درسی از اساطیر دیروز برای بهسازی و نجات امروز

 

در روزگاری كه مصرف فزاینده و گاه وحشیانه و تخریب محیط‌زیست و گونه‌ها و سرریز انواع آلودگی، اقلیم ما را بر لبه تیغ حیات و تمدن انسانی و سقوط و افلاس هدایت كرده و می‌كند، آیا دست در انبان گذشته كردن مهره شانس و طالع سعدی برایمان فراهم خواهد آورد! به قول سهراب با واگشت به پاكی و راستی نخستین، دست در لانه گنجشك كردن چون كودكی كه «رفته از كاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور». بگذارید بخت خویش بیازماییم و سراغ درخت تكین و افسانه‌ای در تاریخ رویم كه هم از قدمت (عمر)، قداست (تابو و اسطوره‌ای بودن) و هم از ردپای اجتماعی (سیاست) در دفتر تاریخ نصیب برده و لاجرم به كار امروز و انگشت كردن در لانه و پستوی نار و نور آن می‌آید.

سرو عجین شده با ادبیات «سرو كشمر» است كه ابن فندق بیهقی (490-548ق) به نقل از ثمارالقلوب (عربی) ثعالبی داستانش را برای بازخوانی آیندگان و ما چنین به ‌فارسی شیرین ثبت كرده است: «۰۰۰ زردشت كه صاحب المجوس بود دو طالع اختیار كرد و فرمود تا بدان دو طالع دو درخت سرو بكشتند یكی در دیه كشمر طریثیت [ترشیز] یكی در دیه فریومد و.... این دو درخت گشتاسب ملك فرمود تا بكشتند. المتوكل علی‌الله جعفر بن المعتصم خلیفه را این درخت وصف كردند و او بنای جعفریه آغاز كرده بود، نامه نوشت بعامل نیشابور ...كه باید آن درخت ببرند و بر گردون نهند و ببغداد فرستند و جمله شاخهای آن در نمد دوزند و بفرستند تا درودگران در بغداد آن درخت راست باز نهند و شاخها بمیخ بهم باز بندند چنانكه هیچ شاخ و فرع از آن درخت ضایع نشود تا وی آن ببیند آنگاه در بنا به ‌كار برند. پس گبركان جمله جمع شدند و خواجه ابوالطیب را گفتند ما پنجاه هزار دینار زر نیشابوری خزانه خلیفه را خدمت كنیم در خواه تا ازین بریدن درخت درگذرد. چه هزار سال زیادت است تا این درخت كشته‌اند.... و از آن وقت كه این درخت كشته بودند تا بدین وقت هزار و چهار صد و پنج سال بود و گفتند كه قلع و قطع این مبارك نیاید و بدین انتفاع دست ندهد. پس عامل نیشابور گفت متوكل نه از آن خلفا و ملوك بود كه فرمان وی بر وی رد توان كرد .....و استداره ساق این درخت چنانكه در كتب آورده‌اند مساحت بیست و هفت تازیانه بوده است هر تازیانه رشی و ربعی بذراع شاه و گفته‌اند در سایه آن درخت زیادت از ده هزار گوسفند قرار گرفتی و وقتی كه آدمی نبودی و گوسپند و شبان نبودی وحوش و سباع آنجا آرام گرفتندی و چندان مرغ گوناگون بر آن شاخها مأوی داشتند كه اعداد ایشان كسی در ضبط حساب نتواند آورد. چون بیوفتاد در آن حدود زمین بلرزید و كاریزها و بناهای بسیار خلل كرد و نماز شام انواع و اصناف مرغان بیامدند چندانكه آسمان پوشیده گشت و بانواع اصوات خویش نوحه و زاری می‌كردند بر وجهی كه مردمان از آن تعجب كردند و گوسپندان كه در ظلال آن آرام گرفتندی همچنان ناله و زاری آغاز كردند. پانصد هزار درم صرف افتاد در وجوه آن تا اصل آن درخت از كشمر بجعفریه بردند و شاخها و فروع آن بر هزار و سیصد اشتر نهادند آن روز كه بیك منزلی جعفریه رسید آن شب غلامان متوكل را بكشتند و آن اصل سرو ندید و از آن برخورداری نیافت. .....» (تاریخ بیهق/ تصحیح بهمنیار/۲۸۱-۳)

از میان درختان اسطوره‌ای ادبیات و تاریخ یعنی سرو، سدر، انجیر، انار و زیتون، درخت سرو كه سدر و كاج، یعنی همان كاج نقش‌بسته بر بارعام دیوار كاخ تخت جمشید معرف اهمیت آن و از همان خانواده او تلقی می‌شود، استثنایی است. یعنی چهار فصل بودن (دایمی و همیشه‌سبزی و خواست جاودانگی بشر)، استواری و بالا و سهی‌ بودن (راستایی و تقارن هنری شاخه‌ها و زیبایی تكین كه در تاریخ ادبیات استعاره یاریگر شعرا شده) و شكل شعله آتش و بته جقه امروز بودن (نماد آتش مقدس و بنیان طرح‌های هنری و اسلیمی شدن) و غیرمثمر بودن (نماد استقلال یا ارزش فی‌نفسه نه كاركردی) از ویژگی‌های متمایز او است. سرو كاشمر (روایت بالا) این ویژگی‌ها را با تكرار و یادكردهای بعدی در متون ادبی (تعالبی، فردوسی، ابن فندق، طوسی و سایر عجایب‌نامه‌ها و...) در كانون تاریخ و ادبیات به عنوان یك میراث برای ما جاودانه كرده است (همین‌طور رجوع شود به دو مستند «مردم خیال» جواد تقوی و «درخت پارسیك» حسن نقاشی در معرفی سرو ابرقو كهن‌ترین سرو بازمانده ایران). سویه‌های بازمانده مهم داستان این سرو كه در كل استعاره‌ای از كل درختان در تاریخ ماست را می‌توان چنین برشمرد:

1. قداست و جاودانگی. این سرو از دو منظر، ورجاوندی/تقدس و شانی تا حد «تابوی تاریخی» یافته است. نخست بهشتی‌ بودن و نزول از عالمی مینوی (نزول ‌اجلال از بهشت و جهان مینوی و كاشته ‌شدن به دست زردشت پیامبر/ گشتاسب شاهِ بهدین و یاور دین پسامغانی) و دوم پیوندش با آتش به عنوان یكی از چهار عنصر اربعه و مهم‌تر با آتش مقدس و آتشكده‌های دین نوظهور مزدایی در دوران اساطیری (دینكرد و فردوسی بر این جنبه سرو كاشمر تاكید دارند و بیت معروف «یكی سرو آزاده بود از بهشت» شاهنامه گویای آن است).

2. غیرمثمر بودن اما سرپناه و سایه و لانه و منظر و نشانه و تفرج همه بودن. تاكید بر لانه و سایه و ماوای وحوش و پریشانی آنها از قطع سرو كاشمر مبین آگاهی زیست محیطی ناخودآگاه آن عصر برخلاف امروز هم می‌تواند باشد. (ثعالبی و ابن‌فندق این سویه را به نحو ادبی جذابی برجسته كرده‌اند)

3. مداخله قدرت و حذف یا جذب ارزش و اهمیت برساخته برآن (شهرت سرو) توسط صاحبان قدرت (مصرف یا تهاجم حذفی قدرت به آن). تفسیر ناكامی متوكل در بهره‌برداری از سرو و مرگ هر عامل یا كارگزار دخیل در قطع این سرو افسانه‌ای، علاوه بر تقویت ابعاد تابویی به نحوی نقدِ قدرت و حاكمیت وقت، در پنجه‌ درانداختن با قدرت نمادین و اجتماعی درخت و ناكامی آنها به‌رغم حذف رقیب و گره گاهای ناهمراه است.

4. در نهایت می‌توان، كاری با اعتبار و وثاقت تاریخی این روایت نداشت. اینكه عمر سرو شاید به هزار سال نرسد یا در اعداد و اندازه‌ها اغراق شده یا اسامی سال‌ها و حاكمان مرتبط با این سرو درست بوده یا نبوده كه در برخی مقالات بدان تشكیك یا اشاره شده. آنچه مهم است اهمیت نمادین و اسطوره‌ای شده سرو كاشمر در قداست‌بخشی به آرمان جاودانگی برای انسان و مهم‌تر اهمیت محیط زیست از نباتات تا جانوران و بازخوانی و یادآوری در متون بعدی است. این میراث متنی، بسیار مهم‌تر از اصل و واقعیت این روایت است.

می‌توان امروزه این سوال را درانداخت كه از میان این همه گونه درخت، «مانایی و یادآیی سرو بی‌ثمر در تاریخ ما»، مبین تاكید بر استغنا، توجه به دیگری، رویگردانی از نگاه مصرفی و آزادی از ارزش مبادله و بهره‌مندی از ارزش ذاتی و بنیادی به جای تبعی و ابزاری (میوه و محصول) است. سرجمع این توجهات، التفات به درخت به عنوان نماد سبزینگی، بهشت شادی و نماد هر چیز خوب و بازتولید تابوی زندگی او (نبریدن و قطع نكردن او) و كاشتن سرو در كنار هر آتشكده (و ناخودآگاه در هر امامزاده یا مسجد دوران بعدی اسلامی) خواهد بود. این ویژگی‌ها حتی بعدها در تاریخ ما به یك كهن‌الگو در ناخودآگاه جمعی و ملی تبدیل می‌شود و نسل‌در‌نسل در طرح‌های بته جقه، علم و كتل و نخلِ آیین‌های مذهبی، نقش فرش‌ها، نقاشی‌ها و مینیاتورهای سال‌های بعد، طرح كاشی و كتیبه و محراب و گنبد و گلدسته و صحن مساجد و... تبدیل می‌شود و خود را در ناخودآگاه عارفان و مومنان هر نسل حفظ می‌كند و چون بت عیار باز می‌آراید.

آیا امروز، روزگار احیا و بازآوری نه ناخودآگاه، بلكه «آگاهانه و ناچارانه و اضطراری و حتی مشدد و مضاعف و جدی‌تر» این گوهر اسطوره‌ای خفته در یادها یا صحراها و دور مكان‌ها برای ما و جامعه بحرانی ما نیست؟ آیا اكنون روز ابتكار یا اقدام ملی برای كاشتن و داشتن و پاییدن درخت به عنوان «ریه دوم و همراه و همنفس ما در هر شهر و روستا» و بازگشت جدی به یك «نجات‌بخش بدیل» نخواهد بود؟ و در نهایت طنین ماندگاری و قداست‌یابی سرو كاشمر در تاریخ دیروز برای امروز ما چه آورده و دلالتی بهتر از این نوید زندگی بهتر دارد؟

می‌توان این سرو را برآیند، ممثل و تجمیع چهار عنصر بنیادی سازنده كیهان و جهان یعنی آب، باد، خاك و انرژی/گرما (آتش) دانست. هر جا درخت باشد این چهار عنصر هم جمعند و مفید. درخت آب وآبادانی را می‌آورد، با خاك آشتی و باروری به همراه دارد، باد را مهار می‌كند و نقش بادشكن را در دفاع و حمایت از گونه‌ها و مهم‌تر باغ ایرانی ایفا می‌كند و ظریف‌تر، درونش كربن یا انرژی فرا آمده از خورشید یا همان آتش بالقوه و شفابخش است (شجر و آتش طور یك نمود استعاری در فرهنگ ابراهیمی است‌كه خداوند در قرآن خویش را به نور توصیف‌ كرده است .سوره نور /۳۵ مثل نوره كمشكوه). مهم‌تر از آن، این «هستی‌آفرینی» شامل همه سطوح مازلویی از خوراك، مسكن (لانه‌گزینی پرندگان و جانوران)، امنیت تا شادی و شكوفایی آفریدن را شامل می‌شود. بیراه نیست كه سرو كاشمر را چون هدیه‌ای كامل از بهشت رسیده می‌دانستند و در پای هر آتشگاه می‌نشاندند.

ماندگاری و در خاطره ماندن داستان این سرو، حكایت خیر و شر و نبرد خوبی و راستی با حكام ظلمت و قدرت در طول تاریخ هم هست. قطع درخت بازنمای كینه و ترس دایمی قدرتمداران از نیكی و راستی و قدرت‌گریزان و شهرت و جهانگیری این سرچشمه زیبایی و خوبی است و چه خوب كه این تابوی قطع درخت در جامعه امروز ما نیز زنده بماند و مانعی درونی و هنجارین برای حفاظت از «حق بر شهر»، ممانعت از پیشروی سوداگری‌های مكان و سرمایه برای تصرف فضاهای سبز و عمومی و قطع آنها و ساخت مغازه و مال شود و خود مانع سیاست‌زدایی از عموم مردم و انفعال همگانی و جامعه مدنی در «فراموشی محیط زیست» شود. این‌گونه است كه درختان هم نه شیء صرف، بلكه سیاسی می‌شوند و عامل تغییرِ اگر گفته سهراب را دریابیم كه «جای مردان سیاست بنشانیم درخت».اسطوره سرو كاشمر و بازماندن درخت در تاریخ و تداوم عمرش در اوراق دفاتری كه با چوب درختان، امروز ما را ساختند، آموزه‌ای بزرگ برای رجوع مجدد بدان است. اینكه همه شهروندان توان شراكت در بهشت و آفریدنش در حیات خود را با درخت دارند، اینكه با هر سرو امروز، خویش و خاندان و كوی و برزن و جهان خود را جاودانه و به‌زیستانه آینده خواهند كرد. زرتشت‌های آینده در سیمای هر سر و شاخ و برگ برافراشته در پای هر منزل و مجتمع از سرشت مینوی نشاكنندگان خواهند گفت و جهان بر روح حاكم و كارگزار متوكل‌گونه و خودكامه و مردم‌فریب و سربرندگان هر درخت و سبزی، با قداست‌بخشی روح جمادی او، دشنام خواهد داد.

در زمانه‌ای كه چشم امیدی به ساختارها، نهادها و كلان عواملِ آلایندگی برای بهبود وضعیت زیست محیطی ما نیست، از این سرو اسطوره‌ای چرا دست یاری نگیریم؟ اگر عینی‌تر سخن بگوییم چند «پیشنهاد سبز» زیر در ابعاد فردی و نهادی و نشاندن درخت به جای كارگزاران سیاست شاید كمكی به ارتقای زندگی شهری ما كند. نخست بهره‌گیری از ظرفیت جشن و آیین در تقویت درختكاری یا درخت‌پایی (هرس، آبیاری، كود‌دهی، خاك‌گردانی و...) و دعوت مجدد از طبیعتِ تبعید شده از زندگی شهری و زندان شده در روستاست. شاید بتوان با بازآوری و احیای نمادین و عملی، «روز یا ماه یا جشن سرو یا درخت مینوی» در هفته منابع طبیعی و درختكاری و تبدیلش به یك روز جشن پویا و فعالیت همگانی، عزمی تازه و از پایین به بالا را برای نجات خویش جنبانده و دوباره تنفس و زندگی سبز و شاداب با درختان را زنده كنیم. به ویژه اینكه در فرهنگ ما هر چند 15 اسفند روز منابع طبیعی و 13فروردین هم روز طبیعت است و حتی این یك ماه (13 اسفند تا13 فروردین) را می‌توان به عنوان اختلاف جغرافیایی و زمانی بیداری خاك در نقاط گرمسیر و سردسیر كشور محسوب و آن را به دلیل تقارن با اعتدالین بهاری همانند رمضان، هر ساله جشنواره و ماه احیای خاك و آب و هوا و درخت و اتمسفرِ جامعه قلمداد كرد و اسفندارمذ باستانی را به سیزده بدر و روز طبیعت ایرانی پیوند زد (در نقاط گرم در اسفند درخت می‌نشانند و در نقاط سرد در بهار و تا اواسط فروردین). در سطح انفرادی در جشن غیردولتی (اما با ترغیب و كمك دولت) و همگانی درختكاری، هر كس و هر خانواده‌ای، درختی (متناسب با شرایط اقلیم و فصول و سازگار با پیرامون اعم از مثمر و غیرمثمر) را به‌كارد یا مراقبت و هرس و... كند و تمام مشخصات آنها و رویدادهای هرساله ناظر به هر درخت در سامانه و پایگاه الكترونیكی درختان هر شهر به نام افراد ثبت و پایش شود و یك اپلیكیشن همگانی این كار و ثبت داده‌های لازم را برای شهروندان به راحتی میسر می‌كند و خود در آینده با مشاركت رایگان و آسان و داوطلبانه شهروندان به گنجینه گرانبهای مدیریت فضای سبز هر شهر تبدیل می‌شود (در واقع به جای نظرخواهی‌های از بالا و پایین شهرداری‌ها برای تعریف پروژه و موجه‌سازی ظاهری فعالیت‌های غیرضروری و دود و سوت‌ كردن مالیات آنها بهتر است از این ابتكارات دیجیتال حمایت كرد). در سطح اجتماعی شهرداری‌ها و نهادهایی چون وزارت مسكن و شهرسازی یا وزارت راه و... می‌توانند از پروانه تخریب تا پایان كار یا از زمان شروع تا پایان هر طرح و پروژه عمرانی یا ساختمانی را مهلتی اجباری برای تامین فضای سبز و درختكاری هر طرح تعیین و الزامی كنند.

اما ابتكار ساده تاسیس «پایگاه درختان شهروندان» اجازه ثبت و شناسنامه‌دار شدن همگانی درختان را در هر سال می‌دهد و با تعبیه امكاناتی علاوه بر راهنمایی‌های نگهداشت و مراقبت، می‌توان هر شهروند را با یك حلقه یا بند درخت با دیگرانِ پیرامونش همراه و ضمیمه كرد و پیوند زدن انسان و طبیعت را جدیت و واقعیت بخشید. به علاوه در زمانه‌ای كه خلود سرابی بیش نیست ثبت اقدامات «شهروند درختكار» در سامانه درختكاران شهر تا سال‌ها بعد از مرگ او عامل انتقال باقی‌الصالحات هر نفر به نسل بعد و یادكرد او با هر برگ و میوه و سایه درخت و هم‌سرنوشتی شهروندان دوران‌های مختلف با هم به بهانه و حلقه وصل درخت خواهد شد.در سامانه مربوطه می‌توان روایت‌ها، عكس‌ها، ‌قصه‌ها، گفته‌ها و رویدادهای زندگی آنها و همسایگان و... را هم بر همین درخت بارگذاری و ثبت كرد و تحویل آیندگان داد و منبعی از تاریخ شفاهی كوی و محله ساخت. گویی چنان خواهد شد كه هر درخت خود به راوی و قصه‌گوی تاریخ بدل خواهد شد و حكایت انسان‌های حامی و مراقب او و مددكار درختان را برای خاندان بعدی بازگویی مجدد خواهد كرد. بعید است عاملی بهتر از درخت و پایگاه درخت شهروندان چنین قدرتی برای خلود داشته باشد. در این صورت سال‌ها بعد میلیون‌ها سرو مینوی خواهیم داشت و جهان چه بسا به بهشت و جهان اهورایی نزدیك‌تر خواهد شد و هر خانه و كوی نیایشگاه جهاندار و مینوی اهدایی شده به ما از همان دوران اسطوره‌ای خواهد شد و به قول سعدی غوغای تسبیح از مرغان تا اشجار را بر عالم عرضه خواهند كرد.

شروع این ابتكار ملی می‌تواند جنبه میراثی و فرهنگی نیز به خود گیرد و از مبادی این سرو اسطوره‌ای یعنی كاشمر و خراسان و روستاهای تاریخی آنها آغاز شود.كاشت سروهای نمادین در موطن این اسطوره یعنی روستاهایی نظیر علی‌آباد و فریومد و خود كاشمر (علاوه بر سرو كنونی باغ‌مزار) و حتی تمام اماكنی كه به نحوی با ادبیاتِ این سرو اسطوره‌ای ربط و نشان پیدا كرده‌اند نه‌تنها یاری‌رسان این اقدام ‌خواهد بود، بلكه در سال‌های بعد چند مكان جدید فرهنگی و میراثی را به شهر و روستاهای ما هدیه خواهد داد. بدین‌سان هم ادبیات و هم طبیعت و هم میراث فرهنگی این نقاط احیا و بازسازی مجدد می‌شوند و هم جهان ما مینوی‌تر می‌شود.