عالمان جامعه‌شناسی و فلاسفه‌ی سیاسی اتفاق نظر دارند که انسان به حسب طبع خویش موجودی اجتماعی است. بدین معنا که در ساختار خلقت او نیاز غریزی یا عاطفی به حیات مشترک با هم‌نوعان ریشه دارد. به همین جهت آدمی همواره در اجتماع هم‌نوع خود متولد می‌شود و در آن رشد و تکامل پیدا می‌کند و در بستر آن نیز بدرود حیات می‌گوید.
حیات اجتماعی همواره بر محور احتیاجات مشترک نوعی یا گروهی شکل می‌پذیرد، در واقع آن‌چه انسان‌ها را با همه‌ی تفاوت‌های فردی به دور هم مجتمع می‌سازد، همان نیازهای مشترک است. تحصیل نیازهای مشترک بدونِ حصول روابط کمابیش پایدار بین آحاد جامعه ممکن نمی‌باشد. استقرار روابط پایدار بینِ افراد دائرمدار اهداف است. افراد بشری در عین حالی که موجودی وابسته و دلبسته‌ی حیات اجتماعی می‌باشند، بالطبع علایق و تمایلات هر فرد نه تنها با علایق شخصی دیگران تضاد و تعارض پیدا می‌کند، با اهداف حیات اجتماعی نیز در تعارض قرار می‌گیرد و همین نوع تعارض‌ها در زندگی اجتماعی تحصیل احتیاجات مشترک را معطّل و مختل می‌کند، در نتیجه آدمی در عین علاقه و گرایش به جامعه و زندگی جمعی بالقوه یا بالفعل در تعارض با آن قرار دارد.
اقتضاء تداوم حیات اجتماعی آن‌ است که هم تعارض بینِ علائق و اراده‌های شخصی افراد آن با وضع حدود و مقررات از بین برود یا تقلیل پیدا کند و هم تعارض اراده‌ها و تمایلات شخصی افراد با اهداف و امیال مشترک جامعه حل شود تا اوضاع اجتماعی سامان و انتظام پیدا کند.
لازمه‌ی حل تعارضات فوق انجام اقداماتی است که بتواند ضمن تأمین احتیاجات شخصی افراد بین عملکردهای آنان در جهت وصول به اهداف مشترک زندگی انتظام و هماهنگی ایجاد نماید، این نوع اقدامات در هر جامعه‌ای مستلزم وجود نهاد «مدیریت» است، «مدیریت» جامعه را به صورت یک نظام هماهنگ درمی‌آورد و عملکردهای منفرد و متفرق را در مسیر اهداف مشترک حیات اجتماعی هدایت می‌نماید.
مدیریت از نظر تاریخی و جامعه‌شناختی یک رفتار پایدار و تاریخمند و در اصطلاح یک نهاد اجتماعی(social institution) می‌باشد. مدیریت نهادی است که با اعمال سیاست‌ها و روش‌های مختلف کارکردهای مختلف و متفرق را در جهت اهداف عام و مشترک حیات اجتماعی هماهنگ می‌سازد تا در پرتو آن، اهداف و احتیاجات مشترک آحاد جامعه تأمین شود.( هاشمی رکاوندی، 1379: ص‌3و4)
پیتر دراکر درباره‌ی اهمیت مدیریت گفته است: «همان‌طور که درختان از سر فاسد می‌شوند و از بین می‌روند، یک سازمان هم زمانی دچار اضمحلال و نابودی می‌گردد، که مدیر آن سازمان توانایی مدیریت را نداشته باشد» همچنین آلفرد مارشال نیز چنین نقش مدیران را در توسعه و پیشرفت مورد توجه قرار داده‌اند، آن‌جا که می‌گوید: «اگر سرمایه‌های جهان و ابزار و ماشین‌آلات، یک‌باره نابود شوند، اما مدیران ماهر، زمام امور را به دست داشته باشند، توسعه و پیشرفت از قبل هم شکوفاتر خواهد شد.( نقلِ رحمانی و نصرآبادی، 1379، ص‌26) از طرفی «رهبری مؤثر مسیری را در جهت هدایت تلاش‌های همه‌ی کارکنان برای به انجام رساندنِ اهداف سازمان، فراهم می‌آورد. بدون وجود رهبری یا هدایت، ممکن است حلقه‌ی اتصالِ موجود در میانِ اهدافِ فردی و سازمانی، ضعیف یا گسیخته شود. این موضوع می‌تواند به یک موقعیت نابهینه‌ای مُنجر شود که در آن، کار انفرادی صرفاً در جهتِ دست‌یابی به اهداف فرد انجام می‌گیرد و در عین حال کل سازمان، کارایی و کفایت خود را از دست داده و از دست‌یابی به اهدافِ خویش باز می‌ماند. دیویس(Keith Davis )؛ تأکید می‌کند: «اگرچه بدون رهبری نیز یک سازمان وجود خواهد داشت، اما گونه‌ای آشفتگی و بلاتکلیفی بینِ انسان و ماشین حاکم خواهد بود. رهبری، آن نوع توانایی است که دیگران را وادار می‌سازد تا با حرارت و علاقه‌ای خاص، اهداف مشخصی را دنبال کنند. باید توجه داشت که این، همانا عامل انسانی است که گروهی را به دور هم گردآورده و مقید می‌سازد و آنان را در جهت رسیدن به اهداف برمی‌انگیزاند. مادامی که رهبر، نیروی تحرّک و انگیزش را در کارکنان القاء نکند و آنان را به سوی اهداف هدایت ننماید، فعالیت‌های مدیریت هم‌چون برنامه‌ریزی، سازمان‌دهی و تصمیم‌گیری به مثابه‌ی پیله‌ی ابریشم بی‌حرکت و خنثی خواهد بود، این رهبری است که نیروی بالقوه را که در سازمان و افراد وجود دارد، هم‌راستا می‌کند و نتایج موفقیت‌آمیزی را به همراه می‌آورد. بنابراین برای این‌که یک سازمان موفق باقی بماند، وجود رهبری واجب و ضروری است. حتی بهترین کارکنان نیز نیاز دارند که بدانند، چگونه می‌توانند در راه رسیدن به اهدافِ سازمانی مشارکت داشته باشند. در مقابل، کارکنانی که از حرارت و دلبستگی کمتری برخوردارند، به دنبال «رهبری» هستند تا براساس انگیزش برونی، بتوانند محرّکی را برای ایجاد هماهنگی و سازگاری بین اهداف آنان و اهداف سازمان پدید آورد.( هیکس وری‌گولت، 1377: ص‌90)
کونوسوکه ماتسوشیتا(Konosuke Matsushita) با الهام از یک مجموعه‌ی تلویزیونی، اهمیت وجود رهبر را چنین بیان می‌دارد.
«چند سال پیش، من یک مجموعه‌ی غم‌انگیز تلویزیونی درباره‌ی زندگی «اوهِ سوگی‌کن‌شین» (Ue sugi Kenshin) یکی از بزرگان سده‌ی شانزدهم ژاپن را تماشا می‌کردم. یک رخداد در آن مجموعه سخت بر من اثر گذاشت. این رخداد نشان می‌داد که پس از جانشین شدن «هارو کاجی»( Harukage) پسر ارشد «کین شین» به فرمانروایی استان «اُچیگو»( Echigo) چه پیش آمد. پدر با دستی آهنین استان را اداره کرده بود، ولی در پرتو فرمانروایی بی‌اثر «هارو کاجی» استان به سرعت به هرج و مرج کشیده شد، در حالی که می‌دیدم یک دگرگونی در نوکِ هرم قدرت چگونه می‌تواند، یک وضعیت را به کلی دگرگون سازد، به اهمیت وجود یک رهبر پی بردم.( ماتسوشیتا، 1377، ص‌9)
همچنین تجربه‌ی ژنرال «برادلی»( Omar N.Bradly) رئیس ستاد نیروهای نظامی آمریکا در جنگ دوم جهانی، یک مثال ساده در مورد اهمیت رهبری به شمار می‌رود: «در زمان جنگ لشکر پیاده‌نظام شماره‌ی 90 آمریکا، تحت فرماندهی شخصی که قدرت رهبری نداشت، به جبهه‌ی «نُرماندی» فرستاده شد. نتایج عملیات افراد مزبور به قدری نامطلوب بود که مشاروان برادلی پیشنهاد کردند، لشکر پیاده‌نظام شماره‌ی 90 منحل گردد و افراد آن به واحدهای دیگر ملحق شوند. برادلی با این پیشنهاد مخالفت نمود، زیرا به نظر وی افراد کلیه‌ی لشکرهای نظامی یکسان هستند. آن‌چه موجب اختلاف نتایج عملیات آنان می‌گردد، چگونگی رهبری است. بدین ترتیب لشکر مذکور منحل نگردید، بلکه فرمانده‌ی مناسبی برای رهبری آن انتخاب شد. فرمانده‌ی جدید تغییرات متعددی در سازمان شانزده‌هزار نفری لشکر مزبور داد. وقتی که او فرماندهی لشکر شماره‌ی 90 را برای تصدی شغل دیگری ترک نمود، جانشین وی وارث یکی از بهترین لشکرهای نظامی در جبهه‌ی جنگ متفقین گردید.( اقتداری، 1368، ص‌2ـ‌231)
مطالبی که ذکر آن رفت، نقش و اهمیت مدیریت را در جوامع انسانی تا حدودی روشن نموده است، اما چنان‌چه با دیدی واقع‌بینانه‌تر به قضایای امروز دنیای پیرامونمان نظر داشته باشیم و مدیریت در سده‌ی بیست‌ و یکم، این دنیای پرآشوب و بحرانی را، متصور نماییم. بی‌شک به ارزش و اهمیت مدیریت و رهبری بیش از پیش واقف خواهیم شد. چه این‌که به قول آلوین تافلر(Elvin Tafler) اکنون موج سومی در راه است که هم‌چون دو موج دیگر تاریخ زندگانی (کشاورزی و صنعتی)، زندگی انسان‌ها را در تمامی عرصه‌ها دگرگون می‌سازد. در این موج، ساختار تمدن بشری مبتنی بر اطلاعات است. اطلاعات و آگاهی، ثروت و قدرت ایجاد می‌کند و نادانی و جهل، فقر و درماندگی.
در موج سوم، فن‌آوری‌های پیشرفته به طور فزاینده‌ای کوچک و ارزان می‌شوند و به بازارهای ملی برای محصولات خود نیازی نخواهد داشت. در این دوره تولید انبوه‌گرا کنار گذاشته می‌شود. انبوه‌زدایی از تولید در تمامی عرصه‌ها، یکی از ویژگی‌های این تمدن است. در آینده به ایجاد سرمایه‌گذاری‌های کوچک نیاز پیدا می‌کنیم و باید بتوانیم این سرمایه‌های اندک را به خرده‌تجارت‌ها و بازارها و فن‌آوری‌های کوچک متصل کنیم. به این ترتیب یک سیستم اقتصادی جهانی به‌وجود می‌آید که کارآیی بیشتری در مقایسه با سیستم کنونی خواهد داشت.( نقلِ ایرانزاده، 1381، ص‌101)
و اکنون در عصری به سر می‌بریم که آن موجی که تافلر در چند دهه‌ی پیش، از آن سخن گفته بود، جهان را به یک دهکده تبدیل کرده است که زمان و مکان دیگر آن کارکردهای قبلی خود را از دست داده‌اند، مدیریت در چنین فضایی و عصری و سده‌ای بی‌شک که اهمیت دوچندان و صدچندانی خواهد یافت. چه این‌که بسیاری از مسایل امروزی، دیروز اصلاً مطرح نبود و وجود این همه مسأله، رهبری و مدیریتی را می‌طلبد که با ظرافتی خاص ضمن توانایی مدیریت بر خود و بر دیگران، بر اشیاء و ابزارهایی که منافذ و معابر و شاهراه‌های عبور و نقل و انتقال آگاهی‌ها و دانایی‌های تولید شده در جوامع دیگر و گوشه‌ای دیگر از این کره‌ی خاکی هستند نیز بتواند سنجیده اداره کند، چرا که مدیریت بر حجم عظیم اطلاعات رسیده از مجاری ارتباطات سده‌ی بیست و یکمی، مهارت، توانایی و بُنیه‌ای بیشتر می‌طلبد که نمونه‌ی آن را مگر در مدیران و رهبران سده‌ی بیست و یکمی که مراحل ترتیبی و آموزشی ویژه‌ای را طی نموده‌اند و لحظه‌ای از افزودن بر این توانایی‌ها غافل نخواهند شد، نخواهیم یافت.
پس، شایسته آنست که ضمن بیان تعاریفی از مدیریت و رهبری، بر مفاهیم و آموزه‌های آن نیز تلنگری بزنیم و پاروزنان، قایق دانایی خویش را در این اقیانوس دانش و آگاهی به پیش برانیم تا شاید، بتوانیم این سده از زندگی انسانی خویش را که هدیه‌ی موج سوم است، در حد معقولی رهبری و مدیریت کنیم...

معانی لغوی مدیر، مدیریت و رهبر:
فرهنگ عمید، در مقابل واژه‌ی «مدیر» چنین آورده است: ادراه‌کننده، گرداننده، کسی که کاری را اداره کند(عمید، 1364، ص‌1782). واژه‌ی مدیر مترادف «manager» انگلیسی است که در معانی مدیر، رئیس، مدیرکل، سرپرست، اداره‌کننده، گرداننده و... استعمال دارد(حق‌شناس و دیگران، 1381، ص‌1018).
مدیریت نیز که از ریشه‌ی مدیر گرفته شده است، مترادف واژه‌ی «management» لاتین می‌باشد که به معنی اداره، سرپرستی، تمهید و تدبیر و چاره‌اندیشی است.
رهبر نیز با کلماتی هم‌چون راهبر، راهنما، کسی که دیگران را راهنمایی کند، رهبری، راهنمایی و هدایت معنی شده است(عمید، همان، ص‌1077). و معادل انگلیسی آن «leader» است.

تعاریف مدیریت و رهبری:
فیدلر(..Fred Fiedler..) مدیریت را کارهای معینی می‌داند که مدیر برای رسیدن به اهداف گروه انجام می‌دهد(نقلِ رضوان، 1375). همچنین از نظر استوگدل(Ralph M.Stogdill) مدیریت رشته‌ای از عملیات است، برای اثرگذاری بر فعالیت گروه جهت رسیدن به هدف(رحمانی و نصرآبادی، 1379، ص‌26).
علاقه‌بند (1374)، به نقل از صاحب‌نظران مدیریت، تعاریفی برای مدیریت ذکر کرده است که نمونه‌ای از آن‌ها ذیلاً آورده می‌شود:(علاقه‌بند، 1374، ص‌11).
1. هنر انجام دادن کار به وسیله‌ی دیگران.(فالت، 1924)
2. هماهنگ‌سازی منابع انسانی و مادی در جهت تحقق هدف‌ها.(کاست و رزنزویک، 1974)
3. فراگرد هماهنگ‌سازی فعالیت‌های فردی و گروهی در جهت هدف‌های گروهی.(دانلی و همکاران، 1971)
هرسی و بلانچارد(Herseg and Blanchard) که از تئوری‌پردازان به نام رهبری وضعی می‌باشند، در تعریفی مدیریت را چنین مفهوم بخشیده‌اند: «کارکردن با و به وسیله‌ی افراد و گروه‌ها برای رسیدن به مقاصد سازمان»(هرسی و بلانچارد، 1378، ص‌4). که وجه مشترک تمامی تعاریف را می‌توان تلاش و هماهنگی به منظور تحقق هدف دانست. اما در تعریف اخیر که هرسی و بلانچارد ارائه داده‌اند، نکته‌ای قابل توجه به چشم می‌خورد و آن این‌که مدیر در مقام مدیریت، خود را جدا از مجموعه‌ی مدیریتی نمی‌بیند و با افزودن «با» به تعریف خانم فالت، مفهوم و جان تازه‌ای به فعالیت مدیریتی بخشیده‌اند و آن درگیری خود مدیر در فعالیت مدیریتی و کاری است، که این خود ضمن استحکام روابط و نزدیکی مدیر و کارکنان، در ایجاد انگیزه و بالا بردن روحیه و شوق‌کاری کارکنان نیر مؤثر خواهد بود.
اما در باب تعریف رهبری(Leadership) استونر و دیگران (1382) چنین آورده‌اند: رالف ام.استاگدل در یک تحقیق پیمایشی (زمینه‌یابی) که بر روی تئوری‌های رهبری نمود، به این نتیجه رسید که: «به تعداد افرادی که در صدد ارائه‌ی تعریفی از رهبری برآمده‌اند، به همان تعداد تعریف برای رهبری وجود دارد» ولی ما [استونر، فریمن و گیلبرت] (James a.f Stoner ; R.Edward Freeman ; Daniel R.Gilbert) رهبری را (از نظر مدیریت) به این صورت تعریف می‌کنیم: «فرایند هدایت و اعمال نفوذ بر فعالیت‌های گروه یا اعضای سازمان». چنین تعریفی چهار کاربرد مهم دارد.
1. رهبری در مورد کسانی یا افراد دیگری (مثل زیردستان یا پیروان) مطرح می‌شود.
2. رهبری مستلزم توزیع نابرابر قدرت بین رهبر و اعضای گروه می‌شود که منشأ قدرت رهبر پایگاه‌های قدرت خواهند بود که عبارت‌اند از: الف)قدرت مبتنی بر پاداش ب)قدرت مبتنی بر زور ج)قدرت قانونی یا مشروع د)قدرت مبتنی بر الگو هـ)قدرت مبتنی بر تخصص که هر مقدار تعداد منابع قدرت (برای مدیر) بیشتر باشد، توانایی یا امکانات بالقوه‌ی بیشتری خواهد داشت تا به صورت یک رهبر موفق درآید.
3. توانایی رهبری در به کارگیری شکل‌های مختلف قدرت برای اعمال نفوذ(Influnce) بر رفتار پیروان (از راه‌های گوناگون) است.
4. رهبری آمیزه‌ای است از سه جنبه‌ی نخست و آگاهی از این‌که رهبری با «ارزش‌ها» سرو کار دارد. جیمز مک‌گریگور برنز بر این باور است؛ رهبری که به جنبه‌های اخلاقی و معنوی رهبری توجه نکند در تاریخ او را به بدنامی یاد خواهند کرد یا عناوین بدتر از این به او خواهند داد».(استونر و دیگران، 1382، ص‌5‌ـ804)
نگارنده نیز ضمن توجه و ارزش‌ نهادن به تعاریف مذکور، در راستای اعتقاد خاصی که به جمع شدن دو مقوله‌ی مدیریت و رهبری و توانایی‌های آن در یک نفر که در رأس امور گروه انسانی، سازمانی و یا تشکیلاتی قرار می‌گیرد، دارد، تفکیک تعاریف آن دو را حداقل در این مقال مفید نمی‌داند و صلاح را در آن می‌داند که با ارائه‌ی تعریفی، باب و مدخلی نو جهت کنکاش در مطالعات مدیریتی و رهبری را باز نماید، چه این‌که دنیا در عصر امروزین و سده‌ی بیست‌ و یکمی مدیری را برای اداره‌ی امور خود می‌طلبد که هم رهبر باشد و هم مدیر. توانایی حمل مسؤولیت را هم در باب اداره‌ی حیطه‌ی مسؤولست داشته باشد و هم به نحوی از جنبه‌ی شخصیتی بر فعالیت‌های گروه اعمال نفوذ و آن را در جهت تحقق هدف‌ها هدایت نماید و در عین حال خود را از گروه جدا نداند و تافته‌ای جدا بافته به حساب نیاورد. پس می‌توان:
مجموعه‌ فعالیت‌هایی را که با استفاده از فنون علمی، تجربی، عقلی و فهمی روز در راستای هماهنگی و همیاری افراد انسانی گروه و بسیج امکانات در دسترس براساس شناخت و درک واقعیت‌ها‌ی موجود، در جهت تحقق هدف‌هایی معین و مورد توافق شکل می‌گیرد. تعریفی جدید از مدیریت و رهبری به حساب آورد که طی آن «کار کردن با و به وسیله‌ی مردم و در جهت تحقق مقاصدی معین» شکلی عملی به خود می‌گیرد.
با استناد به این تعریف و توجه به سیر تاریخی مدیریت و رهبری که به تعبیری تولد آن را مصادف و هم‌زاد تولد آدم و حوا می‌دانند و در مسیر تکاملی آن به استفاده از مشورت‌های فنی، مصاحبه‌های روانی با زیردستان، استفاده از شواهد و مدارک کتبی، تشخیص نیاز به برنامه‌ریزی، سازمان‌دهی، کنترل و... به عنوان کاربرد نوعی مدیریت در 2000 الی 4000 سال قبل از میلاد مسیح توسط مصریان در متون مربوطه اشاراتی رفته است و تا به امروز که مدیریت و رهبری از جمله تأثیرگذارترین عوامل مؤثر در توسعه‌ی یک جامعه تلقی می‌گردد و بنا به ارزش و اهمیت ویژه‌ی این رشته از علوم در نظر است که سلسله‌وار سه نوع از مدیریت را که در واقع مکمّل هم بوده و در کنار هم به کمال می‌رسند، مورد کنکاش قرار دهیم تا شاید در جهت نهادینه کردن فنون و روش‌های نوین مدیریت و رهبری در عصر حاضر و در راستای کیفیت‌بخشی به فعالیت‌های انسانی‌امان، قدمی برداشته باشیم.

انواع مدیریت مورد بحث در مقاله‌ی حاضر:
1. مدیریت و رهبری بر خود
2. مدیریت و رهبری بر اشیاء و طبیعت
3. مدیریت و رهبری بر افراد و گروه‌های انسانی


ادامه دارد...



منابع
1. هاشمی رکاوندی، سید مجتبی (1379)، رهبری و مدیریت، روابط انسانی و سازمانی در ایران، اسلام و غرب، انتشارات باطن، چاپ اول
2. رحمانی، جعفر و نصرآبادی، علی باقر (1379)، مدیر موفق، انتشارات لوح محفوظ، چاپ اول
3. هیکس، هربرت جی و ری گولت‌سی، ترجمه‌ی: گوئل کهن (1377)، تئوری‌های سازمانی و مدیریت، عناصر و فرآیندها، نشر دوران، جلد دوم، چاپ دوم
4. ماتسوشیتا، کونوسوکه، ترجمه‌ی: دکتر محمدعلی طوسی (1377)، مشت آهنین در دستکش مخملی، انتشارات سخن، چاپ اول
5. اقتداری، علی‌محمد (1368)، سازمان مدیریت، انتشارات مولوی، چاپ بیست و یکم، تهران
6. ایرانزاده، سلیمان (1381)، مدیریت تطبیقی در چهارچوب پارادایم‌های جدید، ناشر: مرکز آموزش مدیریت دولتی، چاپ اول
7. عمید، حسن (1364)، فرهنگ فارسی عمید، انتشارات امیرکبیر، جلد دوم، چاپ ششم
8. حق‌شناس، علی‌محمد و دیگران (1381)، فرهنگ معاصر هزاره، انتشارات مؤسسه‌ی فرهنگی معاصر، چاپ سوم، جلد دوم
9. رضوان، شفیق، ترجمه‌ی: کاظم چایچیان (1375)، رفتار مدیریت، انتشارات دانشگاه آزاد
10. علاقه‌بند، علی (1374)، مقدمات مدیریت آموزشی، پیام نور
11. هرسی، پاول و بلانچارد، کنت‌ ـ ترجمه‌ی:‍ قاسم کبیری (1378)، مدیریت رفتار سازمانی، انتشارات جهاد دانشگاهی (ماجد)، چاپ ششم
12. استونر، جیمز ای.اف و دیگران، ترجمه‌ی: پارساییان و اعرابی (1382)، مدیریت، انتشارات دفتر پژوهش‌های فرهنگی، جلد دوم، چاپ دوم