با این که افکار اولیهی این مقاله از مدتی پیش در ذهنم وجود داشت اما من در انتشار آن درنگ کردم نه به خاطر نگرانی از افشای اعتقادم؛ بلکه به خاطر فضای عمومی جهان عرب که با نقد سازنده و طرح پرسشهای اساسی میانهای ندارد.
اسلامگرایان به موازات کم رنگ شدن موج تغییر در منطقه و سیطرهی دوبارهی نظامیان بر اریکهی قدرت، از جهات گوناگون با سیاستهای امنیتی شدید مواجهند. در چنین فضایی انسان از فهم این دعوت برای بازنگری و بازبینی بیم دارد گویی نوعی فرار از مسؤولیت و تعصبورزی است که بسیاری از جریانها به آن گرفتارند. بنابراین تأکید میکنیم که به دنبال این انتقاد، سازندگی و تحول قرار دارد نه تعصب نسبت به پدیدهای که ما هم جزئی از آن هستیم و نه تحقیر آن. به علاوه این انتقاد دلیلی بر پویایی این جریان فکری عریض و توانمندی آن در امر تغییر و توسعه است.
نخست باید توجه کنیم که در حوزهی سیاسی و رسانهای، اصطلاح اسلام سیاسی با وجود کم و کاستیهای آن در مقایسه با اصطلاحات و اسامی رایج بیشتر متداول است.
شاید مهمترین سؤالی که در این خصوص مطرح میشود این است که مقصود از اسلام سیاسی جدید چیست؟ خط فاصل بین جدید و قدیم در مسألهی اسلام سیاسی چیست؟ در این میراث از چه چیزی باید عبور کرد و چه چیزی باید حفظ شود؟
دوم در اینجا باید کلمهی «جدید» را از ارزشهای معیاری جدا کرد؛ سخن از اسلام سیاسی جدید ضرورتا به معنای آن نیست که هر چیز جدید و نوظهور پسندیده و هر چیز قدیم نکوهیده است. همچنین به معنای آن نیست که به بهانهی فضیلت گذشته و قدیم، از هر چیز جدید و از تغییر و تحول خودداری کنیم.
در جای جای جهان اسلام در چارچوب جریان طویل اسلام سیاسی اشتراکات فکری و سیاسی مهمی وجود دارد؛ اما این جریان هنوز نتوانسته است خود را به طور واضح و آشکار نشان دهد و همچنان عبارت است از عناصر پراکنده در اینجا و آنجا که نیازمند آن است روح و نظم در آن دمیده شود.
شاید افزونههای مهمی که شخصیتهای بزرگ از قدیم و جدید به آن افزودهاند تا حد زیادی به جمع میان تمرینهای عملی و مراقبتهای دقیق و باز میگردد یا به عبارتی تفکر عمیق در شرایط اجتماعی سیاسی؛ چنان که از قدیم ابن خلدون و ماکیاولی و اخیراً خیرالدین تونسی و جفرسون و واتسلاف هاول گفتهاند.
اسلامگرایان ترک و مراکشی و مالزیایی با گشودن درهای جدید به روی فعالیتهای مردمی و ادارهی امور حکومتی مسائل مهمی را به جریان اسلام سیاسی افزودهاند. اما همچنان ماهیت عملگرا بر این تجارب مسلط است و با فکر و نظر همراه نیست. شاید اسلامگرایان ترک تمایل دارند از هر چیز جدید و سودمندی با آغوش باز استقبال کنند اما در سطح فکر همچنان مصرف کننده و در بیشتر مواقع به ترجمه و نقل متکی هستند.
اردوغان و عبد الإله بنکیران و انور ابراهیم با وجود اختلاف در پیشینهها و تجارب، سیاستمداران و مردان ماهری هستند و بیش از آن که به تفکر و نوشتن علاقمند باشند حداکثر کارایی عملی را از خود نشان دادهاند. به همین خاطر کمتر متون پایهای برای خط مشی سیاسی آنان وجود دارد. شاید ترابی در سودان و غنوشی در تونس و تا حد زیادی اغلو در ترکیه و [...] با وجود اختلاف در موقعیت و پیشینه از این قاعدهی کلّی استثنا باشند.
جریان موسوم به اسلام سیاسی جدید به دو مرحله نیاز دارد: نخست فرو ریختن و رهایی از افکاری که سودمندی و کارایی آن ثابت نشده است؛ افکاری که مالک بن نبی از آن به عنوان «افکار مرده» نام میبرد. دوم انداختن طرحهای نو که بتواند به نیازهای مرحله و اوضاع جهان اسلام پاسخ دهد. در این مقاله به چیزهایی که باید مورد بازنگری یا تخریب قرار گیرد اکتفا میکنیم تا در مناسبتهای آتی ویژگیها و رویکردهای این نگاه جدید را که از آن دفاع میکنیم بیشتر تشریح کنیم.
ما باید از هالهی جادویی و عقیدتی که به مقولهی دولت اسلامی اضافه شده است دوری کنیم و از شکل فرمالیته و اداری و قانونی شریعت دست برداریم؛ زیرا حکومتی به نام اسلامی و غیر اسلامی وجود ندارد چیزی که وجود دارد جامعهی مسلمان است که به عنوان یک حقیقت عینی و مسلم در جوامع دارای اکثریت مسلمان دیده میشود.
جریان سنتی اسلام سیاسی با جماعت اخوان المسلمین، در دههی بیستم قرن گذشته تحت فشار موج سکولاریزاسیون و فروپاشی امپراطوری عثمانی قرار داشت. عثمانیان با وجود کاستیهای خود تکیهگاه اسلام سنی بودند. این امر زلزلهی بزرگی در بیداری و وجدان اسلامگرایان ایجاد کرد و نتایج مستقیم آن تشکیل مفهوم جماعت صفویه و طلائیه است که به بازسازی ساختار حکومت اسلامی مطلوب پرداخت.
رشید رضا نخستین کسی بود که در کتاب معروف خود با عنوان خلافت این نظریه را مطرح کرد. او فعالیتهای اصلاحی را در داخل خلافت عثمانی آغاز کرد و در نهایت پس از سرنگونی خلافت توسط آتاترک به تدوین ایدهی حزب اصلاح پرداخت؛ حزبی که پس از ناامیدی از کشمکشهای حکام عرب بر سر میراث ترکها سعی در بازسازی ساختار خلافت داشت.
سپس حسن البنا بنیانگذار اخوان المسلمین به صحنه آمد؛ او مجلهی اصلاحی المنار را از رشید رضا تحویل گرفت تا ایدهی جماعت اصلاح را بیش از پیش به جماعت اخوان المسلمین تزریق کند. جماعتی که به تعبیر او روحی در کالبد امت بود و در شرایط فقدان نظام رسمی و سیاسی اسلام برای حاضر و آیندهی آن معتمد واقعی محسوب میشد.
جماعت اخوان در اینجا بر اساس تصور امام بنا ساختار عقیدتی محکمی بود که بر اساس ولاء و طاعت در خوشی و ناخوشی شکل گرفته بود. با وجود آن که حرکت اسلامی در اصل به عنوان یک جریان باز مردمی بود و بیش از آن که یک جماعت بسته باشد به جریان فرهنگی عام نزدیک بود، اما فضای آکنده از درگیریهای سیاسی آن را به سمت استحکام داخلی بیشتر و تأکید زیاد بر تربیت سازمانی هرمی کشاند که به طور یکسان از جامعه و حکومت فاصله میگرفت. طبیعتا این انتقاد در حل مشکلات مسلمانان تأثیری نمیگذارد و از صدق و اخلاص آنان در دفاع از امت عربی و اسلامی و دفع خطرات خارجی در بسیاری از نقاط جهان اسلام و مخصوصا جهان عرب نمیکاهد. نقش مسلمانان در اصلاح اخلاق عمومی و تقویت روح کار منظم و سازمانیافته در بخشهای گسترده به ویژه در میان جوانان تحصیلکرده و روشنفکر نباید فراموش شود.
ایدهی حکومت اسلامی و مقولهی شریعت در گفتمان اسلامگرایان مدرن به ویژه امام بنا پدرخواندهی جماعت اخوان جایگاه محوری دارد. پس از او ابو الاعلی مودودی از شبه قارهی هند به میان آمد و در قانونی کردن معنای حکومت اسلامی و پایهگذاری مفاهیم حاکمیت و اصل شریعت و غیره بیشتر تلاش کرد. آنگاه نوبت به سید قطب رسید تا حکومت اسلامی را بیش از پیش در قالب عقیده و مقولههای حاکمیت و حکمرانی بگنجاند.
مشکل است بگوییم جریان اسلامی در این مرحله متوقف شد؛ چون نسل جدیدی از اسلامگرایان مانند راشد غنوشی، سلیم عوا، فهمی هویدی، منیر شفیق و عبد الوهاب افندی در این زمینه نقش جدی ایفا کردند اما آثار پایهای همچنان غالب بود.
همزمان با ناکامی حکومت استقلال (لیبی) و دور شدن از جامعه، شعار حکومت اسلامی در بسیاری از نقاط جهان اسلام احساسات جمعی را بر انگیخت؛ در دههی نود قرن گذشته جبههی نجات اسلامی الجزائر کارزار انتخاباتی خود را با شعار «حکومت، حکومت اسلامی» آغاز کرد و توانست تودهی بزرگی از مردم الجزائر را پیرامون این خواستهی حماسی با خود همراه کند. در مصر و پاکستان هم مشابه آن رخ داد.
جبههی النهضه تونسی و پیش از آن حرکت اسلامی ترکیه از زمان اربکان از این رویهی عام خارج شدند و از دههی هشتاد دست کم در سطح گفتمان راه جدایی در پیش گرفتند بدون آن که فاصلهی روشنی از جریان اسلامی سیاسی سنتی داشته باشد.
حقیقت آن است که ایدهی حکومت اسلامی یک مقولهی نوظهور است و در تفکری سیاسی قدیم که بیشتر بر مقولههایی چون بیعت و شروط زمامداری و حکومت غلبه استوار بود کمتر اثری از آن دیده میشود.
امروزه مسؤولیت تاریخی امت اسلامی برپایی حکومت اسلامی یا سکولار نیست؛ بلکه ایجاد حکومت بیطرف غیر مداخلهگر است که در عین حال به ارزشهای جامعه و فرهنگ عمومی احترام میگذارد؛ حکومت پیش از آن که به تعیین سیستم ارزشهای عمومی و انتخاب افراد مشغول شود باید سازماندهی امور کلان را مد نظر قرار دهد.
شریعت در تاریخ اسلام به صورت قانونی، مدون و کامل به گونهای که حقوقدانان مدرن فهمیدهاند ظهور خارجی نداشت؛ بیشتر به معنی یک سیستم ارزشی و معنوی عام بود که تشریع (قانونگزاری) به معنای عام هم جزء آن بود. به طوری که اخلاق از شریعت جدا نمیشد به مثابه گفتمان عمومی حاکم بر جامعه بود تا یک قانون حکومتی.
«وائل حلاق» تحلیلگر آمریکایی فلسطینی تبار در کتاب «حکومت ناممکن» تحلیل علمی در این خصوص ارائه میدهد؛ پیش از این هم در خصوص شریعت به زبان انگلیسی کار مهمی کرده است.
بنابراین میتوان گفت دو مقولهی حکومت اسلامی و شریعت نوظهور هستند و تا حدی ابهام و پیچیدگی دارند. اگر یکی از ما بپرسد حکومت اسلامی مطلوب چه نوع حکومتی است و نشانهها و ارکان آن کدامند شاید نتوانیم پاسخ روشنی و قاطعی بدهیم. چه بسا این توجّه افراطی به حکومت و ربط شریعت با نظام سیاسی یکی از مظاهر پنهان سکولاریسم باشد.
تجربهی عملی میگوید تحمیل اسلام از بالا و با ابزار حکومتی چنان که در [...] افغانستان رایج است یا تحمیل سکولاریسم به همان شیوه چنان که در ترکیهی مدرن رخ داد و تا حدی در زمان سوکارنو در اندونزی و در کشورهای کمونیستی آسیای میانه جریان داشت همه به بنبست رسیده است. اسلام توان روحی و اخلاقی شگرفی دارد و میتواند برای تصحیح مسیر جامعه و اخلاقی کردن آن بسیار نقش ایفا کند. همچنین در راستای پیشرفت و توسعه به تعبیر شیخ ثعالیبی با روح آزادیخواهی انگیزهی مهمّی به انسان میدهد. اما این اسلام یک قالب ایدئولوژیک مشخص یا نظریهی تکمیلی حکومتی نیست؛ به این معنا ما نیازمند آنیم که به طور یکسان از مقولههای موسوم به سکولاریزاسیون یا اسلامی کردن گذر کنیم.
با این پایههای عمومی میتوانیم از اسلام سیاسی جدیدی سخن بگوییم که در جذب دستاوردهای جریان اسلامی مدرن و نیز در گذر از موانع و مشکلات فکری و سیاسی تردید نمیکند. شاید سرنوشت الهی آن باشد که تونس برای تبلور چشماندازهای این جریان جدید و امیدبخش پیشقدم باشد.
نظرات