إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

سایت رسمی جماعت دعوت و اصلاح

  • خودپرستی، همانطور که اگوست کنت می‌گفت بزرگترین مشکل حیات بشری است. شاید تمام رسالت نهاد اخلاق کوششی است در از میان برداشتن خودپرستی که در حقیقت خاستگاه همه‌ی بدی‌ها و بدسگالی‌هاست.
    کانت می‌گفت: «چنان عمل کن که انسان را، خواه شخص خودت و خواه دیگران، همواره غایت بدانی، نه هرگز صرفاً وسیله.» (اخلاق در فلسفه‌ی کانت، راجر سالیوان)

  • «همدلی چیست؟ همدلی مشارکت عاطفی در احساسات دیگری است (همدل بودن با دیگری، یعنی با هم احساس کردن، یا به همان شیوه‌ی دیگری احساس کردن، یا همان احساسی که یکی دارد دیگری هم دارا باشد)، و همین طور سهیم شدن در لذت و جاذبه‌ای که نتیجه‌ی آن است.» [رساله‌ای کوچک درباب فضیلت‌‌‌های بزرگ، آندره کنت اسپونویل، ترجمه مرتضی کلانتریان]

  • در ستایش خاک

    27 اسفند 1390

    «چگونه خاک نفس می‌کشد؟ بیندیشیم»

    طلوع بهار و چهره‌نمایی سال نو، به طرز خیره کننده‌ای مدرسه‌ی خاک را پُر شُکوه و رونق می‌کند. بازار طبیعت از بانگ و رنگ‌های چشم و گوش‌نواز آکنده می‌شود. بهار چیزی نیست جز رستخیز و قیامتی دل‌افزا که در خاک روی می‌دهد. قیامتی دلفریب و افسونگر که جانی تازه به کالبد جهان می‌دمد. علاوه بر ابتهاج و سروری که در پی این نوزایی طبیعت در درون ما شعله ور می‌شود، اشارت هایی آشکار و نهان نیز از این مدرسه‌ی دلاویز دستگیرمان می‌گردد.

    نظام جهان، نظام نشانه‌ای است. یعنی جزء جزء این هستی پهناور اشارتی دارند و تنبیهی و پیام و رهنمونی برای طرز و شیوه‌ی زیستن ما. اینکه در جای جای قرآن نظام کائنات به عنوان آیات (=نشانه‌ها) قلمداد شده، خود دلیلی واضح بر این امر است.

  • آنچه زندگی را لبالب از گرما و شادابی و طرب می‌کند، طلب است. طلب، خانه‌ی نهاد آدمی را از سموم رخوت و کرختی عاطفی و ملال می‌روبد و می‌پیراید.

  • نگاه عارفانِ نامبردارِ ما به تعالیمِ دینی، رنگ و بوی ویژه و متمایز خود را دارد. از این دست است نگاهی که گرم‌تازان عرصه‌ی تجرید و پاکبازان عالم توحید به مفهوم «توحید» به عنوان اسِّ اساسِ آموزه‌‌‌‌های دین و مضمونِ اصلی و اصیل و مشترکِ جمیعِ ادیانِ ابراهیمی دارند.

    اگر در نظرگاه عالمان کلام، توحید چیزی از جنس باور و معرفت و سپس اقرار زبانی و اعتراف گفتاری است و اگر در چشم‌انداز فقیهانه و اهل ظاهر، نمودهای خارجی و موضعگیری‌‌‌‌های عملی بیانگر محتوای توحید است؛ در منظر عارفان مسلمان، توحید در واقع نوعی تبدّلِ وجودی و سیر و سلوکِ معنوی و درگیر شدنِ تمام عیارِ روح و روانِ آدمی قلمداد می‌شود. می‌گویند: «نقش بر دل معنی توحید کن». زیر و رو شدنی بنیادین و دگردیسی‌ای اصیل و همه‌جانبه که در منش و شخصیت آدمی روی می‌دهد و او را به موجودی یک دست و یکدله و یکپارچه بدل می‌کند.

  • «هر رنج که شما می‌برید بر او[پیامبر] گران می‌آید» (عَزیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتّم: سوره توبه: آیه 128) 

    «گاهی كه به نماز می‌ایستم، دوست دارم آنرا طولانی بخوانم. در آن اثنا، صدای گریه‌ی كودكی به گوشم می‌رسد. آنگاه، نماز را مختصر می‌خوانم تا باعث آزار مادرش، نشوم». (حدیث نبوی، بخارى:707)

  • عاقبت آن سرو

    سبزاسبز

     خواهد گشت و

     بالابال

    عاقبت آن صبح خواهد رُست

    نز میانِ باورِ فرتوتِ ما

     اما

    از میانِ دفترِ نقاشیِ اطفال‌‌‌‌‌‌‌ (شفیعی کدکنی)

    چقدر واژه‌ی رهایی دل‌انگیز است. چه هوای روح‌فزا و گوارا و تماشایی‌‌ای دارد. ضرباهنگ و موسیقی این واژه شبیه به یک تنفس آرام و جان‌فزاست. رهایی. انگار در قفسی را باز‌‌ می‌کنند و پرنده‌ی بی‌قرار پر‌‌ می‌گیرد. ‌‌ای کاش راهی به رهایی بود.

    «خوشا پرکشیدن خوشا رهایی،

    خوشا اگر نه رها زیستن، مردن به رهایی! »(احمد شاملو)

  •  یا رسول الله ستون صبر را
    استن حنانه کردی عاقبت
    ستونِ چوبیِ حنانه، در ساحت ادب و عرفان فارسی، رمزی از مجذوبی و دلبردگی است و البته:
    ای خوش آن مجذوبی و دلبردگی
    آه از این دلگیری و افسردگی
    در نظرگاه عارفان و دیده‌وران، رسول خاتم، تنها ناقل پیام و مجرای وحی نیست. کانون جذبه و جاذبه و کهربای تعالی و شکوفایی است. پیغامبری که با جان عاشقان کار دارد و خامان ره‌نرفته را دستگیری و درمانگری می‌کند:
    تو میر عشقی عاشقان بسیار داری
    پیغمبری با جان عاشق کار داری

  • سیری در طنزِ دینی

    23 فروردین 1390

    آنچه می‌آید، حکایت‌هایی است طنزآلود که یا باورهای دینی را نشانه گرفته و مورد چالش و چند و چون قرار می‌دهد ویا رفتار پاره ای دینداران را به تیغ نقد گرفته است. مشی و منشِ قاضیان و محتسبان و واعظان و متشرّعان که پاره‌ای از اوقات، مقرون سالوس و ریا و بدفهمی و کج‌اندیشی و قدرت‌طلبی بوده است. دین‌به‌مزدانی که با توجیهات دینی در پی تأمین کامجویی خود بوده‌اند. و یا بیان مسائلی مرتبط با جامعه شناسی و یا روانشناسی دین از قبیل اینکه در فضایی فقرآلود که شکمی سیر یافت نمی‌شود، نام اعظم خدا، همان نان است و آدم گرسنه اصلاً ایمانی ندارد که بخواهد آن را به شیطان بفروشد.

  • در اصطلاح ادبی طنز به نوعی خاص از آثار منظوم یا منثور ادبی گفته می‌شود که اشتباهات یا جنبه‌‌های نامطلوب رفتار بشری، فسادهای اجتماعی- سیاسی یا حتی تفکرات فلسفی را به شیوه‌ای خنده‌دار به چالش می‌کشد. (فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز، محمد رضا اصلانی)
    آنجا که سخن به صراحت نمی‌توان گفت، طنز چاره‌ی ناچار است. البته لزوماً گفتار طنز در غیبتِ آزادی و امنیتِ در انتقاد و اعتراض پدید نمی‌آید؛ چرا که طنز فُرمی پویا و اثرگذار است برای بیان آنچه که شاید در سایر قالب‌‌ها نتوان به آن زیبایی بیان کرد. منظورم از طنز سیاسی، سخنانی است باریک و نغز که برخوردار از چاشنی لبخند و ظرافت است و نهاد قدرت و سیاست و بازیگران آن را هدف می‌گیرد. در گذشته شاید شدید‌‌ترین نقد‌‌ها و اعتراض‌‌ها به نهاد قدرت و سیاست به زبان طنز عنوان می‌شد و چون از منظری، خنده‌ساز و تبسم آفرین بود، چندان محلّ حساسیت حاکمان قرار نمی‌گرفت. دکتر علی اصغر حلبی دراین باب می‌گوید: