جنگ بود. جنگ، هم با ما بود و هم با ما جنگ بود ... ما کودک بودیم. جنگ را نمیدانستیم و نمیخواستیم .مرزبان و مرزنشین بودیم. فرقی نمیکرد که جنگ با ما یا با ما جنگ. درگیر شده بودیم. مرز اینگونه است .توپ از هر طرف بیندازند روی خط میایستد ....
مرز درد دارد، وسوسهانگیز است، دردسر دارد ... جنگ بود. جنگ با همسایه، انگار جنگ خانهات است .جنگ از جانب همسایه جنگ با خودت است ... جنگ بود. ما، هم در جنگ بودیم و هم میزبان اهالی در به در سرزمین طرف جنگ
به او میگویند «دشمن» ... ما میزبان و پناه مردم کشور دشمن بودیم...
پدر جبهه نرفته بود. دستانش تهی بود. عیالوار بود. با خاک دمساز و درگیر بود. از دل خاک سنگ میکاویید ... سنگ سخت را «نان» میکرد .
جبههی او آنجا بود ...
نان در مرز یعنی خون، یعنی رنج ...
بیشتر که بمانی بیشتر میبینی؛ زمانی بود محبّت و وفا را همبسته میانگاشتم؛ اکنون میبینم که چنین نیست و گاهی دلباختگی به قیمت ترک وفا تمام میشود.
لطفاً پیوستگی داماد به خانوادهی همسر و گسستن از خانوادهی پدری را تداعی نفرمایید که اوّلاً مصداقی آماده و قدیمی است و ثانیاً هنوز چنین داغی بر قلبم ننشستهاست!
مقصودم اینبار چیزی دیگر و حقیقتاً درآمیخته به شائبهی سیاسی است!
اجتماع انسانها نیازمند مدیریت است؛ مدیریت جامعه بر عهدهی سازمان حکومت است؛ امّا اگر این درمان خودش درد و رنجافزا شد، چه؟! آیا جور حاکم به از هرجومرج است؟! یا اصلاً از در تقدیس باید وارد شد و هر عیبی را که از حاکم سر زد باید هنر و ستودنی انگاشت؟!
اگر بدون ماسک از خانه خارج میشوید، اهل تردّدهای غیرضروری هستید، بر خلاف پروتوکلها در مجالس عروسی، عزا و مهمانیهای خالی از فاصلهی اجتماعی حاضر میشوید، حتماً مقایسه ذیل را انجام دهید:
برابر آمار رسمی از سال 1390 تا 98 سالیانه بین 790 تا 900 نفر در شهرستان مهاباد فوت کردهاند. یعنی به طور متوسط روزانه 2/3 نفر!
حالا این را مقایسه کنید با تعداد آگهیهای ترحیمی که روزانه در کانال مجلس ترحیم قرار میگیرد.
اگر این کار را بکنید حتماً مانند من مبهوت و حیرتزده میشوید!
همّت و مروّت هرکسی به اندازهی کدخدایی او باشد و سلطان کدخدای همه جهان باشد و همهی پادشاهان زیردست او باشند، پس واجب کند که کدخدایی او و همّت و مروّت و خوان و صلت او بر اندازهی او باشد و از همهی پادشاهان بیشتر و نیکوتر باشد.
در خبر است که فراخ داشتن نان و طعام بر خلق خدای عزوجل در بقاء عمر و ملک و دولت بیفزاید.
و در تواریخ انبیاء (ع) چنان است که موسی (ع) با چندان معجزات و کرامات و منزلت به فرعون فرستادند و هر روز مراتب خوان فرعون چهار هزار گوسفند بوده است و چهارصد گاو و دویست شتر و در خورد این مرغ و ماهی و بواود و قلایا و حلواها و هر چیز و همهی اهل مصر و لشکر بر خوان او هر روز طعام خوردندی و چهارصد سال به خدایی دعوی میکرد و این خوان مینهاد.
داوود خدیر نوجوان 17 ساله بلوچ چابهاری (رمین) بورسیه اتّحادیە بین المللی موج سواری (ISA) را دریافت کرد.
در مقدمه از کادر درمان و تمام مسئولین در سطح منطقه به خصوص مردمی که به سلامتی خود و جامعه احترام می گذارند تشکّر و قدردانی میکنم.
مطلب را با مرور یکی از خاطرات زمان کرونا شروع میکنم.
به یاد دارم در اوایل اسفند که تازه خبرهایی مبنی بر ابتلای چند تن از هموطنان به کرونا، بهویژه در قم در فضای مجازی و منطقه منتشر شد با ملاحظهی خودرویی به شماره پلاک قم که در بازارچه ی تعطیلِ جوانرود پارک شده بود، در تمام فضاهای مجازی و حقیقی مردم اعلام نگرانی کرده و در خواست پیگیری و مراقبت دادند.
آن زمان فقط به خاطر پلاک ماشینی که فکر کنم راننده اش هم جوانرودی از آب در آمد، تمام فضای حقیقی و مجازی منطقه را بسیج کردیم!
امروز سالگرد وفات جناب ماموستا احمدیان است؛ عالمی کمنظیر، زمان شناس، فروتن و خدمتگزار که نامش در تاریخ فرهنگ ایران و کردستان جاودان خواهد ماند!
سالهای آغازین دهه هفتاد شمسی و در زمانی که حس غریبی و رنجیدگی از زندگی در این کشور، بر روانم سنگینی میکرد و انبوه تجارب ناخوشایند قومی-مذهبی، روحیهای مرکب از یأس و انزوا بر درونم حاکم کرده بود، در یکی از کتابفروشیها کتابی توجّهم را به خود جلب کرد: «سیمای صادق فاروق اعظم»!
عنوانی که با ناباوری و شگفتی بارها مرورش کردم و آن را شربتوار نوشیدم!
مردمان امروز عجب مردمان عجیبی هستند..!
البتّه مردم هر روز اینگونه بودهاند!
به خدا ایمان ندارند چون او را نمیبینند
و کرونا را هم باور ندارند چرا که با چشم سر نمیبینند!
به گمانم چندین و چند هزار انسان کشته شده به وسیلهی کرونا نشانهی خوبی برای اثبات حضورش باشد ...! اینطور نیست؟!
امّا نه، انگار که این مردمان با هیچ نشانهای متوجه نمیشوند.
چه، اینان با دیدن این همه آیهی قدرت و عظمت و شکوه و جلال در هستی، به وجود خدای لایزال پی نبردهاند!
«استاد ماموستا ملا محمّد کوهی» بدون تردید یکی از برجستهترین طلبههای مدارس علوم دینی اورامانات در دههی ۶۰ شمسی بود. جوانی با فیزیک بدنی مناسب و بسیار خوشسیما، با محاسنی آراسته به آرامش، طلبهای مستعدّ، مدرّسی بزرگ در عنفوان جوانی، مفسّر و روشنگر تفسیر «في ظلال القرآن» شهید سید قطب که در آن زمان ترجمهی فارسی نداشت، برای دیگر دوستان طلبهاش در مدرسهی علوم دینی امام محمّد غزالی پاوه که با مدیریت شخصیت خوشنام اهل سنّت ایران و چهرهی ماندگار جماعت دعوت و اصلاح «ماموستا ملا احمد بهرامی حفظه الله تعالی»، اداره میشد.
همیشه از خودم می پرسم چرا بعضی از انسانها در زندگی هنگام روبرو شدن با مشکل یا حادثهای به سرعت بر آن مسلط میشوند در حالیکه عدهای دیگر در این شرایط کاملا به هم میریزند؟
کپی رایت © 1401 پیام اصلاح . تمام حقوق وب سایت محفوظ است . طراحی و توسعه توسط شرکت برنامه نویسی روپَل