اخوانالمسلمین سه «آورده»ی مهم برای جهان اسلام داشتهاند. اولین آورده، دموکراسی اخوانی است. تاکنون بسیاری از تئوریها (در اهل سنت) مبتنی بر دوگانهی متضاد اسلام یا دموکراسی بوده است اما اخوان دموکراسی اسلامی یا دموکراسی در جامعهی اسلامی را مطرح کرد. به بیان دیگر اخوان هیچوقت روشنفکری دینی را پارادوکسیکال نمیداند. آوردهی دوم، استقلال نهاد دین از دولت و نهادهای دولتی از دین است. با وجود آنکه اخوان یک دولت دینی است اما نهادهای روحانی در آن حضور ندارند. آوردهی سوم، تفکیک ارتش از سیاست است. اما این آوردهها چگونه به دست آمدهاند؟ اخوان با تولید چه فکری به این اندیشهها رسید؟
کلام اخوان
اخوانیها کل تفکر موجود در جهان را به پنج قسمت تقسیم میکنند: نصگرایان (بنیادگرایان تمام ادیان)، باطنی (که در جهان اسلام به تصوف ختم میشود)، تجدد غربی (که در جهان اسلام هم امتداد دارد)، مابعد تجدد (پستمدرنها) و وسطیه اسلامیه که اخوانیها خود را جزو گروه پنجم میدانند. یکی از رهبران اخوان شیخ یوسف قرضاوی است. او با حذف جریان متأثر از تفکرات غربی، اندیشههای جهان اسلام را اینگونه تقسیم میکند: وسطیه اسلامیه، نصگرایان (سلفیها) و عقلگرایان (که گرایشهای شبهتجدد دارند). همزمان با پیروزی اخوانالمسلمین در مصر، کتاب «موقف الإسلام من العقل و العلم» از سوی اخوان منتشر شد. این کتاب به درخواست وزارت اوقاف مصر چاپ شد. از جمله نظریات اصلی که در این کتاب آمده، این است که خداوند عقل را از تمام قیود آزاد کرده است. کتاب آن سه دسته جریانهای اسلامی را نیز شرح میدهد. به باور اخوانیها، عقلگرایان یا فلاسفه هستند یا معتزله. عقلگرایی فلاسفه، آزاد از نص است، اما معتزله به نص معتقد هستند؛ اگرچه در صورت تعارض، عقل را مقدم میدارند. به نظر اخوانیها اشاعره ضد آن دو دسته عقلگرایان هستند و اخوان با توجه به اندیشهی وسطیه، خود را در میانهی آنان و اشاعره قرار میدهند. این، دیدگاه کلامی اخوان است.
فقه اخوان
از نظر فقهی اخوان دیدگاه خاصی دارد. سه نوع فقه در دستگاه فقه سنی وجود دارد: سنتی، سلفی و مقاصدی. یک نوع فقه سنتی است. سلفیها به این نوع از فقه معتقدند. اساساً بین مسائل زندگی و نص هیچ فاصلهای ایجاد نمیکنند و بدون تئوری عمل میکنند. در مقابل، اخوان تنها جریان اسلامی است که تئوری دارد. نظریههای سلفی و سنتی بدون تئوری هستند. مسائل در این دستگاه فقهی به ادلهی آنها متصل میشود. اما اخوانیها برعکس هستند. معتقدند از نص، تئوری فقه مقاصد استخراج میشود. البته اخوانیها مبتکر این تئوری نیستند. فقه مقاصد از زمان امام محمد غزالی (قرن ششم) آغاز شد. اخوانیها این اندیشه را از دهه ۱۹۹۰، توسعه دادند و میتوان گفت از آن خود کردند تا آنجا که امروزه بیشتر گمان میکنند فقه مقاصدی فقه اخوان است. اخوانیها برای توسعهی این دستگاه فکری حتی یک سازمان جهانی را به نام «الاتحاد العالمي لعلماء المسلمين» در سال ۲۰۱۰ تأسیس کردند. بنابراین اخوانالمسلمین یک تشکیلات منزوی نیست که مجبور باشد برای خود تئوری بسازد؛ بلکه بسیاری از اندیشمندان برایش تئوریسازی میکنند. اخوانالمسلمین تئوری خود را از درون شریعت اخذ میکند. به باور اخوانیها فقه را از سه منبع میتوان به دست آورد: تصریحات شریعت (عدالت، تعقل، حسن خلق، مسؤولیت و...)، اشارات قرآنی (چگونگی ویرانی تمدنها و نقل و اشاره به علل زایش و زوال تمدنها) و نگاه کلی به مقاصد احکام. اخوان بخش سوم را برعهدهی علوم انسانی میگذارد. اینکه مثلاً در فلان کشور کدام حکم مهمتر است برعهدهی این علوم است. اخوان ابتدا مقصد خود را انتخاب میکند و سپس بر اساس آن دانش اجرایی خود را مییابد. اما این مسیر دارای دو بخش است: اول علل احکام. ابتدا سعی میشود علل احکام استخراج شود. مثلاً اگر حکمی به نام ولایت داریم، هدف پیدایش آن چیست؟ سپس توضیح داده میشود که هدف آن اجرایی کردن یک حکم است و اگر اجرا نشود، چه اتفاقی میافتد. فقه مقاصد این فروض را بررسی و اجرایی میکند. دوم فقه واقع است. زندگی تاریخی انسان مسلمان از جمله تلاشهای علاقهمندان به فقه مقاصد است. آنان سعی میکنند با واقعیتها گفتوگو کنند. اخوانیها تلاش نمیکنند مانند پوزیتیوستها واقعیت را کاملاً قبول کنند یا مانند سلفیها کاملاً هم رد نمیکنند. از این حیث فقه مقاصدی نیازمند به علوم انسانی است. بنابراین، به نظر میرسد، صبر و تدریج و تحقیق و تحمّل در ذات اخوان شکل گرفته است.
دانش اخوان
اخوانالمسلمین دو دانش تأسیس کرده است: یکی دانش بنیادی دینشناسی یا همان فقه مقاصدی و دوم، دانش اجرایی است. دانش بنیادی، کاملاً فقهی است و تلاش میکند تئوری خود را از نص بگیرد نه از فلسفهها. به بیان دیگر در اندیشهی اخوان اصولاً التقاط جایی ندارد.
تمام نوآوریها دروندینی است. در تئوری مقاصدی پنج حوزه وجود دارد: حفظ جان، مال، نسل، عقل و دین. اخوان و البته فقه مقاصد معتقد است تمام هدف دین و شریعت حفظ همین موارد است. اخوان همین پنج مورد را نیز دستهبندی کرده: ضروری، ثانوی، رفاهی و توسعهای. میبینیم اخوان حتی تئوری توسعهی اسلامی را هم ایجاد کرده است. در این نظریهها، اخوان کاملاً چهرهی فقهی دارد و از اندیشههای فقهیان روشناندیشی چون شیخ محمد غزالی، یوسف قرضاوی و محمد سلیم العوّاء استفاده کرده است.
اما قسمت دوم کار اخوان کاملاً تکنیکی است. یعنی کارگزاران سیاسی در آن بخش فعالیت میکنند. افرادی چون مرسی و محمد بدیع (مرشد فعلی اخوان) در آن حضور دارند. این بخش اخوان کاملاً عرفی و عقلگراست. علوم انسانی را به استخدام خود درمیآورد. پس در اندیشهی اخوان، علوم انسانی در مقابل فقه قرار ندارد، بلکه بازوی آن است. درست به همین دلیل است که حکومت و تمام نهادهای آن را مدنی دانسته و آنها را به فقه متصل نمیکند. فقیه در مقابل یک دانشمند و دانشگاهی نیست، بلکه در کنار هم هستند و به یکدیگر اطلاعات میدهند.
نظرات
خضری
26 تیر 1392 - 08:52اشارات بسیار جالبی بود اما برای مشخص شدن صحت و سقم آن ها از اساتید می خواهم که بیشتر توضیح دهند به عبارتی این تعریف دیگران از اخوان است اما آیا واقعا اخوان نیز خود را اینچنین تعریف می کند؟ با تشکر