شما به عنوان زن موفق و دعوتگر انتخاب شده‌اید تا از تجربیات مفید شما استفاده شود و ان شاالله که برای خواهرانی که قدم در این راه گذاشته‌اند مفید و موثر واقع شود.
س: اگر مقدور است در ابتدا تا جایی که امکان داره از بیوگرافی خودتان برای ما بفرمایید.
ج: من متولد کرمانشاه هستم. طبق شناسنامه در بهار بدنیا آمدم. ۵۲ سال دارم و تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را در همانجا به اتمام رساندم. در سال ۶۴ کاردانی بهیار مامایی را در دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه گرفتم. حدودا یکسال در بیمارستان معتضدی کرمانشاه کار کردم.
 دو فرزند دارم. دخترم فوق لیسانس حقوق دارد و ازدواج کرده است و پسرم مهندس و سرباز می‌باشند.
س: ضمن بیان حوزه فعالیت خود بفرمایید کجا و از چه سالی شروع به فعالیت کردید؟
ج: در سال ۶۰ با مسایل دعوت و فعالیت‌های دینی آشنا شدم. به راهنمایی برادرم( دکتر محمود ویسی) در مسجد شافعی کرمانشاه کلاس آموزش قرآن دایر کردم. در همین سال‌ها بود که با برادران عراقی( صلاح الدین بها الدین) و دیگر برادران آشنا شدم. کلاس‌های عقیده و تفسیر را نزد برادر بزرگوارم آموختم. در طی پنج شش سالی که در جریان فکر دینی قرار گرفتم کل مسیر زندگیم بر اساس آن قرار گرفت. بعداز استخدام رسمی در بیمارستان از طرف برادرم از کار در محیط بیمارستان منع شدم.
 در سال ۶۶ از طریق کاک صلاح با همسرم آشنا شدم و چون همفکر بودیم پیشنهاد ازدواج ایشان را پذیرفتم. در پاییز همان سال به استان آذربایجان غربی شهر مهاباد هجرت کردم. من دختری پر انرژی و پر از شوق و شورو فعال به شهری آمدم که جوی ملی و متنفر از حجاب داشت! در اولین سال ازدواجم در خانه خودم به کودکان محله قرآن آموزش می‌دادم. و به این صورت ۲۷ سال را گذراندم و الان در اکثر نقاط شهر مهاباد کلاس تفسیر و تجوید و کلاس‌های عمومی دارم. پس می‌توان گفت فعالیت من بیشتر در برگزاری کلاس‌های تفسیر و اخلاق است.
س: آیا امور دعوی باعث نشده شما در انجام کارهای مربوط به خانه و خانواده با مشکل مواجه شوید؟
 به تعبیر دیگر مشکلات سر راه یک بانوی دعوتگر که هم زمان مادر و همسر هم می‌باشد، بیان کنید؟
ج: در طی سال‌هایی که زنان کمتر در امر دعوت فعال بودند، همراه و همکار شوهرم بودم و با حداقل درآمدی که داشتیم تمام برنامه‌ها و جلسه‌های دعوت در خانه ما و مخارج آن هم بر عهده ما بود. در تمام طول هفته ما جلسه و مهمان داشتیم. در همان وقت من از خانم‌هایی که با آنها آشنا شده بودم دعوت می‌کردم و به آنها درس می‌دادم. تا زمانی که کار دعوت از حالت سنتی فاصله گرفت. از همان و قت من مسولیت‌های متعددی داشتم، چه در استان و ‌چه در شهر.
 با وجود تمام مشغولیت‌ها در زمینه تربیت فرزندانم قصوری نکردم و به لطف خداوند منان هردو متعهد و با تربیت هستند. و باوجود تمام فعالیت‌ها هیچوقت در منزل و وظایف مادری و همسری مشکلی نداشتم. هیچوقت به کلاس نرفتم مگر اینکه تمام کارهای منزل را انجام داده باشم. خانه‌ام از همه نظر تمیز و مرتب بود. به عقیده من اگر خانم‌ها یک ساعت از خوابشان کم بکنند حتما به همه وظایف خودشون می‌رسند.
س: برنامه روزانه شما بر چه مبنایی ست و همین‌طور میزان رضایت خودتان را بفرمایید؟
برنامه کاری من اینطور است که صبح‌ها از ساعت هفت و نیم تا یازده به مطالعه ودرس‌هایی که در کلاس همان روز دارم می‌پردازم. سپس به کارهای منزل و آشپزی رسیدگی می‌کنم. و به عون و یاری فرشتگان کاملا یقین دارم. ‌که اگر در راه خدا قدم برداریم ملایک دست و پا و زبان ما می‌شوند و یاریمان می‌کنند. و بعد از نماز عصر کلاس‌های من شرو ع می‌شود.
س: آیا خودتان را یک همسر و مادر نمونه می‌دانید؟ چه عاملی باعث این امر شده؟
 من فکر می‌کنم بعداز کلاس و جلسات خیلی مهمه که ما در منزل با شوهر و فزرزندانمان چطور رفتار کنیم. چون اگر خستگی کار دینی باعث شود بد خلق باشیم و وظیفه خود را بدرستی انجام ندهیم قطعا همکاری و همراهی خانواده را نخواهیم داشت و چه بسا از ادامه کارمان جلوگیری کنند. پس کار یک بانوی دعوتگر بسیار حساس است و نیاز به حوصله و بردباری زیادی دارد. در زمینه همسرداری همین رو عرض می‌کنم که هیچوقت در راه دعوت مانع نشدم و در زندگی نهایت قناعت رو داشتم و چیزی رو که در قدرتش نبوده نخواستم و زمانی که دانشجو بوده با خیاطی کردن در مخارج خانه کمک کردم. به خانواده‌اش احترام گذاشتم و با صبوری تمام غریبی و فقیری رو تحمل کردم. در تربیت فرزندان هم تا حدودی موفق بودم. و این را مدیون دخالت نکردن شوهرم در امر تربیت می‌دانم. و همیشه مرا در این امر تایید کرده است. 
دخالت نکردن به این معنی حرفمان یکی بود. حرف‌های ایشان را هم من به بچه‌ها می‌گفتم. بخاطر اینکه تضاد پیش نیاید. 
س: برای تمامی خواهرانی که به نوعی دغدغه دین و دعوت دارند و دوست دارند در کنار آن بانوی موفق خانواده باشند چه توصیه‌ای دارید؟
ج: مشکل بانوان در این زمان بیشتر عدم مدیریت زمان برمی‌گردد. به مسایل جزیی خیلی اهمیت می‌دهند. عاشق فکرشان نیستند. گاهی وقت‌ها فکر می‌کنم در جریان قرار گرفتند و خودشان قدم در این راه نگذاشتند. زمانی که ما در دنیای دیگر که زنده می‌شویم و پاداش کارمان را می‌گیریم پشیمان می‌شویم که چرا بیشتر کار نکردیم اگه به این فکر کنیم حتما با دیدی بازتر و جدی‌تر به این راه و فکرنگاه می‌کنیم