اشاره: دکتر محمود خردو(١٣٦١پارسیان هرمزگان) دارندهی دانشنامهی دكتری اصول دين و انديشهی اسلامی معاصر از دانشگاه بينالمللی اسلامی مالزی است. وی سالهای ٢٠١٣-٢٠١٤ استاد پارهوقت دانشگاه بينالمللی اسلامی مالزی بوده است. دکتر خردو از سال ١٣٩٤ تاکنون، استاديار رشتهی مطالعات اسلامی دانشکدهی تحصيلات تکميلی معهد عالی اهل سنّت جنوب ايران است. وی سردبيری مجلّهی «راشدين» را از سال ١٣٩٥ تاکنون عهدهدار است. وی علاوه بر فارسی به زبانهای عربی و انگلیسی مسلّط است. كتابهای چاپ شدهی وی عبارتنداز:
• تطوّر مفهوم الجهاد: دراسة فی الفکر الإسلامی المعاصر، ناشر: الشبکة العربية للأبحاث والنشر، بيروت، لبنان.
• لقاح مصنوعی در فقه اسلامی، ناشر: نشر احسان، تهران.
• اركان ايمان، (كتاب درسی درس عقيدهی اسلامی در سطح ٣ مکتبخانهها و دارالقرآنهای جنوب كشور)
اصلاحوب درباب رویکردها و عملکردهای جماعتهای اسلامی چند پرسش را با وی در میان نهاده است، پاسخهای مکتوب ایشان را با هم مرور میکنیم:
١- چه تعریفی از عمل/ دعوت/بیداری اسلامی دارید؟
بسم الله الرّحمن الرّحيم الحمد لله ربّ العالمين، والصّلاة والسّلام على سيّد المرسلين وعلى آله وسلّم أجمعين.
أمّا بعد؛
با تشكّر از دوستان دستاندرکار اصلاحوب؛
به نظر من تعریف این اصطلاحات و به خصوص بیداری اسلامی بستگی زیادی به این دارد که ما در نگاه به این اصطلاح چقدر عقب برویم. به یک اعتبار میتوان بیداری اسلامی را از دههی ٧٠ میلادی به این سو در نظر گرفت، در این صورت باید آن را مرحلهای پس از نهضت اسلامی (نیمهی دوّم قرن ١٨ تا نیمهی دوّم قرن ١٩)، احیای اسلامی (نیمهی دوّم قرن ١٩ تا نیمهی دوّم قرن ٢٠)، مرحلهی اسلام حرکی یا شکلگیری جنبش اسلامی (از نیمهی دوّم قرن ٢٠ تا دههی ٧٠) در نظر گرفت. با این توصیف، مرحلهی بیداری اسلامی علاوه بر ویژگیهایی که دارد، دارای مشترکاتی با مراحل پیشین هم هست.
٢- به نظر شما بیداری اسلامی در عصر جدید تحت تأثیر چه عواملی شکل گرفت؟
طبق آنچه در تعیین حدود و ثغور بیداری اسلامی گفتیم، میتوان گفت که عواملی چند در برآمدن آن مؤثّر بودهاند. از آن جملهاند:
یک؛ تراکم کارهای دعوی و تبلیغی مراحل پیشین و شکلگیری فضای معرفتی و آمادگی بستر دینی.
دو؛ شکست ایدئولوژیها و احزاب غیر دینی که در ادارهی حکومتهای پسا استعماری در بسیاری کشورها مخصوصاً کشورهای عرب منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا دست بالا را داشتند. غالب این حکومتها که با ایدئولوژی چپ یا ملّیگرایی افراطی اداره میشدند، در به سرانجام رساندن وعدههای توسعه، وحدت سرزمینی و سیاسی، و آزادسازی فلسطین به عنوان نماد همگرایی عموم مسلمانان ناکام ماندند. و حتّی قدس و تمامی اراضی فلسطین تاریخی را طیّ جنگهایی کوتاه به اسرائیل که نماد قدرت دینی یهود قلمداد میشد، واگذار کردند.
سه؛ انقلاب اسلامی در ایران و قدرت گرفتن نیروهای مذهبی و تحقّق وعدهی «اقامهی حکومت اسلامی» این پیروزی درخشان سبب ایجاد فضای امیدواری گسترده در دیگر سرزمینهای اسلامی شد. کما اینکه اسلام را در قالب یک نظام فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی نظاممند به صحنه آورد.
چهار؛ در ادامه، عوامل دست دوّمی مثل بروز جنگ افغانستان و تقابل بلوک شرق با بلوک غرب در این نقطه از بلاد اسلامی و بهرهگیری بلوک غرب از پتانسیل ضدّ کمونیستی (ضدّ الحاد و مادّیگری) موجود در گفتمان بیداری اسلامی را نیز میتوان از عوامل تسهیل کننده و نیرو بخش به روحیّهی اسلامخواهی عمومی و مجالیابی منطقهای و بینالمللی دُعات، مجلات و نشریهها، کتب، همایشها و کنفرانسها در این دو سطح برای تردّد و انتشار اشاره کرد.
بسیاری از حکومتها در این دوران بیداری اسلامی را در جهت مقابله با کمونیسم و تخلیهی انرژی نسلهای تحوّلخواه جامعه، پذیرا شدند.
٣- پارهای از نظریهپردازان اجتماعی و متخصصان جنبش اسلامی و مدرنیته بر آنند که بیداری اسلامی، عکسالعملی است به تقابل سنّت با مدرنیته و درنتیجهی برخورد این دو و در واکنش به آن شکل گرفته است؛ به عبارتی دیگر جماعت/دعوت/بیداری اسلامی پدیدهای مدرن است و سعی شده، تأصیل شرعی/نقلی شود، نظر شما چیست؟
گویا در این سؤال اصطلاح بیداری اسلامی به عنوان چتری برای همهی مراحل گفته شده در پاسخ به سؤال اوّل در نظر گرفته شده. اگر چنین باشد، باید اذعان کرد که نمیتوان شکلگیری ایدههای مرتبط با این اصطلاح را بیربط با برخورد جهان اسلام و جهان غرب در قرن ١٨ و ١٩ میلادی دانست.
بسیاری صاحبنظران شروع این دوران در کشورهای عربی را با حملهی ناپلئون به مصر و در ایران آغاز جنگهای ایران و روس دانستهاند. صد البتّه که در نتیجه این برخوردهای سخت و در پی آنها ارسال دانشجو به اروپا و بالاخص فرانسه، کالای مدرنیته وارد جوامع مسلمان شد و بسیاری از مختصّات گفتمان نهضت تا بیداری در اثر داد وستد با این کالا شکل گرفت.
لذا شاید بتوان گفت که حضور مدرنیته در این حوزه تأثیر داشته است. البتّه اگر بخواهیم دقیقتر شویم، شاید بهتر این باشد که بگوییم: اسلامگرایی (در معنای سیاسی-اجتماعیاش)، تشکیل احزاب و اموری از این قبیل که از دل بیداری بدر آمدهاند پدیدههایی مدرناند و کارکردشان هم در حوزههای زیستی مدرن است. به نظرم بهتر است این تفکیک انجام شود تا مشخّص شود خود بیداری رخدادی فرهنگی اجتماعی است که در طول زمان اتّفاق افتاده امّا رویکردها و راهکارهایی که در دوران بیداری ایجاد شدهاند در اغلب موارد، سرشتی مدرن دارند.
٤- نقش عقلانیت با همهی انواعش یا به زبانی متعارفتر حکمت نظری و عملی در کنشگران جماعتهای اسلامی را چگونه میبینید؟
غالب گروهها و به تبع آن افراد منتسب به آنها به اذعان خودشان سلفیاند. در اینجا سلفیت را به هر معنا که بگیریم فرقی نمیکند. بر این اساس، نقش عقلانیت نیز در گفتمان این گروهها همان نقشی است که ایدهی سلفیت بدان قائل است.
٥- در جدال میان عقل و نقل، حق را به کدامیک از آن دو میدهید و چه نسبتی میان آن دو برقرار است؟
اجازه میخواهم پاسخ به این سؤال را به فرصتی دیگر حوالت دهم.
٦- بدون شک اسلامگرایان همه مانند هم نمیاندیشند و خوانش یکسانی از متون قرآن و سنّت صحیح و نیز از واقعی که در آن قرار دارند، ندارند، شما چه تقسیمبندیای از نحلههای گوناگون جنبش اسلامی دارید؟ آیا تقسیمبندی سنتگرایان، بنیادگرایان و تجددگرایان را میپسندید؟ وجوه تشابه و افتراق آنها را در چه میدانید؟
این تقسیمبندی کمی سادهانگارانه و سطحی بهنظر میرسد. برخی صاحبنظران بر این باوراند که این نامگذاریها اساساً برای توصیف جریانات و نحلههایی بوده که در دیگر ادیان مثلاً مسیحیت پدید آمدهاند، لذا نمیتوانند نمایانگر وضع موجود در میان جنبشهای مسلمان باشند.
وجوه تشابه همهي گروههای حاضر در صحنهی بیداری عبارتند از اسلامخواهی و تلاش برای به صحنه آوردن آموزههای دینی به شکل حدّاکثری. همچنین زیست دینی مؤمنان گذشته که از آن به سیرهی سلف صالح تعبیر می-کنند نیز در میان همهی آنها مرجع مهمّی برای رهیافت است. این گروهها معمولا آنچه «فهم سلف» میخوانند را به عنوان سَنجِهای برای برداشتهایشان از نصوص اصلی دین قرار میدهند.
از جمله مهمترین وجوه افتراقشان هم میتوان به موضعشان در قبال نیروهای فعّال اجتماعی و در رأس آنها نوع کنشگریشان در باب سیاست و نحوهی تعامل با حکومتها اشاره کرد.
عمل معطوف به شراکت در قدرت سیاسی یا بهدستگیری کامل قدرت را میتوان از مهمترین وجوه این افتراق برشمرد. چرا که بعضی از این گروهها از صحنهی سیاست گریزاناند. حال آنکه بعضی دیگر مشتاقانه در پی طرحریزی برای ورود به سیاست از طریق بکارگیری بازوهای فعّال مدنی و فرهنگی خود هستند. و نیز هستند گروه-هایی که با حکومتهای موجود مشکلی ندارند و بلکه در مواردی با آنها همراه و همگام هم میشوند.
انعکاس این نوع موضعگیری سیاسی-اجتماعی را میتوان در آنچه خودشان «روش دعوت» میخوانند ملاحظه کرد. آنها که به تسخیر آرام و گام به گام قدرت معتقدند، در روش دعوی خود مدنی و خشونتپرهیزند و با نگاهی وسیع به سپهر عمومی، سعی بر همهجانبهنگری و استفاده از ابزار علمی و فرهنگی دارند. اینها معمولاً جهاد با قلم و لسان را بر جهاد با شمشیر و سِنان مقدّم میدانند.
از سوی دیگر، گروههایی که به روشهای انقلابی در تسخیر قدرت معتقدند، در روش دعوت نیز بسیار رادیکال عمل میکنند و سعی در ایجاد تغییرات آنی و خشونتبار دارند. و به همین منوال، گروههای همراه با قدرت مستقر نیز، محافظهکارانه عمل میکنند و برای روش دعوت خود دست به دامان انبوه اقوال و افعال فقهی انباشته در کتب میشوند تا لزوم اطاعت از ولات امور را توجیه کنند.
٧- گفته میشود اسلامگرایان، بهمحض برخورد با مشکلی در جامعه و یا زندگی شخصی خویش، قبل از استفاده از عقل و هوش خود، فوراً به گذشته و تاریخ اسلام مراجعه میکنند تا ببینند مسلمانان صدر اسلام و سدههای گذشته، در این خصوص، چگونه اندیشیده و چه راهحلی تدارک دیدهاند. در پاسخ به این مسئله، نظر شما چیست؟
این پدیده در میان اسلامگرایان همهگیر است زیرا اسلامگرایی در خلأ شکل نگرفته، بلکه در صحنهی کنش سیاسی و در تقابل با دیگر نیروهای سیاسی حاضر در صحنه بالیده است. از اینجاست که «مرجعیت اسلامی» برای اسلام-گرایان همچنون مرجعیت لیبرال، سوسیالیستی، ناسیونالیستی و... برای دیگر نیروهاست.
حال، از آنجا که نیروهای اسلامگرا اساساً در درون همگی سلفی (مرجع دانستن گذشته) هستند، این «مرجعیت اسلامی» را به معنی بازگشت به فهم و سیره سلف و توشه گرفتن از آن در طیّ طریق میدانند.
این ایده را شاید مرحوم مودودی رحمه الله بهتر از هر کس دیگری پرورانده باشد. مودودی در نقد آنچه تمدّن غرب میخواند تا به آنجا پیش میرود که راه نجات را در تخریب این سازهی نامیمون و بنای منارهی بلند تمدّن اسلامی بر خرابههای آن میداند. استناد او در اینجا به یک خوانش انقلابی از سیرت رسول الله صلّی الله علیه وسلّم و عملکرد مسلمانان صدر اوّل است.
این موج که در کوران انقلاب ما نیز از آن به «بازگشت به خویشتن» تعبیر شد، اساس بسیاری رویکردهای اسلام-گرایان است.
٨- گویا اسلامگرایان دچار نوعی قدسیتبخشی به زمان گذشته و قرون طلایی هستند و فهم مسلمانان سه قرن اولیه از متون دینی را صائبتر میدانند. آیا به حیث زمانی و تجارب و معارف و واقع معیشتی میتوان فهم کسانی که افق معرفتی و معناییشان با ما تفاوت بسیار دارد را معیار فهم صحیح از دین دانست؟
نقش برخی روایات را در اینباره نمیتوان نادیده گرفت. مهمترین آنها روایت «خیر القرون» است که بر افضلیت قرون سهگانهی ابتدایی اسلام دلالت دارد. جدا از همهی بحثهایی که ممکن است پیرامون این روایت پدید آید، آنچه مهمّ مینماید این است که امروزه بعضی از گروهها خروج از فهم سلف و احداث قول جدید -در مقابل اقوال آنان که سلف میخوانندشان- را بدعت میدانند.
البتّه این امر، به کلّی خطاست. در این جا دو چیز را باید از در نظر گرفت: یکی عنایت و اهتمام به آثار و آراء و تألیفات پیشینیان به عنوان گنجینهی معرفتی که حول نصوص اصلی دین شکل گرفتهاند و خوانش انتقادی و سود بردن از تجربه و نگاه علما و اندیشمندان امّت در طول تاریخ که امری پسندیده، لازم و ضروری است. و دوّم رعایت مرز بین نص دینی لازم الاتباع و فهم بشری جایز الخطا.
اشکالی که امروزه از قبل رهیافت برخی گروهها ایجاد شده مساوی قرار دادن فهم بشری مقیّد به زمان و مکان با نص دینی فرا زمانی و فرا مکانی است.
٩- اسلامگرایان و اعضای جماعتهای دینی تا چه حد، در زمان «حال» میزیند و چه نوع تعاملی با علوم طبیعی تجربی و انسانی و نیز جامعه و محیط پیرامون خود دارند؟
در پاسخ به این پرسش، نمیتوان همهی گروهها را به یکسان ارزیابی کرد. برخی جماعات و گروهها آغوششان برای دریافت جدید باز است، ولی برخی دیگر با اصرار از هرگونه تغییر یا نزدیکی به مسایل جدید گریزاناند. و در میانهی اینها نیز گروههایی گاه به این سو و گاه به آن سو میغلتند.
البتّه، عقل هویّتاندیش حاکم بر همهی این جماعتها و گروهها را نیز نباید نادیده گرفت. اسلامگرایان علیالعموم بنا با دلایل تاریخی و معرفتیشناختی، بهشدّت هویتاندیشند و از این روزنه به پیرامون، نظر دارند.
١٠- گفته میشود جماعتهای اسلامی بیشاز آنکه در فکر دفاع از حقوق مردم و اصلاح و توسعهی جامعهی خود باشند، به فکر دفاع از اسلام و تاریخ اسلام هستند. آیا اسلام و تاریخ اسلام نیازمند دفاع مؤمنان هستند، اگر هستند چگونه؟ راه خدا، یاری دادن خدا و جهاد در زمانهی ما چه معنایی دارند؟
البتّه همهی اسلامگرایان اینگونه نیستند و این رویکرد هم در صورت وجود، دلایل عدیدهای دارد. امّا در پاسخ به شقّ دوّم: باید اسلام و تاریخ اسلام را حدّاقل در مقولهی نیازمندی به دفاع، تفکیک کنیم.
از نظر من اسلام به دفاع نیاز ندارد. اسلام نیازمند فهم صحیح و عمل بر مبنای این فهم است. آنجا که سخن از حفظ و صیانت است خداوند فرموده: «إنا نحن نزلنا الذکر وإنا له لحافظون». یعنی خود حفظ و صیانت اسلام و قرآن را ضمانت کرده و تا آنجا که به باورمندان مربوط میشود، خداوند «اقامهی دین و عدم تفرّق در آن» را خواستار شده-است: «أن أقیموا الدین ولا تتفرقوا فیه». یعنی عمل به آموزهها و نه تلاش برای دفاع از آنها به شیوهای که بعضی مسلمانان گمان کردهاند.
در راستای اقامهی دین نیز مسألهی مهمّی که از مسلمانان خواسته شده، «دعوت» است. از اینجاست که سبیل الله، نصرت دادن خدا و جهاد هر سه مقولاتی در دایرهی دعوت هستند. این مباحث به طور مفصّل در کتاب «تطوّر مفهوم الجهاد: دراسة في الفکر الإسلامي المعاصر» از این قلم، شرح داده شده است و علاقهمندان میتوانند به این کتاب رجوع کنند.
١١- موضع اسلامگرایان نسبت به مفاهیم جدید ناشی از مدرنیته مانند آزادی، عدالت، دموکراسی، حقوق بشر، خشونتپرهیزی و دگرپذیری چگونه است؟
به گمانم همهی اسلامگرایان در برابر این مقولات یکسان نمیاندیشند یا دستکم یکسان عمل نمیکنند. این مسأله نیز به عواملی که در پاسخ به سوالات قبل بخصوص سؤال شش عرض کردم برمیگردد.
١٢- به عنوان یکی از اعضای جماعت دعوت و اصلاح در آستانهی پنجمین کنگرەی جماعت برای برونرفت از مشکلات و موانعی که ذکر کردید، چه رویکردها و راهکارهایی را پیشنهاد میکنید؟
از دید من جماعت دعوت و اصلاح از بسیاری عیوب یا انتقاداتی که در سؤالات فوق نهفته است برکنار است. به گمان من مشکلات جماعت دعوت و اصلاح، معرفتشناسانه و در حوزهی دانش و فهم دین نیست. آنچه نیاز به بازاندیشی و ای بسا ترمیم دارد ساختار سازمانی است. هدفگذاریها، اولویّتبندیها و شیوههای عمل نیاز به بازبینی دارند.
همچنین چه بسا یکی از مهمترین نواقص ما در همساننگری اعضا و هواداران در ردههای مختلف نسبت به ایدهها، افکار و روشها باشد. والله أعلم بالصّواب
نظرات
بدوننام
26 خرداد 1398 - 09:34با سلام خدمت دکتر خردوی گرامی ورود خوبی جهت نگاه تحلیلی و انتقادی به عملکرد جماعت است. اما گمان میکنم پاسخها از عمق چندانی برخوردار نیستند و اندکی محافظهکارانه هستند. دکتر تقسیمبندی ثلاثی جنبشهای اسلامی را سطحی قلمداد کردەاند ولی خود تقسیمبندی جدیدی ارائه نکردەاند! نکتەی آخر اینکه مشکلات جماعت را ناشی از عدم انسجام سازمانی دانستەاند، درحالیکه مشکلات معرفتشناختی فراوانی در درک و فهم اعضا از قرآن و سنت در میان اعضا مشهود است. عضویی از جماعت تابع قشری و طابق النعل بالنعل سنت(=در مقابل تجدد) است و فهم سلف صالح را بهترین فهم میداند وانگهی از همین جماعت هم طیفی هستند که اساسا فهم گذشتگان و اجتهاد آنان را به رغم صالح بودنشان از لحاظ انتولوژیک و هرمنوتیک برنمیتابند و تأسی از آنان را فعلی عقلایی نمیدانند. دو طرف همدیگر را متهم میکنند که فهم صحیحی از دین ندارند! حال با این دو سر محور چگونه میتوان مدعی شد که مشکلات معرفتی وجود ندارد؟