با نگاهی به‌ تاریخ یک سده‌ی اخیر کشورهای عربی، در می‌یابیم که در بیشتر این کشور‌ها حکومت نظامیان رواج داشته و دست به دست شدن قدرت با کودتاهای خونین همراه‌ بوده است که‌ در همه‌ی این کودتا‌ها نظامیان دست بالا را داشته‌اند و قدرت را به دست گرفته‌اند. به همین سبب عوام و خواص، فقیر و غنی در این کشور‌ها همیشه سعی داشته‌اند تا فرزندانشان را به مدارس نظامی بفرستند و یا در دانشکده‌های نظامی اروپایی و آمریکایی ادامه تحصیل بدهند تا به مناصب بالای دولتی دست یابند و گوشه‌ی چشمی هم به کودتا و رسیدن به قدرت داشته باشند. 

عراق از ۱۹۲۱ تا کنون ۳ پادشاه و ۷ رئیس‌جمهور داشته که تاریخ اکثریت آنان مملو از کودتا و خونریزی بوده است. ملک فیصل اول در ۱۹۳۳توسط آمپول کشته شد، فرزندش ملک غازی که جانشین او شد در یک تصادف ساختگی کشته شد و ملک فیصل دوم فرزند ملک غازی نیز، به همراه ژنرال نوری سعید و دیگر همراهانش در یک کودتای خونین، توسط عبدالکریم قاسم و همرزمانش عبدالسلام عارف و عبدالرحمان عارف که همگی نظامی بودند کشته شدند، سپس سرهنگ عبدالسلام عارف در ۸ فوریه ۱۹۶۳ با کودتا علیه عبدالکریم قاسم (بهترین رئیس‌جمهور عراق به زعم دوستان و دشمنانش) و قتل او، قدرت را در دست گرفت و اعضای حزب بعث عراق را وارد کابینه‌ی خود کرد. عارف در سال ۱۹۶۶ در یک حادثه‌ی مشکوک هوایی کشته شد و برادرش عبدالرحمن عارف به قدرت رسید. ژنرال احمد حسن البکر چهارمین رئیس‌جمهور عراق بود که از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۹ پست ریاست جمهوری عراق را، پس از کودتا علیه عارف و تبعید او به لندن، در اختیار گرفت. صدام به عنوان نائب‌رئیس تحت فرمان دایی خود، ارتشبد احمد حسن البکر، در سال ۱۹۷۶ به درجه‌ی ژنرالی نیروهای مسلح عراق رسید و در سال ۱۹۷۹به طور رسمی قدرت را به دست گرفت و حسن البکر را به خاطر پیری خانه‌نشین کرد و تا سال ۲۰۰۳ در قدرت باقی ماند و پس از اشغال عراق توسط نیروهای همپیمانان غربی دستگیر و اعدام شد. 

زین‌العابدین بن علی که تحیصلکرده‌ی نظامی در دانشگاه‌های فرانسوی و آمریکایی است، پس از کودتا علیه حبیب بورقیبه به قدرت رسید و در سال ۲۰۱۱ و پس از شعله‌ور شدن انقلاب تونس با خودسوزی محمد بوعزیزی، از تونس فرار کرد و به عربستان سعودی پناهنده شد! در لیبی معمر قذافی، ملک ادریس را با یک کودتای نظامی از کار برکنار کرد و به مدت ۴۲ سال، حکومتی نظامی و در نوع خود استثنا را بر مردم لیبی تحمیل کرد. عمر البشیر نیز در یک کودتای نظامی علیه صادق المهدی، حکومت سودان را در دست گرفت. در سوریه حافظ اسد پس از کودتا علیه نورالدین الاتاسی و زندانی کردنش به مدت ۲۲ سال، احمد الحسن الخطیب را رئیس سوریه کرد و در کمتر از یک سال او را نیز از قدرت برکنار کرد و تا پایان عمرش در سال۲۰۰۰م، در قدرت ماند و پس از او پسرش بشار اسد به قدرت رسید. بشار اسد تحصیلات پزشکی دارد، اما پس از مرگ برادرش باسل اسد و به صلاحدید پدر تحت آموزش‌های نظامی قرار گرفت و به درجه‌ی افسری رسید تا در آینده و در کنترل و نگهداری قدرت به دردش بخورد. در یمن علی عبدالله صالح که یک تحصیلکرده‌ی نظامی بود در کودتا علیه شاه یمن دست داشت و سپس به قدرت رسید. 

در مصر که امروزه، کانون توجه همگان شده است، تمامی رؤسای جمهوری‌اش بعد از نظام پادشاهی، نظامی بوده‌اند که با کودتا یا پس از ترور، روی کار آمده‌اند. اولین رئیس‌جمهور مصر پس از نظام پادشاهی ژنرال محمد نجیب بود که با کودتا علیه ملک فاروق روی کار آمد. هرچند نجیب مرد خوب و صادقی بود و در اندیشه‌ی تأسیس حکومتی پارلمانی و کم‌کردن نقش ارتش در سیاست بود لکن همرزمانش به رهبری جمال عبدالناصر در باشگاه افسران آزاد با او مخالفت نمودند و به اتهام رابطه و توافق پنهانی با اخوان المسلمین پس از یک سال وی را مجبور به‌ استعفا نمودند و او را به مدت ۳۰ سال و تا پایان عمر در حبس خانگی نگه داشتند. پس از او جمال عبدالناصر که اوهم یک نظامی بود روی کار آمد و تا پایان مرگش کشور را به شیوه‌ای نظامی و امنیتی اداره کرد و با منحل کردن تمامی احزاب از جمله اخوان المسلمین خودش، به تنها حزب میدان سیاسی مصر تبدیل شد. بعد از مرگ ناصر انور سادات که یک نظامی عضو باشگاه افسران آزاد بود، روی کار آمد و دولت نظامی او هم با ترورش توسط خالد اسلامبولی از جماعت اسلامی پایان یافت و حسنی مبارک فرمانده‌ی نیروی هوایی مصر که فارغ‌التحصیل آکادمی نظامی بود به قدرت رسید و تا سال ۲۰۱۱ در قدرت باقی ماند. 

جالب اینجاست که پس از برکناری یا ترور هر رئیس جمهوری یک رئیس جمهور موقت برای مدت کوتاهی سکان قدرت را به دست گرفته است. پس از مرگ ناصر، زکریا محی‌الدین، پس از ترور سادات، صوفی ابوطالب، پس از حسنی مبارک، مشیر طنطاوی و پس از عزل مرسی عدلی منصور این مهم را بر عهده داشته‌اند. طولانی‌ترین دوره‌ی انتقالی از آن طنطاوی بود که در آن، انتخاباتی آزاد، تحت نظارت سازمان‌های بین‌المللی برگزار شد و محمد مرسی از حزب آزادی و عدالت توانست به عنوان اولین رئیس جمهور غیر نظامی تاریخ مصر به کرسی ریاست جمهوری تکیه بزند اما او هم، همچون محمد نجیب حکومتش یک سال دوام آورد و قربانی توطئه‌های نظامیان شد و از کار برکنار شد. می‌توان گفت سرنوشت محمد نجیب، آن مرد دلسوز را برای این مرد دلسوز، محمد مرسی نیز رقم زدند و تاریخ به نوعی تکرار شد. درست است که نجیب فردی نظامی بود و با کودتای نظامی سر کار آمده بود اما شباهت‌های زیادی در پیشامد این دو، وجود دارد که جای تأمل است. 

۱.محمد نجیب با انقلاب می‌خواست به اصلاح امور و پاکسازی ارتش و دولت از افراد فاسد بپردازد و سپس حکومتی مدنی و پارلمانی تأسیس نماید و دست ارتش را از سیاست، کوتاه و به اردوگاه‌هایشان بازگرداند. مرسی هم می‌خواست ارتش به وظیفه‌ی ذاتی خودش که دفاع از مرزهای مصر بود، برگردد و دست بازماندگان رژیم سابق را که در کانون‌های قدرت اقتصادی و سیاسی مصر نقش فعال و مخرب داشتند را کوتاه کند و حکومت را از وجوشان پاک کند اما کسانی که منافعشان به خطر افتاده بود در برابر تصمیمات این دو مرد ایستادند و آنان را ساقط نمودند. 

۲.محمد نجیب فردی مسلمان و حافظ قرآن بود و همچنان که ابراهیم قاعود در کتابش تحت عنوان «اخوان المسلمون فی دائرة الحقیقة الغائبة» ذکر می‌کند: محمد نجیب شیفته‌ی فکر اخوانی بود و می‌خواست در حد توان این فکر اصیل را در میدان واقع تطبیق نماید. مرسی هم که از اردوگاه اخوان آمده بود و خیلی خوب این فکر اصیل و میانه‌رو را می‌شناخت و با آن تربیت شده بود می‌خواست در جهت خدمت صادقانه به کشورش از این فکر و افراد دلسوز و زجردیده‌ی اخوانی استفاده نماید و این با منافع ژنرال‌ها که اقتصاد مصر را در دست دارند، در تعارض بود. لذا خیلی زود این دو مرد را از قدرت کنار زدند و زندانی کردند. 

۳.محمد نجیب مردی مخلص بود که در فکر اصلاح کشورش بود وارتباطش با همه‌ی مردم حتی نحاس پاشا که قرار بود جانشین ملک فاروق بشود خوب بود. و به گفته‌ی ابراهیم قاعود، نجیب بسیار مهربان و منعطف بود حتی در مقابل کارشکنی‌های نظامیان و زندان و شکنجه دادن سیاسیون و اعضای اخوان المسلمین. مرسی هم فردی مخلص و دلسوز بود و در مقابل تهمت‌ها، کارشکنی‌ها، سوزاندن دفا‌تر اخوان و حملات و تهمت‌های رسانه‌ها به خود و همفکرانش، به‌ شیوه‌ی غیر دموکراتیک برخورد نکرد و در مقابل بازماندگان رژیم مبارک و بازندگان انتخابات بسیار مدنی برخورد کرد و آنانی که به دروغ در مقابلش قسم می‌خوردند مخفیانه و با دلارهای خلیجی و سعودی و همکاری بازماندگان حسنی مبارک حکومت این مرد را نیز ساقط نمودند. 

۴.حکومت محمد نجیب هم مانند مرسی یک سال طول کشید و پس از برکناری و دستگیری قرار بود به مدت یک هفته او را در حبس خانگی نگه دارند که این مدت تا پایان عمر به مدت ۳۰ سال دوام داشت و حتی اجازه‌ی شرکت در مراسم استقبال و تشییع جنازه‌ی فرزند دومش علی را که در آلمان به قتل رسیده بود را به او ندادند. آیا زندانی شدن مرسی هم طولانی خواهد بود و یا فشار طرفدارانش منجر به آزادی زود هنگام او می‌شود؟ 

۵.پس از کودتا علیه نجیب، مردم تحت رهبری و سازماندهی اخوان به خیابان‌ها ریختند و خواهان بازگشت نجیب به قدرت شدن اما جمال عبدالناصر فوراً به دستگیری رهبران اخوان مبادرت نمود و با این کار قصد داشت سرچشمه‌ی قدرت نجیب را ضعیف کند و حتی عبدالقادر عوده رهبر اخوان را به شهادت رساندند و اکنون هم‌‌ همان سناریو را برای مرسی و طرفدارانش اجرا می‌کنند. 

۶.در زمان نجیب نظامیان تحت فرماندهی ناصر جلسات متعددی را بدون آگاهی محمد نجیب برگزار می‌کردند و کارشکنی‌هایی انجام می‌شد تا به مردم بقبولانند که حکومت نجیب ناکارآمد است و این نقشه عیناً از روز اول تصدی قدرت توسط مرسی از سوی نظامیان و مدعیان دروغین دموکراسی در جبهه‌ی نجات ملی (بخوانید جبهه‌ی نجات اسراییل) و بازماندگان رژیم سابق به کمک دلارهای سعودی و خلیجی در جریان بود تا ناکارآمدی دولت مرسی را به مردم دیکته کنند و همین امر منجر به برکناری او از قدرت شد. 

۷.پس از برکناری نجیب دولت کودتا شروع به توقیف روزنامه‌ها و زندانی کردن روزنامه‌نگاران و صدور احکام زندان ابد برای روزنامه نگاران به تهمت تشویش اذهان عمومی و فاسد کردن زندگی سیاسی مردم مصر پرداختند، بعد از عزل و زندانی کردن مرسی هم دولت کودتا با بستن ۲۵ کانال ماهواره‌ای اسلامگرایان و آزادیخواهان واقعی و توقیف روزنامه‌ها و زندانی کردن روزنامه‌نگاران و خبرنگاران به اتهام تشویق به خشونت، دموکرات بودن خود را بیشتر برای مردم اثبات کردند! 

آیا تاریخ دارد تکرار می‌شود؟ آیا مردم مصر (مادر دنیا) هم مانند سایر کشورهای عقب‌مانده، تاب تحمل مردان مصلح و دلسوز را ندارد؟ آیا تغییر و اصلاح به دست نحبگان و از بالا صورت می‌گیرد و یا بر اثر تحول در بستر اجتماعی و از پایین؟ آیا بستر اجتماعی مصر و سایر کشورهای عربی آمادگی دموکراسی، صندوق رأی و احترام به نتایج بیرون آمده از صندوق را دارد یا بستر موجود کمافی السابق حکومت کودتا و نظامیان را می‌طلبد؟ و به تعبیر فیصل قاسم مجری الجزیره، آیا سیاسیون و نظامیان مصر به مرحله‌ی انتخاب و احترام به نتایج صندوق رسیده‌اند یا تابوت را پسندیده‌اند؟! فعلاً که دولت کودتای سیسی تابوت را پسندیده و انتخاب کرده است و این چیز غریبی نیست و اگر به گذشته‌ی مصر نگاهی بیندازیم تاریخ مصر مملوّ از این چوب لای چرخ گذاشن و سنگ‌اندازی از جانب کسانی بوده که منافعشان به وسیله‌ی مصلحان تهدید شده است که نمونه‌ی بارز آن فرعونی بود که در مقابل موسی و هارون ایستاد و نهایتاً پیروزی با مصلحان بود و مطمئن باشید که آینده در قلمرو اسلام و پیروان راستینش می‌باشد و این کودتا‌ها چیزی جز آخرین تلاش‌های غرق شده نیست. الغریق یتشبث بکل حشیش.