طرفه آنکه اخیراً نوشتهای با نگارش شخصیتی از کادرهای برجسته سابق رهبری گروه اتحاد اسلامی کردستان عراق و سپس نوشتهای دیگر از مسئولی در هیأت حاکمه جدید سوریه و با ادعای عضویت پیشین و مقطعی در جماعت اخوانالمسلمین آن دیار و با موضوع ضرورت قطعی و فوری انحلال و یا خودانحلالی آن جماعت ریشهدار بهمنظور رفع موانع دستیابی به صلح و ثبات و توسعه پایدار کشور سوریه (اگر صحیح باشد کشوری و دولتی قدرتمند و کارآمد با این عنوان را در شرایط پساجنگهای طولانی داخلی و در آستانه تجزیه و با مداخله رژیم صهیونیستی مفروض بگیریم) را به مطالعه و غور نشستم.
با تجربهی زیسته و شناختی که دارم؛ بر این باورم که اخوانالمسلمین نه حزب سیاسی است و نه تشکل مدنی. اخوانالمسلمین در قامتی افراشتهتر و حوزه تأثیر و نفوذ تمدنی فراختر، در حقیقت مکتب و مدرسهای است که تاریخ مدرن امت اسلامی را با تأسیس جنبش بیداری و با احیای کرامت درهمشکسته مسلمانان و نیز با اعاده عزتنفس جمعی آنان از آغاز ربع دوم قرن بیستم تاکنون، حداقل همانند رمز و اسطورهای نمادین بازسازی و بازآفرینی کرده است.
بسیاری از ملتهای فاقد پیشینه تاریخی درخشان و قدمت زمانی آنچنان، نسبت به تاریخسازی جعلی و اسطورهپردازی در قالب اندیشه و هنر مدرن اقدام نمودهاند تا ضمانتهای روانی و استنادهای عاطفی را برای آحاد خویش و سایر ملل برپا گردانند و برخی دیگر نیز پیشینه فکری و رفتاری مبهم و حتی تاریک و ننگین خود را با زبان هنر و رسانه پالایش نموده و در چهارچوب نظام آموزش و پرورش و در شاکله فرهنگ توسعه و با حمایت قدرت سیاسی موجودشان به خورد اخلاف تمدنی و دیگران دادهاند و موزههای میراث تاریخیشان را با چینش سوگیرانه خود برساختهاند تا آن را برای گارانتی حفظ موجودیت و اثبات اصالت تمدنیشان به کار گمارند.
حال چند سؤال اساسی درباره انحلال و یا ماندگاری و ارتقای روزآمد جماعت اخوانالمسلمین مطرح است:
۱- در اغلب قریب به اتفاق شعب اصالتاً اخوانالمسلمین کشورها، تغییر اسم و بعضاً تعدیل ساختار صورت گرفته است. بفرمایید چه تغییرات ایجابی اجتماعی و فرهنگی و سهم اقتصادی تحولآفرین و توسعهزا و چه نصابی از اقتدار سیاسی ملموس و باثبات نصیب آنان شده است؟
۲- اگر تنها دو شعبه مصر و سوریه تحت عنوان اخوانالمسلمین به فعالیت ادامه دهند چه عواقب و عوارضی بیش از آنچه تاکنون برایشان رخ داده گریبانگیر آنها خواهد شد؟ و اگر بر فرض در این دو شعبه نیز تغییر نام و ساختار حادث شود چه ضمانتی برای نیل به دستاوردهای موهوم و طلایی وجود دارد؟
۳- مطالعه تاریخ و پیشینه احزاب امروزین و انجیاوهای مشهور در اروپا و آمریکا و سایر نقاط جهان، قدمت حداقل بالای یک قرن بیشتر و بعضاً تا دویست و اندی سال را نشان میدهد. سؤال این است: آیا حفظ نام و پیشینه و برندسازی، البته همراه با روزآمد نمودن خود، برای آنها بهعنوان اعتبار محاسبه میشود یا نوعی کهنگی و اندراس و عقبگرد را برملا میسازد؟ مثلاً دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در آمریکا و یا دو حزب کارگر و محافظهکار در انگلستان.
بر این گمانم اخوان و بدیلهای آن میتوانند در فضای کاملاً مسالمتآمیز، آنگونه که تا به حال ثابت نمودهاند، بهعنوان منتقد و ناصح قدرت در جامعه مدنی و در روند دمکراتیزاسیون جوامع اسلامی بهشکلی بسیار سودمند ایفای نقش کنند. (صد البته این کارکرد بسیار مترقی به مذاق حکمرانان و حامیان فرامرزی آنها تهدیدی زهرآلود و کشنده مینمایاند).
۴- به نظر جنابعالی روزآمدسازی اندیشهها و تصمیمگیریهای مقتضی هر موقعیت سیاسی ـ اجتماعی و کنشگری پویا در دنیای بهشدت متحول امروزین و نیز اجتهادات پاسخگوی مسائل مدرن و عصری در هر نقطه و قطعهای از زمان و مکان که مدرسه اخوان مشغول فعالیت است، از جانب رهبران و مدیران و اعضای آن بدون تغییر نام، کارآمدتر است یا تغییر نام و بعضاً ساختار بدون اعمال این متغیرهای حیاتی؟ (همانگونه که متأسفانه در بیشتر موارد و در جریان بهار عربی و ... مشهود است).
۵- «قُولُوا الحَقَّ وَلَوْ عَلى أَنفُسِكُمْ». در تحلیل و تسهیم علت عدم توسعهیافتگی دولتهای با جغرافیای جمعیتی بیشتر مسلمان، سهم تعلل، کوتاهی و خدایناخواسته خیانت جریان اخوان بیشتر است یا سایر احزاب شامل احزاب اسلامی و غیر اسلامی و حکومتهای دستنشانده و نیز عوامل خارجی مانند صهیونیسم بینالملل، نئولیبرالیسم غربی و جهان مارکسیستی قدیم و جدید؟ (آسیبشناسی توسعهنیافتگی بیشتر به چه عوامل کلیدی اشاره دارد؟)
به نظر نگارنده یک بازنگری منصفانه و مرور اندیشمندانه و با سطح مقطع کلنگر، واقعگرا و آیندهپژوه نسبت به وضعیت جهان امروز و متغیرهای فاعله آن در دنیای اسلام، در پاسخ به سؤالات فوق میتواند پیشنهادات کلی شبیه عناوین آتی را مطرح نماید:
الف- اجتناب از خودتحقیری و خودتخریبی: خودتخریبی و خودزنی فرهنگی و روانشناختی را اصلاً نمیپسندم. در عین حال به عجب تاریخی و خودشیفتگی جمعی نیز اعتقادی ندارم. اما رعایت تعادل میان نقد و نصح هدفمند و میان اعتزاز و اعتماد به خود جمعی که به پروژه توسعه و شکوفایی لوکال در موقعیتهای محدودتر جغرافیایی و نهایتاً در سطح فراملی و همپیوستهای مانند اتحادیه کشورهای اسلامی بینجامد را توصیه میکنم.
ب- تلاشهای حمایتگرانه همهجانبه: جای خود دارد ذهنها، قلمها، دستها و جیبهای ما تلاشگرانه به کار افتد و برای پاسداری از گنجینههای فرهنگی و ذخایر تمدنی امت اسلامی علاوه بر نقد و نصح مبتنی بر دادههای واقعی، پروژههای فراوانی برای تدوین فرضیهها و سپس تکوین نظریههای راهگشای اجتماعی ـ سیاسی، تألیف کتب با کیفیت، حجیم و مستدل، ساخت محتواهای آموزش مجازی، فیلمها و سریالهایی با مرغوبیت و مخاطبپسندی عالی و تأثیرگذاری عمیق، تصنیف و اجرای قطعات هنری، ادبی و موسیقایی فاخر، مستحسن، احساسبرانگیز و ماندگار و نیز اطلاعرسانی و تعاملیگرداندن و شبکهایکردن داشتهها و نمودها با بسامد جهانی و هر آنچه از افزودن کمی و کیفی بر این ملک خداداد و این ثروت مکتسب تاریخی و فرهنگیمان از دست برآید، صورت گیرد.
ج- احتساب و احصاء داشتهها: امروز و در اقتصاد و فرهنگ توسعهیافته، علاوه بر ذخایر ارزشمند و معادن نفیس نظیر طلا و فلزات گرانبها که اکتشاف و استخراج و کاربریشان از ضروریات است، حتی پسماندهای به ظاهر لم یستعمل را نیز با مدیریت علمی و با تکنولوژی کارآمد بازیافت و استحصال مینمایند و وصف «طلای کثیف» را بهعنوان نام محصولی فرآوریشده و با نرخ اقتصادی و ارزش افزوده بالا بر آن مینهند. چه رسد به منابع و سرمایههای قدیم و جدید انسانی و فرهنگی. معاذالله که بخواهم ارزشمندترین شخصیتها، عالیترین فعالیتها و مرغوبترین جریانهای خدمتگزار جامعه و تاریخ معاصر امت اسلامی را پسماند بنامم. حقا که اینان طلا و جواهر درخشان و اسوه تلاش و ایثارند. اما نازنین برادرم، متوجه باش اگر این نحلههای مبارک و پیشتاز در این طیف حداکثری از شکوه تاریخی و عظمت تمدنی و دستاورد مدرن اسلامی نیز نشانده نشوند، لااقل سرمایهای در این فقر فلاکتبار و بیسرمایگی امت اسلاماند. لذا الحذر، آنها را دور نریزیم، اسراف نکنیم و در اندیشه خود را بزرگ نپنداریم و فخر نفروشیم و از استغنا بپرهیزیم.
د- هشدار ضروری: اینکه نمیخواهم خواننده محترم از مضمون کلامم بتسازی، قدیسآفرینی، ستایش غالیانه و گذشتهپرستی را استنباط نماید. حاشا و کلا که چنین قرائتی از جریانات اسلامی و اجتماعی معاصر و شخصیتهای تأثیرگذار تاریخی آن داشته باشم. چون غیر از خدا و شیوه رسولش(ص) کسی را دور از خطا و معصوم از اشتباه و ماندگار و اهل بقا نمیدانیم و اخوانالمسلمین فرداً یا جمعاً هیچکدام از این دو نیستند. لذا معصوم از خطا و اشتباه و مانا و دور از فنا نمیباشند.
هـ- ملاحظه تفاوتها و احترام به استقلال رأی: نگارنده معتقد است همانگونه که اخوانیزاسیون تمام جنبشها و حرکات اسلامی از دیرباز تاکنون پسند و سودمند نبوده است و عملاً نادیده گرفتن تمایزات موجود و نیز شکاندن حرمت استقلال رأی صاحبان احزاب و جماعتهای اسلامی هر اقلیم و موطنی است، به همان نسبت و با همان توجیه نیز اخوانزدایی و پیچیدن نسخه گذر از جماعتهای اخوانی هر سرزمین ناپسندتر و آسیبزاتر خواهد بود. این نوعی مداخله بدون درک شرایط و مبتنی بر دادههای ناصواب از طرفی و استهزای عقلانیت صاحبان آن جماعتها در اتخاذ تصمیم مناسب از طرف دیگر میباشد و بهگونهای هم دیدگاهی تحکمی و آمرانه برای دیگرانی خواهد بود که دارای فرصتها، تهدیدها، مسائل و وضعیتهای مخصوص به خود میباشند. بر آنم که بگذاریم کسانی که در سوریه و پیشتر در مصر، بیشترین آسیبها و محنتها را تجربه کرده و از این اخنبار و ابتلا سربلند بیرون آمدند و طبیعتاً از ما نسبت به خودشان هم مسئولیتپذیرتر و هم آگاهترند، انسجام یافته و سپس خودشان با اطلاعات دست اول و اراده آزاد برای گرهگشایی و مدیریت شرایط دشوارشان تصمیم بگیرند و ما نیز در صورت امکان، صادقانه و مشفقانه یار شاطر نه بار خاطرشان باشیم.
و- سخن آخر: نه بهعنوان یک بیان آرمانی و حماسی و انگیزاننده بلکه بسان توصیف وضعیت موجود، اینکه مطمئن باشید پروژه خاموشسازی و ستردن کلی این نام هیبتآفرین و این ذخیره و سرمایه نیروبخش در تاریخ امت اسلامی، نه محصول پژوهش متخصصان حوزه توسعه سیاسی و اقتصادی، بلکه رهاورد بررسیهای جهتدار استراتژیک مستشرقان متعصب و اندیشمندان و کشیشان کینهورز و با سودای استیلای صهیونیسم و کراساداریسم (Crusaderism = ایدئولوژی صلیبیت) است که مجموعاً در هیکل سرمایهداری و نئولیبرالیسم بر ما غلبه یافته است.
متأسفانه در روابط بینالملل و در سیاست جهانی مبنای تعامل و داد و ستد فرامنطقهای، کسب سود و منفعت و اقتدار، بهویژه از نوع اقتصادی و پولی آن است. البته تعبیر منافع ملی را دولتها برای مصرف داخلی خود و فریب مخاطبان فراوان به کار میبرند و مفاهیم صلح و جنگ و قرابت و مودت و معاهدت و معاضدت و نهادها و حقوق بینالملل، همگی بر این ملاک و محور میچرخد. و باز متأسفانه کسر عظیمی از فلاسفه و متفکران و خبرنگاران و تحلیلگران و هنرمندان و نظریهپردازان و پژوهشگران (و نه همه آنها) با استمداد از امپراتوری رسانهای، حقایق را واژگونه نموده و بر وفق مراد قدرت سیاسی و اقتصادی به آن معنا و پر و بال و وجاهت منطقی و حتی اخلاقی میدهند. مفروض من آن است که اگر یکی از قطبهای مهم و بالفعل سیاسی، اقتصادی و نظامی اکنون جهان، کشورهای اسلامی بودند، بسیاری از تحلیلهای موجود رنگ میباخت و موجودیت و مشروعیتش را با شرایط نوین منطبق میساخت.
و چه تازه و زیبا و بیبدیل است این فرموده حق تبارک و تعالی که فرمود:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿۱﴾
وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ﴿۲﴾
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا ﴿۳﴾
صدق الله العظیم

نظرات
احمد محمدی
02 شهریور 1404 - 10:03درنگی نقادانه بر «حذف یا ماندگاری اخوانالمسلمین مصر و سوریه» مقدمه مسئلهی «انحلال یا ماندگاری اخوانالمسلمین» در مصر و سوریه، همواره یکی از موضوعات حساس در تحلیل جنبشهای اسلامی و سیاست خاورمیانه بوده است. نوشتار اخیر عبدالباسط دانشآموز، با تکیه بر تجربهی چند دهه حضور در جریان جماعت دعوت و اصلاح، این جنبش را نه بهمثابهی حزب سیاسی یا تشکل مدنی، بلکه مدرسهای تمدنی و بیدارگر معرفی میکند. این جستار با نگاهی نقادانه، تاریخی و روشمند، ضمن پذیرش دستاوردهای فرهنگی و هویتی اخوان، نقاط ضعف و ضرورتهای تحول آن را بررسی میکند و مسیر واقعبینانهای برای آیندهی این جریان ارائه میدهد. ________________________________________ ۱. جایگاه تاریخی و دوگانهی تمدنی ـ سیاسی اخوانالمسلمین اخوانالمسلمین از آغاز قرن بیستم تاکنون نقش مهمی در تحولات سیاسی و اجتماعی جهان اسلام ایفا کرده است. با این حال، تجربهی مصر و سوریه نشان میدهد که اخوان همواره در تعارض با دولتها و حکومتها قرار داشته و بسیاری از بحرانهای داخلی و فشارهای خارجی، تعامل پیچیدهای با این جنبش داشتهاند. بنابراین، تصویر اخوان صرفاً بهعنوان مکتب تمدنی، نادیده گرفتن بعد سیاسی ـ عملی آن است. برای تحلیل آینده، لازم است این دوگانهی تمدنی ـ سیاسی به رسمیت شناخته شود و هر تصمیم راهبردی بر اساس آن اتخاذ گردد. تجربهی مصر (۱۹۵۴، ۱۹۶۵، و ۲۰۱۳) و سوریه (۱۹۸۲ و پس از ۲۰۱۱) نشان داد که اخوان همواره در نقطهی تعارض با دولتهای ملی قرار داشته و نقش آن نه فقط در «بیدارسازی امت»، بلکه در بازتولید نوعی منازعهی مستمر سیاسی بوده است. بنابراین، هر تحلیلی از آیندهی اخوان باید این «دوگانهی تمدنی ـ سیاسی» را به رسمیت بشناسد. ________________________________________ ۲. تغییر نام و ساختار؛ ضرورت یا صوری بودن؟ متن اولیه بر این باور است که تغییر نام و ساختار اخوان در شعب کشورهای مختلف، تأثیر چندانی بر توسعه و اقتدار سیاسی ندارد. اما تاریخ جنبشهای جهانی نشان میدهد که تحول نهادی و بازسازی سازمانی، عاملی حیاتی برای بقا و نوسازی است. مثال احزاب سوسیالدموکرات و محافظهکار اروپایی نشان میدهد که تغییر ساختار همراه با روزآمدسازی برنامهها و استراتژیها، میتواند مسیر طولانی و پرچالش سیاست را هموار کند. بنابراین، مقاومت صرف در برابر تغییر، نوعی جمود تاریخی است که میتواند اخوان را از ایفای نقش مؤثر سیاسی بازدارد. برای مثال، سوسیالدموکراتهای اروپایی با تغییرات ساختاری توانستند از گروههای انقلابی به احزاب حکومتی و اصلاحطلب تبدیل شوند. پرسش اساسی این است: چرا نباید اخوان چنین مسیر نهادمند و تدریجی را بپیماید؟ آیا تأکید صرف بر «ماندن در همان قالب تاریخی» خود نوعی جمود نیست؟ ________________________________________ ۳. سهم اخوان در توسعهنیافتگی نویسنده سهم اخوان در توسعهنیافتگی جوامع اسلامی را کمرنگ ارزیابی کرده و عوامل خارجی و حکومتها را برجسته ساخته است. با این حال، تجربههای اخیر، بهویژه در مصر پس از انقلاب ۲۰۱۱، نشان میدهد که ضعف نهادی، کمبود تجربه حکمرانی و اولویت دادن به گفتمان هویتی به جای کارآمدی مدیریتی، خود بخشی از چرخه توسعهنیافتگی بوده است. بنابراین، هر تحلیل دقیق باید سهم این جنبش در ناکامیهای اقتصادی و اجتماعی را در کنار فشارهای خارجی و استبداد داخلی لحاظ کند. اخوان در برخی کشورها (بهویژه مصر پس از انقلاب ۲۰۱۱) فرصت تاریخی ادارهی کشور را بهدست آورد، اما بهدلیل ضعف درک پیچیدگیهای حکمرانی، ناتوانی در ائتلافسازی و اولویتدادن به گفتمان هویتی به جای کارآمدی نهادی، خود به بخشی از چرخهی توسعهنیافتگی تبدیل شد. بنابراین، نقد منصفانه باید سهم اخوان در بازتولید ناکامیها را در کنار فشارهای خارجی و استبداد داخلی در نظر بگیرد. ________________________________________ ۴. روششناسی تحلیل و سطوح بررسی متن تا حد زیادی با نگاه هویتی و دفاعی نوشته شده است. یک تحلیل روشمند باید سه سطح را تفکیک کند: 1. اخوان بهمثابه جنبش اجتماعی ـ مذهبی؛ 2. اخوان بهمثابه حزب سیاسی و قدرتطلب؛ 3. اخوان بهمثابه نماد هویتی و اسطورهای در جهان اسلام. ادغام این سطوح بدون تحلیل انتقادی، موجب اغراق در نقش تمدنی و نادیده گرفتن ضعفهای سیاسی میشود. ________________________________________ ۵. آینده و روزآمدسازی نویسنده پیشنهاد میکند که اخوان میتواند به نقش «منتقد و ناصح قدرت» محدود شود. تجربه جهانی نشان میدهد که این مسیر عملاً به کنارزدن آن از عرصه حکمرانی منجر خواهد شد. راه پایدار برای اخوان، نهادینهسازی در ساختار سیاسی، بازتعریف ایدئولوژی مطابق با شرایط مدرن و ورود مسئولانه به حکمرانی است. همزمان، پاسداری از سرمایههای انسانی و فرهنگی و احترام به استقلال رأی شاخههای مختلف، شرط لازم برای حفظ مشروعیت و تأثیرگذاری است. ________________________________________ جمعبندی نگارش اولیه با تأکید بر هویت تمدنی و فرهنگی اخوان، ارزشهای مثبت این جریان را برجسته میکند. اما از منظر نقادانه، لازم است: • ضعفها و ناکامیهای حکمرانی و سازمانی اخوان نیز لحاظ شوند؛ • ضرورت تغییر نهادی و روزآمدسازی اندیشهها به رسمیت شناخته شود؛ • آینده اخوان نه در حفظ صرف نام تاریخی، بلکه در ترکیب هویت تمدنی با توانایی مؤثر سیاسی رقم بخورد. بهاینترتیب، مسیر واقعبینانه برای ماندگاری و اثرگذاری اخوان، ترکیبی از پاسداری فرهنگی، بازسازی نهادی و ورود مسئولانه به عرصهی سیاست است، بدون آنکه از تاریخ و میراث ارزشمند این جریان صرفنظر شود.