اشاره: شورا در اسلام به چه معناست و چه ابعادی را از زندگی مؤمنان در بر میگیرد؟ آیا شورا همان دموکراسی است؟ آیا رأی شورا الزامآور و لازم الإطاعه است؟ آیا میتوان جایگزینی برای شورا قرار داد؟ اعضای جماعتهای اسلامی تا چه حدّ ملزم به اطاعت از شورای تصمیمگیرندهی خود هستند؟ آیا غیرمسلمانان در جوامع اسلامی جایی در شورا دارند؟
پاسخ این سؤالات و سؤالهای دیگری را در گفتوگو با دکتر سید احمد هاشمی بخوانید. هاشمی، متولّد ١٣٤٨ و دکترای مطالعات اسلامی از دانشگاه بینالمللی مالزی و یکی از علمای برجستهی اهل سنّت جنوب کشور و مدرّس حوزههای علمیّه در سطح عالی است. توجّه شما را به این مصاحبه جلب مینماییم:
١) تلقّی شما از واژهی شورا چیست؟ در قرآن این واژه به چه معنایی بهکار رفته است؟
تلقّی بنده از شورا این است که واژه شورا به معنای «رایزنی و هماندیشی تعدادی از افراد بشر، در مسئلهای از مسائل مهمّ و سرنوشتساز، برای رسیدن به نتیجهای که به صواب نزدیکتر است.
در قرآن کریم سه بار واژه شورا بهکاررفته است:
الف. «وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا لاَ تُضَآرَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُواْ أَوْلاَدَكُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُم مَّا آتَيْتُم بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»[البقرة: ٢٣٣]
ب. «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ»[آلعمران:١٥٩]
ت. «وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ»[الشورى:٣٨]
در آیهی اول خداوند به شورا در امور خانوادگی اشاره دارد. در آیهی دوم خداوند به شورا در امور نظامیو جنگی اشاره دارد؛ چراکه دربارهی جنگ احد نازل شده است؛ این دو آیه مدنی هستند، امّا در آیهی سوم که مکّی است، خداوند از شورا بهعنوان یکی از ویژگیها و اوصاف لازمهی مؤمنان راستین یاد میکند.
البته واژهی شورا در قرآن کريم منحصر به این سه آیه نیست، بلکه معنا و درونمایهی شورا و مشورت در قرآن در قالب کلمات دیگری هم وارد شده است؛ مثلاً در سورهی طلاق دربارهی زنان مطلقهای که به بچّهی خود شیر میدهند میفرماید: «وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُم بِمَعْرُوفٍ» وائتمار به معنای مشورت کردن و رایزنی زن و شوهر است.
یا در سورهی نمل از قول ملکهی سبأ میفرماید: «قَالَتْ يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ»[النمل: ٣٢]؛ «گفت اى سران [كشور] در كارم به من نظر دهيد كه بىحضور شما [تابهحال] كارى را فيصله ندادهام»
٢) آیا شورا یک امر امضایی است که جزو سنّتهای قبیلهای عرب قریش پیش از اسلام بوده است و اسلام آن را تصویب کرده است یا امری نوپدید در اسلام و از رهاوردهای آن است؟
شورا یک امر امضایی است و نه تأسیسی؛ بدین معنا که وقتی اسلام پا به عرصهی ظهور گذاشت، شورا و مشورت در جامعهی آن زمان رایج بود و اسلام این سنّت حسنه را امضا و تأیید کرد.
برای مثال: مردم مکّه در آن زمان مجلسی بنام «دار الندوة» داشتند که سران قوم در آن جمع میشدند و تصمیمات مهم خود را در آن اتّخاذ میکردند؛ بسیاری از تصمیمات مهم و خطرناک از قبیل نقشهی ترور رسولالله –صلّیالله علیه و سلّم– در دارالندوه طراحی شد.
زمانی که اسلام ظهور یافت تولیت دارالندوه را حکیم بن حزام بن خويلد (برادرزادهی حضرت خدیجه) بر عهده داشت.
٣) آیا شورا همان دموکراسی و خرد جمعی است یا بهکلّی چیزی دیگر است؟ وجوه شباهت و افتراق آن با اجماع سیاسی و خرد جمعی و رأی اکثریّت چیست؟
گرچه ماهيت و روح شورا و دموکراسی یکی است، اما نه شورا همان دموکراسی است و نه دموکراسی همان شوراست، درست است که این دو مشترکاتی با هم دارند ولی تفاوتهایی نیز باهم دارند که قابل توجّه است؛ برای مثال:
الف. برخلاف دموکراسی، عرصه و مجالهای شورا در اسلام محدود است، بدین معنی که هر چیزی در اسلام مشمول شورا نمیشود، چراکه بسیاری از مسائل در اسلام توسّط خداوند قطعیّت پیدا کرده و جایی برای شورا در آن وجود ندارد؛ مانند وجوب عبادات، تحریم منکراتی همچون ربا، زنا، دزدی و... لذا هیچکس نمیتواند بهصورت فردی یا گروهی و شورایی، حلال خدا را حرام، یا حرام خدا را حلال کند.
امّا در دموکراسی همهچیز در معرض آرای مردم قرار میگیرد و اکثریّت مجازند هرچه را خواستند برای خود حلال و هر چه را خواستند برای خود ممنوع کنند و هیچ محدودیّتی برای آرای اکثریّت وجود ندارد؛ به عبارتی مرجع تمامیاحکام و قوانین، خواسته و ارادهی مردم است.
امّا در اسلام حاکمیّت و مرجع تمامیاحکام و قوانین خداست، که یا در قرآن نمود پیداکرده یا در سنّت صحیح پیامبر و اگر اختلافی بین مسلمانان به وجود آمد، مرجع حلّوفصل آن خدا و رسول هستند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً»[النساء: ٥٩]؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هرگاه در امرى اختلافنظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ایمان دارید آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نیکفرجام تر است»
«وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ»[الشورى:١٠]؛ «و درباره هر چيزى اختلاف پيدا كرديد داوریاش به خدا [ارجاع مىگردد] چنين خدايى پروردگار من است بر او توكل كردم و بهسوی او بازمىگردم»
ب. شورا يک بخش جداناپذیر از برنامهی اسلام در تمام امور زندگی -از خانواده تا حکومت- است و محدود به سیاست نمیشود، ولی دموکراسی (Democracy = Demos)به معنای مردم و (Cratos)به معنای حکومت، همانطور که از نامش پیداست تنها در عرصهی حکومت و سیاست موضوعیّت پیدا میکند.
با نگاهی به شورا و دموکراسی، انسان متوجّه این تفاوتها بین شورا و دموکراسی میشود ولی آیا وجود این تفاوتها بدان معناست که شوری و دموکراسی جمعناپذیرند و دموکراسی کفر است و ما حق نداریم بهعنوان تجربهای از تجربیات بشری، از آن بهره ببریم؟
شکی نیست که ماهيت و درونمایهی دموکراسی –با صرف نظر از تعریفات آکادمیک- به معنای آزادی مردم در انتخاب حاکم و فرمانرواست. دموکراسی یعنی اینکه برخلاف میل و ارادهی مردم، فرمانروا یا نظامیسیاسی، بر آنها تحمیل نشود. دموکراسی یعنی مردم در صورت اشتباه، حق حسابرسی و بازجویی و در صورت انحراف، حق عزل حاکم را داشته باشند. دموکراسی یعنی مردم علیرغم میل و رضایت خود، تن به هیچ نظام اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و یا فرهنگی ندهند.
وقتی انسان به دموکراسی و پیامدهای آن از قبیل حاکمیّت مردم، حفظ کرامت انسانی، رعایت حقوق شهروندی، تضمين آزادیها، همهپرسی، استقلال قوّهی قضائيه و انتقال مسالمتآمیز قدرت، به دیدهی انصاف بنگرد، بدین نتیجه میرسد که دموکراسی با این قرائت، نهتنها با اسلام منافاتی ندارد، بلکه چنین مفاهیمیبرخاسته از دل و متن اسلام است. وقتی اسلام نمیپذیرد که شخصی که مردم از او نفرت دارند، امامت نماز آنها را بر عهده گیرد، چگونه میپذیرد شخصی که مردم او را دوست ندارند مسئولیّت حکومت آنها را عهدهدار شود؟
از این رهگذر است که کسانی که با دموکراسی به مخالفت برمیخیزند، از چند حالت خارج نیستند؛ یا اسلام را درست فهم نکردهاند، یا دموکراسی را درست نفهمیدهاند، یا میخواهند عملکرد حکومتهای استبدادی خود، یا حکّامیکه به آنها وابستگی دارند را توجیه کنند و یا تصوّر کردهاند که اگر ما دموکراسی را بپذیریم باید با تمام جزئیاتش آن را بپذیریم و حاکمیت خدا را انکار کنیم و به مردم حق بدهیم که بدون هیچ قید و شرطی، احکام خدا را به نفع خود حذف یا تغییر دهند.
گمان نمیکنم هیچ مسلمانی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد این تلقّی از دموکراسی را بپذیرد؛ دموکراسی در تلقّی ما، یک دموکراسی مشروط است و بیشتر در حوزهی حکومت و مسائل اجرایی است و در بخش قانونگذاری، گرچه دست قانونگذار برای وضع قانون تا حد زیادی باز است، امّا نمیتواند برخلاف دستورات قطعی خدا و رسول، قانونی را تغییر یا وضع کند.
اینکه ما تلقّی خودمان را از دموکراسی داشته باشیم، امری نامتعارف نیست، چراکه در دنیای غرب هم تلقّی واحدی از دموکراسی وجود ندارد و ماهیّت دموکراسیِ کشورهایی همچون آمریکا، بریتانیا، آلمان، فرانسه و روسیه، تفاوتهایی جزئی یا کلّی با همدیگر دارند.
٤) آیا مراحلی برای شورا میتوان تصوّر نمود؟ بهعنوان نمونه احمد مفتیزاده آن را به رهبری جامعهی اسلامی پیوند میدهد و آن را به سه مرحلهی تلاش فردی، مشاورت و رایزنی با اصحاب پرورشیافته و شورای پس از وفات پیامبر ـرهبرـ تقسیمبندی نموده است. آیا با چنین تقسیمبندیای همدلی دارید؟ اگر پاسخ مثبت است چرا؟ در صورت مخالفت هم دلایل خود را ذکر کنید.
تا آنجا که بنده اطّلاع دارم، مرحوم علاّمه احمد مفتیزاده مراحل دعوت پیامبر را به سه دوره تقسیم مینماید:
١. آنگاه که پیامبر –صلیالله علیه و سلّم– از سوی خداوند مأمور شد طبق آیهی (قُم فَأَنذِر) بهصورت فردی و تنهایی اقدام به نشر دعوت نماید و تصمیمگیرندهی نهایی تنها خود حضرت بود.
٢. آنگاه که ایشان مأمور به تأسیس شورا میشود ولی تصمیمگیر نهایی باز خود حضرت بود. ﴿وشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ﴾
٣. بعد از فوت پیامبر که صحابه خود بهصورت شورایی تصمیم میگرفتند: ﴿وَ أَمرُهُم شورى بَيْنَهُم﴾.
با همه احترامیكه برای مرحوم علاّمه مفتیزاده قائلم، ولی ایشان را معصوم نمیدانم، لذا این تقسیمبندی منسوب به ایشان را از دو جهت قابلنقض میدانم:
جهت اول: از جهت ترتیب نزول: آیه شریفهی :﴿وَ أَمرُهُم شورى بَيْنَهُم﴾ در سورهی شوری آمده است، سورهی شوری هم همانطور که میدانیم مکّی است، لذا این آیه قطعاً از جهت ترتیب نزول، مقدّم بر آیه ﴿وشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ﴾ است که در سوره آلعمران آمده و مدنی است، چون بعد از جنگ احد و دربارهی این جنگ نازلشده است. لذا این تقسیمبندی، با ترتیب نزول آیات همخوانی ندارد.
جهت دوم: از جهت سیرهی عملی پیامبر: وقتی به سیرهی عملی رسولالله –صلّیالله علیه و سلّم– نگاه میکنیم، متوجّه میشویم که آن حضرت چه در دوران مکّی و چه در دوران مدنی با اصحاب خود مشورت میفرمود و غالباً درنهایت به نظر آنها عمل میفرمود. مثلاً عمل پیامبر به رأی حباب بن منذر انصاری مبنی بر اردو زدن در کنار آخرین چاه بدر در جنگ بدر، یا رأی تصمیم به خروج از مدینه و رویارویی در بیرون شهر با مشرکان قریش در جنگ احد، یا مشورت با انصار در نحوهی تقسیم غنایم به دست آمده از قبیلهی هوازن، یا مشورت با سعدبن معاذ و سعدبن عباده در رابطه با سازش با قبیلهی غطفان که در برابر دریافت یک سوم محصول مدینه از نبرد با مسلمانان در میدان خندق باز گردند، نمونههایی از این نوع است.
٥) شرایط عضویّت در شورا طبق قرآن کدام است؟ آیا همهی مسلمانان عضو شورا هستند یا خیر؟
از دیدگاه قرآن شورا امری تخصّصی است و در هر زمینهای باید از اهل تخصّص در آن زمینه کمک جست، اين مفهوم را میتوان از آیات ذیل برداشت کرد:
﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِينَ يَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡۗ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّيۡطَٰنَ إِلَّا قَلِيلٗا﴾[النساء:٨٣]؛ «و چون خبرى [حاكى] از ايمنى يا وحشت به آنان برسد انتشارش دهند و اگر آن را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع كنند قطعاً از ميان آنان كسانىاند كه [مىتوانند درست و نادرست] آن را دريابند و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود مسلماً جز اندكى از شيطان پيروى مىكرديد»
﴿وَمَا كَانَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةٗۚ فَلَوۡلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرۡقَةٖ مِّنۡهُمۡ طَآئِفَةٞ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ لَعَلَّهُمۡ يَحۡذَرُونَ﴾ [التوبة: ١٢٢]؛ «و شايسته نيست مؤمنان همگى [براى جهاد] كوچ كنند پس چرا از هر فرقهاى از آنان دستهاى كوچ نمىكنند تا [دستهاى بمانند و] در دين آگاهى پيدا كنند و قوم خود را وقتى بهسوی آنان بازگشتند بيم دهند باشد كه آنان [از كيفر الهى] بترسند»
﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾[النحل: ٤٣]؛ «پس (ای مردم) اگر نمیدانید از (آگاهانِ) به کتاب بپرسید.»
در آیهی اول خداوند حلوفصل مسائل امنیّتی جامعه را به اولیای امور و اهل استنباط، ارجاع میدهد، در آیهی دوم خداوند مؤمنان را به تخصّص در دین تشویق میکند و مؤمنان را از مشغول شدن به یک حوزه، نهی میکند و در آیهی سوم دستور میفرماید که مردم در مسائلی که آگاهی ندارند به اهل تخصّص (اهل الذکر) مراجعه کنند.
ازآنجاکه شورا در اسلام بسیار فراتر از حوزهی سیاست و حکومت است، لذا اسلام امر میکند که در هر زمینهای باید با متخصّص آن حوزه مشورت شود و عمومیکردن شورا در حوزهای که در تخصّص عموم وارد نمیشود، نوعی بیتخصّصی است.
اما در حوزهی حکومت و سیاست، اسلام به نظر و رأی همه مردم اعتبار میدهد و سازوکاری را برای آن تعریف کرده که اصطلاحاً «بیعت» نامیده میشود، بیعت درواقع مشروعیّت دادن مردم به حکومت است، که بدون آن حکومت مشروعیت پیدا نمیکند. گرچه در برهههایی از تاریخ اسلام، بیعت توسط بعضی حکّام مورد سوءاستفاده واقعشده و جنبهی صوری پیداکرده است ولی همواره بهعنوان ابزاری برای مشروعیت حاکم از آن استفاده شده است.
یکی از دلایل برخورد یزید با امام حسین –درور خدا بر او باد- که منجر به واقعهی کربلا شد، این بود که یزید مشروعیت خود را نهفقط در تعیین پدر، بلکه در بیعتی میدانست که تعدادی زیادی از مردم ازجمله امام حسین از آن سرباز زده بودند و او میخواست به هر قیمتی این بیعت را از آنها بگیرد.
در عصر حاضر چون امکان بیعت میلیونها انسان از دور و نزدیک با حاکم وجود ندارد، برای اعلام رضایت مردم از حاکم، بهجای بیعت فیزیکی، صندوق رأی را جایگزین کردهاند که آرای مردم در انتخابات، در حکم بیعت آنان با حاکم است.
٦) رأی شورا مُعلِّمه است یا مُلزِمه؟ آیا از شوری میتوان بهعنوان سیستمیبرای حکمرانی استفاده نمود؟ اگر شورا ملزم است پس چرا نمونههایی از اخذ تصمیم فردی خلفا در تاریخ گزارش شده است؟
دربارهی اينكه شورا معلمه (اعلامکننده) برای حاکم است یا ملزمه (الزامآور و اجباری)، در بین فقهاء اختلافنظر وجود دارد:
الف- گروهی از فقهاء بر این باورند که رأی شورا معلمه است، یعنی حاکم یا رئیس، با اهل شورا مشورت میکند، اما نتیجهی نهایی شورا برای او تنها جنبهی راهگشا و چراغ سبز دارد و او هیچ الزامیبرای عمل به نظر نهایی شورا ندارد، بلکه او نظری را اعمال میکند که خود به قناعت رسیده است.
دلیل این گروه آیهی ١٥٩ سورهی آلعمران است که میفرماید: ﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ﴾ «پس به (سبب) رحمت الهی است که تو با آنان نرمخو (و مهربان) شدی و اگر تندخو و سختدل بودی، قطعاً از اطراف تو پراکنده میشدند، پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کارها، با آنان مشورت کن و آنگاهکه تصمیم گرفتی بر الله توکل کن، زیرا که الله توکّلکنندگان را دوست میدارد.»[آلعمران: ١٥٩]
شاهد این گروه، آن قسمت از آیه است که میفرماید: ﴿فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ ﴾ «پس آنگاهکه تصمیم گرفتی بر الله توکل کن» این دسته از علماء از این قسمت آیه چنین فهمیدهاند که پیامبر و حاکمان پس از ایشان، مأمور به مشورت هستند ولی ملزم به اعمال نتیجهی مشورت نیستند، گویا از دیدگاه آنان، مشورت تنها برای استئناس و رعایت حال اطرافیان است.
ب- گروهی دیگر بر این باورند که شورا ملزمه است و حاکم نهتنها ملزم به مشورت کردن با اطرافیان خود است، بلکه ملزم است نظر نهایی جمع اهل شورا را اعمال کند.
واقعیت آن است که اگر شورا معلمه باشد اثر و محتوای خود را از دست خواهد داد و بهعنوان ابزار و بازیچهای در دست حاکم قرار خواهد گرفت که نظر اهل حلّوعقد را جویا شود و سپس آن را نادیده گیرد و نظر خود را اعمال کند. این پدیده میتواند موضوعیّت شوری را زیر سؤال برده و راه را برای دیکتاتوری حاکم فراهم نماید.
شاید بتوان چنین برداشتی از آیهی فوقالذکر کرد؛ همانگونه كه برخی از مفسّرين چنين برداشتی کردهاند؛ اما آیا این برداشت با روح شورا هماهنگی دارد؟
شیخ محمد غزالی در کتاب ارزشمند "مائة سؤال عن الإسلام" قول مفسّری را نقل میکند که قائل به معلمه بودن شوراست و در تعقیب نظر وی میگوید: «گمان میکنم چماق حاکم دیکتاتوری بالای سر این مفسر مضطرب بوده که برای دلخوشی او چنین گفته است»
امام ابن کثیر در تفسیر خود ذیل آیهی ﴿فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ﴾ روایت ابن مردويه از علي بن أبي طالب -رضیالله عنه- را نقل میکند که فرمود: از رسول الله -صلى الله عليه وسلم- در بارهی "عزم"سؤال شد؟ حضرت فرمود: «مُشَاوَرَةُ أَهْلِ الرَّأْيِ ثُمَّ اتِّبَاعُهُمْ» «عزم یعنی: رایزنی با اهل رأی و نظر و سپس پیروی از آنها»
امام جار الله زمخشری نیز میفرماید: «پس وقتی بعد از مشورت رأی خود را قطعی نمودی، پس در انجام کارت به بهترین وجه بر خدا توکّل کن، چون آن چیزی که برای تو بهتر است کسی جز خدا نمیداند، نه تو میدانی و نه با مشورت»
آنچه از آیه برداشت میشود این است که پیامبر با توجه به اینکه غیب نمیداند، حتی پس از مشورت نمیتواند صد درصد نتیجه را تضمین کند، لذا خداوند به او فرمان میدهد که برای رسیدن به بهترین نتیجه، با اصحابت مشورت کن، اما تصوّر نکن که با مشورت، کار تمام شده است، چراکه مشورت يک وسيله است و نتیجهی نهایی را خداوند تعیین میکند، لذا تو (ای پیامبر) پس از مشورت، تابع تصمیم شورا باش و نتیجهی نهایی را به خدا واگذار کن و بر او توکّل نما.
اگر به سيرهی عملی پيامبر هم نگاه كنيم همين امر را بهوضوح مشاهده میکنیم؛ برای مثال در جنگ بدر پیامبر –صلّیالله علیه و سلّم– رأی خود را مبنی بر اردو زدن در کنار اولین چاه از چاههای بدر، بهخاطر رأی حباب بن منذر انصاری کنار گذاشت؛ یا در جنگ اُحُد رأی خود را مبنی بر ماندن در مدینه، به خاطر رأی جوانان اکثریّت کنار نهاد و همچنین در جنگ خندق نظر خود را مبنی بر باجدهی به یهود، به خاطر نظر انصار مدینه کنار گذاشت.
در ادامهی سؤال فرموديد: آیا از شورا میتوان بهعنوان سیستمی برای حکمرانی استفاده نمود؟
جواب این است که بله، قطعاً میتوان از شورا بهعنوان سیستمی برای حکومتداری استفاده کرد، همانطور که قرنها مسلمانان نهفقط بهعنوان شیوهای برای حکومتداری، بلکه بهعنوان شیوهای برای زندگی از آن استفاده کردهاند.
نظام شورایی، نه نظامی صد درصد دموکراسی است و نه برخلاف تصور رایج، نظامی کاملاً تئوکراسی (خداسالاری) است؛ در نمودار زیر این سه نظام نمایش داده شده است:
توضیح اینکه: در نظام شورایی خدا به مردم حق داده تا حاکم خود را خود انتخاب کنند، لذا حاکم مشروعیّت خود را از مردم میگیرد نه از خدا؛ و مردم حق انتخاب حاکم را از خدا گرفتهاند.
در نظام دموکراسی حاکم مشروعیت خود را از مردم میگیرد و با این مشروعیت بر طبق خواستهی آنها بر خودشان حکومت میکند.
در نظام تئوکراسی یا خداسالاری، خداوند حاکم را تعیین میکند و حاکم تعیینشده از طرف خدا، بر مردم حکومت میکند، به عبارتی حاکم مشروعیت خود را از خدا میگیرد و با استفاده از این مشروعیت، بر رعیت حکومت میکند، رعیت هم هیچ حقی در انتخاب حاکم ندارد، چون او از طرف خدا تعیینشده است.
شاید گفته شود در کجای قرآن، خداوند چنین حقی را به مردم داده تا حاکم خود را انتخاب کنند؟
این حق در آیهی ٥٨ سورهی نساء آمده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا﴾[النساء: ٥٨]؛ «بیگمان الله به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبان آنها بازگردانید و هنگامیکه میان مردم داوری میکنید، به عدالت داوری کنید، در حقیقت، نیکو چیزی است که الله شمارا به آن اندرز میدهد، بیگمان الله شنوای بیناست.»
آیه ٥٨ سوره نساء شامل دو بخش است: بخش اول مخاطب آن تمام مؤمنان هستند و بخش دوم مخاطب آن حاکمان یا قضّاتاند. در بخش اول خداوند مؤمنان را فرمان میدهد تا امانتها را به اهلش بسپارند، از آنجاکه امانت واژهای عام است و همهی انواع امانتها را شامل میشود، در بخش دوم، به قرینهی لفظیِ ﴿وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ ﴾، فهمیده میشود که در اینجا منظور از امانت، امانت "حُکْم" و فرمانروایی است.
جان کلام اینکه؛ خداوند در بخش اول آیه، به مؤمنان دستور میدهد که امانت حکومت و رهبری را به اهلش بسپارند، (که مصداق آن در عصر ما، انتخاب اصلح توسّط مردم است) و در قسمت دوم آیه، به حاکمانی که توسط مردم -با رعایت شرط امانت- انتخاب شدهاند، دستور میدهد که در بین مردم به دادگری حکم کنند.
به عبارتی آیهی ٥٨ در صدد تعیین حقوق و وظایف حاکمان و محکومان در قبال همدیگر است؛ وظیفهی مردم انتخاب اصلح و وظیفهی حاکمان اقامهی عدل و داد در بین مردم است.
حال اگر این دو مهمّ محقّق شد، آیهی بعدی وظیفهی مردم را در قبال حاکمان تعیین میکند و میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا﴾[النساء: ٥٩]؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید الله را و اطاعت کنید پیامبر و صاحبان امرتان را و اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر بازگردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایماندارید، این بهتر و خوشفرجامتر است.»
مطابق این آیه، پس از محقّق شدن انتخاب اصلح توسط مردم و اقامهی عدل و داد توسط حاکم، مردم موظّفاند که از حاکم اطاعت کنند ولی مبنای اطاعت آنها از حاکم، اطاعت از خدا و رسول است، یعنی در جایی که حاکم برخلاف فرمان خدا و رسول به مردم فرمان دهد، مردم ملزم به اطاعت از او نیستند.
موردی هم که در ادامهی آیه به نحو آیندهاندیشانهای به آن اشارهشده، وقوع اختلاف بین حاکم و مردم است، که قرآن مرجع حلّوفصل خلاف و تنازع را، خدا و رسول معرفی میکند.
٧) ارتباط شورا با اجماع، خلافت، اولوا الأمر و اهل حلّوعقد چیست؟ ارتباط این مفهوم با تخصّص کدام است؟ وجوه افتراق و تشابه مفهوم شورا را با هریک از این مفاهیم توضیح دهید.
ارتباط شورا با اجماع: اجماع میتواند نتیجه و محصول شورا باشد؛ یعنی در یک جمع شورایی، همهی اعضا به اتّفاق آرا بر روی مسئلهای اجماع کنند.
ارتباط شورا با خلافت: شورا میتواند ابزاری برای خلافت باشد و آنچه ما اهل سنّت به آن اعتقاد داریم، این است که خلافت باید با ساز و کار شورایی تأسیس و اداره شود.
ارتباط شورا با اولوا الأمر: دربارهی اولوا الأمر نظریات زیادی وجود دارد ولی آنچه بنده از مجموع آیاتی که در آن واژهی اولو الأمر وارد شده استنباط کردهام این است که اولو الأمر (صاحبان امر) بهمعنای کسانی هستند که در امر خاصّی تخصّص دارند، لذا قرآن مسائل مهم را به آنها ارجاع میدهد.
مثلا اولو الأمر در مجال حکومت، سیاستمداران و دولتمردان هستند، اولو الأمر در زمینهی مال و اقتصاد، اهل تجارت و اقتصاد هستند، اولو الأمر در زمینهی مسائل دینی، علمای دین هستند، اولو الأمر در زمینهی نظامی، فرماندهان و نظامیان هستند، اولو الأمر در زمینهی شهرسازی و ساختمان، مهندسان و معماران هستند و... بنابراین اولوالأمری وجود ندارد که در همهی زمینهها تخصّص داشته باشد و محدود کردن واژهی اولو الأمر به یک صنف از اصناف جامعه، جفایی در حق این واژه است.
اما از جهت ارتباط این دو واژه با هم باید عرض کنم که اولو الأمر، اعضای تشکیل دهندهی شورا در آن زمینه هستند.
ارتباط شورا با اهل حلّوعقد: اصطلاح اهل حلّوعقد واژهای مستحدث است که در قرآن وارد نشده است و مترادف این کلمه در قرآن همان "اولو الأمر" است.
ارتباط شورا با تخصّص: شورا هم میتواند تخصّصی باشد و هم عمومی، لذا در مواردی که برای تصمیمگیری نیاز به تخصّص وجود دارد، ارتباط تنگاتنگی بین شورا و تخصّص وجود دارد.
٨) آیا میتوان بهجای شورا که امری قبیلگی و پیشامدرن است از دموکراسی و سایر سازوکارهای خرد جمعی و عقلانیت مدرن سخن گفت؟ آیا میتوان از نسخ و پایانپذیری شورا سخن گفت؟
ما در فقه قاعدهای داریم که میگوید: «العبرة للمقاصد والمعاني لا للألفاظ والمباني» یعنی آنچه اعتبار دارد مقصد و معنی است و نه لفظ و مبنی، در اینجا نیز چنین است، درست است که واژهی شورا امری قبیلگی و پیشامدرن است، اما آنچه مهم است ماهیّت و جوهر آن است که هیچگاه کهنه نمیشود. شاید شکل و نحوهی شورا به نسبت زمانها، مکانها و جوامع مختلف تغییر کند، اما درونمایهی آن همچنان باقی خواهد ماند و قابل نسخ و پایانپذیری نیست و انسانها در تمام زمانها و مکانها به آن نیازمند هستند.
٩) رأی شورای جماعتها و احزاب اسلامی مانند شورای مدیریّت مکتب قرآن، شورای مرکزی جماعت دعوت و اصلاح و... برای اعضای آن گروهها تا چه میزانی الزامآور است؟ آیا تبعیت از رأی شورای این احزاب، میتواند مصداقی از سمع و طاعهی شرعی و اطاعت از اولیالأمر مذکور در قرآن باشد؟
جماعتهای اسلامی در کشورهای مختلف اسلامی برای رسالت احیا و نشر اسلام در بین مسلمانان تأسیس شدهاند، لذا کسانی که در این جماعتها عضو شدهاند، شروط عضویت آن را هم پذیرفتهاند و یکی از شروط عضویّت، اذعان و تسلیم در مقابل تصمیمات شورایی و جمعی جماعت است و این امر یکی از نقاط قوّت این جماعتها و تشکّلها محسوب میشود؛ چون وجود جماعت، بدون اذعان به تصمیمات جمعی، معنایی ندارد.
١٠) چنین به نظر میرسد که امور مسلمانان بهصورت شورایی در میان آنان اداره میشود، پس اگر چنین است، تکلیف نامسلمانان و سایر گروههای نامسلمان بهعنوان یک شهروند در جامعه چه میشود؟ آیا آنان در صورت وجود امر شورایی سهمی در قدرت سیاسی و اداری جامعه خواهند داشت یا اهل ذمهای خواهند بود که فاقد پارهای از حقوق اساسیاند؟
همانطور که قبلاً هم عرض کردم، شورا و مسائل مطرح در آن، همگی از قوّت یکسانی برخوردار نیستند، برخی تخصّصی و برخی عمومیاند، در جایی که تخصّصی است میتوان از تخصّص هر کسی در آن زمینه استفاده کرد، در جایی هم که عمومی است همه در شورا رأی خود را اظهار میدارند.
گمان نمیکنم کسی از علماء مخالف این باشد که از تخصّص یک غیر مسلمان در زمینهی خاصّی در شورا استفاده شود، چرا که به فرمودهی رسول اکرم «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ، حَيْثُمَا وَجَدَهَا، فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا» «حكمت گمشدهی مؤمن است، هر جا آن را بیابد، او به آن سزاوارتر است.»
شاید مورد اختلاف و مخالفت مواردی باشد که قرار است در یک مورد دینی محض تصمیمگیری شود، که در آن صورت غیر مسلمان نهبهخاطر غیر مسلمان بودن، بلکه بخاطر غیر متخصّص بودن از شورا حذف میشود.
نظرات