اشاره: مناسبت‌ها بهانه‌ها و فرصت‌هایی عزیز برای باز‌شناسی اندیشه‌ها و تذکار راه‌هایی است که دیگران به رهایی گشوده‌اند، پیش‌تر از ما و بهتر ما. دهم مهر زادروز مهاتما گاندی، رهبر استقلال هند و تئوریسین مبارزه بدون خشونت است. پی‌جویی این مساله که کدام تجربه زیسته، این مرد ساده هندی را به «روح بزرگ» و «پدر ملت» تبدیل کرد، ضرورتی مهم و راهگشاست که البته بسیار سخت حاصل می‌شود. تربیت دینی، مطالعات فلسفی و از همه مهم‌ترین تجربه‌های تلخ دوران آپارتاید، در شکل‌گیری شخصیت گاندی بسیار مؤثر بوده است. بررسی این سه‌گانه و چندوچون اندیشه‌ی عدم خشونت او و نیز، وضعیت گاندیسم در دوران معاصر، محورهای گفت‌وگویی مکتوب «مغرب» با جورج جیمز است. جورج جیمز، در سال ۱۹۸۲ از دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک در رشته فلسفه دین فارغ‌التحصیل شده است و هم‌اکنون صاحب کرسی فلسفه و مذهب در دانشگاه تگزاس جنوبی است. وی مقالات بسیاری درباره‌ی ادیان و جهان آسیایی و وضعیت اجتماعی-سیاسی نهاد دین و آیین‌های سنتی در کشورهای مختلف این قاره‌ی پهناور بخصوص هند نوشته است. 

 نهرو می‌گوید: «موقعی که مردانگی کشور ما سرکوب می‌گشت، و استعماری مداوم و بی‌رحمانه فقر را عمیق‌تر می‌ساخت، و تمام گفتگوهای بی‌پایان برای انجام اصلاحات قانونی در هند و واگذاری خدمات و امور اداری به هندینتف صورت شوخی و مساخرگی توهین آمیز به خود می‌گرفت و ما ملتی متروک و بی‌پناه بودیم، این سؤال در برابر همگان بود که چه می‌توان کرد و چگونه می‌توان این وضعیت ناگوار را تغییر داد؟ در همین موقع، گاندی ظهور کرد.» سؤال این است: گاندی (Gandhi)، چگونه گاندی شد؟ اگر بخواهیم از اندیشه و شخصیت گاندی تحلیل ریشه‌شناختی داشته باشیم، گاندی را باید محصول کدام مکاتب فلسفی و محیط‌های مذهبی و فضاهای سیاسی دانست؟ 

پرسش کمی مبهم به نظر می‌رسد و پاسخ به آن دشوار است. بنابراین بهتر است چنین مطرح شود که گاندی به چه نوع دیدگاه فلسفی یا مذهبی تعلق دارد. گاندی خود را فردی واقع بین و بدون هیچ تفکر بلند پروازانه می‌دانست. اما آنچه که او از حقیقت به عنوان خدا یاد می‌کند، نشانگر توجه عمیق وی به مسائل ماورایی است. به عقیده من، گاندی خود را فقط به یک مکتب خاصی محدود نکرده بود. 

در تحلیل جزئی‌تر، تربیت مذهبی گاندی در کشور هزار‌مذهب هند، چه تاثیری در گاندی شدن گاندی داشت؟ آیا آنچه گاندی می‌گوید تنها در زمین و زمینه فرهنگ هندی است که تحقق عملی می‌یابد یا می‌توان برای زمین‌ها و زمانه‌های دیگر نیز چنین نسخه‌ای پیچید؟ 

گاندی بزرگ شده سرزمین هند و پیرو آیین هندو و ویشنو (Vaishnavite) بود. پدرش خیلی مذهبی نبود. اما مادرش پیرو سرسخت مذهب پرانامی (Pranami) بود که در قرن هجدهم توسط مردی به نام پراناناس ((Prananath بنیان نهاده شده بود. این مذهب تحت تاثیر اسلام، بت پرستی را نفی کرده و شیوه ارتباط مستقیم و بدون واسطه (بدون مراسم و آیین و رسوم کلیسایی) با خدا را رواج داد. گاندی با اینکه خود را یک هندو، مسلمان، مسیحی، بودایی و یهودی می‌دانست اما به نظر می‌رسد این دیدگاه معقول نسبت به خدا را در تمام دوران زندگی خود باور داشته و سرلوحه خود قرار داده بود. 

گاندی انگلستان را سرزمین شعر و فلسفه و مرکز اصلی تمدن می‌داند. تحصیلات گاندی در لندن و تجربه زندگی مدرن در فضای لیبرال، چقدر او را مهیای شخصیت بزرگ گاندی کرد؟ 

زمانی که گاندی کشورش را به قصد تحصیل حقوق در انگلستان ترک می‌کرد، به مادرش قول داد دنبال سه چیز نرود: گوشت، الکل، زن. واین بود که او مشتری رستورانهای مخصوص گیاهخواران شد و آنجا بود که با افراد زیادی که به انتخاب خود به گیاهخواری روی آورده بودند، آشنا شد. برخی از آن‌ها مسیحیان آزادی گرایی بودند که تحت تاثیر اندیشه‌های تولستوی قرار داشتند و بعضی نیز روشنفکرانی بودند که گاندی دوستی عمیقی با آن‌ها داشت. در این شرایط بود که او اولین بار مطالعات خود را درباره تفکر هندی آغاز کرد. 

مطالعات فلسفی – حقوقی گاندی چطور؟ برای مثال برخی می‌گویند، اندیشه‌های تولستوی leo Tolstoy تاثیر عمیقی بر گاندی گذاشته است؟ 

تولستوی همانند متفکرانی چون جان راسکین تاثیر زیادی بر اندیشه و تفکرات گاندی داشت. 

رهاورد زندگی در آفریقای جنوبی و تجربه رفتارهای نژادپرستانه برای گاندی چه بود؟ اعتراض گاندی به تبعیض نژادی، چگونه او را در مسیر گاندی شدن قرار داد؟ 

گاندی برای اولین بار در آفریقای جنوبی بود که مبارزه خود را علیه نژادپرستی و تعصبات قومی نسبت به هندی‌ها آغاز کرد. اینجا بود که او از موضع خود به عنوان یک وکیل جوان غرب گرا دور شد تا بتواند رسوم فرهنگی و مذهبی هند را احیا کند. وی همچنین اندیشه» ساتیاگرا‌ها «(یا همان» قدرت حقیقت «) را سرلوحه کارهای خود قرار داده و به هنگام بازگشت به وطن، آن را به عنوان سمبل خود معرفی کرد. 

گاندی می‌گوید: «اصل عدم توسل به زور، اولین و آخرین آیه من است» آیا بدون حضور ابزار قهریه، می‌شود حق را احقاق کرد؟ اگر گاندی بود، درباره جنگ بشردوستانه چه می‌گفت؟ به نظر می‌سد، مداخله بشردوستانه و توسل به قوه قهریه برای احقاق حق، تئوری عدم خشونت و نافرمانی مدنی گاندی را نقض می‌کند. 

گاندی مخالف جنگ بود. وی معتقد بود که جنگ هم شروع کننده نزاع وهم حریف را از فضایل انسانی دور می‌سازد. در اینجا می‌توان به دو نوع قدرت حقیقت و قدرت خشم اشاره کرد. به عقیده وی، احقاق حقوق تنها از طریق قدرت حقیقت می‌تواند صورت گیرد. در نافرمانی مدنی، فرد تمام قوانین غیرعادلانه را با در نظر گرفتن عواقب احتمالی آن زیر پا می‌گذارد تا توجه افراد را به بی‌عدالتی حاصل از این قوانین جلب کند. 

گاندی عمیقاً از خشونت گریز دارد و البته یک جایی هم می‌گوید اگر تنها راه احقاق حق، خشونت باشد، باید بی‌هیچ تأملی، سلاح را برگزید. مرز توسل به خشونت در برابر فاشیزم و راسیسم کجاست؟ 

استدلال گاندی همیشه این بود که توسل به خشونت و زور بهتر از ترس است. تنها دلیل آن این است که افراد از پی بردن به عمق شجاعت که لازمه عدم خشونت است، عاجزند. و این نمی‌تواند توجیه خوبی برای خشونت باشد. 

گاندی را می‌توان، یکی از بزرگ‌ترین کنشگران اخلاقی سده‌های اخیر دانست. اخلاق گاندی چگونه اخلاقی است؟ او در گفته‌های خودف به صراحت قاعده زرینِ کانت Immanuel Kant را تاکید می‌کند. به نظر می‌رسد گاندی با توجه ریاضت‌های اخلاقی‌اش، به نوعی به اخلاق وظیفه گرا اعتقاد دارد. از سوی دیگر تاکیدهای او بر خودسازی و خوب بودن، او را بیشتر به فضیلت گرایی نزدیک می‌کند. 

اخلاق و فلسفه رفتاری وی بر دو چیز استوار بود: حقیقت و عدم خشونت

گاندی به تحمل داوطلبانه و آگاهانه رنج اعتقاد دارد، این نگاه مسیحایی به جهان، آیا با تئوری کاهیدن از رنج انسان در نظام لیبرال تضاد ندارد؟ آیا باید انسان را از دره رنج نجات داد یا او را بدان هل داد؟ 

گاندی دو کتاب» باگواد گیتا «(کتاب حماسی و مذهبی هندو‌ها) و» انجیل عهد جدید «را در زندگی خود بسیار مؤثر می‌دانست. شاید تئوری عدم خشونت وی حاصل رهنمودهای صریح کتاب» انجیل عهد جدید «باشد. به عنوان مثال،» چنانچه دشمنت گرسنه است غذایش ده. و چنانچه تشنه باشد، آبش ده. «((Romans، ۱۲: ۲۰. گاندی بر خلاف مخالفان به اصطلاح مسیحی خود، این اصول و قواعد را تا حد زیادی در نظریه‌های خود به کار می‌بست. 

گاندی تعاون را بجای رقابت می‌گزیند. روح دموکراسی، رقابت است. آیا اندیشه گاندی، دموکراسی برمی تابد؟ دموکراسی هندی، چقدر خود را مرهون گاندی است؟ 

مشخصه اصلی و وجه تمایز کشور هند، داشتن بزرگ‌ترین دموکراسی در پر جمعیت‌ترین کشور جهان است. گاندی اصطلاح سواراج (Swaraj) «را که به معنای» خود فرمانروایی» می‌باشد، بیشتر از دموکراسی استفاده می‌کرد. وی معتقد بود که هند نه تنها باید کشوری ازاد ودموکراتیک باشد، بلکه باید به کشوری خودگردان نیز تبدیل شود. این بدان معناست که هر فرد باید به تنهایی قادر به اداره امور خود باشد. این چیزی فرا‌تر از رهایی از محدودیت‌ها و قید و بندهاست و به افراد اجازه می‌دهد با یکدیگر رقابت کنند تا جاییکه قدرتمند بر ضعیف چیره شده و زیر سلطه خود قرار دهد. کلمه «خود فرمانروایی» به این مفهوم اشاره دارد که هر یک از افراد می‌تواند به تنهایی زندگی خود را اداره کند، هر روستا می‌تواند با تشکیل انجمنی از بزرگان که«پانچیات» (Panchyat) نامیده می‌شود، امور خود را اداره کند و هر جامعه‌ای باید از لحاظ اقتصادی و سیاسی مستقل باشد. این مسئله باید به بخش‌ها، دولت‌ها، و ملت‌ها نیز کشیده شود. با اینکه هند از وابستگی سیاسی به انگلستان نجات پیدا کرد و به استقلال دست یافت، اما گاندی رضایت کافی نداشت زیرا فکر می‌کرد هنوز مسئله خودفرمانروایی بهطور حقیقی برای هر فرد، خانواده، و روستا محقق نشده است. آنچه که لازم است این است که پارلمان باید منحل شده و رهبران آن به منظور رسیدن به اهداف خودکفایی و خودبسندگی واقعی به روستا‌ها بروند. 

دنیس دالتون Deniss Dalton می‌گوید: «رابطه‌ای که گاندی بین سواراج و دارما می‌سازد صدای متفاوت اندیشه سیاسی هند است.» گاندی چه جایگاهی در اندیشه سیاسی هند دارد؟ اندیشه سیاسی هند بعد از گاندی چقدر متحول می‌شود؟ 

طبق آنچه پیروان گاندی به نتیجه رسیده‌اند، مسیر توسعه هند پس از دستیابی به استقلال فاصله گرفتن از آرمان‌ها و اهدافی است که خود گاندی آن‌ها را برافراشته بود. 

جورج اورول George Orwell گاندی را قدیس می‌خواند. خود گاندی همه ادیان را عزیز و برابر می‌داند و به کثرت گرایی دینی معتقد است. واقعا گاندی چگونه دینی داشت؟ آیا اندیشه دینی او با سکولاریسم می‌تواند هم خوانی داشته باشد؟ 

شکاف بسیار عمیقی بین اندیشه مذهبی گاندی و سکولاریسم نیهرو یا سکولاریسم موجود در غرب بویژه آمریکای کنونی وجود دارد. در حالیکه سکولاریسم بر جدایی امور دینی از امور حکومتی و دولتی و نیز داشتن دیدگاههای مذهبی متفاوت تاکید می‌کند، خواسته گاندی این بود که همه افراد باید احترام متقابلی نسبت به مذاهب یکدیگر داشته باشند. 

گاندی می‌گوید؛ «حقیقت، خداوند است» حقیقت یکی از پرچالش‌ترین واژه‌های جهان است هر فیلسوفی تعریف خاص خود را از حقیقت دارد. حقیقت از دیدگاه گاندی چیست که او آن را در مقام خداوندی می‌نشاند؟ 

گاندی بر این عقیده بود که خداوند عین حقیقت است، عقیده‌ای که مورد قبول بسیاری از مذاهب خداپرستی نیز بود. اما از طرف دیگر معادله را عوض می‌کند تا بی‌هیچ تردیدی بگوید که حقیقت‌‌ همان خداست. این بدان معناست که چنانچه انسان از حقیقت فرار کند، در واقع از خدا فرار کرده است. اگر حقیقت را تحریف کند، خدا را نفی کرده و اگر با تمام قوا و خاوص نیت به دنبال حقیقت باشد، در واقع خود را وقف خدا ساخته است. 

بزرگ‌ترین کارویژه سیاسی گاندی، استقلال هند بدون توسل به خشونت بود. آیا روش‌های او در حال حاضر نیز برای ملت‌های تحت ستم سیاسی، مذهبی و فرهنگی، پیشنهاد می‌شود؟ آیا این روش‌ها، مثل راهپیمایی نمک او، امروزه هم مؤثر است؟ 

کمی ساده لوحانه به نظر می‌رسد اگر بگوییم گاندی تنها با سیاست نرم توانست استقلال هند را به دست آورد، زیرا همزمان با اعمال سیاست نرم، اقدامات خشونت آمیز نیز در کسب استقلال هند دخالت داشت. اما بطور کل او بر اقدامات غیر خشونت امیز تاکید داشت. آیا اقدامات غیر خشونت آمیز می‌تواند امروزه اثربخش باشد؟ من فکر می‌کنم برای کشوری که سال‌ها با خشونت کار خود را پیش برده است، تجربه خوبی نباشد که به یکباره دست از این کار برداشته و اقدامات غیر خشونت آمیز پیشه کند. اینجاست که اعتبار خود را از دست می‌دهد. آنچه که به گاندی اعتبار و محبوبیت بخشید و سرانجام توانست با آن به موفقیت دست یابد، این بود که او از‌‌ همان ابتدا بر عدم توسل به خشونت تاکید داشت. بله عدم توسل به زور زمانی کارساز است که به اقدامات خشونت آمیز آلوده نباشد. 

در دوران گاندی که بزرگ‌ترین تلاش را برای تساهل دینی و جلوگیری از خشونت انجام داد، هند تجزیه شد و پاکستان مسلمان از پیکره هند نامسلمان جدا شد. در پروسه این جدایی، رضایت گاندی به رغم مخالفتش، جلب شد. آیا برای گاندی، تجزیه، بهتر از گسترش خشونت بود؟ آیا گاندی تجزیه را به خشونت ترجیح داد؟ 

گاندی به این تجزیه راضی نبود و تمام تلاش خود را برای جلوگیری از آن به کار گرفت. وی خواستار هند یکپارچه با اتحاد مسلمانان و هندو‌ها بود. غیر منصفانه است که گاندی را به خاطر این جدایی (جدایی پاکستان از هند) و خشونت حاصل از آن مقصر بدانیم. 

 گاندی در قالب زندگی بسیار ساده زیستانه خود، تلاش وافری برای فقرزدایی داشته است. پیترسینگر به عنوان یک فیلسوف لیبرال که در خیابان‌های شیک نیویورک زندگی می‌کند، اعتقاد دارد باید برای کاهش فقر، ثروتمندان به عنوان یک وظیفه اخلاقی، بطور مرتب از ثروت خود به فقرا ببخشند. از گاندی تا سینگر چقدر فاصله و تفاوت است؟ 

درست است که گاندی به فکر فقرزدایی بود اما نه با انتقال ثروت ثروتمندان به فقیران بلکه با رواج» سواراج «یا‌‌ همان خودفرمانروایی که به نظر وی از طریق» ساروودایا «یا‌‌ همان تعالی همگانی به دست می‌آید. این اندیشه در تضاد با نظام سرمایه داری است که ثروتمندان را به بهای هر چه فقیر‌تر کردن فقیران غنی‌تر می‌سازد و از سوی دیگر مخالف کمونیسم است که بر نظارت دولت بر افراد و زندگی اقتصادی آن‌ها تاکید دارد. 

گاندی رفتار بسیار قابل تأملی در دوران جنگ جهانی داشت. صلح جهانی از منظر گاندی چگونه صلحی است؟ آیا با می‌توان دنباله روی گاندی شد و به صلح رسید؟ 

من مطالعه زیادی بر روی عقاید خاص گاندی درباره صلح جهانی نداشته‌ام اما فکر می‌کنم که این مسئله می‌تواند از اعتقاد وی به خودفرمانروایی و تعالی همگانی نشات گرفته باشد. 

 جان هیک John Hick، گاندی را یک پارادوکس زنده می‌خواند و می‌گوید: «در مقایسه با دیگر چهره‌های سر‌شناس زمان ما، به راستی که گاندی، چه رایحه دل انگیزی از خود بر جای گذاشته است؟» اینشتین Albert Einstein می‌نویسد: «نسل‌های بعدی به سختی می‌توانند باور کنند که مردی از جنس گوشت و خون، با این ویژگی‌ها در زمین مس زیسته است.» چگونه یک شخصیت پارادوکسیکال، اینقدر دل انگیز و محبوب می‌شود؟ او چه کرد که چنین محبوب شد؟ راز یگانگی و قهرمانی و جذابیت او در چیست؟ 

راز محبوبیت گاندی را نمی‌دانم اما می‌دانم که همه مردم خواستار حقیقت و عدم خشونت در جهان هستند. مشکل اینجاست که علیرغم محبوبیت زیاد گاندی، تعداد اندکی از سیاستمداران در هند خود را موظف به اجرا و به کارگیری اندیشه‌های او بویژه اعتقاد وی به توسعه روستایی می‌کنند، چنانکه یکبار از یک هندی شنیدم که می‌گفت ما پیرو راه گاندی نیستیم و فقط او را می‌پرستیم! 

جهان بعد از گاندی، چقدر به گاندی وفادار بود؟ جدا از بزرگداشت‌ها و تحسین‌های بسیار، واقعا راه گاندی چقدر ادامه یافت؟ آیا کسانی راه او را ادامه دادند؟ آیا نتیجه گرفتند؟ به نظر می‌رسد، در سرتاسر جهان کسانی بوداند که به پیروی از گاندی خواستند شیوه مبارزاتی او را به کار گیرند، ‫اما گویا هیچ نتیجه نداده است. چرا؟ 

اخیراً یکی از پیروان گاندی به من گفت: «اگر گاندی امروز زنده بود مسلما طرفدار حفظ محیط زیست می‌شد.» امروزه جنبشهای مردمی زیادی به منظور اصلاحات ارضی و اقدامات محیط زیستی در هند تحت تاثیر فلسفه گاندی بوجود آمده‌اند. جنبش Land Gift به رهبری وینوبا باوه (Vinoba Bhave) نمونه‌ای از آنهاست. جنبش Chipko نمونه دیگری است که هدف آن نجات جنگلهایی است که اکنون جزو ایالت Uttarakhand محسوب می‌شوند. جنبش حقوق مدنی در ایالت متحده به رهبری مارتین لو‌تر کینگ نیز بیش از اندازه تحت تاثیر سیاست عدم خشونت گاندی قرار داشت. 

می‌توان گفت؛ هر متفکری به موضوعات زمانه خود مشغول است. این دلمشغولی تا آنجاست که گاهی آموزه‌های متفکران در زمان و زمانه دیگری کاملا بلا موضوع است. این آیا درباره گاندی صادق است؟ آیا تاریخ مصرف گاندی تمام شده است؟ اگرنه، کدام آموزه او بیشتر به درد زمان ما می‌خورد؟ در هزاره ۲۱ چه نیازی به گاندی است؟ 

در زمانه ما آنچه که می‌توان از کارهای گاندی درس گرفت، بی‌شک گرایش به عقیده وی به برتری حق بر باطل و اعمال سیاست عدم خشونت در دستیابی به تحولات اجتماعی و سیاسی است. به نظر من علاوه بر این عقاید، توجه وی به طرح توسعه روستایی، و حفاظت، صرفه جویی و نظارت بر چگونگی استفاده از منابع زمینی از مطرح‌ترین اندیشه‌های وی بوده است.