نویسند: حسامالدّین رحیمی
خبر سرنگونی حکام تونس و مصر چنان حیرتآور بود که خاورمیانه را به کانون توجه جهان تبدیل کرد. جنبش اعتراضی مردم در تونس و مصری و شمال آفریقا به حدی فراگیرشده است که اکنون برای دولتها راهی جز تأکید و همگامی باقی نگذاشته است. حتی دولتهای غربی که برای چند دهه بهصورت مطلق از حکام مصر و تونس و سایر حکومتهای همسو با آندو حمایت میکردند.
دخالت آمریکا و متحدان غربیاش در خاورمیانه به بهانه حمایت از دموکراسی و توسعه در این منطقه صورت میگیرد با این حال بزرگترین متحدان آنها در این منطقه دولتهای مستبد و سکولار هستند. این تناقض چگونه قابل جمع است؟ در پاسخ به این سؤال سیاستمداران و روشنفکران غربی به این ترتیب وجدان خود را آسوده کردهاند: «اگر از حمایت حکومتهای سکولار که با استبداد حکم میرانند دست برداشته شود جای آنها را گروههای اسلامگرا و در رأس آنها اخوان المسلمین میگیرد». این نظریهای است که در داخل و خارج کشورهای اسلامی طرفداران زیادی دارد و بر اساس این تئوری هرگونه استبدادی در کشورهای اسلامی دارای توجیه و قابل دفاع میشود. در جریان انقلاب مردمی تونس و مصر دیدیم که تقریباً تمامی رسانههای غربی و حتی برخی رسانههای کشورهای اسلامی به طور یکصدا خطر نفوذ و به قدرت رسیدن اسلامگرایان را گوشزد نمودند و به عبارتی برای تأیید و مشروعیت انقلاب مردمی در مصر و تونس و خاورمیانه شرط حذف اسلامگرایان را نهادند. این تئوری اگر چه با تبلیغات وسیعی رسانهای همراه است اما در ذات خود با تناقضهای متعددی مواجه میباشد.
اول اینکه چرا باید تا این حد از اسلام ترسید و اگر اسلامگرایان به قدرت برسند چه اتفاقی میافتد؟ در پاسخ به این پرسش خواهند گفت: که اسلامگرایان به مخالفان رحم نمیکنند، استبداد را حاکم میکنند و زندانها را پر از زندان سیاسی مینمایند و. .. سئوال این است که مگر حکومتهای حاکم در خاورمیانه عربی تاکنون چه کردهاند؟ کدامیک از آنها احزاب مخالف و مستقل را به رسمیت شناختهاند و به آزادی اندیشه و بیان احترام نهادهاند؟ آیا رفتار حکومت دیکتاتوری سکولار در این کشورها جز به تحکیم استبداد و ظلم ختم شده است؟ با این وجود که گذشته و عملکرد این حکومتها تاریک و پر از ظلم بوده چرا نباید به ملت آزادهای که میخواهند خود نوع حکومت خود را انتخاب نمایند و از تجربه گذشته خود درس بگیرند فرصت انتخاب بدهند؟ به عبارتی صریحتر حتی اگر تنگنظرترین اسلامگرایان روی کار بیایند آیا از نظر استبداد و فساد وضع را از شرایط گذشته برتر خواهند کرد؟
دوم اینکه فرض کنیم که چنین باشد و اسلامگرایان چنین قصدی داشته باشند که بعد از رسیدن به قدرت، انحصار به وجود آورند. در این حالت گناه دیگر مردم که دنبال دموکراسی هستند چیست؟ آیا آنها باید به چوب کسانی بسوزند که ظن این میرود اسلامگرایانی انحصارطلب باشند و به بهانه یک گروه مبهم که هرگز به آنها بصورت آزادانه فرصت ابراز وجود داده نشده و همواره دیگران جای انها سخن گفته و مردم و دنیا را از آنان ترساندهاند میتوان یک ملت را به مدت سه دهه به گروگان گرفت و با فساد مالی اموال آنها را چپاول کرد و ریشههای آزادی اندیشه را در سرزمینشان خشکاند؟
سوم اینکه در قضاوت در مورد اسلامگرایان چرا باید طوفان اسلام هراسی به راه افتد؟ مگر نه اینکه در ترکیه اسلامگرایان از طریق دموکراسی و رای مردم به قدرت رسیدهاند، اما حضور آنها به بهبود وضعیت اقتصادی مردم، مبارزه با فساد مالی و اداری، توسعه فرهنگ و آزادی اندیشه، بهبود وضعیت حقوق بشر و روابط بینالملل و مهمتر از همه همگامی با اراده مردم خود در مواضع داخلی و بینالمللی ختم شده است؟ و در مورد مالزی و حاکمیت سیاسی اسلامگرایان در این کشور چه میتوان گفت؟ در سودان که با اوج تهاجم تبلیغاتی مواجه است آیا حق انتخاب و استقلال جنوب این کشور از طریق رفراندوم توسط دولت اسلامی آن به رسمیت شناخته نشد؟ سؤال این است که چرا غرب باید با نادیده گرفتن دستاوردهای سیاسی اسلامگرایان در دیگر کشورها با سرپوش نهادن بر این موفقیتها با موج اسلامهراسی بین گروههای اسلامی و عامه مردم شکاف ایجاد کند؟
مگر نه اینکه در سیاست و دموکراسی اصل بر ظاهر است و نمیتوان بر اساس نیات و سوء ظن قضاوت کرد و حال اینکه اسلامگرایان آزادی و رعایت حقوق دیگر گروهها را به رسمیت شناختهاند چه بهانهای برای حذف آنها وگروگان گرفتن اراده ملتهای مسلمان باقی میماند؟ برای چند دهه دولت سکولار منطقه بسیار شدیدتر از حکومتها و احزاب اسلامی به تحکیم استبداد در منطقه کمک کردهاند، حال اینکه همین حکومتها استبدادی متحد غرب و شریک منافع آن بودهاند. آیا آمریکا در این مدت نمیتوانست از نفوذ خود در ایجاد فضای باز سیاسی در این کشورها استفاده کند؟ شاید در آمریکا کسانی طرفداران نظریه بودهاند، اما آمریکا و سایر متحدان اروپاییاش تا حد زیادی از منافع در منطقه هستند. آنها به خوبی میدانند که اسلامگرایان در کشورهای خاورمیانه از چنان بلوغ سیاسی برخوردارند که به معاهدات بینالمللی پایبند باشند، اما اگر به قدرت برسند منافع و اراده ملت خود را قربانی منافع غرب و اسرائیل نخواهند کرد بلکه اراده ملت خود را در حوزه بینالملل دنبال خواهند نمود. هرچند که مصر اسرائیل را به رسمیت شناخته و با آن قرارداد صلح دارد و لغو این قرارداد خسارت سنگینی را بر این کشور تحمیل میکند، اما بستن نوار غره و همکاری با اسرائیل در نسلکشی ساکنان این باریکه یک جنایت تمام عیار و سوء استفاده از قدرت حکومتی بر خلاف اراده مردم خود است. پس یک مصر آزاده و مستقل حتی اگر در محدودیتها و چارچوب معاهدات بینالمللی بخواهد حرکت کند از تمام ظرفیتهای خود برای رعایت حقوق انسانی برادران خود در غزه استفاده خواهد کرد و منافع ملی و دینی خود را قربانی منافع اسرائیل و غرب نخواهد نمود و این تفاوت مصر آزاده و مستقل و با مصر دربند استبداد سکولاری است. دلیل دیگر وحشت غرب از اسلام سازماندهی گروههای اسلامی در نقاط مختلف جهان اسلام است.
استبداد سکولار در مصر و تونس و خاورمیانه به نابودی تمامی احزاب و جریانهای مستقل و مخالف پرداخته است. هدف این نابودی چیزی نبوده جز اینکه هرگونه مخالف و غیر خود در حالتی از حقارت و ضعف باقی بماند و اگر فضای بازی هم ایجاد شود باز هم گروههای مخالف فرصت سازماندهی و رقابت نداشته باشند. در این میان گروههای اسلام را یک استثناء هستند زیرا آنها علیرغم فشارهای فراوانی انسجام خود را در حداقلها حفظ نمودهاند. در این شرایط حتی اگر گروههای اسلامی از بسیاری از معیارهای اولیه خود دست بردارند و با مدرنترین معیارهای دموکراسی همگام شوند و فراتر از جریانهای سکولار آزادی و اندیشه و بیان را در جامعه نهادینه نمایند باز هم از سوی حاکمیت استبدادی سکولار و بازماندان آنها و متحدان غربی تحمل نخواهند شد.
زیرا در اینجا بحث فقط رعایت معیارهای دموکراسی نیست، بلکه بحث اصلی بر واگذاری قدرت بعد از سه دهه حاکمیت است و منافعی است که دولتهای غربی و منطقه از آن میبردهاند. با این تفاصیل وضعیت مصر، تونس و سایر نقاط خاورمیانه تا حد زیادی به آگاهی و استقامت مردم و بلوغ سیاسی گروههای اسلامی بستگی دارد. از یکسو آگاهی مردم از اینکه جریانهای سازمان یافته رژیمهای قبلی دستاوردهای این انقلابها را به سرقت نبرندند و اینکه گروههای اسلامی با درس گرفتن از تجارب گذشته اجازه ندهند تا مخالفان میان آنها و توده مردم شکاف ایجاد کنند، بلکه همه آنها یک صدا برای استقرار دموکراسی تلاش کرده تا رسیدن به این نقطه حساس وحدت خود را حفظ نمایند.
نظرات
الدّانند این اعیان ،<br /> دشمانند با انسان.<br /> اسلام کرده صلحش را ،<br /> با هر چه دین خود اعلان .<br /> اعیان که بس مترفند ،<br /> دنیا خواهند یک زندان.<br /> ای آزاده ، با وحدت ،<br /> حقّ خود را پس بستان .<br /> تغییر بده بنفسه ،<br /> تغییر دهد تا رحمان .<br /> <br /> حم. قره کدی<br /> <br /> <br />