در خصوص ادّعای تاریخمندی نصوص قرآن را چگونه ارزیابی کنیم؟ این ایدهی نو چه ابعادی دارد؟ تا چه میزان میتوان عناصر زبانی و ظاهری برای نص قرآن به کار برد؟ به نظر شما این کار چه ضوابطی دارد؟
همهی مدارس نوین در موضعگیری خود نسبت به نص قرآن شدیداً دچار سردرگمی هستند و در جداسازی بین زبان قرآن و زبان عربی به خطا رفتهاند. بر این باورند که نص قرآن وضعی است و به وسیلهی بشر گردآوری شده است. آنان بین نص قرآن و قصیدهی امرئ القیس یا طرفه بن العبد یا لبید و غیره تفاوتی قائل نیستند.
دیهی اعضا
ائمه متفقند در مورد هر زخمی که امکان قصاص در آن باشد، قصاص انجام میشود اما اگر قصاص به خاط رسببی ممکن نباشد دیه واجب میشود و اگر جنایت خطا باشد، دیه واجب میشود
کپی رایت © 1401 پیام اصلاح . تمام حقوق وب سایت محفوظ است . طراحی و توسعه توسط شرکت برنامه نویسی روپَل