إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

سایت رسمی جماعت دعوت و اصلاح

دین و اندیشه

  • وقتی با تأمّل زیست خود و اطرافیان خویش را می‌پایم، غیبت دیالوگ را در ساحت عمومی جامعه‌ی خویش به عیان می‌بینم. رهیافت زندگی ما با فرهنگ گفت‌‌وگو با خود بیگانه است، چه رسد با مخالفان خویش. در این سپهر پُر آلام، خواندن کتاب «گفت‌وگو با مخالف از منظر قرآن» نوشته‌ی «مولود بهرامیان» در حکم آمال و مطلوبات تحسینی خویش را نشان می‌دهد و طعم خواست‌‌های دست‌نایافتنی را حدّاقل برای من خواهد داشت. 

    نویسنده‌ی کتاب دانش‌آموخته‌ی دین و فلسفه‌ی اخلاق که از همه‌ی صفحات کتابش بوی دغدغه‌‌های اخلاق و اندیشه جاری است؛

    نویسنده:
    سید عزیز حسنی
  • به راستی تقوا نقش بزرگ و فعالی در واداشتن آدمی به انجام کارهای نیک آن هم به سهولت و آسانی دارد. هر گاه تقوی در قلب فزونی می‌یابد آثار بزرگی در رفتار آدمی بر جای می‌نهد.

  • به نظرم شیوه تربیت دینی کودکان از جمله اموری است که باید مورد تجدیدنظر اساسی قرار بگیرد. در تفکر دینی سنتی کودک هویت حقوقی مستقل ندارد و بخشی از مایملک پدر بشمار می رود. و والدین (خصوصاً پدر) حق و بلکه تکلیف دارند که آموزه های دینی خود را (که غالباً میراثی تقلیدی از والدین شان است) در ذهن و روان کودکان خود حک کنند. تربیت دینی در غالب موارد تلقین یا تحمیل باورها و هنجارهای دینی والدین به تن و روان کودکان است. «به نظر من این شیوه تعلیم دینی نقض آشکار حقوق انسانی کودک است.» فرزندان ابزار تحقق بخشیدن به آمال و ارزشهای دینی و ایدئولوژیک والدین نیستند.

    نویسنده:
    آرش نراقی
  • امروزه بسیاری از افراد، از لایه‌های مختلف جامعه، احساس عزّت‌، شخصیّت‌ و کرامت نمی‌کنند و خود را سربار جامعه می‌دانند زیرا آن‌طور که شایسته و لایق آنان است نتوانسته یا نگذاشته‌اند زندگی کنند‌. این حسِ خطرناک اگرچه بر زبان آورده نشود اما در درون روزبه‌روز آن‌ها را دچار ناامیدی، سرگشتگی، انزوا و افسردگی یا پرخاشگری و انتقامجوئی و خشونت می‌کند‌. 

    وجود چنین حسی، در درون افراد جامعه، نشانه‌ی فقر و بیماری آن جامعه است‌‌؛ که قطعاً عواملی همچون خود افراد جامعه، صاحبان زر و زور

  • در اولین شماره‌ی مجلّه‌ی‌ اندیشه اصلاح، با ادّعایی مواجه شدم که پذیرش آن سخت به‌‌نظر می‌رسید : " پلورالیسم دینی موجب دین‌گریزی مردم می‌شود". این مدّعا در قالب یک پایان‌نامه دانشجویی مطرح شده بود.

    در وهله‌ی نخست، آن‌چه به نظر می‌رسد این است که گمان نمی‌کنم آماری در باب رابطه‌ی دین‌گریزی و پلورالیسم دینی وجود داشته باشد که بتوان چنین نتیجه‌ای را از آن استحصال نمود؛ پس آن‌چه باقی می‌ماند برّرسی‌ رابطه‌ی منطقی و علّی این دو پدیده است.

  • یکی از سنت‌‌های الهی در بین انسان‌ها وجود سنت تنوع و یا به تعبیر قرآن اختلاف است. خداوند متعال هر چیزی را مختلف خلق کرده است.
    تنوع از صفات مخلوق و وحدت اتحاد و یگانگی از صفات خالق استو تنوع در خلقت یکی از نشانه ‌هایی است که به صفت خالقیت خداوند یک نوع زیبایی می‌بخشد. یک باغ هر اندازه گل‌‌های رنگارنگ و متنوع داشته باشد، زیباتر خواهد شد. گل‌های لاله در دشت لاله زیبا نیست، یاسمن اگر در دامنش رویید؛ زیبا می‌شود.

  • ٣. عرفان اسلامی وسیله‌ی رسیدن به مراحل بلند خودآگاهی

    تا این‌جا با آنچه که گفته‌ام واضح شد که با آن‌که عقل انسان را از دیگر مخلوقات متمایز ساخته‌است، باز هم نمی‌تواند به تنهاییِ خود انسان را به حقیقتِ هستی برساند. عقل تنها می‌تواند انسان را در درکِ نسبیِ حقیقت کمک کند و از همین‌رو خداوند متعال در قرآن مجید انسان را به تفکّر و تعقل بازمی‌خواند. امّا چون عقل از کاستی‌های ذاتی و درونی رنج می‌برد، از درکِ کاملِ حقیقت عاجز می‌ماند. با درک همین مسئله بود که دانشمندان

  • در لابه لای صفحات کتاب، تک بیتی از شعر شوقی، شاعر بلند آوازه‌ی عرب، مرا در سکوت نیمه شب به عالم اندیشه و تفکر می‌‌برد:" شفا دهنده‌ی مردم از تمایلات شرورانه مانند کسی است که بتواند طبع گرگ‌ها را تغییر دهد "

  • دگرپذیری به ویژه در دنیای امروز یکی از موضوعات اساسی و مهمی است که در مورد آن بسیار بحث می‌شود. از آنجه که خداوند متعال جهان هستی را از همان آغاز آفرینش، متنوع و در اقشار و اقوام مختلفی خلق کرده است،

  • ٢. عقل و تفکّر در دین اسلام

    پس اگر عقل از کاستی‌ها و نواقص درونی و ذاتی رنج می‌بَرَد، آیا این بدین معنی است که عقل و تفکّر در دین اسلام جایگاهی ندارد و عقلانیّت را در دین مردود پنداشت؟ پاسخ واضح است که نخیر! عقل و تفکّر در دین اسلام جایگاه مهمی دارد؛ امّا محدودیت و ناتوانی نسبی‌اش نیز روشن است. ما باید نقش متعادلی را برای عقل در دین جستجو کنیم. عقل نباید چهارچوب بزرگی باشد که دین را رنگ و شکل دهد، بلکه دین به‌حیث چهاچوب بزرگ فکری و حقوقی استفاده‌ی مطلوبی را از عقل برای ما نشان دهد.