ساختارگرایی وجود دارد، لوی استراوس در سایۀ روسو ادعا میکند که انسانها به طبیعت تعلق دارند و شالودهشکنی نخستین کار خود را به عنوان چالشی برای ساختارگرایی به ویژه در برابر انسانشناسی ساختاری لوی استراوس ارائه میدهد. دریدا، کتاب گراماتولوژی را به انتقادی از «عصر روسو» یعنی عصر انسانشناسی اختصاص داده است كه در آن مفهوم انسان به عنوان مقولهای توضیحی به بیشترین قدرت خود می رسد.
ذهن شاعر با استعداد خود را در سنت متعالی میشود. الیوت مانند ویمستات و بردسلی تلاش میکند شعر را تعریف کند، بدون اینکه به شخصیت شاعر متوسل شود. او ادعا میکند که انکار شاعر واکنشی در برابر کیش شخصیتی رمانتیک است که تا حدی مسئول رشد انتقادات بیوگرافیگرایانه بود. با این وجود، توصیفهای الیوت از شخصیت بینظیر شاعرانه، نقشهای زیادی را از رمانتیسم گرفته است
منتقدان جدید به شعر وضعیت مستقل بخشیدند و آن را از الزامات تاریخی، زندگینامهای و روانشناختی رها کردند. طبق استدلال آنها، شعر بدون حمایت نویسنده و خواننده در فضای خود زندگی میکند. این خاصیت شگرف معمولاً «خودمختاری شاعرانه» خوانده میشود و مورخان نقد ادبیات معمولاً خاطرنشان میکنند که منتقدان جدید این ایده را در نقد قوۀ حکم کانت یافتند. اینکه کانت در جای دیگر ایدۀ خودمختاری را در رابطه با قصد و آزادی انسان تعریف کرده است
در زندگی عمومی و خصوصی ما اختلافات زیادی وجود دارد که به موجب آن، یکپارچگی یا نقص یک شیء به وجود شیء دیگری بستگی دارد. این دو شیء به نوبت در یک عمل وجود دارد، مانند رابطهای که بین بیماری و فقر مشاهده میکنیم. زیرا فقر صاحب خود را برای رویارویی با بیماری مهیا میکند، همانطور که بیماری از طرف آن باعث فقر بیشتر و... میشود. این بدان معنی است که ویژگیهای بسیاری از اشیاء ازخود آنها ناشی نمیشود.
من كریستوا را در این حد طولانی بررسی میكنم که او نمونهای از رمانتیسم خاص در نظریه انتقادی مدرن است. این رمانتیسیسم تصدیق میکند که توصیف افلاطون از شعر به عنوان ضد اجتماعی صحیح است، اما بیشتر از آنکه زبان شاعرانه را به عنوان تنها امید به وجود اخلاقی تبعید کند، در بر میگیرد. ادبیات و جامعه با یکدیگر مخالفت میکنند و منتقد ادبی تصمیم میگیرد در کنار نیروهای حاشیهای ادبیات بایستد.
اگر امروز در بین نظریهپردازان ادبیات توافقی وجود داشته باشد، شاید این تلقی رایج باشد که نقد مدرن در وضعیت بحرانی قرار دارد.[١] طبق گفته رنه ولك، نقد ادبی در سال ١٩١٤ وارد وضعیت بحرانی شد. پل دومن در ١٩٧٠ تاریخ این بحران را وقتی عنوان كرد كه تأثیرات قارهای نظریه انتقادی به هرج و مرج سوق یافت. ظاهراً نقد در طول تاریخ خود دچار بحران بوده است.
تقدیر و تشکر
من کار خود را در زمینه اخلاق انتقاد طی ماههای گذشته به عنوان عضو انجمن همکاران میشیگان آغاز کردم و با یک احساس خاص از اتمام، پس از سه سال اقامت در دانشگاه کلمبیا توانستم کتاب را دانشگاه میشیگان به پایان برسانم. دو موسسه نقش عمدهای در شکلگیری این کتاب داشتهاند. انجمن همکاران میشیگان پشتیبانی اولیه از این پروژه را انجام داد
زمینه ما غالبأ نقد را به حق میدانیم، اما از آن هراسانیم. از این جهت میتوان نقد را با مرگ نیز مقایسه کرد؛ به آن معنا که شتر مرگ در خانه همه زانو میزند، اما هر فرد ترجیح میدهد که آن کس نباشد. واژه نقد ما را به یاد خاطرههای ناخوشایندی میاندازد؛ خاطره هایی که هم درباره نقد دیگران است و هم در خصوص نقد خودمان. برای مثال، به یاد میآوریم زمانی از سر دلسوزی، رفتار یکی از دوستان صمیمی خود را مورد نقد قرار دادیم
بخش سوّم: معیارهای تفکّر(Intellectual standards)
وقتی ما کالا یا جنسی را میخریم یا میفروشیم با ابزارهای مانند ترازو و یا متر آنها را اندازهگیری میکنیم و در برابر واحد وزن یا متر آنها را ارزش گذاری میکنیم. ترازو یا متر میزان نسبتا دقیق اندازه کالا و درستی قیمت آن کالا را برای ما مشخص میکند، اما اهمیت، مناسبت، و منطق یا دلیل خریدن یا فروختن آن کالا را مشخص نمیکند. در ضمن به این نکته آگاه هستیم که یک کیلو طلا چند میلیون برابر یک کیلو آهن ارزش و قیمت دارد
آیا زمین افسرده و خشکیدهای را دیدهای که وقتی خداوند آبی بر آن میباراند پس از آن به اهتزاز و جنبش در میآید و رشد میکند و بالا میآید وانواع گیاهان زیبا و خرّم میرویاند!
زمانی که خلافت اسلامی که آخرین تجلیگاه تجمع امت مسلمان، تحت لوای ایمان و باور به وحدانیت خداوند بود، نابود شد و وطن اسلامی به بدترین شکل ممکن با چنگال استعمارگران خونخوار انگلیس و فرانسه و... پاره گردید تا جائی که حتی هلند چند میلیونی بر اندونزی صد میلیونی حکم میراند
کپی رایت © 1401 پیام اصلاح . تمام حقوق وب سایت محفوظ است . طراحی و توسعه توسط شرکت برنامه نویسی روپَل