{یَـٰۤأَهۡلَ ٱلۡکِتَـٰبِ لَا تَغۡلُوا۟ فِی دِینِکُمۡ وَلَا تَقُولُوا۟ عَلَی ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِیحُ عِیسَی ٱبۡنُ مَرۡیَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَکَلِمَتُهُۥۤ أَلۡقَیٰهَاۤ إِلَیٰ مَرۡیَمَ وَرُوحࣱ مِّنۡهُۖ فَـَٔامِنُوا۟ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُوا۟ ثَلَـٰثَةٌۚ ٱنتَهُوا۟ خَیۡرࣰا لَّکُمۡۚ } [سوره النساء: ۱۷۱]
 
 ترجمه: 
 (ای‌اهل کتاب! در دین خود غلو مکنید و درباره خدا جز حق مگویید بی‌گمان عیسی مسیح پسر مریم، فرستاده خدا است و او کلمه خدا است که خدا آن را به مریم رساند و او دارای روحی است از سوی خدا پس به خدا و پیغمبرانش ایمان بیاورید و مگویید که سه تا است دست بردارید که به سود شما است.)
 
برداشت آیه: 
 
یکی از آفت‌هایی که به دین‌داری خدشه وارد می‌کند، افتادن در دام غلو است.
 غلو یعنی پا را از حد و اندازه مشروع فراتر گذاشتن و واردشدن به حریمی که جایز نیست.
 
 در حدیثی پیامبر ﷺ غلو را عامل هلاکت و نابودی معرفی کرده‌اند: 
 إیاکم والغُلُوَّ فی الدینِ، فإِنَّما هلَکَ مَنْ کانَ قبلَکُم بالغُلُوِّ فی الدینِ. (أخرجه أحمد و النسائی)
 ترجمه: 
 شما را برحذر می‌دارم از غلو در دین، چرا که گذشتگان قبل از شما به‌خاطر غلو هلاک شدند.
 
 سه نوع از انواع غلو عبارت‌اند از: 
 
 ۱- غلو در اعتقاد
 از جمله غلو در اعتقاد، غلو در اشخاص است.
 مانند نصارا که در مورد عیسی علیه‌السلام غلو کردند، و او را از مقام بنده و نبی بودن فراتر برده و به مقام خدایی رساندند.
 
 پیامبر ﷺ از این نوع رفتار در مورد خودشان نهی‌کردن و فرموده‌اند: 
 لَا تُطْرُونِی کما أَطْرَتِ النَّصَارَی ابْنَ مَرْیَمَ؛ فإنَّما أَنَا عَبْدُهُ، فَقُولوا: عبدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ (رواه بخاری)
 ترجمه: 
 در مدح و ستایش من مبالغه نکنید چنان که نصاری درباره عیسی بن مریم مبالغه کردند؛ زیرا جز این نیست که من بنده خدا هستم پس بگویید: محمد بنده خدا و رسول اوست.
 
 ۲- غلو در عمل
 از جمله غلو در عمل سخت‌گیری بر خود در انجام اعمال عبادی است.
 پیامبر ﷺ غلو در اعمال را عامل نابودی می‌داند.
 
 از ابن مسعود روایت شده است که پیامبر و سه بار فرمود: 
 «هَلک المتنطعون» (رواه بخاری)
 ترجمه: 
 تکلف کنندگان و آنان که سخت گیرند به هلاکت رسیدند.
 
 متنطع به انسان‌هایی گفته می‌شود که بی‌مورد سخت‌گیری و خرده‌گیری می‌کنند.
 
 عائشه همسر پیامبر ﷺ می‌گوید: 
 روزی پیامبر پیش من آمد و زنی هم پیش من بود. فرمود: این زن کیست؟ گفتم این فلانی است که بسیار نماز می‌خواند.
 پیامبر ﷺ فرمود: 
 «مَهُ عَلِیکُمْ بِما تُطِقُونَ، فَإِنَّ اللَّهَ لَا یَمَلُّ حَتَّی تَمَلُّوا» (متفق علیه)
 ترجمه: 
 این کار را نکنید لازم است کارهایی که در توان دارید انجام دهید، قسم به خدا تا شما خسته نشوید خداوند خسته نمی‌شود.
 
 کلمه مه برای زجر و منع است و رسول خدا ﷺ عابدان را از تحمل مشقت و فشار شدید در عبادت برحذر می‌دارد و اجازه نمی‌دهد که نفس خود را بیش از حد در تنگنا قرار دهند چرا که با دوام بر عبادت کم، دوام اطاعت و برکت آن افزایش می‌یابد. برخلاف اعمال فراوان و سنگین و دشوار که بیم آن می‌رود باعث ترک عبادت شود.
 علاوه بر این عبادت کم و مداوم رشد می‌کند، تا این که به چندین برابر اعمال فراوان و بریده‌بریده و بی‌دوام می‌رسد. به همین جهت است که مردم در سایر اموری که مربوط به عبادت نیستند بر حسب فطرت شخصی خود تشخیص داده‌اند که کار اندک و بادوام بهتر از کار زیاد و بی‌دوام و با یک یا چند دفعه‌ای است.
 این حقیقت که پیامبر از سخت‌گیری و فشار و غلو در عبادت مسلمانان را برحذر می‌دارد به‌خاطر این است که مبادا روزی فرارسد که آن شخص از انجام آن کار به طور معمولی عاجز شود و یا با ضعف و سستی آن را انجام دهد. بنا به ضعف انسانی در وسط راه بماند و کار را به‌صورت ناقص رها کند.
 
 به همین خاطر است که پیامبر ﷺ فرمود: 
 «لازم است کارهایی را که در توان دارید انجام دهید تا خسته نشوید خداوند متعال خسته نخواهد شد.» 
 باز پیامبر ﷺ می‌فرماید: 
 «عَلَیْکُمْ هَدْیاً قاصداً فإنَّهُ مَنْ یُشَادَّ هَذَا الدِّینَ یَعْلَبُهُ» 
 (رواه احمد، بیهقی)
 ترجمه: 
بر شما لازم است میانه‌روی در دین را رعایت کنید؛ چون هرکس دین را بر خود سخت گیرد مغلوب آن واقع می‌شود.
 (اولویت‌های دینی در پرتو قرآن و سنت، یوسف قرضاوی، ترجمه، عبدالعزیز سلیمی، ص ۱۲۴)
 
 ۳- غلو در حکم دادن بر مردم
 بدین معنا که شخص با دیدن کوچک‌ترین خطایی از شخصی شروع به داوری‌کردن دیگران کرده و آنان را به کفر، نفاق، و فسق متهم می‌کند. درحالی‌که صرف انجام کار خطا نشانگر بدی درونی انجام‌دهنده آن نیست.
 ازآنجاکه از عاقبت انسان‌ها بی‌خبریم و نمی‌دانیم سرانجام زندگی فرد چگونه سپری خواهد شد، پس اجازه نداریم آنان را قضاوت کنیم.
 
 مولوی می‌گوید: 
 هیچ کافری را به خواری منگرید
 که مسلمان مردنش باشد امید
 چه خبر داری ز ختم عمر او
 تا بگردانی از او یک‌باره رو
 (مثنوی، دفتر ششم)
 
 قرآن در بیان داستان پیامبر موسی علیه‌السلام بیان می‌کند فرعون از موسی می‌خواهد در مورد گذشتگان داوری کند، اما موسی علیه‌السلام حکم و داوری درباره آنان را به خدا واگذار می‌کند.
 {قَالَ فَمَا بَالُ ٱلۡقُرُونِ ٱلۡأُولَیٰ} [سوره طه: ۵۱]
ترجمه: 
 «گفت پس حال و وضع مردمان گذشته چه شده است.» 
 {قَالَ عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَـٰبۖ لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسَی} [سوره طه: ۵۲]
ترجمه: 
 «گفت اطلاعات مربوط بدیشان در کتابی عظیم و شگفت است و تنها پروردگارم از آن مطلع است و بس. پروردگار من به خطا نمی‌رود و فراموش نمی‌کند.» 
 
 در فرازی دیگر خداوند در مورد دو گروه مؤمنان درحالی‌که با هم می‌جنگند، آنان را با صف ایمان، یاد می‌کند. پیامی مهم آیه عدم داوری‌کردن دیگران است.
 {وَإِن طَاۤئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُوا۟ فَأَصۡلِحُوا۟ بَیۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَیٰهُمَا عَلَی ٱلۡأُخۡرَیٰ فَقَـٰتِلُوا۟ ٱلَّتِی تَبۡغِی حَتَّیٰ تَفِیۤءَ إِلَیٰۤ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَاۤءَتۡ فَأَصۡلِحُوا۟ بَیۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوۤا۟ۖ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ} [سوره الحجرات: ۹]
ترجمه: 
 «هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در میان آنان صلح برقرار سازید. اگر یکی از آنان در حق دیگری ستم کند و تعدی ورزد با آن دسته‌ای که ستم می‌کند و تعدی می‌ورزد بجنگید تا زمانی که به‌سوی اطاعت از فرمان خدا بر می‌گردد و حکم او را پذیرا می‌شود. هرگاه بازگشت و فرمان خدا را پذیرا شد، در میان ایشان دادگرانه صلح برقرار سازید و عدالت به کار برید، چرا که خدا عادلان را دوست دارد.» 
 
 و در حدیثی پیامبر ﷺ از داوری‌کردن نهی کرده و می‌فرماید: 
 «أَییُما رَجُلٍ قالَ لأخِیهِ: یا کافِرُ، فقَدْ باءَ بها أحَدُهُما.» (صحیح‌البخاری و مسلم)
 ترجمه: 
اگر کسی به برادر دینی‌اش «کافر» خطاب کند، گناه این نسبت را یکی از آن دو به دوش می‌کشد، اگر راست‌گو باشد که هیچ، و الّا به خود او برمی‌گردد.
 
 ابن‌عبدالبر می‌گوید: 
 معنای این جمله که فرمود: «فقد باء بها أحدهما» این است که اگر کسی که به او گفته شده: ای کافر، واقعاً هم کافر باشد، گناه کفر بر گردن خود اوست و گوینده گناهی نکرده است؛ چون راست گفته است؛ اما اگر چنین نباشد، گوینده گرفتار گناه بزرگی شده است که با گفتن این جمله به پای او نوشته می‌شود.
 (قرطبی، محمد بن احمد، التمهید، ج۱۷، ص۲۲)