اندیشهی سیاسی، یه عقیده «حسن البناء» اندیشهای نظری و «تجریدی» نیست، بلکه اندیشهای پویا و درخور به کار بستن و اجراست. «البناء» هم صاحب اندیشه بود و هم پدید آورندهی «گروه» و هم پیشتاز حرکت اسلامی نوگرای معاصر که در طول نیم قرن اخیر پیوسته و همیشه، تجسمبخش نیروی سیاسی، اصیل و حقیقی اسلامیای بود که نه تنها در مصر، بلکه در بسیاری از اقطار جهان اسلام، جای خود را در واقعیت مجتمع اسلامی باز کرد... حرکتی که سیاستگزاران و طراحان استراتژی در سطوح منطقهای و عربی اسلامی نمیتوانند آن نادیده انگارند.
«البناء» آنچه نوشت، تنها بریا آن نوشت که اندیشهای که مردم را به آن فرا میخواند توضیح دهد و مشخصات راهی را بیان کند که معتقد بود آن راه، او را به اهداف و آرمانهایی که بدانها ایمان داشت خواهد رسانید و برنامههایی را توضیح دهد که اعضای «جماعت» باید بدان ملتزم باشند و مراحل و راهکارهایی را مرزبندی و تعیین کند که عقیده داشت باید «جماعت» از آن گذر کند تا بتواند به آنچه میخواهد برسد... اینها، از یک سو.
از سوی دیگر «البناء» با واقعیتی مواجه بود که امت اسلامی در آن میزیست: او میخواست این واقعیت را دگرگون کند و آن را بار دیگر بر اساس قواعد و اصول اسلامی به گونهی یک واقعیت فکری، سیاسی و اجتماعی شکل بخشد. در همهی این موارد، او درد را تشخیص میداد و درمان را معرفی میکرد، مشکل را میشناساند و راه حلی را که اعتقاد قطعی داشت که جز آن، راه حلی وجود ندارد، پیشنهاد میکرد.
نقطهی آغازی که ناگزیر برای آشنایی با جایگاه سیاست و دولت در نظر حسن البنّاء لازم است، همانا آشنایی با مفهوم «اسلام» اوست: مفهومی که هیچ نوشتهای از نوشتهها و هیچ خطابهای از خطابههای او با دعوت شدگان در میان میگذاشت، از طرح این مفهوم خالی نبود... مفهوم «اسلام» او، به درجهای رسید که در نخستین رسالهی «مجموعهی رسائل» که «دعوتنا» نام دارد، نام «اسلام اخوان المسلمین» را بر این مفهوم نهاد، او میگوید:
«برادرم! بشنو!، جامع ترین توصیفی که از دعوت ما، میتوان داد، آن است که دعوتی «اسلامی» است... این کلمه معنای گستردهای دارد غیر از این معنای محدودی که مردم از آن میفهمند زیرا ما معتقدیم «اسلام» معنای فراگیری است که تمامی شئون زندگی را به نظم میکشد و در هر شأنی از شئون زندگی، «فتوی» میدهد و برای آن، نظام محکم و دقیقی بر مینهد و در برابر مشکلات زندگی و نظاماتی که برای اصلاح مردم لازم است، دست بسته نمیایستد... پارهای از مردم، به خطا، چنین فهمیده اند که اسلام، محدود به عبادات است یا منحصر به حالات روحی است... اینان، هم خود و هم اندیشه شان را در دایرههای تنگی محصور کرده اند، ولی ما برعکس، فهم پر دامنه و گستردهای از اسلام داریم که شئون دنیا و آخرت را تنظیم میکند...» او در کنگرهی پنجم اخوان المسلمین که پس از گذشت ده سال از تأسیس جماعت در سال 1357 هجری برگزار شد، سخنانی تحت عنوان «اسلام اخوان المسلمین» چنین گفت:
«آقایان! اجازه دهید من تعبیر «اسلام اخوان المسلمین» را به کار برم، مقصود من این نیست که اخوان المسلمین، اسلام جدیدی دارند غیر از اسلامی که حضرت محمد (ص) از جانب پروردگار خود آورده است، بلکه مقصودم این است که بسیاری از مسلمانها در بسیاری از دورانها، از پیش خودشان بر اسلام، خلعتهایی از پیرایهها و اوصاف و «حدود» و «رسوم» پوشاندند و نرمش و گستردگی اسلام را که دارای حکمتی بلند است، به گونهای زیان بخش به کار گرفتند و بدین سان در مفهوم اسلام دچار اختلافی عظیم شدند و چهرهی اسلام در اندیشهی فرزندانش، صورت هیی گوناگون یافت که پارهای نزدیک و پارهای دور و پارهای منطبق بر اسلام نخستین است که به بهترین وجه در پیغمبر تجسم یافت و او بهترین نمونهی آن بود...
پارهای از مردم، اسلام را جز در حدودو عبادتهای ظاهری نمیبینند که اگر کسی این عبادات را به جا آورد یا دید کسی اینها را به جا میآورد، دلش بدان مطمئن میشود و بدان رضا میدهد و چنین میپندارد که او به «لبّ اسلام» رسیده است! معنایی که از اسلام، در نزد مسلمانان شایع است، همین است.
پارهای دیگر، اسلام را تنها « اخلاق فاضله» و «معنویت سرشار» و غذای گوارای فلسفی برای عقل و روح میدانند که این دور از آلودگیهای مادهی طغیانگر و ستم پیشه دور میسازد.
پارهای، تنها در حد تحسین، به معانی زندگی ساز و کار ساز اسلام مینگرند و خوش ندارند به چیز دیگری بیندیشند.
پارهای دیگر، اسلام را نوعی عقاید موروثی و اعمال تقلیدی میدانند که نه کسی را بی نیاز میکند و نه باعث پیشرفت میشود. اینان با این دید، از اسلام و هر چه به اسلام پیوسته است، بیزارند و این حالت را به وضوح در روحیهی بسیاری از کسانی مییابیم که به فرهنگ بیگانگان درآمده اند و فرصت آن را نیافته اند که پیوند صحیح و درستی با حقایق اسلامی پیدا کنند و لذا یا اصلا" هیچ از اسلام نشناخته اند و یا با آمیزش با مسلمانانی که اسلام را خوب مجسم نکرده اند، اسلام را به گونهای مخدوش و مشوه شناخته اند.
گونههای دیگری نیز در ذیل هر یک از گونههای بالا نیز مندرج است که نظر هر کدام نسبت به اسلام، کم یا زیاد، از نظر دیگری اختلاف دارد، و اندکند مردمی که اسلام را به صورت کامل و واضح که همهی این معانی را در بر داشته باشد، درک کرده باشند...
آنگاه «البناء» دریافت خودش را از اسلام برای ما چنین باز میگوید:
«ما معتقدیم، احکام و تعالیم اسلام، فراگیر است و شئون مردم را در دنیا و آخرت تنظیم میکند و کسانی که گمان میبرند این تعالیم تنها به بعد عبادی و معنوی میپردازد و ابعاد دیگر را در بر نمیگیرد گمانی خطا دارند زیرا:
اسلام، هم عقیده است و هم عبادت، هم وطن است و هم نژاد، هم دین است و هم دولت، هم روحانیت است و هم عمل، هم کتاب است و هم شمشیر... قرآن کریم از همهی اینها سخن میگوید و همه را «لبّ» و «متن» اسلام میداند و توصیه میکند که همهی اینها باید به خوبی تحقق یابند... آیات کریمهی زیر اشاراتی بهاینها دارد:
« به وسیله آنچه خدا به تو داده است، سرای آخرت را بجوی و بهره خود را از دنیا فراموش مکن (و بدان که تو هم حق حیات داری و باید از امتعه و لذائذ حلال استفاده بکنی و به خویشتن برسی)، و همان گونه که خدا به تو (بخشیده است و در حق تو) نیکی کرده است، تو نیز (به دیگران ببخش و بدیشان) نیکی کن.»[1]
در قرآن – و اگر خواسته باشید در نماز نیز – این آیهی را میخوانید که هم شامل عقیده و هم عبادت است:
- « در حالی که جز این بدیشان دستور داده نشده است که مخلصانه و حقگرایانه خدای را بپرستند و تنها شریعت او را آئین (خود) بدانند، و نماز را چنان که باید بخوانند، و زکات را (به تمام و کمال) بپردازند. آئین راستین و ارزشمند این است و بس.»[2]
و در مورد داوری و قضا و سیاست چنین آمده است:
- « امّا، نه ! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمیآیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند.»[3]
و در مورد وام و سوداگری چنین آمده است:
- « ای کسانی که ایمان آوردهاید ! هرگاه به همدیگر تا مدّت معینی (از لحاظ روز و ماه و سال) وامیدادید، آن را بنویسید، و باید نویسندهای دادگرانه آن را بنویسد، و هیچ نویسندهای از نوشتن (سند) بدان گونه که خدا بدو آموخته است، سرپیچی نکند. پس نویسنده باید بنویسد و آن کس که حق بر ذمّه او است، باید املاء کند و از پروردگارش بترسد و چیزی از آن نکاهد، و اگر کسی که حق بر ذمّه او است کمخرد یا (به سبب کوچکی یا بیماری یا پیری) ناتوان باشد، یا (به سبب لالی یا گنگی یا ناآشنائی با زبان) او نتواند که املاء کند، باید ولی او (که شرع یا حاکم برای وی تعیین کرده است) دادگرانه املاء کند. و دو نفر از مردان خود را به گواهی گیرید، و اگر دو مرد نبودند، یک مرد و دو زن، از میان کسانی گواه کنید که مورد رضایت و اطمینان شما هستند. - (این دو زن به همراه یکدیگر باید شاهد قرار گیرند) تا اگر یکی انحرافی پیدا کرد، دیگری بدو یادآوری کند - و چون گواهان را به گواهی خوانند باید که از این کار خودداری نورزند. و از نوشتن وام - خواه کم باشد یا زیاد - تا سررسید آن دلگیر نشوید. این در پیشگاه (شریعت) خدا دادگرانهتر و برای گواهی (و صحّت شهادت) استوارتر، و برای آن که دچار شکّ و تردید نشوید، بهتر میباشد. مگر این که داد و ستد حاضر و نقدی باشد که در میان خود دست به دست میکنید، پس در این صورت بر شما باکی نیست اگر آن را ننویسید. و هنگامی که خرید و فروش (نقدی) میکنید (باز هم) کسانی را به گواهی گیرید، و نویسنده و گواه نباید که زیان ببینند و نباید که زیان برسانند، و اگر چنین کنید از فرمان خدا بیرون رفتهاید (و بر حکم او شوریدهاید). و از خدا بترسید (و اوامر و نواهی او را پیش چشم دارید) و خداوند (آنچه را که به نفع شما یا به زیان شما است) به شما میآموزد، و خداوند به آنچه میکنید آگاه است.»[4]
و در خصوص جهاد و قتال و جنگ چنین آمده است:
- « زمانی که (تو، ای پیغمبر) در میانشان بودی و نماز (خوف) را برایشان بپا داشتی، دستهای از آنان با تو به نماز ایستند، و باید که اسلحه خود را با خود داشته باشند، و وقتی که (نصف) نماز را با تو خواندند (سلام بدهند و به کشیک و نگهبانی بپردازند و) شما را (از دشمنان) بپایند و دسته دیگری که هنوز نماز را نخواندهاند، بیایند و با تو به نماز ایستند و احتیاط خود را مراعات و اسلحه خود را داشته باشند.»[5]
و بدین سان بود که اخوان، به کتاب خدا پیوند زدند از آن الهام گرفتند ئ ارشاد خواستند. اینان بر این باور بودند که اسلام یک معنای کلی فراگیر است که اگر امت میخواهد به صورت صحیح مسلمان باشد، لازم است این اسلام بر کلیهی شئون زندگی او «همینه» و «سلطه» داشته و همهی زندگی او را به رنگ خود آورد، زندگی باید در برابر حکم آن سر فرود آورد و همگام با اصول و آموزشهای آن، راه سپارد و از آن مدد جوید. ولی اگر امت اسلام بخواهد در عبادت خود، مسلمان باشد اما در بقیهی شئون زندگی، از نامسلمانان تقلید کند، این امتی است که اسلامش ناقص است و شباهت به کسانی دارد که خدا درباره شان فرموده است:
- « آیا به بخشی از (دستورات) کتاب (آسمانی) ایمان میآورید و به بخش دیگر (دستورات آن) کفر میورزید ؟ برای کسی که از شما چنین کند، جز خواری و رسوائی در این جهان نیست، و در روز رستاخیز (چنین کسانی) به سختترین شکنجهها برگشت داده میشوند، و خداوند از آنچه میکنید بیخبر نیست.»
و در کنگرهی ششم که در ژانویه 1941 برگزار شد، البناء تحت عنوان: «فهم» چنین گفت:
«برادران! این را نیک به یاد داشته باشید که خدا بر شما منت نهاد و شما اسلام را پاک و صاف و آسان و فراگیر و کافی و وافی دریافتید به گونهای که با همهی زمانها همساز است و نیازهای ملتها را برمیآورد و سعادت را به سوی مردم جلب میکند. از خشکاندیشی خشکاندیشان و وانهادگی اباحیان و پیچیدگی متفلسفان دور است. در آن نه غلو است و نه تفریط؛ شما که دلی مؤمن و صادق و عقلی ریاضی و دقیق دارید، به گونهای منطقی و منصفانه، از کتاب خدا و سنت رسول (ص) و سیرهی «سلف صالح» مدد گرفتید و اسلام را در چهرهی واقعی خودش باز شناختید که هم عقیده است و هم عبادت،هم وطن است و هم هویّت، هم خلق است و هم ماده، هم سماحت است و هم قدرت، هم فرهنگ است و هم قانون، شما به حقیقت اسلام، معتقد شدهاید که: هم دین است و هم دولت، هم حکومت است و هم امت، هم کتاب است و هم شمشیر و هم خلافت الهی مسلمانان است در بین تمامی امتهای روی زمین «چنین است که ما شما را امت میانه گرداندیم تا گواهان بر مردم باشید.»[6]
البنّاء در همین کنگره میگوید:
«اسلام آمد که نظام باشد و امام، دین باشد و دولت، قانون باشد و اجرا... اما «نظام» باقی ماند و «امام» از بین رفت. «دین» استمرار یافت و «دولت» تباه شد، «تشریع »، شکوفا شد و «اجرا» پژمرده گشت... برادران! مگر واقعیت غیر از این است؟ و گرنه پس حکم بر طبق فرمان خدا در خون و مال و عرض مردم کجاست؟ خدا به پیغمبرش (ص) میگوید: «... و (به تو ای پیغمبر فرمان میدهیم به این که) در میان آنان طبق چیزی حکم کن که خدا بر تو نازل کرده است، و از امیال و آرزوهای ایشان پیروی مکن، و از آنان برحذر باش که (با کذب و حقپوشی و خیانت و غرضورزی) تو را از برخی چیزهائی که خدا بر تو نازل کرده است به دور و منحرف نکنند (و احکامی را پایمال هوی و هوس باطل خود نسازند). پس اگر (از حکم خدا رویگردان شدند و به قانون خدا) پشت کردند، بدان که خدا میخواهد به سبب پارهای از گناهانشان ایشان را دچار بلا و مصیبت سازد (و به عذاب دنیوی، پیش از عذاب اخروی گرفتار کند). بیگمان بسیاری از مردم (از احکام شریعت) سرپیچی و تمرّد ممیکنند (و از حدود قوانین الهی تخطّی مینمایند).»[7]
در کنگرهی دانشجویان «اخوان» که در محرم 1357 هجری منعقد شد، «البنّاء» تحت عنوان «اسلام فراگیر» گفت:
«برادران! من با صراحت و وضوح و قدرت تمام، از فراز این منبر، به شما اعلام میکنم که: اسلام غیر از این معنایی است که دشمنان و فرزندان خصومت پیشه اش میخواهند در آن محصور بمانند و بدان محدوش کنند... اسلام، عقیده است و عبادت، وطن است و هویت، سماحت است و نیرو، اخلاق است و ماده، فرهنگ است و قانون...
و در رسالهی «مشکلات ما در پرتو نظام اسلام» چنین مینویسد:
«اسلام، دین است و جامعه، مسجد است و دولت، دنیا است و آخرت، اسلام، بیش از آنکه متعرض اعمال عبادی شده باشد، متعرض شئون زندگی عملی زندگی دنیایی شده است و این دو «بعد» را با هم، پایهای از سلامت قلب و زندگی وجدان و مراقبت خدایی و طهارت جان برپا داشته است... و بنابراین «دین»، جزیی از نظام «اسلام» است و اسلام همان گونه که «دنیا» را نظام میبخشد «دین» را نیز نظام میبخشد. ما به عنوان مسلمان موظفیم که هم دینمان را و هم دنیایمان را بر اساس قواعد اسلامی بنیان نهیم «و برای مردمی که یقین دارند، چه کسی نیکوتر از خدا، حکم میکند؟»
در رسالهی «تعالیم» که از مهمترین و فراگیرترین و دقیق ترین رسالههای فکری «البنّاء» است، وی از ارکان دهگانه «بیعت» که از اعضای جمعیت میگرفته، سخن گفته است: او، رکن اول را «فهم» یا «درک» قرار داد و «فهم» را بر بیست اصل تعریف شده، نهاد که نخستین آنها این است:
«اسلام نظامی است فراگیر که شامل همهی مظاهر حیات است، دین است و وطن، حکومت است و امت، اخلاق است و قدرت، رحمت است و عدالت، فرهنگ است و قانون، علم است و قضا، ماده است و ثروت، کسب است و غنا، جهاد است و دعوت، ارتش است و اندیشه، عقیده راستین است و عبادت صحیح... همه با هم و همه همسان با هم...»
از دیدگاه حسن البنّاء، این جوهر مفهوم اسلام است و این سنگ بنایی است که البنّاء بر اساس آن دعوتش را آغاز و جمعیتش را تأسیس و حرکتش را رهبری کرد و با همین مفهوم به تربیت نسلی پرداخت که زمین را زیر پای طاغوتهای بزرگ و کوچک به لرزه در آوردند. از خاستگاه این فهم واضح و از خلال این دید فراگیر بود که «البنّاء» به اسلام نگاه میکرد و به تمامی مسائل امت اسلام مینگریست و مشخصات آنها را ترسیم میکرد و تنها راه حل قطعی آن را «نظام اسلام» قرار میداد.
با این «درک» صحیح بود که «البنّاء» و حرکت نوگرای فراگیر او، در قلمروهای گوناگون فکری و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و نظامی، در برابر تهاجمات اروپایی – صلیبی بر ضد امت اسلامی، ایستادگی کرد.
ارجاعات
-----------------------------------
[1] القصص /77
[2] البینه / 5
[3] النساء /65
[4] البقره / 282
[5] النساء / 102
[6] البقره /143
[7] المائده / 49
نظرات