اشاره: زندگی رسم غریبی است نازنین، سال‌‌ها و بلکه قرن‌هاست که انسان‌ها حیران و سرگشته‌ی معنا و منشأ آنند. فیلسوفان، شاعران، اندیشمندان و الهیدانان هریک به فراخور دانش و تجارب روحی خود و مطابق درکی که از مفهوم زندگی یافته‌اند چیزی می‌گویند؛ امّا با این وجود روزها فکر من این است و همه شب سخنم/ از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود؟ درباب موضوع معنای زندگی و زندگی معنادار چند پرسشی را با نویسنده و کنشگر دینی بلوچ «عبدالغفور گردهانی» درمیان نهاده‌ایم، آن‌چه در پی می‌آید پاسخهای وی به پرسش‌های اصلاحوب است. 

 

-به نظر شما، اصلاً معنایی برای زندگی یافت می‌شود و زندگی به خودی خود معنادار است یا خیر؟

انسان بنا به هر جهان‌بینی‌ای که دارد معنایی برای زندگی خود در نظر می‌گیرد و این البتّه ارتباطی به دینداری و غیر دینی ندارد. اساساً بودناکی انسان مرتبط با تعلّقات او دارد. اگر انسان مؤلّفه‌هایی ارزشمند بیابد که بتواند با آنها ارتباطی معقول و اخلاقی برقرار کند می‌تواند زندگی خود را معنادار کند. گمان نمی‌کنم زندگی فی ذاته معنادار باشد بلکه آنچه نوعی ارزش برای آن ایجاد کند معنایی برای زندگی ایجاد می‌کند. 

-آیا موافقید که دوران کنونی ما دوران «بحران معنا» است؟

تا حدّ زیادی موافقم. عصر ما عصر شکسته شدن و دود شدن بسیاری از ساختارهاست که روز به روز و لحظه به لحظه نگاه او را به جهان تغییر می‌دهند و در واقع نوعی کلّیّت استوار در او شکل نمی‌دهند که بتواند به آنها تکیه کند. انسان امروز به نوعی در دریایی از حیرت و نااستواری بسر می‌برد.

-آیا در گذشته نیز این حجم از دغدغه‌مندی برای معنامند کردن زندگی وجود داشت یا بحران معنایابی برای زندگی اختصاص به بشر امروزی دارد؟

دغدغه‌ی معنا از سپیده‌دم تاریخ با انسان همراه بوده است و تنها مربوط به عصر حاضر نیست امّا تفاوتی که اکنون با گذشته دارد آن است که عصر حاضر انسان را به کلانی از دانسته‌ها، روایتها و تفسیرها کشانده است که در عین مفید بودن نتوانسته قرارگاهی ثابت برای انسان ایجاد کند تا بتواند بدان تکیه کند.

-چه چیزی می‌تواند زندگی روزمرّه را معنادار کند؟

اگر نقطه عزیمت ما وحیانی باشد در آن صورت آمدن و رفتن و بالتّبع فاصله‌ی میان این دو که زندگی روزمرّه باشد معنا خواهد یافت. از خدا آمده‌ایم پس طبق امر و فرمان او زندگی می‌کنیم و نتیجه‌ی این زندگی آسایش ابدی در حیات پس از این زندگی خواهد بود. این نگاه باعث استواری انسان می‌شود.

-آیا خوشبختی با معنادار بودن زندگی یکی است؟ یعنی آیا می‌توان خوشبخت بود و زندگی معناداری نداشت یا برعکس؟

خوشبختی واژه‌ی مرتبط با جهان‌بینی هر فرد و امری نسبی است. از این رو بسیاری از آدمیان بسته به نوع نگاه خود خوشبختی را در چیزی می‌بینند که ممکن است همان چیز معنابخش زندگی‌شان باشد؛ امّا بنا به نگاه قرآنی اگر «فَوز» را معادل خوشبختی و سعادت در نظر بگیریم هر آن‌چه انسان را به سمت بهشت می‌برد، احساس خوشبختی را در انسان مؤمن ایجاد می‌کند. گمان نکنم خوشبختی بدون داشتن معنایی برای زندگی ممکن باشد.

-رابطه معنادار بودن زندگی و رنج چیست؟ در واقع آیا با این سخن ابوحامد غزالی که «تجربه‌ی رنج است که زندگی را معنادار می‌کند» موافقید؟

خداوند انسان را در رنج خلق کرده است و رنج پیش نیاز رشد اوست؛ از این جهت گمانم بر این است که رنج بردن مفهوم مستتر انسان شدن و بودن و حیات اوست. انسان در می‌یابد که آنهمه گنج بی‌شمار بی رنجها پدید نیامده‌اند، از این رو نگاه او به رنج سلبی نخواهد بود. من موافق امام غزالی هستم مشروط بر آن‌که انسان فلسفه‌ی امر را دریابد.

-رابطه معناداری زندگی با یا ایمان دینی چیست، آیا اشخاص دین‌ناباور فاقد معناداری برای زندگی هستند؟ 

ایمان دینی من حیث روشن کردن آغاز و انجام به زندگی اینجهانی معنا می‌بخشد. افراد دین‌ناباور شاید برای خودشان منظومه‌ی معرفتی غیر از خدا داشته باشند که زندگی آنان را معنادار کند؛ چون انسان‌های بی‌دین هم زندگی می‌کنند و اگر قبول کنیم که تمدّن بشری رشدیافته این انسان لزوماً خداباور نبود که چنین کرد بلکه عقل و علم(به صورت نسبی) برای او زندگی ساخت(معنابخشی).

-از منظر دین اسلام زندگی چگونه معنادار می‌شود و آیا ایمان به آخرت تأثیری در معنا‌بخشی زندگی انسان دارد؟

اسلام با ایدئولوژی خود ارتباطهای سه‌گانه‌ی خود- خود، خود- خدا و خود- مردم را بارور نموده و رشد می‌دهد. این انسان مبدأ و معاد و معاش را در وحدتی شگرف و بی‌تناقض کنار هم و همراه می‌یابد پس زندگی‌اش سرشار از معنا می‌شود.

-چه ویژگی‌هایی می‌تواند زندگی را مهمّ و معنادار کند؟

ارتباط انسان با خود و خدا و جهان که انسان بخشی از آن است. آخرت‌اندیشی، تعقّل و تدبّر در هستی و تمرکز بر حال و پرهیز از امور نامشخّص.

-ارتباط امید با زندگی معنادار چیست؟

امید چراغی است که تاریکی‌های زندگی را روشن نگه می‌دارد. امید به نوعی همان باورمندی است که خداوند کافران را از آن بی‌بهره می‌داند. امید به تغییر و اصلاح هر وضعیّتی موجب تزریق معنایی به زندگی شخص می‌شود.