هنوز در شوک فقدان نخبهی فقید، مرحوم مهندس مهراب امرا بودیم، که خبر تلخ دیگری واصل شد. مولوی ملک محمد ملازهی، از علما و معتمدین خوشنام و سرشناس بلوچستان درگذشت. إن القلب لیحزن وإن العین لتدمع وإنا علی فراقهما لمحزونون ... ولا نقول الا ما یرضي ربنا .. إنا لله وإنا إلیه راجعون.
روانشاد مهندس امرا از کنشگران پیشرو فرهنگی اجتماعی بلوچستان بود. او در کنار خدمت به ادبیات زبان مادری، در قالب سرودن شعر و مشاركت در انتشار ترجمهی قرآن مجید به زبان بلوچی، در بزنگاه سوانح و مصایب مردمش، در قامت یک امدادگر خستگیناپذیر در کارزارهای خیریه و امدادی ایفای نقش میکرد.
«سخنان ما اجسادی خاموشند. زمانی که در راه حقّانیّت آنها بمیریم و با خون خود آبیاریشان کنیم، آن وقت است زنده به پا میخیزند و در میان زندگان به حیات خود ادامه میدهند.»
این نمونهای از سخنان نورانی سیّد است که بوی جان افزایشان ٣٢ کتابی را که در حیات کوتاه خود نگاشت عطرآگین نمودهاند و همانطور که میخواست زنده ماندند، سیّد پس از آنکه خونبهای این اصول، مبادی وسخنانش را که با روح خود بدان ایمان داشت پرداخت، با سربلندی و اطمینان خاطر، به طرف چوبهی دار قدم برداشت تا شکوهمندش سازد و قاتلانش را ناتوان گرداند.
مهندس مهراب امرا را از نيمهى دوم دههى هفتاد، زمانى كه دانشجوى رشتهى مهندسى مكانيك در مقطع كارشناسى در زاهدان بود، مىشناختم؛ نخستين آشنايى خاطرم نيست، ولى به درستى خاطرم هست پس از شكلگيرى رابطهى اوليه، بسيار زود به دوستى ژرفى تبديل شد و ما گاه و بيگاه در مناسبات رسمى و غيررسمى همديگر را مىديديم. آنچه بسيار روشن در ذهنام جاى گرفته، پويايى و كوشندگى و جاذبهى شخصيتى اوست. در دانشگاه و بيرون از دانشگاه در فعاليتهاى مختلف نقش اثرگذارى داشت.
٢٦مرداد ماه سالروز شهادت حضرت عمر بن خطاب (رض) است.این واقعه اگرچه در سالنامهها کمتر ذکر شده است امّا یاد این ابرمرد تاریخ هرگز از اذهان و خاطرهها محو نخواهد شد. هرچند موضوع بحث ما شهادت حضرت عمر (رض) است امّا ذکر این واقعه بدون اشاره به مناقب و ابعاد شخصیتی آن بزرگوار ناقص است.
حضرت عمر (رض) فرزند نفیل بن عبدالعزی اهل مکّه و سه سال بعد از واقعهی عامالفیل متولد شد. دوران نوجوانی و جوانی را در شهر مکّه در خانوادهای متشخص که از ثروتمندان نامی شهر بود سپری کرد. او مانند هر نوجوانی میبایست در امر معیشت خانواده نقشی را بعهده میگرفت که او برای پدرش چوپانی شتران را در منطقهی «ضجنان» بعهده داشت تا به خانوادهاش در این امر هم کمک کند.
با این که افکار اولیهی این مقاله از مدتی پیش در ذهنم وجود داشت اما من در انتشار آن درنگ کردم نه به خاطر نگرانی از افشای اعتقادم؛ بلکه به خاطر فضای عمومی جهان عرب که با نقد سازنده و طرح پرسشهای اساسی میانهای ندارد.
اسلامگرایان به موازات کم رنگ شدن موج تغییر در منطقه و سیطرهی دوبارهی نظامیان بر اریکهی قدرت، از جهات گوناگون با سیاستهای امنیتی شدید مواجهند. در چنین فضایی انسان از فهم این دعوت برای بازنگری و بازبینی بیم دارد گویی نوعی فرار از مسؤولیت و تعصبورزی است که بسیاری از جریانها به آن گرفتارند.
تصور کنیم جماعت اخوانالمسلمین مصر در دههی پنجاه یا شصت به قدرت رسیده بود چه سیاستهای اقتصادی را دنبال میکرد؟ آیا شیوهی سوسیالیستی را در پیش نمیگرفت؟ یا به اصطلاح مصطفی سباعی مراقب عام اخوان سوریه در سال ١٩٦٠«سوسیالیزم اسلامی» را به جای نیولیبرالیسم که محمد مرسی در دورهی کوتاه زمامداری خود در پیش گرفته بود دنبال نمیکرد؟
در این مقاله میخواهیم الگوی تفسیری برای سیاستهای اقتصادی اجتماعی یک جماعت ایدئولوژیک را بیان کنیم که نقش مهمی در تاریخ مصر مدرن ایفا کرده است
در بيستمين روز تيرماه و در بحبوحهی كرونا و حريقهای زاگرس، به دعوت سيّدعلی ضياء، مهمان عوامل خوب «فرمول يك» بودم تا راوی زاگرس و چالشهايش باشم.
آنچه وقت مجال داد از نامهربانیها در قبال زاگرس و چالشهای پيش رو گفتم و همچنين از اوضاع زاگرسنشينان و هژمونی امنيتی در جغرافيای آنان.
از نابسامانی ادارات متولّی و نابرابری نيروی حفاظتی و حجم چالشها و نيز از ناموزونی حقوق و مزايا در قبال فشارها و تنشها و كنشهای جنگلبانان و محيطبانان و البتّه مسؤولان مسؤوليتشناس و مسؤولان نمكنشناس و مسؤوليتگريز و كمخرد نيز سخنی اضافه شد.
روز جمعه ٢٤ ژوئیه ٢٠٢٠ ترکیه شاهد اتفاقی نادر و پیروزی بزرگ بود؛ پس از آن که دادگاه عالی ترکیه مصوبه سال ١٩٣٤ هیأت وزیران وقت مبنی بر تبدیل ایا صوفیا از مسجد به موزه را ملغی کرد، مسجد ایا صوفیا بازگشایی شد تا نام خدا در آن طنینانداز شود.. به موجب مصوبهی دادگاه، ایا صوفیا پس از ٨٦سال بار دیگر به مسجد تبدیل شد و سند وقفی سلطان محمد فاتح که در سال ١٤٥٣ پس از فتح استامبول آن را تدوین کرده بود اجرا شد.
بازگشایی مسجد ایا صوفیا به مثابه فتح دوبارهی استامبول بود؛ رسول خدا در حدیثی مژدهی فتح نخستین این شهر را داده بود: «لَتُفْتَحَنَّ الْقُسْطَنْطِينِيَّةُ فَلَنِعْمَ الْأَمِيرُ أَمِيرُهَا وَلَنِعْمَ الْجَيْشُ ذَلِكَ الْجَيْشُ» قسطنطنیه فتح خواهد شد؛ امیر فاتح آن بهترین امیران و لشکرش بهترین لشکرها است.
سلام بر شما مشتاقان حج
روز عرفه به پایان رسیده، کاروانیان حج، همچون رودخانهی به دریا رسیده، آرام شده بودند، هیچکس یارای صحبت با دیگری را نداشت، زیرا هنوز مدهوش سخن گفتن به درگاه خداوند بودند.
همگی در خود فرو رفته بودند، انگار خودشان را میشناختند، و این هرگز اتفاق نمیافتاد، مگر به یاری و دستگیری، اللهِ مالک.
چهرهها نورانی بود، دیگر کسی بهانه تنگی ِجا و عجله در صف را نداشت، خسته و رنجور بودند و مراقب، بله با خدا عهد بسته بودند و اجابت شنیده بودند، صدای دعا و نیاش حجاج در گوششان مانده بود، میدانی چرا؟ چون امروز شیطان، خوارتر و ذلیلتر از هر روز بود و آنانی هم که درعمل و دعا ضعف داشتند، با قرارگرفتن در سیلِ جمعیّت، به معبود رسیده بودند،
روز نهم ذی حجه بود
روز گرفتن کارنامه!
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن
در منا آماده رفتن به میعادگاه بودیم، گویی برای صحرای محشر میروی، مردن قبل از مردن، آماده شدن درحضور خدا و رسولش، آیا مرا خواهد پذیرفت؟
وای بر من! برای پایان کار و آخرتم، چه اندوختهام دستانم خالیست.
ای حاجی! چه آوردهای آیا توانستی چیزی را برای قربانی کردن کنار بگذاری؟ درخلوتت با خدا چه گفتی؟
شاید اینجا در منا نیز به فکر خرید (برد یمنی، حریر ژاپنی، ساعت سوئیسی و ...) هستی.
درنگ نکن! بههوش باش! تو برای چیز دیگری آمدهای، بیدار شو، دنبال خودت بگرد، ببین بر لب کدام پرتگاه ایستادهای؟
کپی رایت © 1401 پیام اصلاح . تمام حقوق وب سایت محفوظ است . طراحی و توسعه توسط شرکت برنامه نویسی روپَل