هستی و انسان؛ تصورات انسان از هستی(۵)
قبلاً گفتیم: «الله»، در میان عرب ها پیش از تولد و ظهور محمد پیامبر، به عنوان خدا و خالق عالم شناخته شده بود که پدید آورنده ی آسمان ها و زمین است. آسمان در این تصور، به معنی هر چیزی است که فرا زمین است. البته این تصور فرا زمینی برای آسمان در نوع کلی خود کاملا درست است گرچه ممکن است مردم آن عصر در جزئیات آن دچار اشتباه شده اند که در اینجا فعلا مورد بحث نیست. به هر حال، آن ها عالم را به دو دسته زمین و آسمان می شناختند که آفریننده ی آن «الله» است. قرآن به این موضوع پرداخته است. «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللّهُ..»
اگر از آنان(مشرکین) می پرسیدی که چه کسی آسمان ها و زمین را آفرید، با تاکید می گفتند: الله.
فرا زمین یا همان آسمان، به دلیل تعدد، تکثر، و تنوع آن، به صورت جمع[السماوات] آمده است.
همان طور که قرآن بسیاری از تصورات و معلومات مردم عصر نزول خود را در زمینه های قصص، تصور خدا، نحوه پرستش خدا، روابط خانوادگی، روابط اجتماعی، مناسبت ها، اعمال عبادی و... را نوسازی و اصلاح کرد، در زمینه تصور خالق و مخلوق و روابط این دو را، اصلاح نمود. شاید در آن عصر عوالم دیگر غیر از زمین را همین مقدار از ستارگان مشهود می دانستند، قرآن تازه های زیادی بر آن افزود و آن را فراوان تر از تصور نشان داد و آن را با عدد هفت که در فرهنگ عربی به معنی کثیر است، توصیف نمود.
در مورد خالق این آسمان ها و زمین و ارتباط با او نوعی کج فهمی در میان مردم رواج داشت که سرچشمه انواع انحرافات و خُلق و خوهای ناپسندی شده بود که قرآن به بعضی از آن اشاره کرده است.
این نوع کج فهمی ها و انحرافات نیز امروزه به اشکال گوناگون و وسیع تری در افواه، عقاید و رفتار مردم وجود دارد.
گر چه در قرآن انسانوارگی از خدا به تصویر کشیده شده است، با این وجود، اساسی ترین فهم از وجود خدا برای همیشه تاریخ اندیشه ورزی انسان ارائه شده است که توحید را با تمام معنا نشان می دهد و آن بی مثالی اوست به گونه ای که نه تنها انسان بلکه هیچ چیز را نمی توان به او تشبیه کرد و با آیه «لیس کمثله شئ»، آب پاکی را بر فهم تاریخ بشر ریخت. ساختار بشر اما به گونه ای است که چنانچه در زمینه ی توسعه ی فکری خود مستمراً گام برندارد، لاجرم، خدا را به شکلی از اشکال یا صورتی از صُوَر در ذهن خود می پروراند. رایج ترین تصور از خدا، تصور انسانوارگی بوده است و در این عصر نیز با وجود پیشرفت های علمی و فربگی اندیشه های فلسفی، این تصور در اذهان بسیاری از مردم هست و علت آن این است که پیشرفت علمی و توسعه ی فلسفی همواره در طبقاتی از جامعه کارگر نیست و هنوز برای انبوهی از جامعه سخت ترین کار، تلاش و کاوش فکری است و به نظر می رسد، این وضعیت همچنان ادامه داشته باشد.
تصور انسانوارگی از خدا چنان تار و پود ذهن بشر را تنیده است، انتظارات او را از خدا شبیه انتظار از انسانی است که از هر لحاظ کامل و بی عیب است غافل از این که تمام تصورات اوصافی مانند رحم، عدالت، علم، قدرت، و... که برای خدا نسبت داده شده است، آمیخته به تصور انسانی آن است. برای روشن تر شدن موضوع، نمونه هایی را از انتظارات بشر از خدایی که هم بالاترین رحم و هم قدرت مافوق و هم بیش ترین علم را دارد و فعال اما یزید نیز هست، بررسی می کنیم.
فرض کنید شاهد ظلم و تجاوزی وحشیانه نسبت به کسانی هستید که از ضعف، قادر به دفاع از خود نیستند. شما هم که با تمام وجود این ظلم را درک می کنید و از طرف دیگر حس انسان دوستی و رحم و شفقت دارید و قادر به دفع آن ظلم هم هستید و در این امر هم اراده و اختیار آن را در خود احساس می کنید در این صورت چکار می کنید؟ آیا بلافاصله به دفع ظلم از مظلوم می کنید یا نه؟
حال، خدای خالق و صاحب موجودات با آن صفات بی نهایتِ قدرت، علم، رحم و اراده شاهد این همه فجایع در میان انسان ها بوده و همچنان آن را رصد می کند و خود می گوید: «ان ربک لبالمرصاد». چرا همچنان تماشاگر است؟ او که بیش از ما داغ آن همه ظلم و فجایع را می داند که کودکان بی گناه چگونه قربانی زیاده خواهی ستمگران می شوند، مردمان بی گناه نسل کشی می شوند و بی خان و مان می گردند و از گرسنگی و دربدری تلف می گردند پس چرا سد راه ظالمان نمی شود؟ و ...
بگذریم از این که بعضی با توجیهاتی سعی دارند هم جایگاه انسانوارگی خدا را در ذهن خود حفظ کنند و هم او را از این سوالات مصون بدارند که اغلب این توجیهات تکراری، ملال آور، و بی فایده نیز هست.
پس، بهتر است واقع بینانه تر به موضوع نگاه کنیم. امروزه جهان شناخته شده به نسبت گذشته به طور سرسام آوری وسیع و گسترده تر شده است. آنچه را که در گذشته در آسمان به نام ستاره می شناختند، چه بسا خود یک کهکشان مملو از ستارگان پر شمار و سیارات فراوان است.
موقعیت ما زمینی ها، چنان است که محصور و تحت پوشش «هستی» هستیم. هر کدام از اجرام ریز و درشت دور دست ها نیز همین موقعیت را دارد. در قرآن جهت گیری و موقعیت مان را چنین بیان کرده است. «وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» بقره/۱۱۵
ما در هر نقطه ای از این عالم قرار بگیریم، لاجرم رو به سوی او(خدا یا هستی)داریم. همه ی جهت ها به سوی اوست‌.
   مکانیسم حاکم بر پدیده ها که جلوه های «هستی»اند، در رفتار متقابل، کلا، بی نقص عمل کرده و در حال توسعه و تکامل بوده و هست در نگاه به جزئیات، چنین به نظر نمی رسد و بسا موجوداتی، در احوال موجودات دیگر ایجاد نقص یا اثر حذف و نابودی دارند. اگر این طور است، او(خدا) آیا خود باعث و بانی روابط ظالمانه میان موجودات نیست؟ در میان انسان ها بعضی برخوردار از همه ی نعمات و بعضی نیز در فقر و فلاکت هستند. بعضی، بعض دیگر را از نعمات موجود محروم می کنند. گرسنگی، تشنگی، آوارگی، بی خانمانی، بیماری، اجبار و اکراه بر دیگران تحمیل می کنند. به ناحق خون بی گناهان را می ریزند و...
این خدای ارحم الراحمین، صاحب قدرت، فعال لما یرید، سمیع و بصیر، عزیز، جبار، مهیمن و... چرا همه ی این صفات نامحدود را در حق مظلومان بی دفاع مانند کودکان، افراد بیمار، افراد سالخورده و ناتوان و... به کار نمی گیرد؟ 
آیا خدا واقعا این گونه است یا ما در تعریف و توصیف او درک و فهم درستی نداشته ایم؟ یا نه، این انسان ها بوده اند که به مرور زمان با توجه به کمال خواهی و کمال گرایی خود، صفات انسانی خود را به هستی بی نهایت نسبت داده اند. علم بی نهایت، قدرت بی نهایت، رحم و مهربانی بی نهایت و...
برای «هستی» نمی توان حد و مرز و نهایت قرار داد. پدیده های برآمده از آن نیز در تکثر و تعدد غیر قابل شمارش و نامحدوداند. به قول قرآن: «قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا» الکهف/۱۰۹. هر پدیده اما به تنهایی خود هیچ صفت نامحدودی ندارد و محدودیت از ویژگی های اساسی اوست. موجود محدود و ناقص در ذات خود کشش و میلی به سوی صفات نامحدود دارد که منحصرا در اصل «هستی» هست. برای حرکت به سمت صفات کمال، جز مشارکت در هارمونی و هماهنگی با سایر پدیده ها راه دیگری نیست. قرآن هماهنگی موجودات پیدا و پنهان را این گونه بیان می کند: «وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ» الذاریات/۵۶
هماهنگی هستی گرایانه انسان، یا به تعبیر قرآن عبادت خداست که انسانیت انسان را معنی می بخشد.
هرچه از هستی صادر می شود، نیک است زیرا خلق و برآوردن و پدید آوردن از شاخص های اساسی آن است. در این نگاه کلی گرایانه جز حُسن و فعل حَسن پدید نمی آید. 
«ما أَصابَكَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَما أَصابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفسِكَ ۚ» النساء/۷۹
آن راه سیئه ای که خود ما می رویم، به سبب ناهماهنگی با کاروان هستی گرایانه است. کسانی که خود را از این کاروان کنار می کشند، به نوعی دچار خود بزرگ بینی و امتیاز طلبی شده و برای خود حساب جداگانه ای باز می کنند. چنین روحیه ای به ابلیس تعبیر شده است و خود را از جنس متفاوت می دانند و استکبار می کنند. قرآن این گونه چنین روحیه ای را به تصویر می کشد: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ» روحیات ملکوتی انسان همراه و همسو با هدف آدمیت شدند حالت ابلیسی انسان اما از این همراهی اجتناب می کند و به سبب کفر و نادیده گرفتن هارمونی طبیعت، به قافله ی حق پوشان می پیوندد. تنها راه خنثی کردن و ممانعت از عواقب روحیه و رفتار متکبرانه و مستکبرانه و ظلم و ستم های چنین افرادی تنها و تنها عدم تبعیت و همراهی آنان است که این نیز مستلزم دانش و آگاهی است به همین دلیل، مستکبران بزرگ ترین موانع را بر سر راه پویندگان عرصه ی دانش ایجاد می کنند. این که مظلومان در جای خود توقف کرده و صرفا دفع ظلم را از خدا بخواهند و خود برای رفع ظلم اقدام نکنند، کاری عبث و بیهوده است. انسان که کمال گرایی از ویژگی های اوست، اگر مهار خود را دست تک‌روی و منیت قرار دهد، بدون استثنا در مسیر ظلم و حتی جنایت علیه بشریت قدم خواهد برداشت. اگر همنوعان چنین افرادی از آغاز، با احساس مسؤولیت، عرصه را برای آنان خالی نکنند و هر کس جایگاه مشخص و قدرت محدودی داشته باشد، ظلم و جنایت ظهور نخواهد کرد و گرنه، خدا «هستی» آن گونه که بعضی انتظار دارند، مانع آنان نخواهد شد الا به گذر زمان که آن نیز بر همه اعم از ظالم و مظلوم خواهد گذشت. نگاه هستی شناسانه را باید اصلاح کرد.