سلام بر شما مشتاقان حج
روز عرفه به پایان رسیده، کاروانیان حج، همچون رودخانهی به دریا رسیده، آرام شده بودند، هیچکس یارای صحبت با دیگری را نداشت، زیرا هنوز مدهوش سخن گفتن به درگاه خداوند بودند.
همگی در خود فرو رفته بودند، انگار خودشان را میشناختند، و این هرگز اتفاق نمیافتاد، مگر به یاری و دستگیری، اللهِ مالک.
چهرهها نورانی بود، دیگر کسی بهانه تنگی ِجا و عجله در صف را نداشت، خسته و رنجور بودند و مراقب، بله با خدا عهد بسته بودند و اجابت شنیده بودند، صدای دعا و نیاش حجاج در گوششان مانده بود، میدانی چرا؟ چون امروز شیطان، خوارتر و ذلیلتر از هر روز بود و آنانی هم که درعمل و دعا ضعف داشتند، با قرارگرفتن در سیلِ جمعیّت، به معبود رسیده بودند،
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السّلام على المبعوث رحمة للعالمين سيدنا محمد و على آله و صحبه، و بعد
مسأله نخست: تعریف صحیح قربانی:
قربانی عبارت است از ذبح یکی از چهارپایان - گوسفند، بز، گاو ، شتر- به قصد تقرّب به خداوند در روز عید قربان و ایام التّشریق (سه روز بعد از روز عید قربان).
روز نهم ذی حجه بود
روز گرفتن کارنامه!
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن
در منا آماده رفتن به میعادگاه بودیم، گویی برای صحرای محشر میروی، مردن قبل از مردن، آماده شدن درحضور خدا و رسولش، آیا مرا خواهد پذیرفت؟
وای بر من! برای پایان کار و آخرتم، چه اندوختهام دستانم خالیست.
ای حاجی! چه آوردهای آیا توانستی چیزی را برای قربانی کردن کنار بگذاری؟ درخلوتت با خدا چه گفتی؟
شاید اینجا در منا نیز به فکر خرید (برد یمنی، حریر ژاپنی، ساعت سوئیسی و ...) هستی.
درنگ نکن! بههوش باش! تو برای چیز دیگری آمدهای، بیدار شو، دنبال خودت بگرد، ببین بر لب کدام پرتگاه ایستادهای؟
ابراهیم با فراغت بال و خرسند، به خاطر رهایی از چند حادثهی تلخ و شیرین، به دنبال مأموریتی دیگر بود.
سالها قبل مقدّمهی آموزش مراسم و مناسک حج آغاز شده بود؛ با عدم باروری همسر ابراهیم ساره و بارگرفتن هاجر، کنیزی که ساره برای بقای نسل ابراهیم به او بخشید. هاجر بار بر زمین نهاد. کودکش شیرین و جذاب بود، رشد نمود و حس پدری و مهر ابراهیم او را به سوی اسماعیل سوق میداد.
نمیدانم غریزه زنانگی ساره تا چه اندازه در دوری همسر دوم از شوهرش نقش داشته است؟! هر چه بود مشیت الهی این بود که هاجر و طفلی کوچک همراهِ مردی مصمم راهی سرزمینی لمیزرع و خشک شوند. امر پروردگار، ابراهیم را بر آن داشت که هاجر و طفل را در تنهاییِ این سرزمین رها کند و برای حفظِ همسرِ جوان و طفل کوچکش از گرما و زندگی در غربت و تنهایی و ترس، پناهی جز سایهیِ مهر خداوند نبیند و چه سایهی استواری!
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن .
الحمد لله به روز موعود نزدیک شده بودیم «روز هشتم ذیالحجّه» «یوم الترویه»
شب، خودمان را برای رفتن به منا آماده میکردیم، من چون نشانههایی از آنفولانزا داشتم و کمی هم احساس ضعف عمومی میکردم تصمیم گرفتم برای اطمینان و پیشگیری سری به درمانگاه بزنم، همراه حجاج مقابل در درمانگاه هتل در انتظار نوبت بودیم تا به ملاقات پزشک کاروان برویم، طبق معمول تعدای حاجی پیر و بیمار نیز با همراهانشان آنجا بودند، من شماره هفدهم بودم و بعد از من به تعداد مراجعه کنندگان اضافه میشد، دو دختر خانم همراه مادر پیرشان حدود هشت نفر بعد از من بودند، چون حال مادرشان زیاد مساعد نبود از من تقاضا کردند که نوبتم را با آنها عوض کنم، من هم بهخاطر رضای خدا موافقت کردم و شماره هفده خودم را با بیست و پنج آن خانم عوض کردم،
آیین قربانی، قدمتی بس طولانی دارد. قرآن در این مورد میفرماید: «وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَهة الْأَنْعَامِ فَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ» (قربانی تنها منحصر به شما مسلمانان نبوده و بلکه) ما برای هر ملّتی (که پیش از شما به خدا ایمان داشتهاند) قربانی را (که سمبل آمادگی انسان برای فدا شدن در راه خدا است) مقرّر کردهایم، تا به نام خدا چهارپایانی را ذبح کنند که خدا بدیشان عطاء نموده است. خدای شما و ایشان خدای واحدی است (و برنامهی او هم برنامهی واحدی است. حال که چنین است) پستسلیم (فرمان) او بوده، و (اعمالتان خالصانه برای او باشد. ای پیغمبر) مژده بده مخلصان متواضع (در برابر فرمان خدا) را (به بهشت و پاداش فراوان آفریدگارشان) (حج /34)
کلمه منسک، از ظاهر جملهی «لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ»، بر میآید که مصدر میمی و به معنای عبادت باشد، عبادتی که مشتمل بر قربانی و ذبح هم هست و معنایش این است که ما در امتهای گذشته میان آنهایی که ایمان داشتند، قربانی را وسیلهای برای عبادتشان قرار داده بودیم، تا آنان نیز نام خدا را بر بهیمه انعام که خدایشان بر آنها روزی کرده بود ببرند و خلاصه شما پیروان ابراهیم، اولین امّت نیستید که بر آنها قربانی مقرر شده بلکه برای قبل از شما هم مقرر شده بود.
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن.
الحمد لله به روز هفتم ذی الحجه سال نود و شش رسیده بودیم، میتوانم بگویم کلّیّهی حجاج از مدینه به مکه آمده بودند تا برای حج تمتع آماده زیارت شوند، دیگر در قسمت صحن همکف اطرف کعبه جا برای طواف نبود، حتی مجبور میشدیم برای طواف و سعی بین صفا و مروه به طبقات بالا برویم، آنروز که برای طواف رفتیم به سختی طواف میکردیم، به یاد هفتهی اول حج افتادم که دومین روز ورود به مکه بود و چه احساس قشنگی داشتیم، امیدوارم قسمت آرزومندان بشود. آمین.
بعد از انجام عمره تمتع خیلی خسته شده بودیم چون یک شبه از فرودگاه رشت، رهسپار مکه شدیم، البته با عدّهای از خواهران و برادران قرار گذاشتیم که در منزل و فرودگاه احرام ببندیم و نیت عمرهی تمتع کنیم چون اگر هواپیما از مکه رد میشد، تا به جده برسد دچار مشکل نشویم
حج آهنگ تغییر است. تغییر در دیدن و شنیدن و فهم، تغییر در گفتن و عمل، تغییر در بودن با خود با خدایت با خلق خدا.
حج رسیدن به مقصد و سر منزل شناختهاست. شناخت خود، خدا و هرآنچه غیر این دو ست.
حاجی به محض ورود به مسجدالحرام و رویت صحنه طواف که مشتمل بر کعبه بیت الله و حجاج در حال طواف با وحدت عمل در عین تفاوت نژاد و فرهنگ و زبان، منقلب ترین حال عمرش را درک میکند تاکنون چنین وحدت و یکرنگی را در جمع اختلافها و تفاوتها تجربه نکرده و لذّت دیدنش برای اولین بار، او را به سکوتی عمیق و تفکری دلنشین فرو میبرد و با خود میاندیشد، دین اسلام چه عظمتی داشته که تاکنون بدین حد آنرا نظارهگر نبوده و حال میداند رحمةللعالمین بودن پیامبر آن پیامآور چنین دینی، چگونه تجلی نموده است و بزرگترین رحمتش همین یکدل و یکرنگ کردن مسلمانان دنیا با وجود انواع زبان ،نژاد، رنگ پوست، لباس، توان مالی و مقام اجتماعی میباشد.
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن.
سپاس و ستایش بیکران الله تعالی را به ششم ذيحجه رسیده بودیم. استرس حضور در مراسم بزرگ حج ابراهیمی، تغییر آب و هوایى که در سفر حج برای حجاج پیش میآید، ازدحام جمعیّت، انواع بیماریهای مسری مثل آنفولانزا و گرمازدگی و گرم و سرد شدن محیط، کمکم باعث ایجاد مشکل برای سلامتی حجاج میشد تا بهناچار در بستر، استراحت کنند. ولی پیشگيری و استفاده از ماسک، نوشیدنیهای گرم و مصرف لیموی تازه و ... برای پیشگیری از این مشکلات یا بهبود علايم آن مفید بود، من نیز قدری کسالت پیدا کرده بودم، امّا یکی از دوستان همسفر که حتی دمنوش هم با خود آورده بود مقداری به من داد و بعد از نوشیدن آن كمى احساس سبکی کردم و به لطف و کمک خداوند توانستم در آخرین جلسهای که از طرف مسؤولین کاروان برای آمادگیهای حضور در مراسم حج برای حجاج گذاشته شده بود، حضور یابم.
من عاشق بچههایم هستم. دوست دارم برایشان کتاب بخوانم، با آنها بازی کنم و بزرگ شدنشان را ببینم و عاشق گوشدادن به حرفهایشان هستم و از اینکه به آنها دوچرخه سواری یاد میدهم و در کنار ساحل با آنها حرف میزنم، لذّت میبرم و به طور کلی عاشق سروکله زدن با آنها هستم. با این وجود از جمع کردن ریختوپاشهای آنها و گوش دادن به جروبحث آنها بیزارم؛ این شیوه صحبت کردن که تحقیرآمیزانه است، تنها نوجوانان میتوانند به خوبی از پس آن بربیایند؛ ولی من نمیتوانم تصور کنم که بدون جمع کردن ریخت وپاشها، آن همه چیزای خوب را (یکجا) داشته باشم. دعواها و سرو صداهای بچهها گاه و بیگاه است و تمام خواهد شد، به خاطر این گاه و بیگاه نمیخواهم آن همه روز(های خوب) را از دست بدهم.
کپی رایت © 1401 پیام اصلاح . تمام حقوق وب سایت محفوظ است . طراحی و توسعه توسط شرکت برنامه نویسی روپَل