كتاب «صدر اسلام و زایش سرمایهداری» نوشته بندیكت كهلر، با ترجمه مشترك جعفر خیرخواهان و محمد ماشینچیان، چند ماه پس از انتشار به چاپ دوم رسید. این روزها كه قیمت كتاب مثل سایر كالاها افزایشی تصاعدی یافته، چاپ مجدد كتابی نسبتا تخصصی بحثبرانگیز است. بندیكت كهلر، نویسنده كتاب كه در دانشگاههای ییل، توبینگن و دانشگاه شهر لندن تحصیل كرده، خود سالها تجربه بانكداری دارد و هماكنون با موسسه امور اقتصادی لندن همكاری میكند. او تاثیر ادیان ابراهیمی بر تجارت و اقتصاد سدههای میانه را مطالعه میكند و در كتاب حاضر میكوشد نشان دهد كه عناصر اصلی سرمایهداری كه نخست در ونیز ظاهر شدند، در اصل از نهادهای اقتصادی و رویههای كسب و كار اسلامی اقتباس شدهاند. شاید همین مختصر گویای آن باشد كه چرا این كتاب در مدتی كوتاه چنین با استقبال مواجه شده است. تا پیش از این ساز و كارهای اقتصادی در تمدن اسلامی عمدتا مورد توجه چپگرایان بود و آنها تلاش داشتند با تاكید بر مضامینی چون عدالت اجتماعی خوانشی چپ از اقتصاد در تمدن اسلامی ارایه دهند. اكنون این كتاب رویكردی متفاوت دارد و اگرچه كماكان بر اهمیت و ضرورت دستورها و ساز و كارهای عدالتخواهانه در آموزههای اسلامی تاكید میكند، اما معتقد است كه میتوان ریشهها و خاستگاههای سرمایهداری را نیز از آن دستورها و ساز و كارها بیرون كشید. به علت جذابیت و داغی موضوع به محض انتشار چاپ اول كتاب، آن را خواندم و با دكتر جعفر خیرخواهان، اقتصاددان و یكی از مترجمان كتاب گفتوگو كردم. اما انتشار این گفتوگو كه در دفتر روزنامه صورت گرفت، اندكی به تعویق افتاد. دكتر خیرخواهان در گفتوگوی حاضر میكوشد دیدگاههای كهلر را توضیح دهد.
معمولا در بحث اقتصاد در اسلام بر وجوه برابریطلبانه و عدالتخواهانه اسلام تاكید میشد و چهرههایی چون ابوذر غفاری برجسته میشدند و كمتر دیده بودیم كه از اسلام و رابطهای كه میتواند با سرمایهداری و كارآفرینی داشته باشد، بحث شود. البته متفكرانی چون ماكس وبر و به تأسی از او ماكسیم رودینسون درباره اسلام و سرمایهداری بحث كرده بودند، اما چندان توجهی به این مباحث نشده بود. اینكه بندیكت كهلر كوشیده عناصری از سرمایهداری را در صدر اسلام بجوید، جالب توجه است و یادآور كتاب مشهور وبر با عنوان «اخلاق سرمایهداری و روحیه پروتستانی». یعنی كهلر میكوشد نشان دهد نطفه و خاستگاه و زایشگاه اندیشه سرمایهداری در نگاه اقتصادی صدر اسلام وجود داشته است. البته پژوهشگران دیگری مثل تیمور كوران (مشخصا در كتاب شكاف عمیق) هستند كه باور متفاوتی دارند. یعنی میكوشند نشان دهند كه اگرچه نهادهای اقتصادی در دوران تمدن اسلامی به رونق اقتصادی كمك كردند، اما همین نهادها در ادامه مانع پیشرفت و توسعه اقتصادی شدند.
به نكته مهمی اشاره كردید كه چرا به نهادهای خلق ثروت و سرمایهگذاری و كارآفرینی در تاریخ معاصر كشورهای اسلامی توجه نشده و جنبههای عدالتخواهی و بازتوزیعی مطرح شده و طرفدار پیدا كرده است. اهمیت كتاب كهلر شاید از همین جنبه باشد. البته دیدگاه امثال تیمور كوران هم با رویكرد كتاب حاضر منافات ندارد. این كتاب فرآیند رونق گرفتن كسب و كارها و پیشرفت اقتصادی سریع تمدن اسلامی را بررسی و واكاوی میكند. كوران هم در همین راستا ادعا میكند چون ارزشها و اصول سرمایهداری در كشورهای اسلامی نادیده گرفته شده و كمرنگ شد، تمدن غربی موفق شد جای تمدن اسلامی را بگیرد.
اگر موافق باشید، از همینجا شروع كنیم كه معمولا اسلام را با سوسیالیسم و برابریطلبی بیشتر همراه میدیدند. نظر بندیكت كهلر در این باره چیست؟
در شرایط و محیطی كه چیزی جز فقر و نداری وجود نداشته باشد، برابری چه معنا و ارزشی دارد؟ براساس پژوهش كهلر، اسلام اجازه داد تواناییها و نیروهایی كه در فرد و جامعه نهفته است، آزاد شود و مورد بهرهبرداری قرار بگیرد. همچنین افراد را تشویق به پذیرفتن ریسك و قراردادهای دوجانبه سودآور كرد و كل جامعه منتفع شدند. برخلاف ماركسیستها كه اساس سرمایهداری را نابرابری و دسترسی نابرابر به ابزارهای تولید میدانند در مكه هر كاروانی كه راه میافتاد امكان نداشت فقیری در آن سهیم نباشد چه به شكل نیروی كار در خدمت كاروان و چه كمترین اندوختهای كه داشت به عنوان سرمایه همراه كاروان میفرستاد و با اعتمادی كه وجود داشت همه چه فقیر و غنی منتفع میشدند. البته به دغدغه عدالت و تامین اجتماعی هم توجه میشد چه به شكل مالیاتهای مختلفی كه پس از اسلام مثل زكات از مسلمانان و جزیه و خراج از كفار گرفته میشد و بازتوزیع میشود و نیز اینكه در اسلام سفارش فراوان به صدقه و انفاق و وقف شده است. چنین تركیبی باعث ایجاد انسجام و پیوستگی در جامعه هم میشود و اجازه نمیدهد بیرحمی ادعایی منتسب به نظام سرمایهداری به وقوع پیوندد و یك نوع سرمایهداری زاینده و لطیف و مناسب شكل میگیرد.
چطور شد این كتاب را برای ترجمه انتخاب كردید؟
كتاب اصلی در سال 2014 منتشر شد و همزمان با آن بود كه مطلع شدم موسسه لگاتوم در لندن همایشی برگزار كرد تا به ریشهها و خاستگاه سرمایهداری پرداخته شود و اینكه سرمایهداری از كجا آغاز شده است. نخستین مقاله آن همایش هم به بندیكت كهلر تعلق داشت كه در آن مدعی شد سرمایهداری در مكه و صدر اسلام ظهور كرده بود. سخنران بعدی مدعی بود سرمایهداری ابتدا در ونیز و دیگر دولتشهرهای ایتالیا و در ادامه هلند شكل گرفته و توسعه یافته است. اما كهلر نگاهی گسترده و جهانیتر داشت. این جنبه برای من جالب آمد كه چگونه یك فرد مسیحی اینچنین به صدر اسلام و نهادهای شكل گرفته در آن زمان توجه نشان داده است. كهلر پس از بازنشستگی دو كتاب زندگینامه شخصیتها مینویسد، یكی درباره یك فیلسوف و اقتصاددان قرن نوزدهمی آلمان و بعدی درباره یكی از بنیانگذاران بانك مركزی آلمان. او سپس به اندیشكده «موسسه امور اقتصادی» در لندن میرود همانجایی كه چند دهه پیش هایك مشغول تحقیق بوده و مارگارت تاچر قبل از نخستوزیری هم به آنجا رفتوآمد داشته است. كهلر در این اندیشكده مقالهای درباره زكات و نظام تامین اجتماعی در صدر اسلام مینویسد و مقاله دیگری با این ادعا كه پیامبر(ص) بزرگترین سرمایهدار عرب زمان خود بوده است. مطالبی كه از سوی مخاطبان بسیار مورد استقبال قرار میگیرد و او را تشویق به ادامه این كار میكنند. او شروع به مطالعه و پژوهش بیشتر میكند كه درنهایت به كتاب حاضر ختم میشود. كتاب فصول زیاد و كوتاهی دارد و داستانوار پیش میرود. از مكه صد سال پیش از تولد پیامبر(ص) و زندگی اجداد او آغاز میكند و تا قرن بیستم و كتاب «اقتصاد ما» محمد باقر صدر روایت میكند. در انتهای كتاب جمعبندی میكند كه ادیان ابراهیمی منافاتی با هم ندارند و میتوانند با یكدیگر كنار بیایند و افكار اقتصادیشان با یكدیگر و نظام سرمایهداری در تضاد نیست. به این ترتیب متوجه شدم نویسنده حرفهای تازهای میزند و با شجاعت و روشنگری ایدههای خود را مطرح كرده است. از همان زمان مشتركا شروع به ترجمه كردیم اما انتشارش به درازا كشید.
علت این طولانی شدن چیست؟
كتاب نقلقولهای زیادی از اشخاص و كتب و منابع اسلامی آورده است. ابتدا هر آنچه در متن انگلیسی آمده بود به فارسی ترجمه كردیم. البته اگر منابع فارسی بودند مستقیم از منبع فارسی استفاده كردیم. اما ناشر اصرار داشت نقلقولهای منابع عربی تا حد امكان از انگلیسی ترجمه نشود و از ترجمه به فارسی آنها كه موجود است استفاده شود. همین موضوع در كنار شیوع كرونا و مشغلهها و ویراستاریهای متعدد و حساسیت در ترجمه كه روان باشد باعث طولانی شدن آن شد.
كتاب دیگری هم داریم كه به این موضوع یعنی نسبت سرمایهداری با اسلام بپردازد، البته در مقدمه به برخی آثار اشاره شد؟
ممكن است آثار زیادی باشد، اما ارزش كتاب كهلر این است كه نویسنده به دانش و ادبیات اقتصادی روز آشنا است و با دسترسی خوبی كه به متون و آثار تاریخی متنوع داشته است و به شكل ناظری بیطرف به این موضوع پرداخته است. در این زمینه تیمور كوران -كه شما به او اشاره كردید- سرآمد است. او برای مثال در كتاب جدید خود با عنوان به تاخیر افتادن آزادی در كشورهای خاورمیانه نشان میدهد چرا كشورهایی مثل مالزی و اندونزی با اینكه مسلمان هستند، از جنبه پاسخگویی، رواداری، آزادی و جامعه مدنی نسبت به خاورمیانه وضعیت بهتری دارند.
منظور او از آزادی، سیاسی است یا اقتصادی یا فرهنگی یا ...؟
او در كتاب اخیر برخلاف كتاب قبلی خود «واگرایی بزرگ یا شكاف عمیق در خاورمیانه» به آزادی سیاسی و آزادی فكر و اندیشه توجه زیادی نشان میدهد و میگوید تنها یكچهارم مسلمانان جهان در خاورمیانه زندگی میكنند و اینكه چرا در این یكچهارم آزادی به نحو محسوسی غایب است و سركوب فكر و اندیشهها غالب است و این شرایط تاریخی را عامل عقبماندگی و دیگر مشكلات كنونی این منطقه میداند.
برگردیم به كتاب صدراسلام و خاستگاه یا به قول شما زایش سرمایهداری. میدانیم كه اسلامشناسی شاخه گستردهای است كه در همان آلمان چهرههای برجستهای دارد. چقدر میتوان به دانش نویسنده برای طرح ادعایش راجع به خاستگاه سرمایهداری در صدر اسلام اتكا كرد؟
او به آثار تاریخی فراوان و متنوعی مراجعه كرده و همه را مستند آورده است. برای مثال میگوید پیامبر (ص) وقتی به مدینه آمد، پس از بنای مسجد، بازار جدیدی ساخت با اینكه چهار بازار وجود داشت. او دستور داد این بازار باید آزاد باشد، یعنی هر كس زودتر آمد، میتواند بساط كند. مالیات هم وضع نكرد شبیه مناطق و بازارهای آزاد الان. حتی قیمتگذاری هم نكرد. همچنین نویسنده میگوید، همه به زندگی پیامبر (ص) پس از بعثت و دوران كودكی ایشان تا پیش از ده سالگی و زمان درگذشت عبدالمطلب جد ایشان توجه كردهاند، درحالی كه به این سی سال میانی زندگی پیامبر (ص) چنان كه شایسته است، توجه نشده است یا درنهایت میگویند چوپانی میكرده است. گویی اكراه دارند به تاجر بودن ایشان اشاره كنند. درحالی كه تجارت انسان را هوشمند و زیرك میسازد.
به نظر شما چرا مورخان و تاریخنگاران از پرداختن به این وجه شخصیت پیامبر (ص) اكراه دارند؟
علت دقیق را نمیدانم. شاید آدمها تصور میكنند دین و دنیا با هم قابل جمع نیست یا فردی كه تجارت میكند، باید دینداری ضعیفی داشته باشد. درحالی كه از دید نویسنده تجربه تجارت و كاسبی موجب شد پیامبر (ص) در مدیریت مدینه و اداره جنگها موفق شود. به هر حال در مدینه (یثرب پیشین) اقوام و گروهها با فرهنگها و ادیان مختلف حضور داشتند و حتی دو قبیله اصلی ساكن آنجا یعنی اوس و خزرج مرتب با یكدیگر در حال جنگ بودند. یعنی غیر از ایمان و امداد الهی، پیامبر (ص) توانست با استفاده از انگیزهها و مشوقهای اقتصادی برای گسترش و پیشرفت اسلام كمك بگیرد كه به رونق و رشد تمدن اسلامی انجامیده است.
منظور نویسنده از سرمایهداری چیست؟
سرمایهداری نظامی توصیف میشود كه در آن مالكیت شخصی مورد احترام است و دولت با هیچ انگیزه و دلیلی حق تصرف و دستدرازی به اموال مشروع مردم را ندارد. همچنین افراد در سرمایهداری آزادند فعالیت اقتصادی موردنظر خودشان را داشته باشند یا ایجاد كنند و كسی مانعشان نشود. سومین ویژگی مهم سرمایهداری استفاده از سازوكار بازار برای تخصیص منابع است كه خریدار و فروشنده در فضای اقتصادی گسترده با هم در ارتباط باشند و بتوانند با درجه اعتماد بالایی با هم معامله و دادوستد كنند. كشورهای ثروتمند، آنهایی هستند كه دایما بازارهایی با انواع معاملات پیشرفتهتر و هزینههای مبادلاتی كمتر و سادهتر ایجاد كردهاند و دو سوی بازار هم منافع بیشماری میبرند. پیامبر (ص) هم دقیقا در همین مسیر حركت میكرده، با این تبصره كه بالاخره در این بازار، برخی افراد احتمال دارد دایما بر ثروتشان افزوده شود و باید نهادهایی مثل وقف و زكات و صدقه و... نظام رفاه اجتماعی هم پدید آید.
شما به اهمیت بازار در شكلگیری سرمایهداری اشاره كردید. میدانیم كه بازار قبل از اسلام هم مثلا در تمدن یونانی وجود داشته است. در خود مدینه پیش از ورود پیامبر چهار بازار وجود داشته است. وجه تمایز بازار مدینه كه پیامبر آن را تاسیس كرد و نویسنده آن را خاستگاه سرمایهداری میداند، چیست؟
آدام اسمیت در كتاب ثروت ملل، تقسیم كار را موجب افزایش ثروت میداند. او نشان میدهد هر چه كارها تخصصیتر و با مهارت و بهرهوری بیشتری انجام شود، سرعت تولید بیشتر و هزینه آن كمتر میشود، ضمن آنكه كالای با كیفیتتری تولید میشود. رشد این تقسیم كار نیازمند گستردهتر شدن بازار است. در اسلام هم همین وضعیت رخ داد. خود مكه سرزمین خشك و گرمی بود و هیچ چیزی به جز كعبه نداشت كه محل عبادت و زیارت قبایل شبه جزیره عربستان بوده است. اما قریش به عنوان پردهداران كعبه، مكه را به پلی برای ارتباط بازارهای مختلف دنیای قدیم تبدیل میكنند، از جنوب شبه جزیره مثل یمن گرفته تا حبشه و نیز شامات و فلسطین در شمال و ایران و روم شرقی آنها توانستند تجارت كنند و بازار وسیعی ایجاد كنند. ضمن اینكه تاجران موفق و زیركی بودند. به قول معروف تاجر كسی است كه ارزان میخرد و گران میفروشد و چنین كاری اصلا آسان نیست. آنها تاجران خوبی بودند و دامنه فعالیتشان را گسترش دادند. بازارهای مدینه یا یثرب پیش از آمدن پیامبر، بازارهای مقطعی، محدود و كوچكی بودند، اما بازارهایی كه قریش ایجاد میكردند، پیشرفته بودند و شكل جهانی شدن پیدا كردند. بازار پیشنیازهایی دارد، مثل شبكه ارتباطی و امنیت راهها و سایر خدمات و زیرساختها و قریش متوجه این موضوع شده بودند. بازاری هم كه پیامبر (ص) بنا كرد، این ویژگیها را داشت. آنها توانستند با ایجاد ذینفعان گوناگون در زنجیره اقتصادی بازارها و برقراری نهادها و سنتهایی مانند ایلاف، امنیت راهها و قراردادها را تامین كنند.
یعنی به جای اینكه به نفع كوتاهمدت توجه كنند، همه را وارد بازی میكردند و ترغیب میكردند وارد سیستم بازار شوند.
بله. نویسنده میگوید اجداد پیامبر (ص) در كنار آنكه پردهدار حرم بودند، تجار و مذاكرهكنندهها و دیپلماتهای موفقی هم بودند. یعنی در مذاكره و چانهزنی سیاسی و اقتصادی تبحر داشتند كه با حكام مثلا روم شرقی و حبشه مذاكره میكردند و آنها را به همكاری راضی میكردند و قراردادهای سودآور بلندمدت میبستند، یعنی گشودگی داشتند. برای تولید ثروت باید فضا را باز كرد. الان یكی از مشكلات اساسی ما همین انزوا و محصوریت و فقدان گشودگی و تبادل افكار و اندیشهها و كالاها و خدمات است.
یكی از نكاتی كه نویسنده بر آن تاكید میكند، عدم مداخله دولت در قیمتهاست. او به روایتی اشاره میكند كه وقتی در مدینه قحطی میشود، مردم عادی نزد پیامبر میآیند و از او میخواهند در قیمتها مداخله كند، پیامبر (ص) از آنها فرصت میخواهد و لختی بعد میگوید قیمتها دست خداست و من در آنها مداخله نمیكنم.
این شاهكلید بحث نویسنده و نظام اقتصادی لیبرال است. وقتی بازار ایجاد میشود و رونق میگیرد و سودآور میشود، دولتها به دلایل گوناگون وسوسه میشوند در آن مداخله كنند یعنی با ایجاد اختلال و اعوجاج، بازار را از آن شكل اولیه خارج و مخدوش و خراب میكنند. یكی از روشهای مداخله و خراب كردن سازوكار قیمت، سركوب و مداخله در قیمتهاست. پیامبر (ص) صریحا با این مداخله مخالف بود. جالب است كه مثال این موضوع در مورد حیاتیترین كالا یعنی قوت روزمره و خوراك مردم اتفاق میافتد. اما پیامبر (ص) حتی در این مورد هم مداخله در قیمتها را روا نمیدارد. امروز اقتصاددانان به این نتیجه رسیدهاند كه وقتی دولت قیمتها را سركوب كند، و نظام بازار را به هم بزند، همه متضرر میشوند، یعنی ممكن است در وهله اول برخی بتوانند آن كالا را با قیمت ارزانتر پیدا كنند، اما به سرعت آن كالا به پستوها میرود و از دسترس عموم خارج میشود و درنهایت به اسم حمایت از مصرفكننده، بازار محدود شده و از بین میرود. اما وقتی در قیمتها مداخله و كنترل نكند، مصرفكنندگان به دنبال كالاهای جایگزین میروند و تقاضا كم میشود و تولیدكننده هم اگر آن كالا را داشته باشد، تشویق به عرضه میشود و در نهایت به یك نقطه تعادلی بهتری میرسیم.
درست است كه دولتها نباید در قیمتها دخالت كنند، اما آیا نباید در هیچ امر دیگری و در مواقع بحرانی دخالت كنند؟
احتمال دارد بعضی از تولیدكنندگان بسیار قوی باشند و انحصارگر شوند و با یكدیگر تبانی كنند. اینطور نیست كه دولت كاملا كنار بكشد، چون ممكن است هرج و مرج و اجحاف و سوءاستفاده از موقعیت برتر به شكلهای دیگر اتفاق بیفتد. چینیها كه میخواستند سرمایهداری را بپذیرند گفتند نظام بازار و بخش خصوصی و تاجر، مثل یك پرنده است. اگر دولت مدام دست و پای این پرنده را ببندد و محكم بگیرد و فشارش بدهد از بین میرود. نباید خفقان ایجاد كند. اما اگر كاملا رهایش كند، ممكن است فرار كند. باید حد مناسبی را پیدا كرد. كسی منكر نظارت و تنظیمگری و جلوگیری از یكطرفه شدن زمین بازی نیست.
آیا در اسلام هم چنین ساز و كارهایی بوده است؟ نویسنده بر بحث نهادها تاكید میكند، مثلا نهاد وقف. كاركرد این نهادها چیست؟
جامعه در صدر اسلام با سرعت چشمگیری ثروتمند میشد و در این میان زنانی كه همسر خود را در جنگ ازدست داده بودند و دیگر اقشار آسیبپذیر و نابرخوردار وجود داشتند. اینها را نمیشود نادیده گرفت و به حال خود رها كرد. بنابراین نهادهایی مثل اولین مستمری دولتی از بیتالمال و اعانه به نیازمندان ایجاد شد. موقوفات برای تامین مواد غذایی مستمندان به وجود آمد یا گروههای محروم هم از خدمات عمومی منتفع شوند خدمات اولیه و عمومی مثل آشپزخانه، سقاخانه، آب انبار، قنات، مدارس عمومی و از این قبیل به شكل وقفی ایجاد شدند. همچنین مالیاتهای اسلامی مثل زكات و جزیه را ایجاد كردند. خود پیامبر (ص) اگرچه بسیار ثروتمند شده بود و برای مثال درصد بالایی از زمینهای خیبر به ایشان تعلق گرفت یا رییس و متصدی امور جامعه شده بود، اما به احسان و نیكوكاری میپرداخته است. در قرآن هم به این امور توصیه شده است.
این دستورات اخلاقی چقدر ضمانت اجرایی دارند؟
خود پیامبر (ص) اولین عملكننده بوده است. مثلا در امر جهاد شخص ایشان در صف مقدم حضور داشته است. یا مثال دیگر اینكه وقتی عمر نزد پیامبر میآید و میگوید من نیمی از مال خود را به فقرا بخشیدم، پیامبر (ص) به او میگوید ابوبكر كه پیش از تو آمد همه مالش را در راه خدا بخشید. یعنی حرف و عملشان یكی بود و مثل امروز نبود. البته به مرور زمان مثلا در دوره عثمان ثروتاندوزی و فاصله طبقاتی تشدید شد و بیتوجهی به احوال مستمندان رخ داد.
وقتی از یك نظام اقتصادی مثل سرمایهداری صحبت میكنیم، باید فراتر از پندها و دستورات اخلاقی و دینی، ساز و كارهایی با ضمانت اجرایی باشد. آیا این ساز و كارها بوده است؟
پرسش مهمی است. البته واقعا اخلاق و انسانیت و توجه به همنوع در یك نظام اقتصادی مطلوب و ایدهآل باید جایگاه مهمی داشته باشد اما درست است به اینها نباید اكتفا شود. بخش زیادی از جنگهایی كه پیامبر و خلفا میكردند و فرستادگان و سپاهیانی كه به مناطق گوناگون میفرستادند برای همین ضمانت اجرایی كردن مالیاتها بود. همچنین ایجاد دیوان و دیوانسالاری كه عمدتا از ایرانیان گرفتند بدین منظور بود. البته جامعه هم در ابتدا كوچك بود، بعد كه گسترده شد به دنبال ایجاد ساز و كارهای لازم با توجه به این گستردگی رفتند و كوشش كردند دانش و مهارت را از جوامع دیگر فرابگیرند. مثلا برای اداره امور اقتصادی و دیوانسالاری و خزانهداری، از دانشمندان و متخصصان ایرانی استفاده میكردند. برای ساختن مساجد جامع و بناهای بزرگ دیگر از مسیحیان رومی كمك میگرفتند. این گشودگی و تبادل وجود داشته است. این باعث پیشرفت اسلام شد. زمانی كه به هر دلیلی جلوی این نوآوریها بسته شد و مانع شكل گرفتن فكرهای جدید شدند، این وضعیت تداوم پیدا نكرد و تمدن اسلامی رو به افول گذاشت.
در مورد علل انحطاط تمدن اسلامی نظریهها و فرضیهها زیاد است. كتاب در این زمینه چه دیدگاهی دارد؟
كهلر چندین عامل را موثر میداند كه در اواخر كتاب ذكر میكند و خلاصهوار عبارتند از: كشف مسیرهای جدید بازرگانی، مداخله گسترده دولتها در بازارها و تصدیگری و مالیات سنگین وضع كردن، تسلط تقدیرباوری اشاعره به جای خردگرایی معتزله. به قول نویسنده تقدیرباوری، كارآفرینی را كه یكی از ارزشهای بنیادین اسلام بود، تباه و نابود كرد.
نویسنده ظهور سرمایهداری را به صدر اسلام یعنی 14 قرن پیش در شبه جزیره عربستان میبرد، درحالی كه مشهور است ظهور سرمایهداری در اروپای قرون جدید صورت گرفته است. آیا فكر نمیكنید نگاه نویسنده به سرمایهداری و تعریف آن با چند مولفه اقتصادی مثل بازار آزاد و مالكیت خصوصی، تقلیلگرا است و زمینهها و مبانی فلسفی و جامعهشناختی و روانشناختی و... ظهور سرمایهداری را نادیده میگیرد؟
پاسخی قاطع و نیز دانش فلسفی لازم را در این زمینه ندارم. اما به نظرم با نگاه و رویكرد كهلر، آن اندیشمندان غربی كه به قول شما ظهور سرمایهداری را به اروپای قرون جدید ربط میدهند هم نتیجه خواهند گرفت روح سرمایهداری كه بازرگانی و خریدوفروش و آزادی فعالیت و پول استاندارد و قابل اعتماد است رگههای مهمی از اینها ریشه در صدر اسلام و تمدن اسلامی داشته است. همچنین نویسنده از شخصیت معروف سندباد مثال میزند كه اصلیت وی به منطقه سند در پاكستان برمیگردد. او با دیدن گروهی از بازرگانان، دوباره هوس تجارت میكند و راحت و آسایش خانهاش را ترك میكند و با كشتی راهی سفر تجاری دریایی پرخطری میشود. یعنی ریسك كردن برای كسب سود كه مهمترین انگیزه در نظام سرمایهداری است در افراد زیادی در تمدن اسلامی كه سندباد یكی از آنها بوده دایم زنده بوده است. همچنین مایلم این بخش جالب از كتاب درباره جهانیشدن اقتصاد در آن دوران بیاورم: «خیال تجارت در مقیاس جهانی جزو محالات نبود و ذهن سعدی، نویسنده ایرانی قرن سیزدهم میلادی را هم مشغول كرده بود. او در كتاب گلستان كه برخوردهای خود با آدمهای عجیب و غریب را شرح میدهد به حكایت بازرگانی گوش میدهد كه چگونه همه بازارهای شناخته شده جهان در آن زمان را از طریق زنجیره معاملاتی كه شش حلقه داشت به هم متصل خواهد كرد: نخست گوگرد پارسی به چین بردن؛ دوم برگشتن از چین با كاسه چینی برای فروش در روم؛ سوم خریدن دیبای رومی برای فروش در هند؛ چهارم برگشتن از هند با فولاد هندی برای فروش در حلب، پنجم خریدن آبگینه حلبی برای تحویل دادن در یمن؛ و ششم و پایان كار زمانی كه دایره بسته میشود بازگشتن به پارس با برد یمانی. این توصیف گلستان را میشود نخستین توصیف از «آربیتراژ» تجارت جهانی به شمار آورد؛ و اگر سعدی در جامعهای زندگی نمیكرد كه در آن مفهوم تجارت جهانی، دستكم به شكل انتزاعیاش، وجود داشت نمیتوانست چنین حكایتی را در سر بپروراند.»
این كتاب برای امروز ما چه فایده دارد؟
یك پرسش این است كه بالاخره در شبهجزیره عربستان معجزه ظهور و گسترش اسلام چگونه رخ داد؟ این كتاب پاسخی به این پرسش میدهد. مثلا امروز اگر میبینیم دوبی پیشرفت كرده است، از سنگاپور و هنگكنگ الگوبرداری كرده و آن هم از ونیز الگو گرفته و ونیز از مكه الگوبرداری كرده است. حتی پیشرفت چین در چهار دهه اخیر نیز با آزادی فعالیت اقتصادی و توجه به سود محقق شد. اینها همان ویژگیهایی است كه در مكه وجود داشته و پس از 1400 سال هم قابل الگوبرداری است. به نظرم با عینك بندیكت كهلر میتوان نگاه واقعبینانهتر و درسآموزتری به تاریخ اقتصادی داشته باشیم. پس كار مهمی كه كهلر كرده است با اتكا به مفاهیم و نظریههای اقتصادی معاصر به سراغ تاریخ صدر اسلام و قرون بعدی رفته است و بسیاری نكات و درسهای مهم و قابل تاملی برای ما دارد.
آیا این كتاب میخواهد یك نسخه جدیدی از اقتصاد اسلامی دراختیار ما بگذارد؟
اینگونه فكر نمیكنم. به بیان دیگر كتاب به چیزی تحت عنوان اقتصاد اسلامی و اقتصاد مسیحی باور ندارد یا درستتر بگویم اینگونه به قضیه نگاه نمیكند. بلكه به خط سیر پیشرفت و تحول دانش بشر طی تاریخ نگاه میكند كه در دورههای مختلف چگونه بوده است و این دانش و نهادها را هم مختص یك سرزمین و قوم خاص نمیداند بلكه امری عمومی است و هر روز هم انباشتهتر شده و شاید بگوییم بهتر شده است و هر كشوری كه آنها را اتخاذ كرده است به رونق و شكوفایی اقتصادی رسیده است. پس نكته مهم هنر و توانایی ما است كه بتوانیم از جدیدترین دستاوردهای بشری استفاده كنیم. به هر حال یك تمدنی در مقطعی از تاریخ شكل گرفته و در طول صدها سال نهادهایی خوب و بد یا منحرف شده ایجاد شده است كه فهم آنها و علل تغییر كردن یا تغییر نكردنشان فینفسه ارزشمند است. این نهادها سپس به غرب رفتند و غربی شدند و نباید بپنداریم چنین نهادهایی بد یا حتی نجس هستند و با برچسبگذاری و تقسیم به اقتصاد اسلامی و اقتصاد مسیحی و غربی خودمان را از آخرین دستاوردها و پیشرفتها محروم كنیم. شاید حرف اصلی كتاب برای اینكه بتوانیم پیشرفت كنیم این باشد.
نظرات
مهمان
30 مهر 1402 - 10:38صدر اسلام و زایش سرمایهداری نویسنده: بندیکت کهلر ترجمه و تنظیم: جعفر خیرخواهان بندیکت کهلر در کتاب صدر اسلام و زایش سرمایهداری بیان میکند که هنوز هیچ اجماعی بر سر مکان و زمان آغاز سرمایهداری وجود ندارد. مطابق این گزاره، او به دنبال یافتن مکان و زمان آغاز سرمایهداری، بررسیهای تاریخی خود را تا آنجا به عقب میبرد که در نهایت به حضرت محمد(ص) و ظهور دین اسلام میرسد. در نتیجه، کهلر روایت جدیدی از سرآغاز سرمایهداری ارائه میدهد و در نهایت کار خود را با یک نتیجهگیری قابلتامل تمام میکند. اینکه «اگر آدام اسمیت، که ادعا میکرد دست نامرئی بازارها را هدایت میکند، پدر اقتصاد بازار در نظر گرفته میشود، پس در شجرهنامه خانوادگی اقتصاددانان، باید جایی هم برای حضرت محمد(ص) در نظر گرفت.» صدر اسلام و زایش سرمایهداری هرکس خانهای میفروشد و سود میکند، میخواهد بداند با پولی که بهدست میآورد چه کند. اگر در شهری با بازار پررونق املاک زندگی میکنید، تصمیم معقول اغلب خرید ملک دیگری است. چنین راهبرد سرمایهگذاری چیز جدیدی نیست. چنین روشی در شهری با بازار املاک پررونق در اوایل قرن هفتم در عربستان، یعنی مدینه، امتحان و آزمایش شدهبود. در آنجا رهبر جامعه اسلامی به هرکس که ملکی میفروخت این توصیه را میکرد: «پس از خرید خانه مسکونی آن را نفروش چراکه فروش خانه کراهت دارد و پول فروش آن برکت ندارد، مگر آنکه پیش از آنکه فروش خانه، زمینه خرید خانه بهتر و مناسبتری را فراهم کرده باشی.» در اینجا یک توصیه سرمایهگذاری روشن و سرراست داریم: اگر از راه ملک پولدار میشوید، پس آن پول را در کار ملک حفظ کنید. در این توصیه هیچ چیز غیرعادی وجود ندارد، بهجز شخص گوینده آن. توصیه به سرمایهگذاری در زمین و ساختمان از سوی بنیانگذار اسلام حضرت محمد(ص) آمده است. پیامبرانی که مشاوره سرمایهگذاری داده باشند در اقلیت هستند. برای مثال، تصور اینکه کسی از عیسی (ع) یا بودا پرسیده باشد بهتر است پسانداز خود را به چه کاری اختصاص دهم، دور از ذهن است، اما برای محمد(ص)، دادن مشاوره سرمایهگذاری کاملا با نحوه برداشت او از منصب و مقام خود مطابقت داشت. دین اسلام، برای هر کاری که مسلمانان انجام میدهند راهنماییهایی دارد که این شامل کسبوکار نیز میشود. محمد(ص) اطلاعات زیادی درباره سرمایه و شیوه سرمایهگذاری داراییها داشت. او شایستگیهای خود را در حرفه تجارت به اثبات رسانده بود و در سفر کاروانهای تجاری حضور فعالی داشت. او حتی در بخشی از فعالیت اقتصادی خود مدیریت کارگاه تولید کالاهای چرمی را عهدهدار شد. زمانیکه محمد(ص) طی ۱۰سالآخر حیات خویش، جامعه اسلامی را در مدینه تاسیس کرد، حدود چهار دهه تجربه کسبوکار را در پشتسر داشت. اسلام از بسیاری جهات با سایر ادیان متفاوت است، اما آنچه اینجا مدنظر داریم فهم این نکته مهم است که چگونه اسلام- دینی که بهدست یک کارآفرین بنا نهاده شد- نشانه پیدایش سرمایهداری ابتدا در مدینه، سپس در عربستان و در قلمرو اسلام و در نهایت فراتر از مرزهای اسلام به اروپا بود، اما پیش از پرداختن به آن، ابتدا اصطلاح «سرمایهداری» و معنای آن را به اختصار بررسی میکنیم. واژه سرمایهداری آنقدر زیاد بهکار میرود که شاید فکر کنیم همه در مورد معنای آن توافق دارند، اما اینطور نیست. احتمالا انتظار میرود در آثار آدام اسمیت و کارل مارکس، دو اقتصاددانی که ماهیت سرمایهداری را نخستینبار توضیح دادند، تعریفی از این اصطلاح پیدا کنیم. جالب اینکه اسمیت هرگز از این اصطلاح استفاده نکرد و در تمام کتابهای مارکس تعداد اشارات به سرمایهداری انگشتشمار است. اما این ماکس وبر جامعهشناس بود که اشاره کرد سرمایهداری چیزی بیش از شیوه انجام کسبوکار است: سرمایهداری شیوه سازماندهی جامعه است. سرمایهداری به چیزی بیش از انباشت کالا، یا ساخت کارخانه یا خانههای اعیانی اشاره دارد. هر جامعهای که محصولی تولید میکند لزوما سرمایهداری نیست. ماکس وبر گفت، آنچه سرمایهداری را متمایز میکند، چارچوب ذهنی خاصی است که باعث میشود شخص خواهان تولید و تجارت کالاها باشد. کاملتر بگوییم سرمایهداری از مجموعه خاصی از نگرشها نتیجه گرفته میشود، بهویژه، تمایل به وقت گذاشتن و زحمتکشیدن با این قصد که در بلندمدت سودی برداشت شود. 300*250 tavoos.net بنابراین، از زمان ماکس وبر تاکنون، سرمایهداری بهعنوان مجموعهای از نگرشهایی که جامعه را شکل میدهد، درک شدهاست، اما هیچ توافقی در مورد زمان نخستینبار ظاهرشدن آن نگرشها، یا چه چیزی باعث بهوجود آمدن آنها شد، وجود ندارد. برای مثال، یونانیان و رومیانباستان امپراتوریهای بزرگی ایجاد کردند، اما هیچ مفهوم و تصوری از سرمایهداری نداشتند و هیچ ادبیات اقتصادی قابلذکری از خود برجای نگذاشتند، اما اگر یونانیها و رومیها سرمایهداری را بهوجود نیاوردند، چه کسانی این کار را کردند؟ ماکس وبر عقیده دارد سرمایهداری در دامن پروتستانتیسم پرورش یافت و یک نمونه عالی آن این سخن بنجامین فرانکلین است، زمانیکه گفت: «وقت طلاست.» او؛ در واقع سرمایهداری را در یک کلام توضیح داد، اما به دیدگاه وبر اعتراض وارد است، چون سرمایهداری پیش از آن، در جمهوریهای بازرگانی ایتالیایی مانند ونیز هم وجود داشت. برای تعیین این لحظه مهم تاریخی- لحظهای که سرمایهداری شروع شد- هنوز توافقی بهدست نیامده است. با این توضیحات به اسلام و محمد(ص) و حرفه او در کسبوکار بازمیگردیم. محمد(ص) از یک سلسله باقدمت کارآفرینان برجسته در مکه میآمد و خود نیز ازجمله بازرگانان این شهر بود. هنگامی که محاصره اقتصادی شد و کسبوکارش تحریم شد بیشتر پول خود را از دست داد، اما ثروت کلان خود را دوباره ایجاد کرد. چنین واقعیتی جنبه دیگری دارد که محمد را از عیسی و بودا جدا میکند: آنها فقیر از دنیا رفتند، درحالیکه محمد، هنگام درگذشت، ثروتمندترین عرب زمان خود بود. پس سودمند است که به زندگینامه و پیشینه خانوادگی محمد(ص) نگاه کنیم. بازخوانی مرسوم از زندگی او شامل این وقایع مهم است: پدر محمد(ص) پیش از تولدش درگذشت؛ در نوجوانی از راه چوپانی امرار معاش میکرد؛ در ۲۵ سالگی با خدیجه بانوی ثروتمند مکه ازدواج کرد؛ پس از آنکه مخالفان اسلام به زور از مکه بیرونش کردند، یک جامعه انشعابی در مدینه تاسیس کرد و در عرض ۱۰سال بیشتر عربستان را زیر پرچم اسلام متحد کرد، اما داستان ادیان و تجارت در مکه با محمد آغاز نشد. از همان ابتدا، زندگی مدنی در مکه پیرامون کعبه، این مکان مقدس، میچرخید. در قرن پنجم مدیریت کعبه را شخص قصی که مدعی سرپرستی کعبه برای قبیله خود بود برعهده گرفت. دو خاندان بنیامیه و بنیهاشم متولی کعبه شدند. هاشم که نامش بر طایفه بنیهاشم گذاشته شد، بازرگانی بود که به دلیل دیپلمات تجاریبودن به شهرت رسید. او توافقهای تجاری با بادیهنشینها و دولتهای خارجی امضا کرد؛ پیمانهایی که منعقد کرد سفرهای کاروانی در بیابانها را ایمنتر و سودآورتر کرد. سومین شخصیت برجسته در خانواده او عبدالمطلب بود که مذاکرات را برای دفع حملات به مکه رهبری میکرد. قصی، هاشم و عبدالمطلب در شکلدهی به هویت مدنی مکه شخصیتهای کلیدی بودند: قصی قوانینی برای مدیریت کعبه وضع کرد؛ هاشم قراردادهای تجاری منعقد کرد و عبدالمطلب از مکه در برابر حمله دفاع کرد. این سه نفر برای شرح زندگی محمد(ص) مهم نیز بودند، چون او از نسل آنها بود. هنگامی که محمد آمد و نیاز به اصلاح دین و جامعه را در مکه اعلام کرد، مکهایها به سخنان کسی گوش میدادند که خاندانش در طول نسلهای متمادی در تاریخ این شهر، در دین، تجارت و جنگ نقش برجستهای داشتند. محمد حدود چهل سالگی دریافت باید به تبلیغ اسلام بپردازد. حال به فعالیتهای کسبوکاری او تا پیش از آن زمان میپردازیم. کتاب copy محمد از همان اوان کودکی باید روی پای خود میایستاد و هزینه زندگیاش را شخصا میپرداخت. پدرش پیش از تولدش مرده بود و مادرش در 6سالگی فوت کرد. محمد درحالیکه دارایی کلانی به ارث نبرده بود، یک دارایی به ارث برد که به او در حرفهاش کمک فراوانی کرد: خانوادهاش با بزرگان و فرادستان بازرگان مکه متصل و مرتبط بودند. هنگامی که محمد به اواسط دههسوم زندگی رسید، عمویش او را به خدیجه بنت خویلد، یکی از ثروتمندترین سرمایهگذاران مکه، معرفی کرد که او را وارد کسبوکار کرد و مدتی بعد باهم ازدواج کردند. محمد از طریق ازدواج به پول کلانی دسترسی یافت. او نخستین کسی بود که اعراب را در قالب یک کشور متحد کرد، اما هنگام استقرار در مدینه، یک دولت جدید اعلام نکرد. آنچه در آنجا تاسیس کرد دو نهادی بود که حوزه عمومی را در هر شهری که مسلمانان تاسیس کردند، شکل میداد: مسجد و بازار. تمرکز ما روی دومین نهاد است. هنگام ورود محمد به مدینه، در این شهر چهار بازار وجود داشت. هنگامی که تصمیم گرفت بازار جدیدی ایجاد کند، ساکنان محلی مدینه سعی کردند جلوی او را بگیرند، با این حال او پافشاری کرد و بازار خود را با این اعلام به یاران خویش افتتاح کرد: «این بازار شماست؛ مباد در اینجا سخت بگیرند یا مالیات گرفته شود.» (تاریخ مدینه منوره، تالیف عمر ابنشبه، ترجمه حسین صابری، ۱۳۸۰، ج.ا، ص. 294، تهران: نشر مشعر.) محمد میخواست این بازار بزرگ باشد: بازار جدید مدینه میدان وسیعی بود که ساختمان و سایبانی نداشت، سوار در آن میدان پیاده میشد و مرکب خود را در جایی قرار میداد، سپس در بازار میگشت، در عینحال مرکب خود را میدید و چیزی از دید او پنهان نمیماند. علاوهبر این، او برای جذب بازرگانان از بازارهای دیگر مشوق مالی ایجاد کرد، زیرا تجارت در این بازار معاف از مالیات بود، پس تعجبی ندارد که بازرگانان محلی از این رقیب ناراضی بودند. زمانیکه محمد برای جذب کسبوکار، مشوق پولی تعیین کرد، با رویکرد مدیریت کلی او مطابقت داشت. او اغلب سیاستهای خود را با ایجاد مشوقهای مالیاتی و مقررات مالی ترویج میکرد. یک مثال: در جنگ، هر جنگجو که اسب داشت، سهبرابر حقوق مبارزی را دریافت میکرد که پیاده میآمد. محمد با دادن سهبرابر نرخ مرسوم به سربازان سواره نظام خود، بهزودی توانست سواره نظام بزرگتری نسبت به دشمنان خود به میدان بفرستد که یکی از دلایل موفقیت نظامی او بود. مشوقهای پولی با برنامهریزی نظامی محمد کاملا مرتبط بود. با بازگشت به تجارت و بازرگانی، حال به چارچوب محمد برای کسبوکار میرسیم. ماهیت آن کسبوکار چه بود؟ مدتها پیش از ظهور اسلام، اعراب تاجران مسافتهای دوری بودند که اروپا و آسیا را بههم متصل میکردند. بازرگانان در قالب کاروانها سفر میکردند و در روزگار محمد، کاروانی که از مکه حرکت میکرد، تا 2500 شتر را شامل میشد. کاروانداری مسوولیت خطیر و بسیار پیچیدهای بود: تعداد زیادی شریک و همراه باید در مورد تاریخ حرکت کاروان به توافق میرسیدند و باید مطمئن میشدند که کالاها و مایحتاج آنها بموقع برای آن تاریخ آماده است. برای اینکه همه اینها اتفاق بیفتد باید چیز دیگری نیز فراهم میشد: کاروانها برای مدت طولانی میرفتند، بنابراین کسانی باید پولی بابت پرداخت هزینه کالاهایی که آنها حمل میکردند و امیدوار بودند بفروشند، پرداخت کند. کسانی باید ریسکهای این سرمایهگذاری جسورانه را متقبل میشدند. بهعبارت دیگر تجارت کاروانی به سرمایهگذارانی جسور و خطرپذیر نیاز داشت. نخستین سرمایهگذاری جسورانه محمد حرکتی کوچک بود که فقط از دو شتر تشکیل میشد. با توجه به اینکه تعداد شترها در کاروان به بیش از 2هزار شتر میرسید، میتوان تصور کرد چقدر سرمایهگذار و مدیر در مکه وجود داشتهاست. این شرکتها را «قراض» مینامیدند و شبیه شرکتهای سرمایهگذاری جسورانه امروزی کار میکردند: در هر شراکت باید درباره نحوه تقسیم سود و زیان و اینکه چه کسی هزینهها را بپردازد، توافق میشد. خدیجه، همسر محمد، یکی از این سرمایهگذاران حرفهای در قراضها بود. وصلت محمد و خدیجه 24 سال ادامه داشت، بنابراین او آگاهی دست اول از مسائل مربوط به سرمایهگذاری در قراض داشت. در مدینه، محمد نهتنها بازار جدیدی تاسیس کرد، بلکه قوانینی نیز در مورد نحوه انجام تجارت وضع کرد. این ما را به سنگبنای اخلاق کسبوکار اسلامی میرساند؛ یعنی این بیان قرآنی که «خدا خریدوفروش را حلال و ربا را حرام گردانیده است» (سوره بقره، آیه 275.) این یک جمله بههم پیوسته است و هر دو جزء آن مهم هستند. قرآن فعالیتهایی را که موجب استثمار وامگیرندگان میشود، ممنوع میکند، اما تجارت عادلانه را تایید میکند. عواقب و پیامدهای بیحسابی از ممنوعیت ربا در قرآن وجود دارد که نمیتوانیم همه آنها را اینجا مرور کنیم، اما برای اهداف کنونی، آنچه اهمیت دارد این است که قرآن سرمایهگذاریهایی از قبیل آنهایی که در قراض انجام میشود را تایید میکند. محمد نوآوریهای مهم دیگری را در مدینه مطرح کرد. یکی از موارد بهویژه جالبتوجه جلوگیری از محدودکردن و حد گذاشتن بر قیمتها بود. در مدینه قحطی شد و طبق پیشبینیها قیمت موادغذایی بالا رفت. بسیاری از خانوادهها تحتفشار مالی قرارگرفتند و برای کمک به محمد مراجعه کردند و از او خواستند سقفی برای قیمتها تعیین کند. محمد مدیری بود که برای رسیدن به اهدافش از گرفتن تصمیمات سخت طفره نمیرفت، بنابراین پیروان او از واکنش رهبر خود شگفتزده شدند چون او از مداخله در قیمتهای تعیینشده توسط بازار خودداری کرد. آنها علت را از او پرسیدند و او دلیل خود را چنین بیان کرد: «همانا خداوند قیمتگذار است.» (ابنحجر عسقلانی به نقل از انسبن مالک، بلوغ المرام، حدیث شماره 679.) محمد اعلام کرد با وجود اینکه پیامبر خدا است، هیچ ماموریتی برای تنظیم قیمتها ندارد. اگر پیامبر برای این کار هیچ ماموریتی نداشت، پس هیچ مقام حکومتی دیگری نیز چنین ماموریتی نداشت. زمانیکه محمد مانع از حد تعیینکردن برای قیمتها در بازار مدینه شد، کتاب قوانین مدیریت اقتصادی را که از آغاز تاریخ بینالنهرین وجود داشت، کنار گذاشت. از قدیم، هرجا که ممکن بود، مقامات دولتی قیمتها را تجویز میکردند و مشتریان میتوانستند هر زمان که فکر میکردند کاسبی قیمت زیاده از حدی میگیرد، شکایت کنند، بنابراین زمانیکه محمد گفت نمیخواهم قیمتها را تعیین کنم چون چنین کاری عمل خلاف دینم است، گامی بسیار مهم برداشت. پس از مرگ محمد، جانشینان او زحمات زیادی کشیدند تا از اقدامات بازارگرایانه وی پیروی کنند. برای مثال، علی(ع)، داماد محمد(ص) یکبار کاسبی را در بازار مدینه دید که غرفهای ساخته بود. علی اصرار کرد که آن را بردارد و به او گفت: بازار برای مسلمانان مانند عبادتگاه است: کسی که زودتر برسد میتواند تمام روز را تا زمانیکه از آن خارج شود برای خود نگه دارد، بنابراین هر غروب کسبه مجبور بودند غرفههای خود را بردارند و هر روز صبح میدان رقابت برای همه باز بود. برای توضیح اینکه چرا این معیارها برای شناخت تاریخ سرمایهداری اهمیت دارند، بهنظرات فردریش فونهایک، اقتصاددان قرن بیستمی اشاره میکنیم که عمیقا در مورد ماهیت بازارها فکر میکرد. به عقیده هایک، ویژگی بارز هر جامعه سرمایهداری، وجود بازار است. امروزه ما اغلب از اصطلاح «اقتصاد بازار» بهجای اصطلاح «سرمایهداری» استفاده میکنیم. همانطور که هایک اشاره کرد، سیاستهای طرفدار بازار اثری موجدار بر جامعه دارند. وقتی بازارها برای تعیین قیمت آزاد باشند، تاثیرات متعاقب آن بر جامعه گستردهتر خواهد بود. بازارهایی که ثروت ایجاد میکنند به چارچوبهای قانونی برای محافظت از دارایی نیاز دارند. همچنین بازتابهایی نیز روی حیات فکری دارند: جامعهای که در معرض محصولات جدید قرار میگیرد، محیطی برای پژوهش علمی و فردگرایی را ایجاد میکند. تاریخ صدر اسلام در مسیری پیش رفت که هایک انتظارش را داشت: شهروندانی مرفه که خیریههای خصوصی، بهنام موقوفات را برای ارتقای خدمات عمومی وقف میکردند و رشد شدید دانش حقوقی که در مدارس وابسته به مساجد تدریس میشد. هایک اظهار کرد که بازارهای آزاد نوآوری دیگری را بهوجود میآورند؛ پول سالم. این اتفاق در اواخر قرن هفتم میلادی در اسلام رخداد، زمانیکه خلیفه عبدالملک، واحد پول اسلامی را بر پایه طلا و نقره معرفی کرد و نام آنها را دینار و درهم گذاشت. سکه نقره روم باستان دناریوس و سکه نقره یونانی درخما بود که این نامگذاریها نشان میدهد عبدالملک آرزو داشت بهعنوان جانشین یونان و روم باستان دیده شود. هایک خاطرنشان کرد که اقتصادهای بازار برای تکامل نیازی به دولت ندارند و به این نتیجه رسید: دولتهای قوی میتوانند سد راه بازارها شوند. تاریخ عربستان سخن او را اثبات میکند: اعراب مدتها پیش از ایجاد دولت، بازارها را ایجاد کردند. اکنون به اقتصادهای اروپا در آن زمان نگاه میکنیم. پس از فروپاشی امپراتوری روم، سطح زندگی در اکثر نقاط گوناگون اروپا کاهش یافت و برای قرنها راکد ماند. حتی پس از اینکه شارلمانی یک امپراتوری جدید تاسیس کرد، رشد اقتصادی در اروپایغربی افزایش نیافت. در طول قرونوسطی، سطح زندگی در بیشتر اروپا اصلا افزایش نیافت. آن زمان هم که تجارت در اروپا جان گرفت، در جاهایی که انتظار میرفت اتفاق نیفتاد. شاید پیشبینی میکردیم که تجارت و بازرگانی در اروپا در شهرهایی مانند رم، راونا یا میلان که قبلا در دوران باستان ثروتمند بودند، رونق بگیرد، با این حال هیچیک از این مراکز معروف قدرت و فرهنگ تبدیل به قطب تجاری پیشرو نشدند. در برخی موارد، شهرهایی که تجارت در آنها تمرکز یافته بود، حتی در دوران باستان وجود نداشتند. برای مثال، تاریخ ونیز را درنظر بگیرید. ونیز مکانی بعید برای ساختن شهر است، چون با باتلاقها و تالابها احاطه شدهاست. هیچکس آنجا ساکن نمیشود مگر مجبور شود. ونیز زمانی تاسیس شد که ایتالیا به تسخیر هونها درآمده و دچار هرج و مرج شدهبود، اما یک مزیت طبیعی داشت: مکان خوبی برای پنهانشدن بود. در شمال ایتالیا، خانوادههای مضطرب خانههای خود را ترک کردند و بهدنبال مکانی میگشتند که بعید بود مهاجمان آنها را پیدا کنند. ونیز، شهری که به ثروتمندترین مرکز تجاری ایتالیا تبدیل شد، شروع حیات خود را مدیون مخفیگاهبودن بود. پس از عقبنشینی هونها، ونیزیها نخستین حرکت دیپلماتیک زیرکانه خود را انجام دادند: آنها تحتحمایت امپراتور بیزانس در قسطنطنیه قرارگرفتند. هر دو طرف از این توافق سود بردند: امپراتور پایگاهی در شمال ایتالیا بهدست آورد ونیزیها هم امتیازات تجاری در قسطنطنیه دریافت کردند. هدف ونیز کنترل قلمرو خود نبود؛ آنچه را ونیزیها به کمال رساندند یک مدل کسبوکار بود. آنها با سپردن این امر به امپراتور در قسطنطنیه که خود را ارباب آنها بداند، بر کاری که به بهترین وجه انجام دادند، تمرکز کردند: ترویج تجارت در فواصل طولانی. قدم به قدم، طی چند قرن، ونیزیها در مورد امتیازات تجاری بهبودیافته مذاکره کردند تا اینکه سرانجام حق تجارت در سرتاسر امپراتوری بیزانس را بهدست آوردند. به موازات آن، قراردادهای تجاری با مقامات قلمرو اسلامی منعقد کردند. در قرونوسطی، موقعیت ونیز در اروپا مشابه موقعیت هنگکنگ در خاوردور در قرن بیستم بود: تابع یک حاکمیت آنقدر دور که هیچ امید واقعبینانهای وجود نداشت که بتوان از شهر در برابر یک حمله جدی دفاع کرد، با این حال هیچکس هرگز نمیخواهد به شهر حمله کند، چون اگر این شهر به یک امپراتوری تعلق نداشتهباشد، امتیازات تجاری شهر بیارزش خواهد بود. به نفع هرکسی بود که ونیز را به حال خود بگذارد. شباهتهایی بین ونیز و مکه وجود دارد: هر دو شهر در محیطهای بایر واقع شدهاند و برای کشاورزی مناسب نیستند و هر تاجری که عزم سفر میکرد، پیش از یافتن شریک تجاری، باید مسافت زیادی را طی میکرد. فرق کاروان زمینی با کاروان دریایی در این بود که یکی از صحراها میگذشت و دیگری در دریا کشتیرانی میکرد. خطرات هولناک بود: دریای مدیترانه خارج از کنترل دولت و در چنگال راهزنان و دزدان دریایی بود. زمانهایی بود که دولتهای اروپایی دوست داشتند تجارت بین شرق و غرب متوقف شود، اما هرگز موفق به تحقق آن نشدند. تجارت بین مسیحیان و مسلمانان فارغ از اینکه اربابان سیاسی در حال جنگ با هم بودند یا خیر ادامه داشت، بنابراین ونیز و سایر شهرهای مشابه، مانند جنوا، پیوندهای تجاری و تخصص تجاری را تقویت کردند و در این فرآیند ثروتمند شدند. امپراتورها و پادشاهان سهم چندانی در ترویج تجارت، چه در مکه و چه در ونیز نداشتند. چنین چیزی شاید یک تصادف عجیب بهنظر برسد، اما با آنچه هایک پیشبینی میکرد مطابقت دارد: بازارها برای رونق به دولتها نیاز ندارند. حتی این نتیجه منطقی هم گرفته میشود: احتمال دارد هرجا دولتها قوی هستند بازارها عقبمانده نگه داشته شوند؛ اتفاقی که در اروپا افتاد. جمهوریهای تجاری در سواحل ایتالیا نسبت به کشورهای دارای اقتصاد داخلی بزرگ، با سرعت بسیار بیشتری ثروتمند شدند. در قرن دوازدهم، جمهوری جنوا بیشتر از کل فرانسه مالیات میداد. اینک به زایشها و محصولات ارتقایافته از نهادهای حقوقی و تجاری اسلامی در اروپا بپردازیم. آن دسته از اروپاییهایی که با کشورهای اسلامی تجارت میکردند، بیدرنگ با نهادهای اسلامی آشنا شدند و آنچه را آنجا دیدند در موطن خود بهکار گرفتند. درمیان نوآوریهای مختلف در اروپا میتوان به چهار مورد زیر اشاره کرد: 1) شیوه ساختاریافتن بنگاههای اقتصادی؛ 2) مطالعات برای توفیق کسبوکار؛ 3) تکامل موقوفات (قیمومت داراییها) ؛ 4) اصلاحات پولی. با نهاد پیشرو بنگاهها و شرکتهای امروزی شروع میکنیم. همانطور که در بالا آمد، کاروانها در مکه متشکل از انبوهی از سرمایهگذاریهای خطرپذیر فردی بودند که در آن هر طرح سرمایهگذاری با توافقی بین سرمایهگذاران و مدیران اداره میشد. سفرهای دریایی بازرگانی در ونیز ساختار شرکتی مشابهی داشتند. نام این قراردادها کوماندا (commenda) بود که بین سرمایهگذاران و مدیران منعقد میشد و مشابه قراضها بود که برای کاروانها استفاده میشد. اسنادی از چنین توافقهایی موجود است که قدمت آنها به قرن دهم میلادی میرسد. مورد همپوشان دیگر از اسلام به جهان مسیحیت، توسعه مجموعهای از مهارتها برای اداره کسبوکارها بود. برای مدیریت کسبوکار، مدیر باید توانایی نوشتن و حسابکردن داشتهباشد. در اروپای قرونوسطی، میزان سواد خواندن و نوشتن و حسابکردن بسیار پایین بود. برای مثال، بسیاری از بازرگانان در ونیز قرن دهم، قراردادها را با نقش علامت صلیب در محل امضای خود، امضا میکردند، با این حال در ابتدای قرن سیزدهم تقاضا برای آموزش مهارتهای حساب افزایشیافته بود و لئوناردو فیبوناچی ریاضیدان برجسته آن زمان، کتابی در زمینه حساب بازرگانی نوشت که نحوه محاسبه کسرها و نرخ بازده را نشان میداد. او ریاضیدان حرفهای بود کهزاده پیزا بود اما در الجزایر بزرگ شدهبود، جاییکه پدرش در مستعمره تجاری پیزا کار میکرد. فیبوناچی مانند بسیاری دیگر از ریاضیدانان اروپایی، ریاضیات خود را از معلمی عرب آموخت. از فقه اسلامی نیز اقتباسهایی در اروپا وجود داشت. همانطور که پیشتر اشاره شد، خیرین در صدر اسلام مدارسی را که به مساجد متصل بودند، وقف میکردند. هدف از این کارها تربیت فقیه و وکیل بود. سازمانهای اروپایی با حضور در کشورهای صلیبی، شوالیههای معبد و راهبان فرانسیسکن، در معرض مستقیم نحوه کار این نهادها قرارگرفتند و نقش مهمی در بازتولید آنها در اروپا داشتند. شوالیههای معبد کلید تاسیس انجمنهای وکالت در لندن بودند. والتر دی مرتون یکی از مقامات بلندپایه انگلیسی آن زمان که روابط نزدیک با شوالیههای معبد داشت، کالج مرتون را در آکسفورد وقف و اهدا کرد. اساسنامه این کالج یک نمونه اولیه از شکل جدید شخصیت حقوقی در اروپا است؛ همان چیزی که اکنون نهاد تولیت (تراست) مینامیم. سازمان تولیتی به سه طرف نیاز دارد: اهداکننده، کسی که داراییهای تشکیلدهنده موقوفه را تحویل میدهد؛ مدیر که نباید ارتباط شخصی و نزدیکی با اهداکننده داشتهباشد؛ و ذینفعان مقررشده که حق و حقوق آنها در منافع و خدمات این تولیت باید مشخص شود. در حقوق عرفی، ساختار سهجانبه تولیت یک مفهوم حقوقی بدیع بود، اما دارای سابقهای بود که همانا وقف اسلامی است. قانون تولیت در انگلستان با بسیاری پروندههای آزمایشی تثبیت شد و شاکیان این پروندهها اغلب اعضای شوالیههای معبد یا راهبان فرانسیسکن بودند. با توجه به اینکه فرانسیسکنها در کشورهای اسلامی بیش از هر فرقه مسیحی دیگری حضور داشتند، چنین اتفاقی به هیچوجه نمیتواند تصادفی باشد. چهارمین حوزهای که اروپاییها از الگوی اسلامی پیروی کردند، اصلاحات پولی است. تا ابتدای قرن سیزدهم میلادی تنها جایی در اروپا که سکه طلا ضرب میکرد امپراتوری روم شرقی بود، با این حال پس از توقف ضرب سکه در آنجا، چندین طرف تجاری سعی کردند این شکاف را پرکنند. در اروپا، سه دولت که سکههای طلای خود را روانه بازار کردند، ونیز، سیسیل و جنوا بودند، بنابراین برای مجموعهای از نوآوریهای نهادی پیشینههای اسلامی داریم: تاسیس شرکت، پیشرفت مطالعات تجاری، تاسیس کالجها و موقوفات تولیتی و ضرب سکه طلا. پرسشی مطرح میشود که آیا به صرف این واقعیت که دستیابی اروپاییها به برخی اکتشافات معین دیرتر رخداد، ثابت میکند که آنها برای دستیابی به آنها به الگوهای اسلامی وابسته بودهاند؟ چگونه میتوان ادعا کرد که الگوهای اسلامی الهامبخش این نوآوریها بودهاست؟ برای پاسخ به این پرسش، ببینیم نوآوران در اروپا چه کسانی بودند. یک الگوی مشخص ظاهر میشود: لئوناردو فیبوناچی، شوالیههای معبد و راهبان فرانسیسکن؛ همگی در تماس با رویکردهای اسلامی برای مدیریت نهادها قرار داشتند. در مرحله بعد، آن مراکزی که در آنها نوآوری رخدادهاست را درنظر بگیرید. پیشتاز پیشرفت تجاری نه مراکز قدرت سیاسی، مثل رم یا پاریس، بلکه شهرهایی با بیشترین روابط تجاری با کشورهای اسلامی، ونیز و جنوا، بودند. عاملان تغییر در اروپا، نوآورانی بودند که نسبت به رویههای اسلامی درک و بینش خوبی داشتند. ونیز و جنوا بیشترین مزیت رقابتی داشتند چون پیوندهای تجاری نزدیکی با قلمرو اسلام داشتند. این الگوی نوآوری بازرگانی- الگویی که توسط کارآفرینانی که ریسک سرمایهگذاری را میپذیرند آغاز میشود و سپس گسترش مییابد تا پیشرفت در حقوق و اقتصاد را ترویج کند- فقط الگویی را که در امپراتوری صدر اسلام دیدیم، تکرار نمیکند، بلکه با آنچه هایک ما را به آن سوق دهد نیز همخوانی دارد: اینکه پیشرفت اجتماعی از بازارها - نه از اقدامات دولت - سرچشمه میگیرد. سخنی هم درباره ازبینرفتن تحرک و پویایی که بر اقتصادهای اسلامی حاکم شدهبود بگوییم. چندین دلیل برای افول تمدن اسلامی وجود دارد. یکی کشف راههای تجاری جدید که خاورمیانه را دور میزد: پرتغالیها به منتها الیه آفریقا بادبان گشودند تا به هندوستان برسند و با دورزدن خاورمیانه با آسیا تجارت کنند. اسپانیاییها ناوگانها را به سمت قاره آمریکا فرستادند و در سراسر اقیانوس اطلس بازارهای جدیدی گشوده شد که فرصتهای بزرگتری ارائه میدادند. در نتیجه با این توضیح باید بیان کرد که اسلام - به بیان آشکار- دین است و دین را نمیتوان به نظام اقتصادی تقلیل داد، با اینوجود محمد(ص) تاثیری اساسی بر تغییر نظامهای اقتصادی در خاورمیانه گذاشت و تاثیرات ثانویهای بر اقتصادهای اروپا برجای گذاشت. این نوشتار را با سفارش محمد(ص) به سرمایهگذاری در املاک شروع کردیم و اشاره شد عربستان پیش از ظهور اسلام، جامعه مشترکالمنافعی بود که حکومتواحدی نداشت و برای توسعه بازارها هم نیازی به آن نداشت. بسیاری از جنبههای آن میراث به اسلام منتقل شد. صدر اسلام سیاستهای بازارگرا و طرفدار بازار را ترویج کرد و نهادهایی که از کارآفرینان حمایت میکردند، تشکیل داد. بهدنبال این موارد، پیشرفتهایی در حقوق و اقتصاد و ایجاد پول طلا بهوجود آمد. زمانیکه اروپاییها از این نوآوریها کپی کردند، همین الگو ظاهر شد: بازارها در حاشیه امپراتوریهای اروپایی، نه در مرکز آنها، توسعه یافتند. در واقع محمد با گفتن «قیمتها در دست خداست»، مفهومی را بیان کرد که قرنها بعد آدام اسمیت آن را با مفهوم «دست نامرئی» که بازارها را هدایت میکند، به کار گرفت. دیوید گرابر، انسانشناس، متوجه «شباهت چشمگیر» بین برداشتهای محمد و آدام اسمیت شدهاست. بهنظرم وجهاشتراک محمد(ص) و اسمیت در این است که هر دو فهم و خرد متعارف در مورد چگونگی تنظیمبازار را زیر و رو کردند: اگر آدام اسمیت که ادعا میکرد دست نامرئی بازارها را هدایت میکند، پدر اقتصاد بازار درنظر گرفته میشود، پس در شجرهنامه خانوادگی اقتصاددانان، باید جایی هم برای حضرت محمد(ص) درنظر گرفت.
مهمان
30 مهر 1402 - 10:42نخستین جلوۀ سرمایهداری در صدر اسلام —مترجم: محمد ماشینچیان صدر اسلام و زایش سرمایهدارییادداشت سردبیر: بندیکت کُلر یک بانکدار سابق است و اینک یک نویسندهی اقتصادی. در سال گذشته، ۲۰۱۴، وی کتابی منتشر ساخت به نام «صدر اسلام و زایش سرمایهداری». مطلب پیش رو ترجمهی سخنرانیای است که وی در سال ۲۰۱۲ ایراد کرده، و طی آن مدعای کتاب را به طور خلاصه عرضه کرده. اینکه سرمایهداری—یعنی آنچه در قرن هفدهم و هجدم میلادی در شمال غرب اروپا جوانه زد، و تکثیر یافت و ماندگار شد—نتیجهی کدام فرآیندهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بوده، پرسشی همچنان گشوده است که دانشمندان علوم اجتماعی تاکنون توضیحات متفاوتی برایاش عرضه کردهاند. مثلاً در یکی از توضیحات غالب، ظهور نهاد «تراست» (Trust) در اروپای قرون وسطی (مثلاً در قالب موقوفهی دانشگاه کمبریج) و بعد یک جهش و تکامل نهادی و پیدایش نهاد «شرکت سهامی» (corporation) از دل آن یکی از کلیدیترین تحولاتی تصور میشود که به زایش سرمایهداری در اروپا انجامیده. یا یک رأی غالب دیگر این است میتوان خاستگاه پدیدهی سرمایهداری را در دولت-شهرهای بازرگانیمحور ایتالیایی در قرون وسطی جست. بندیکت کُلر به این توضیحات در باب تطور و تکامل سرمایهداری آگاهی دارد، و وقتی با چنین آگاهیای به صدر اسلام و و مقررات اقتصادی وضعشده توسط پیامبر اسلام و بعد گسترش و رونق جامعهی اسلامی در قرنهای آغازیناش نظر میافکند نشانههای آشکاری از سرمایهداری را مییابد. مدعای کُلر البته این نیست که اسلام خاستگاه سرمایهداری امروز ما است؛ به این معنا که الزاماً بتوان ریشهی آن سرمایهداری را که در اروپا جوانه زد، زنجیرهوار تا ظهور اسلام پی گرفت. این مدعای سنگینی است و کُلر آماده نیست از آن دفاع کند. در عوض، مدعای او این است که در صدر اسلام میتوان برای اولین بار در تاریخ جلوهی سرمایهداری را مشاهده کرد، و پیامبر اسلام شایستهی این است که به عنوان نخستین اقتصاددان بازاری شناخته شود. در مباحث کُلر موضوعات جالب متعدد دیگری هست که در متن زیر هنوز منعکس نشده، و برق از سر بسیاری خواهد پراند. در مطلب دیگری باید آنها را شرح دهیم. متن زیر عجالتاً معرفی اجمالی نظریهی کُلر از زبان خود او است. اگر مشتاق دانستن بیشتر هستید، احتمالاً مشاهدهی این سخنرانی توسط کُلر بر روی یوتوب را بسیار جذاب و آگاهیبخش خواهید یافت. راستی! این نخستین مطلب بورژوا در سال جدید است. سال نو مبارک! *** بندیکت کلر تصویر داخل متن بدواً دور از ذهن به نظر میرسد اگر ادعا کنیم میان اسلام، دینی که به قرن هفتم میلادی در عربستان ظهور کرد، و سرمایهداری، یعنی آن رویکرد به تولید و توزیع کالاها که قرنها بعد از آن در اروپا ظاهر شد، رابطهای وجود دارد. اقتصادهای بازار پدیدهای بهنسبت متأخر هستند و آن توضیح که آدام اسمیت در باب چگونگی خلق ثروت در نتیجهی انگیزههای بازاری ارائه کرد، قدمتاش به قرن هجدهم میرسد. با این وجود، اقتصادهای بازار حاصل قرنها تکامل بودهاند و نقطهی آغازشان را میتوان به خیلی پیش از این، به جمهوریهای بازرگانیمحورِ ایتالیا در قرون وسطی ردگیری کرد. به همینترتیب، تحلیلِ [نظاممند عالمانهی] نیروهای اقتصادِ بازار هم خیلی پیش از آنکه آدام اسمیت «ثروت ملل» را منتشر کند، آغاز شده بود. رویکردی که اقتصادهای بازار را به وجود آورد ریشههای عمیقی در تاریخ دارد و رواست که به جستجوی این ریشهها بپردازیم. در اظهاراتی که از پی ارائه میکنم، مدعای من این نیست که اسلام خاستگاه آن نوع خاص از فعالیتهای بازاری است که قرنها بعد [در اروپا] تکامل یافت (و امروزه همچنان در حال تکامل است). با این حال توضیحاتی که در ادامه ارائه خواهم کرد، به مدلل کردنِ این مدعا میکوشد که در صدر اسلام است که میتوان قدیمیترین جلوه از آن رویکردِ بهکلی متمایزِ اقتصادی به سازماندهی اجتماعی را شناسایی کرد [که اینک سرمایهداری میخوانیم]، و اینکه پیش از اسلام هیچ نشانی از چنان رویکردی در هیچ جامعهی دیگری وجود ندارد. در نتیجه، محمد ابن عبدالله، بنیانگذار اسلام، شایستهی آن است که به مثابه نخستین مصلح اقتصادی و اجتماعی شناخته شود که رویکردش به سازماندهی اجتماعی متضمنِ بهرهگیری از انگیزههای اقتصادی برای بالا بردن سطح رفاه و تولید ثروت بود. پیامبر اسلام از تأثیر انگیزههای بازار بر رفاه اجتماعی آگاه بود، و این رویکردی است که در روزگار پیشااسلامی مطلقاً غایب است. مقایسهی رویکرد پیامبر در تحلیل اقتصادی با آنچه پیش از او در جریان بود، نوآورانه بودنِ رویکرد او را روشن میسازد. برای مثال، ارسطو در باب هدف وجودی پول حرف چندانی برای گفتن نداشت. برای ارسطو پول صرفاً وسیلهی مبادله بود؛ نه اینکه تلاش برای تحصیلاش انگیزهبخش به فعالیت انسانها باشد [چنان که نظم اجتماعی بر مدار آن شکل گیرد]. آشکارا رویکردِ ارسطو نمیتوانست موجب پیشرفت جامعهای شود که از راه سرمایهگذاری خلق ثروت میکند. وقتی به دیدگاههای اقتصادی عیسی نظر میافکنیم، مردی را مییابیم که در یک خانوادهی نجار در یکِ قریهی کوچک بزرگ شده و در دورهی جوانیش هرگز با زیروبمهای سرمایهگذاری و مخاطرهپذیری کارآفرینانه مواجه نشده بود. عیسی در موعظههایش هیچ آموزهای برای کسب و خلق ثروت به پیروانش عرضه نمیکند، وی اساساً هیچ علاقهای به موضوع سرمایهگذاری ندارد. در مقایسه با ارسطو و عیسی، پسزمینهی زندگی محمد ابن عبدالله، پیامبر اسلام، و شیوهی نگرش او به غایت متفاوت است. محمد ابن عبدلله پیش از آنکه در حدود چهل سالگی نخستین پیام وحیش را دریافت کند و به مثابه مصلح دینی، ندای درون خویش را پاسخ گوید، سی سال تجربهی تجارت را از سر گذرانده بود. محمد یک بازرگان و کارآفرین موفق بود؛ او فردی بود تربیتشده در دل سنتها و آداب و رسومِ یک فرهنگ تجاری که طی قرنها در جامعهی حجاز آن روزگار تکامل یافته بود. وی از تجربیات تجاریاش در رهنمودهایش برای برپایی نخستین اجتماعِ اسلامی؛ یعنی «امتِ» ساکن در مدینه، سود برد و به تفصیل قواعدی را وضع کرد ناظر بر چگونگی برپا کردن بازارگاهها، تجارت و رقابت. آن چارچوب قواعدی که محمد پایه نهاد منعکسکنندهی آن سنتهایی است که به جهانبینی او شکل داده بود، و از این جهت ارائهی شرح مختصری از پسزمینهی زندگی او مفید خواهد بود. دنیای محمد آن قبایلی که در شبهجزیرهی عربستان، حجاز، سیر میکردند، از عهد عتیق بازرگانانی مخاطرهپذیر بودند. باستانشناسان قدمتِ حفر معدنِ طلا را در عربستان به عصرِ سلیمان نسبت دادهاند و در کتاب حزقیال نبی، اشاراتی هست به تجاری از عربستان، که طلا و ادویه صادر میکردهاند. اگر به اندازهی کاروانها در دروان پیامبر اسلام توجه کنیم، که گاه تا دوهزار و پانصد شتر هم برشمرده شدهاند، در مییابیم که حجم تجارت در دروان او میبایست چشمگیر بوده باشد. قبایل ساکن حجاز هرگز تحت سلطهی یک قدرت سیاسی فراگیر درنیامدند. با اینحال علیرغم آنکه حجاز قدرت مرکزی یا پایتختی نداشت، در طول نسلهای متعدد مکه به صورت کانونِ یک هویتِ پانعربی درآمده بود. با وجود آنکه آن هویت پانعربی یک جلوهی سیاسی به خود نگرفته بود اما قبایل عرب هویتِ فراگیرِ اشتراکیشان را حول دین و، بهخصوص، تجارت شکل داده بودند. مکه نقطهی کانونی این هویت بود و مرتبهی برجستهاش در مقایسه با دیگر شهرهای حجاز را به سبب ادارهی زبردستانهی ممتازترین داراییش به دست آورده بود؛ این دارایی ممتاز البته همان کعبه بود، بنایی ساختهشده از تختسنگهایی سیاه که بنا به قصص توسط ابراهیم و به مقصود قربانگاه بنا نهاده شده بود. قبایلی از هر گوشه و کنار حجاز برای زیارت به مکه نازل میشدند، هر کدام به وفقِ مناسکِ خود و در تکریم خدایان خود. در طول اقامت موقتشان در مکه اینها با زائرانی از دیگر قبایل دیدار میکردند و بدین ترتیب فرصتهای تجاری رخ مینمود. موقعیت مکه به مثابه یک مرکز تجاری و مذهبی در گرو این بود که بتواند آمدوشد هرچه بیشتر زائران را به خود جلب کرده، ایشان را در مقابلِ خطرِ نزاع با پیروان دیگر ادیان حفاظت کند. در سالهای ابتدایی قرن پنجم میلادی، یک تاجر اهل مکه، قُصَی، برای جماعتی که از مکه میگذشتند یک چارچوبِ نهادی (قانونی) فراهم کرد که مدارای مذهبی را با بازارگاهی برای تجارت در هم میآمیخت. قصی به این مهم از این طریق دست یافت که دور تا دور کعبه را با آنچه «حرم»ش میخواندند حصار کشید و در این ناحیهی حرم زائران مشترکاً توافق کردند که از خشونت پرهیز، و با پیروان کیشهای دیگر مدارا کنند. قصی (که مدعی بود از سلالهی ابراهیم است) مسئولیت نگهبانی از حرم را بر عهده گرفت. جریان لاینقطع سفر زائران به مکه پایههای رشد مکه به مرتبهی یک مرکز تجاری را محکم کرد. مطابق سنتهای عرب، قصی جانشینی تعیین نکرد، اما اولادِ خانوادهاش به عنوان خادمان حرم پا جای پای او گذاشتند. اولاد قصی به دو خاندان منشعب شدند، بنیامیه و بنیهاشم. بنیهاشم نامشان را از هاشم گرفتند که نوهی قصی بود و پدر جَد محمد. تا قرنها بعد خلفا از این دو خاندان میآمدند. هاشم به سانِ پدربزرگش، یک دیپلماتِ تجاریِ باتدبیر و زیرک بود. قرآن هاشم را به سبب درستآوردش، «ایلاف»، میستاید. ایلاف یک چارچوب تازه برای تجارت در حجاز پدید آورد. راههای تجاری میان مکه و مدیترانه بیمحافظ بودند و این مسأله کاروانها را در معرض خطر غارت راهزنان قرار میداد. بر اساس مفاد ایلافِ هاشم، تاجرانِ صاحبِ کاروانها میپذیرفتند که از بادیهنشینان عرب کالاهایی را گرفته با خود حمل کنند؛ در عوض بادیهنشینان عبورِ امنشان را تضمین میکردند و کاروانها در سفرِ بازگشت، سودِ فروش آنچه با خود حمل کرده و برده بودند را به بادیهنشینان میپرداختند. بدین ترتیب، هاشم آن منطقهی تجارت آزاد را که گرداگرد مکه درون حرم ایجاد شده بود، فراتر از آن گسترش داد، و نتیجهی ایجاد آن منطقهی آزاد تجاری منفعت مشترکی بود برای همهی طرفهای درگیر در آن معامله. بادیهنشینان و تاجرانِ صاحب کاروان همگی از پایبندی به ایلاف منتفع شدند. اگر هاشم به واسطهی دستآوردهای تجاری احترامِ همترازانش را برانگیخته بود، پسرش عبدالمطلب، از خلالِ ثباتِ قدمش در مدیریتِ یک بحران نظامی و سیاسی، اعتبار بنیهاشم را افزایش داد. در سال پانصد و هفتاد میلادی مکه در معرض تهدیدِ تجاوز نظامی قرار گرفت. عبدالمطلب دیگر بزرگزادگان مکه را به ایستادگی فراخواند و نظر ایشان را به عدم تسلیم جلب کرد. حملهی نظامی دفع شد و ارتشِ تجاوزگر نابود شد، و این ماحصلی بود که مقام بنیهاشم را میان مردم مکه ارتقا داد. قرآن صریحاً دستآورد عبدالمطلب را بزرگ میدارد. از این رو خوانندگان قرآن به نسبِ محمد به یک خاندانِ ممتاز آگاه اند. محمد بن عبدالله، به عنوان نوه و ندیدهی رهبرانِ شاخصِ سیاسی و تجاریِ مکه، ثروتِ چشمگیری به ارث نبرد. پدرش پیش از آنکه زنش آمنه، کودک خویش را به دنیا بیاورد، از دنیا رفت و آمنه چون محمد به شش سالگی رسید درگذشت. اگر چه محمد در خانوادهی ممتاز مکه به دنیا آمده بود اما از دوران کودکی میدانست که باید هزینهی گذران زندگیش را خود کسب کند. کودکِ حالا یتیمشده، در خانهی اعضای دورتر خانواده بزرگ شد، نخست در خانهی پدربزرگش عبدالمطلب، و سپس در خانهی عمویش ابوطالب. محمد برای نخستین بار همراه عمویش ابوطالب بود که به سفری تجاری رفت، و یحتمل در این زمان بیش از ده سال نداشت. محمد که پدرش در سفری تجاری و در صحرا از پا درآمده بود، از همان دوران کودکی تجربهی مواجهه با ریسک و مخاطرات تجارتکردن در مسافتهای طولانی را کسب کرد. اعراب برای این ریسکها لغتی داشتند، الزَّهْر، و این همان است که به صورت hazard به انگلیسی راه یافته. محمد در کار تجارت موفق شد، چرا که توانست نظر یک سرمایهگذار اهل مکه را جلب کند که به دنبال یک مباشر سرمایهگذاریِ توانا میگشت. خدیجه بیوهزنی بود مستقل و خودمختار که سرمایهی مخاطرهآمیز برای فعالیتهای تجاریِ تحت نظر محمد را فراهم میکرد. بعدها خدیجه و محمد ازدواج کردند. ازدواج محمد با زنی اهل تجارت، مطابق رویهی مسبوقِ خانواده بود—زنِ جد اعلایش هاشم، یعنی سلمی، هم خود تاجری مستقل بود. عرایض امروز من مربوط به اتفاقاتی نیست که منجر به تبعید محمد از مکه به مدینه شد. به طور خلاصه، یکتاپرستی محمد با مناسک پرستش خدایان گوناگون که در حرم جریان داشت، در تنافر بود. خدیجه و عدهای دیگر از اعضای خانواده حامی محمد بودند که حالا به ندای درونش پاسخ داده و مصلحی دینی شده بود، اما دیگر بخشهای طبقهی ممتاز تجار مکه به خوبی میدانستند که مواعظ محمد میتواند الگوی کسبوکار مکه را به مثابه محل گردهمآیی پیروان ادیان مختلف برای عبادت و تجارت ویران کند. محمد میبایست میانِ وفاداری به الگوی کسبوکار همشهریانش و مقتضیات ایمانش یکی را برگزیند. انتخاب پیامبر اسلام او را در تقابل با طبقهی ممتاز مکه قرار داد. آن چنان که میدانیم، محمد از مکه گریخت؛ شهر را به سوی مدینه ترک کرد و در آنجا بود که نخستین جامعهی مسلمان، یا همان امت اسلام، را بنیان نهاد. دربارهی فعالیتهای سیاسی و نظامی محمد در مدینه روایتهای بسیاری هست. اما آنچه که از پی میآید قصد دارد روشن سازد که چطور محمد سنتهای تجاریای را که در میانشان بزرگ شده بود، اصلاح کرد و در مدینه به کار گرفت. تنظیمِ بازار و تجارت منصفانه یکی از نخستین فعالیتهای محمد در مدینه این بود که محلی را برای برپا کردن یک بازارگاه اختصاص دهد. محمد بازار مدینه را یک منطقهِی معاف از مالیات اعلام کرد و بدین ترتیب یک رقابت اقتصادی را بین بازار مدینه و بازارِ مکه راه انداخت. محمد فقط زیرساختِ فیزیکی به بازار اختصاص نداد—بازار چنان اندازه زده شده بود که بتوان ایستاده در هر کدام از سرحداتش، زین شتری را دید—بلکه همچنین مقررات دقیقی را وضع کرد که میگفت تجارت چطور باید انجام بگیرد. برای مثال، محمد تاجران را منع کرد از اینکه کاروانها را خارج مرزهای شهر ملاقات کرده و همانجا محمولهها را خریداری کنند. با پافشاری بر اینکه تجارت با کاروانها داخلِ بازارگاه صورت گیرد، محمد این امکان را از بین برد که اطلاعِ ویژه از زمان ورود کاروانها به صاحبان آن اطلاعات امکان غافلگیر کردن بازار را بدهد. به علاوه، او «احتکار» را هم ممنوع کرد، اینکه تاجران با انبار کردنْ عرضهی کالاهایی را در بازار محدود کرده تا قیمتها بالا برود. قواعد رفتارِ بازار به طور سفتوسخت به مورد اجرا گذاشته میشدند. در نتیجه هر مشتری که از معاملهی نامنصفانهای شکایت داشت میتوانست دعوی خود را نزد «محتسب» ببرد. محتسب که ناظرِ بازار بود اختیار داشت تا وزنهها و سنجههای تاجران را بررسی کند و اگر لازم میشد میتوانست جواز تاجری را ملغی کند. بدین ترتیب، محتسب منادی و نخستین نمونه از نهاد نظارت بر بازار و حمایت از مصرفکننده بود. منعی که پیامبر اسلام بر بهره، همان ربا، اعمال کرد، موضوعِ تحلیلهای گسترده و فراوان بوده که از حوصلهی بحث امروز خارج است. با این حال در منعِ نزولخواری—و این مهمی است که اغلب نادیده گرفته شده—پیامبر اسلام میانِ نزولخواری از یکسو، و تجارتِ منصفانه از سوی دیگر، تمایز قائل شد. این تمایز دلالت بر این دارد که در نظر محمد فعالیتهای اقتصادی مشروع میبودند به شرط آنکه هم با انصاف همخوان باشند و هم تحصیل سود را برای سرمایهگذارانی که ریسک میپذیرند، اجازه دهند. این با منعی که پیامبر اسلام بر نزولخوای اعمال کرد در تناقض نیست. گذشته از همهچیز محمد ابن عبدلله خود نخستین ثروتی را که اندوخت مدیونِ سرمایهگذاریهای خدیجه بود که بعدها همسرش شد؛ همان خدیجه که پس از گرویدنش به اسلام پیشهی خود، یعنی سرمایهگذاریِ پرمخاطره را کنار نگذاشت. تاریخنگاران متقدمِ عرب چنین گزارش میکنند که محمد منابع مالیِ آخرین عملیات نظامیش را که به غزوهی حنین انجامید، استقراض کرده بود و بعدتر بدهیش را به سرمایهگذارانش، از طریق غنائم جنگی پرداخت کرد. محمد بر حق مالکیت زنان صحه گذاشت، و زنان در دورانِ او محق به داشتن مایملک شخصی بودند (که در اروپای همان روزگار هیچ بدیلی نداشت) علاوه بر آن زنان حق داشتند که مستقلا تجارت کنند. برای مثال فاطمه دختر پیامبر اسلام شکایت کرد که میبایست سهمی بزرگتر از املاک پدرش ارث ببرد، و بدین ترتیب یکی از نخستین دعاوی حقوقی تاریخ اسلام را اقامه کرد. اصلاحاتِ پولی درست همانطور که محمد بسیاری از سنتهای پیش از اسلام را ادامه داد و نیز با موازین تازه وفقشان داد، خلفایی که پس از او در مدینه و بعدتر در دمشق ساکن بودند، در وفقدهی و حفظ راه و رسمهای تجاری، هماناندازه از خود انعطاف نشان دادند بیآنکه از راستایمانی مذهبیشان قربانی آن تغییرات شود. یکی از کلیدیترین عناصرِ تولید ثروت در جوامع نخستین اسلامی، پیدایشِ واحدِ پولِ یگانه بود. نیازِ اصلاحات پولی از آن رو احساس شد که خلفای حاکم در مدینه و دمشق، به اتباعی در سرزمینهای امپراطوریهای سابق بیزانس و ایران مالیات میبستند. اولیای مسلمانِ امور، به غایت درجه کمتعدادتر از اتباعشان بودند و نه قدرت انسانی و نه دانشِ نهادیِ مدیریتِ چنان امپراطوریِ وسیعی را نداشتند. با اینحال در بهره بردن از دانشِ نهادیِ مردم تحت سلطهشان زبردست بودند. خلیفهی دوم عمر، مأمورانی را که سابقاً در خدمت امپراطوری بیزانس مشغول به کار بودند به مدینه آورد تا وصول مالیاتها را مدیریت کنند. ایشان کاراییِ یکجور «حسابداری دفتر کل» را به طبقهی ممتاز مسلمان نشان دادند که به عربی «دیوان» خوانده میشد—لغتی که به صورت عمومی برای ساختمانهایی به کار برده میشد که محلِ ادارهی اموری مالیاتی بودند و به شکل douane به زبان فرانسه راه یافت. پیامبر اسلام در دوران حکومتش در مدینه بودجهی امور شخصی خود را از بودجهی امور امت جدا کرد. جانشینانش هم تفاوت میان این دو را محترم شمردند. خلیفهی دوم، عمر، پسرش را از بابتِ استفاده از عواید مالیاتی برای سرمایهگذاری (برای کسب سود) در فعالیتهای تجاری سرزنش کرد. جانشینش عثمان خشم اتباعش را برانگیخت چرا که با عواید مالیاتی چنان رفتار میکرد که گویی درآمدهای شخصیِ اویند و آنها را میان اعضای خانواده و افراد محبوبش توزیع میکرد. بسیاری از مأمورانی که به خدمت ادارات امور مدنی مسلمانان در آمدند، مسیحی بودند. برای مثال سَنت جانِ دمشقی را میتوان ذکر کرد که از خانوادهای بیزانسی میآمد که نسلاندرنسل به کار دیوانی مشغول بودند؛ او همچنان که پدرانش در خدمت امپراطورها بودند، به خلیفه خدمت میکرد. همین کادر دیوانیان دولتی بود که راهاندازی واحد یگانهی پول را در سراسرِ دارالاسلام به اجرا در آوردند. نیاز خلفا به واحد پول یگانه دلایل متعددی داشت. واحد پول در مناطق بیزانسی دینار بود—مسکوکات موروثی که قدمتشان به واحد پول روم، دناریوس، باز میگشت. در مناطق ایرانی درهم به کار برده میشد که از دراخمای یونانی مشتق شده بود. در نتیجه این معضل مبرم حسابداری بر سر دست بود که میبایست حین اینکه مناطق مختلف از واحدهای مختلف پول استفاده میکردند، مالیاتها و مخارج دولتی را در دو واحد پول با هم تطبیق میدادند. انگیزهی دیگری هم برای ضرب سکهای تازه موجود بود بدین ترتیب که واحد بینالمللی مطلوب در آن دوران بزانت بود، سکهی طلایی که در سایهی حمایت امپراطور بیزانس ضرب میشد. حکام مسلمان (که قلمرو پدریشان در عربستان از عهدِ عتیق به حفر معدن طلا مشغول بود) میبایست از اینکه اتباعشان از این واحد پولِ خارجی استفاده میکردند، سرافکنده بوده باشند. به علاوه اینکه سکههای ضرب شده در قسطنطنیه نمادهای مسیحی بر خود داشتند، میبایست عزت نفسشان را آزرده باشد. ضرب سکههای تازهی طلا و رواج یافتن آنها چندین دهه طول کشید. تلاشهای معاویه در مقام خلیفه، برای به چرخش انداختن سکهای تازه در سالهای دههی ۶۶۰ میلادی نقش بر آب شد چرا که طعنهآمیزانه، اتباعش مطمئن نبودند که بتوان به سکهای که شمایلنگاریهای مسیحی بر خود ندارد اعتماد کرد. جانشینش عبدالملک در سال ۶۹۵ واحد سهفلزهی تازهای را به گردش انداخت؛ یعنی که واحدی تشکیل شده از سه پولِ طلا و نقره و مس. طلا را برای ضرب کردن دینار استفاده میکردند و نقره را برای ضرب کردن درهم. عبدالملک ضرب سکهی طلا را مخصوص دمشق، محل سکونتش، نگاه داشت اما اجازه داد تا در مناطق دیگر ضرب سکهی نقره و مس اتفاق بیفتد. اصلاحات عبدالملک نشانگر قدرتِ مالیهی اسلامی در اصلاح نهادهای از پیشموجود و بهکارگیریشان در راه هدفهای تازه است. نظام واحد پول تازهی مسلمانان سکههای اسبق رومیان و یونانیان را با هم میآمیخت—دینار و درهم از دناریوس رومی و دراخمای یونانی به جا مانده بودند. استفادهکنندگانِ این واحد پول ترغیب میشدند که میان بزانت بیزانسی و دینار طلای اسلامی آربیتراژ کنند؛ بزانت چهار و نیم گرم وزن داشت و دینار تازهی اسلامی ۴ و ۲۵ صدم گرم. در نتیجه آنها که بزانت در اختیار داشتند ترغیب میشدند که با تبدیلش به دینار، عایدی حاصل کنند. یکی از ویژگیهای خاص اقتصادهای بازار تکثیر شدنِ اَشکالی از سازمانهای داوطلبانه با شخصیت حقوقی است که آحادِ کارگزارانش دارای حقوق و وظایفی با تعریف مشخص هستند. دو شکل متمایز از چنین اشکال سازمانی در همان زمان حیات و حکومت پیامبر اسلام در مدینه به وجود آمد: یک شکل سازمانی برای تجارت در قالب «مضاربه»، و دیگری یک شکل سازمانی برای فعالیتهای خیریه در قالب «وقف». انباشت سرمایه در دست طبقهی ممتاز مسلمان که در امپراطوریای بزرگ زندگی میکردند، در کنارِ گسترشِ رو به بیرونِ مرزهای دارالاسلام که سبب پیدایش فرصتهای بیشتر برای تجارت میشد، باعث شکلگیری ساختارهای تازهای برای تشکیلات تجاری شد. حقوقدانان و فقهای اسلام میبایست با استفسارهای متعدد مواجه شده باشند، که از ایشان میخواست تفسیر کنند چطور میتوان فعالیتهای تجاری را به گونهای طرح ریخت که با بینشِ محمد از توزیعِ ریسک و سود همخوان باشد. مالک ابن انس که بنیانگذار قدیمیترین مکتبِ حقوق اسلامی بود، چنین تعریفی برای مضاربه—این رایجترین شیوهی مشارکتِ بازرگانی—ارائه میدهد: «روشِ متعارفِ مضاربهی مشروع آن است که مردی از شریک خود پولی بگیرد تا با آن کار کند، بیآنکه [در قبالِ زیان] مسئولیتی متوجه او باشد.» تعیین حدود مسئولیتهای مدیریتیِ کارگزارانِ مضاربه و تقسیم مقتضیِ سود میان سرمایهگذاران و کارگزاران موضوعِ چانهزنی میان طرفین چنان معاملهای بود. در آن ترتیبات، کارگزاران مضاربه محق بودند در طول شراکت تجاری مبالغ معقولی را برای هزینههای شخصی هزینه کنند، اما برای آن هزینهها باید به سرمایهگذاران حساب پس میدادند. حقوقدانان اسلامی احکامی صادر کردند در باب اینکه هزینههای شخصی کارگزاران مضاربه چگونه باید در تقسیم سود وارد حساب و کتاب شود. توجه مالک ابن انس به موضوع مدیریتِ بنگاههای تجاری بسیار جلوتر از حقوقدانان اروپایی همعصرش بود، و همراهِ دیگر حقوقدانان مسلمان احکامی برای تنظیم مسئولیت محدود کارگزاران مضاربه به هنگان زیان و تقسیم عواید به هنگام سود صادر کرد. یکی از دیگر نوآوریهای حقوق اسلامی پدید آوردن یک ساختار سازمانی بود که همچون مضاربه هدف و شخصیتِ حقوقیِ مشخصی داشت. این مؤسسات با هدفِ بخششهای خیریه پدید آمدند و وقف خوانده میشدند. محمد پیروانش را ترغیب میکرد که خیرات کنند، و احتمال دارد که این از «صدقه»—که یک سنت یهودی است—الهام گرفته شده بود. شخص پیامبر اسلام بیشتر داراییاش را بعد از مرگ برای مقاصد خیریه به جا گذاشت. نسخهی اسلامیِ خیرات، که «زکات» خوانده میشد، به یکی از کلیدیترین وجوهِ مشارکتهای دولتی/خصوصی (public/private partnership) منجر شد که هدف تأمین کالاهای عمومی را در کشورهای اسلامی برآورده میکرد. بدین ترتیب وقف اموال برای امور خیریه که طیف گستردهای از مقاصد خیریه را پوشش دهد، به یکی از جنبههای مسلمِ زندگیِ اسلامی بدل شد. به رغم آنکه اعاناتِ خیریه در عربستانِ پیش از اسلام وجود داشت، اما «وقف» یک نوآوری سازمانیِ تازه بود. اعتبار میراثِ بهجامانده از یک متوفی به مثابه وقف جهت امور خیریه مستلزم این بود که ارث مربوطه معیارهای مشخصی را اجابت کند؛ یعنی که فسخناپذیر باشد و همیشگی. به علاوه، وقف میبایست یک سازوکار برای کنترل و نظارت تشکیلاتی میداشت تا در مقابل سوءاستفادههای مدیریت اجرایی محافظت شود. نخست آنکه وقف را باید یک کارگزارِ منتصب مدیریت میکرد که «متولی» خوانده میشد. ثانیاً دعویهای جبران خسارت، در مواردی که بدکاریِ مدیریتی اتفاق میافتاد، میبایست به حضور «قاضی» برده میشد، که داوری بیطرف و مستقل بود. اثرات اسلام در اروپا بازرگانان اروپایی آزاد بودند تا در دارالاسلام سفر کنند. از این رو، میتوانستند مستقیماً شناختی از راهورسمِ تجارت در مناطق مختلف قلمروی اسلامی کسب کنند. بسیاری اروپاییان دیگر نیز وقتی در نتیجهی جنگهای صلیبی در سرزمینهای با جمعیت عمدتاً مسلمان سکنا گزیدند، دربارهی نهادهای اسلامی چیزهایی آموختند. دو سازمانی که در سرزمینهای جنگهای صلیبی حضور چشمگیر داشتند و دانشِ بسیاری از رسومات اسلامی کسب کردند همانا فرقهی راهبان فرانسیسکن (Franciscan Friars) و شوالیههای معبد (Knights Templar) بودند. در سیسیلِ قرن سیزدهم، امپراطور فردریک دوم محققان و مشاوران مسلمان بسیاری را در دربارش در پالرمو به خدمت گرفت. چنین برخوردهایی به مجرایی برای انتقالِ دانش به اروپا تبدیل شدند. تاریخنگاران علمِ حقوق اشاره کردهاند که نخستین تراستها که در انگلستانِ قرن دوازدهم برپا شد، از بسیاری وجوه با نهادِ اسلامی وقف تطابق داشت. جمهوریشهرهای تجاری ایتالیای قرون میانه توانستند سازمانهای تجاری پدید آوردند که به واسطهی آنها افراد میتوانستند بدون مشارکت در سفر دریایی تجاری به صرف سرمایهگذاری در آن شریک شوند. لغت ایتالیایی برای این بنگاهها کمندا (commenda) بود و ساختارشان شباهت زیادی به ساختارِ مضاربه داشت. البته قطعاً ممکن است که این نهادها در اروپا بدون مواجههی قبلی با نسخههای اسلامیشان، که از قرنها پیش وجود داشتند، و مستقل از آنها پدیدار شده باشند. اما نکته اینجا است که در روزگار باستان [در جوامع یهودی و مسیحی و یونانی و رومی] هیچ نهادی وجود ندارد، که شباهت میان نهادهای اروپایی کمندا و تراست با آنها با شباهت رونوشتگونه میانِ آن نهادها با نهادهای اسلامی مضاربه و وقف قابل قیاس باشد. علاوه بر این، موفقیتهای تجاری شهرهای قرون وسطاییای چون فلورانس و ونیز و جنوا، و توفیقات شاهزادهنشینهای بازرگانمحور، با ظهور و صعود بنیامیه و بنیهاشم در مکه و مدینه شباهتهای بسیار دارد؛ در هر دو مورد با اجتماعات مدنی در مراکز شهری سروکار داریم که شبکهای بینالمللی از وصلتهای تجاریِ غیررسمی میانشان برقرار است و به سبب فعالیتهای بازرگانی مخاطرهپذیر ثروتمندتر شدهاند. شباهتِ میان اشرافِ ایتالیایی و توانگرانِ عرب عیان است. نتیجهگیری سرمایهداری در یک دروهی تاریخی طولانی تکامل یافته و به مظاهر متنوع بسیاری متکثر شده چنان که نمیتوانیم یک هستهی بهکمال شکلگرفته را از آن کارکردهای اقتصادهای بازاری که امروزه «سرمایهداری» میخوانیم، در واقعیتهای اقتصادیِ حجازِ قرن هفتم پیدا کنیم. با اینحال ادعایی که اینجا مطرح شده چنین است: همچنان که خاستگاههای اقتصادهای سرمایهداری را تا نمونههای پیشینش در ایتالیای قرون وسطی ردگیری کردهایم، میتوان حتی به عقبتر رو کرد و هستههای آن رویکردِ اقتصادی که جوامع تجاری ایتالیا را شکل داد، در پیشآمدگان مسلمانشان بجوییم. و این در حالی است که نمیتوان مثلاً عقبتر رفت و گفت راه و رسم یونان باستان یا روم باستان، خاستگاه کاپیتالیسم بوده. این اظهارات به معنای ردِ فرضِ اینک مقبولِ پیدایشِ خودبهخودی و مستقلِ تحلیلگری اقتصادی و رویکردهای اقتصادی در اروپا نیست. با این حال مدعا این است که آثار و تاثیرات اقتصاددان عرب، محمد بن عبدالله، بیانگرِ دقیق یک رویکرد اقتصادی تماماً-متمایز به سازماندهیِ روابط اجتماعی است، و این که رویکرد وی گشایشِ فصلی تازه بود در تاریخ اندیشهی اقتصادی. در پایان، نقل قول زیر را [از پیامبر اسلام] میآورم که نشانگرِ دیدگاههای بازاردوستِ بانیِ اسلام است: «هرآنکس که به سیاقی مشروع، تمنایِ زندگی دنیایی و بهرهمندی از ثروتهای جهان را دارد، تا خویشتن را از دریوزگی در امان بدارد، یا برای اهل خانهاش تأمین معاش کند، او در روز بازپسین با صورتی به تشعشعِ ماهِ کامل در برابر خداوند حاضر خواهد شد.» این بیانات شاملِ طرح اولیهی یک جامعهی مدنی با محوریت بازار است—حکومت قانون به مثابه قید و بندی بر فعالیتهای اقتصادی با هدف دفعِ فقر، تأمین معاش برای خانواده و خلق ثروت برای جامعه. source: https://bourgeois.ir/?p=2662