گویی در این دوران سرنوشت نکبت‌باری برای مسلمانان رقم خورده است؛ هر روز خبر یک جنایت هولناک در حق مسلمانان در اینجا و آنجا به گوش می‌رسد. امری که در عصر «حقوق بشر» و «دموکراسی» و دیگر شعارهای پوچ و بی‌معنا بعید می‌نماید.

جنگ و خون‌ریزی در کشورهایی چون سوریه که حکّام آن باید عهده‌دار امور و حامی شهروندان خود باشند. جنگ‌های خونین میان مسلمانان در افغانستان و یمن و دیگر نقاط جهان و ده‌ها مشکل دیگری که لازم است دقیقاً مورد بررسی قرار گیرد. امروزه مسأله‌ی توجیه خشونت با نام دین یا پدیده‌ی تکفیر توسط برخی از همین مسلمان‌ها و دیگر اعمال ناپسند جزء بدترین فتنه‌هایی هستند که گریبانگیر جهان اسلام شده‌اند. 

صحنه‌های تکان‌دهنده‌ی خون‌ریزی و کشتار مسلمانان در ممالک اسلامی نیازمند گفتگوی جدی و فوری است. اوّلین نکته‌ای که باید به آن اشاره شود این است که موضع کشورهای عربی و اسلامی به هیچ وجه امیدوار کننده نیست؛ جدا از کوتاهی آشکار در این مسأله، تبانی این دولت‌ها با دشمنان امّت جای بسی تأمّل  است. وقتی ما می‌گوییم موضع کشورهای عربی و اسلامی منظورمان همه‌ی کشورهاست زیرا این کشورها در سال‌های گذشته هیچ گامی در راستای حمایت واقعی از مسلمانان برنداشته‌اند؛ اقلیت‌های مسلمان به ویژه در کشورهای غربی در معرض تهدید قرار دارند و مهاجران و اقلیت‌های گوناگون شاهد شدیدترین تحریکات بر ضد موجودیت خود هستند. این در حالی است دولت‌های عربی و اسلامی هیچ گام واقعی در حمایت از آنان برنداشته‌اند. حتّی دولت ترکیه نیز اقدام مهمی در این راستا انجام نداده است و تنها به صدور برخی بیانیه‌ها و موضع‌گیری در بحران‌هایی مانند روهینگیا در میانمار یا اقلیت مسلمان اویغور در چین اکتفا کرده است در حالی که درد و رنج این اقلیت‌ها همچنان ادامه دارد. 

مسأله‌ی دوم که شایان توجه است این است که در سطح آماری میزان جنایاتی که جریان‌های غیر اسلامی مانند راستی‌های افراطی در غرب یا رژیم صهیونیستی در حق مسلمانان انجام داده‌اند باز به سطح جنایاتی نمی‌رسد که مسلمانان بر ضد هم‌دیگر مرتکب شده‌اند.    علمای مسلمان به جای آن که وقت خود را در بحث و بررسی این مسأله صرف کنند، به درگیری‌های مذهبی و فرقه‌ای و حتی سیاسی مشغولند. بسیاری از گروه‌های علما مسؤولیت اصلی خود در ساماندهی امور دینی و دنیایی مسلمانان را رها کرده‌اند و به ابزاری برای نزاع‌های سیاسی میان رژیم‌های حاکم و برخی از جماعت‌ها و حرکت‌های اسلامی تبدیل شده‌اند. در حالی که می‌بایست برای حلّ مشکل تکفیر و توجیه آدم‌کشی با نام دین و نیز برملا کردن سازمان‌های مخرّبی که دستگاه‌های اطلاعاتی غربی برای خدشه‌دار کردن برنامه‌های اسلامی تأسیس کرده‌اند اقدامات جدّی انجام دهند. امّا متأسّفانه برخی از این دستگاه‌های اطلاعاتی در بحبوحه‌ی درگیری‌های سیاسی حکومت‌ها و رژیم‌ها در جهان عرب در مرحله‌ی پس از بهار عربی از این سازمان‌های مخرّب حمایت کردند. این کار به پیچیده شدن مشکل مهاجران و پناهندگان قانونی و غیر قانونی در کشورهای غربی بیشتر دامن زد؛ پدیده‌ی «گرگ‌های تنها» که دامنگیر کشورهای اروپایی و غربی شده است باعث انجام عملیات‌های تروریستی منظّم و نامنظّم  توسّط مهاجران و پناهندگان شده است؛ آنان افکاری را در سر دارند که هیچ برهانی از سوی خدا ندارد و به حساب اسلام آن را عملی می‌کنند. 

مسأله‌ی سوّم خطای بزرگی است که در باب موجودیت مسلمان در جوامع مهاجرپذیر وجود دارد یعنی جوامعی که در آن صدای نژادپرستی بلند است؛ غالباً مدیریت جوامع در این کشورها مگر در موارد استثنایی با تفکّر «تمکین» و «کمال دین» صورت می‌گیرد در حالی که این مسائل نسبی است یعنی کمال دین که پیشتر درباره‌ی آن سخن گفته‌ایم فقط به احکام شرعی باز می‌گردد و در چارچوب اجرای شریعت اسلامی در یک فضای واقعی باید این را در نظر بگیریم که مسلمانان در برخی از جوامع هنوز در مرحله‌ی ضعف هستند. افتخار به دین توحید که جای فخر برای همه‌ی ماست اشکالی ندارد امّا این کار نباید جوامع مسلمان را به «محله‌های بسته» تبدیل کند مانند حالتی که یهود در دوران سرگردانی در اروپا داشتند.

این مسأله نیاز به اثبات ندارد و کسی منکر آن نیست؛ وقتی در خیابان‌های لندن پایتخت یکی از بزرگ‌ترین کشورهای اروپایی قدم می‌زنید این گشایش و دگرپذیری را می‌بینید؛ آن وقت است که می‌توانید محله‌ی اسلامی را به وضوح حسّ کنید. 

در این‌گونه جوامع که نوعی غرور ملّی دیده می‌شود بسیاری از دشمنی‌ها به جنایات تکان‌دهنده تبدیل می‌شود مانند حادثه‌ای که اخیراً در نیوزیلند رخ داد؛ این صحنه نه تنها با ماتم و اندوه همراه بود بلکه خون‌های پاکی را بر زمین ریخت و جامعه را به سرنوشت غمناکی دچار کرد. اگر تصمیم‌سازان و رهبران جامعه اهمّیّت و جدّیت این مسأله را احساس نکنند همه‌ی ما در برابر خدای متعال مسؤول خواهیم بود.