اشاره: «استاد مصطفی اربابی» متولّد نیمه‌ی مهرماه ١٣٢٩ در تربت جام از توابع استان خراسان رضوی است. وی دارنده‌ی گواهینامه‌ی سطح دو معادل دانشکده‌ی الهیات و معارف اسلامی تهران و بازنشسته‌ی تعاون روستایی است. وی دارای چندین ترجمه و تألیف کتاب در موضوعات دعوت، اجتماعی و دینی است. استاد اربابی از سال ١٣٦٤ به عضویت جماعت دعوت و اصلاح درآمده  و هم‌اکنون عضو شورای مرکزی و قائم مقام دبیرکل این تشکّل مدنی سراسری اهل سنّت ایران است. پاسخ‌های ایشان به اصلاحوب را درباب بیداری اسلامی با همدیگر مرور می‌کنیم:

 

- به‌عنوان نخستین پرسش چه تعریفی از عمل/ دعوت/ بیداری اسلامی دارید؟

بیداری اسلامی نهضتی است که در پی دو جنگ جهانی، بلاد مسلمانان به تصرف استعمارگران درآمد و ملت‌های مسلمان برای آزادی سرزمین‌هایشان و تقابل با فرهنگ بیگانه و جلوگیری از غرب زدگی بپا خاستند و برای حفظ هویت مسلمانی مبارزات سیاسی، فرهنگی و... را آغاز نمودند. در این راستا نخست بیدارگران در قالب خطابه و مقالات و نوشتارها از اسلام به دفاع پرداختند و بدیهی است که اصطکاک‌هایی هم بروز نمود که هنوز استمرار دارد، از آنجایی که به مرور زمان نسل‌های بعدی در معرض تبلیغات و فرهنگ بیگانه قرار داشتند، بیدارگران اسلامی وارد میدان شدند. شکی نیست که مسلمانان پیش از جنگ جهانی اول و دوم و حتی در همان قرون نخستین اسلام، مورد هجمه‌ی فکری و فلسفی و کلامی نیز واقع شدند و می توان گفت علم کلام نتیجه‌ی رویارویی فرهنگ وحی با نظریات فلسفی بود و در این راستا گروه‌هایی در میان مسلمانان تحت تأثیر اندیشه‌های یونانی و غربی واقع شدند، امثال: شعوبیه و معتزله که به همان شیوه‌ی غربی نظریاتی را مطرح می کردند.

به باور بسیاری از صاحبنظران حرکت بیداری اسلامی در دوران اخیر، به دو قرن پیش برمی‌گردد، در این مدت فراز و نشیب‌هایی هم داشته، نخست این دعوت در محدوده‌ی جغرافیایی خاصی محدود بود، از جمله در مصر و شام و هند و ترکیه اما بعد‌ها گسترش یافت و در سراسر جهان پدیدار گشته است. در حقیقت بیداری اسلامی‌پایداری و ایستادگی در برابر جهان مشمولی و تسلّط‌طلبی ایدئولوژی تمدن جدید است.

پس از مختصر این نکته را یادآوری می‌کنم که اسلام دینی است که اگر در جایی دچار عقب نشینی گردد، از جایی دیگر سربر می‌آورد، این سخن علامه محمد قطب (رحمه الله) است که در پاسخ به نظریه علامه ابن خلدون (رحمه الله) در مورد انقراض تمدن‌ها و... به صورت جهان مشمول ابراز فرمودند.

ماندگاری اسلام و قرآن، در سخنان پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلّم) مورد تاکید قرار گرفته است:

الف:(- خداوند در راس هر صد سال برای این است امت کسی را می‌فرستد که دین شان را برای آنان تجدید نماید.-) سلسلة الاحادیث الصحیحة / آلبانی به نقل از ابی داود.

ب:(- ایمان در درون بعضی از شما فرسوده می‌شود، چنان که جامه‌یتان فرسوده می‌گردد. پس از خدا بخواهید که ایمان را در دل‌هایتان نوسازی بفرماید.-) طبرانی و حاکم از طریق راویان موثق.

ج:(- ایمانتان را نوسازی کنید، گفته شد یا رسول الله چگونه ایمان خویش را نوکنیم؟ فرمود: بسیار سخن (لا اله الا الله) را تکرار کنید.-) مسند امام احمد 2/359

د:(- روزگار را دشنام ندهید که خدا فرموده است: من هستم آفریدگار روزگار، روزها و شب‌ها از آن من است، که آنها را سپری می‌کنم و از نو تجدید می‌نمایم و پادشاهی را پس از پادشاهی می‌آورم.-)

هـ:(- خدای متعال در راس هر صدسال کسی را جایگزین می‌کند که به مردمان دین شان را آموزش می‌دهد.-) بزّار.

(مفهوم تجدید)

(- زنده کردن آنچه مندرس شده آن هم در خصوص پیام‌های کتاب و سنّت و مقتضیات این دو.) عون المعبود، شرح سنن ابی داود. شمس الحق آبادی ١١/٣٨٦

یادآوری: این نکته را فراموش نمی‌کنیم که ادیان گذشته غیر از اسلام، منابعشان دچار تغییر و تبدیل شده‌اند، امّا خداوند اراده فرموده است: دین اسلام دچار چنان سرنوشتی نشود، پس کسانی را برمی‌انگیزد، تا دین اورا دوباره نوسازی کنند و از نو پرچم این دین برافراشته گردد و این مهم به عهده‌ی بیداری اسلامی هم اکنون قرار گرفته است:

ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز    کاشانه ما رفت بتاراج غمان خیز

از ناله مرغ چمن از بانگ اذان خیز      از گرمی هنگامه آتش نفسان خیز

از خواب گران خواب گران خواب گران خیز

(اقبال لاهوری)

نتیجه: بیداری اسلامی همان عمل و دعوت به بیدار شدن از خواب گرانی است که امت را دچار واماندگی نموده و رابطه اش را با جهان بالا ضعیف ساخته و از علم و دانش لازم محروم گردیده و گرفتار تقلید کورکورانه از کسانی شده است که به کرامت معنوی و روحی انسان باور ندارند به طوری که روزی نظریه‌ای بنام نظریه‌ی علمی! را مطرح می‌کنند با عنوان تکامل انسان از میمون و تا به این روز آن را توسعه می‌دهند، امّا سرانجام زیست‌شناسان به این نتیجه می‌رسند که یک نظریه بوده و بس و اعتبار علمی ‌ندارد.

 

- به نظر شما بیداری اسلامی در عصر جدید تحت تأثیر چه عواملی شکل گرفت؟

تأثیر و تأثر یک قاعده‌ی علمی در جهان است و در همه‌ی ابعاد زندگی بشر بروز می‌کند. جنبش بیداری هم از این قاعده مستثنی نبوده است زیرا شرایط اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... در همه جا یکسان نبوده است، از این روی خاستگاه بیداری گوناگون و متنوع است و این امری طبیعی است. به نظرم قضایای قوم‌گرایی و ناسیونالیسم و زبان و عرف و عادات و پیشینه‌ی ملی و دینی، در عصر جدید از جمله عوامل تأثیرگذار بر بیداری اسلامی معاصر بوده است. از این روی مشاهده می‌کنیم: شخصیت‌های بیداری اسلامی معاصر در مواردی دیدگاه‌هایی متفاوت از همدیگر به روز می‌دهند، این هم امری طبیعی است زیرا شرایط در هرجایی متفاوت است، به عنوان مثال: بعضی از دعوتگران به دموکرسی باور دارند و بعضی دیگر تحت تأثیر سکولاریسم قرار می‌گیرند و... بدیهی است دموکرسی که آوازه‌ی آن گوش فلک را کر کرده است، توانسته است بر بسیاری از دعوتگران تأثیرگذار باشد، زیرا نوعی مشارکت مردم را در سرنوشت شان رقم زده است، در این راستا اسلام نیز معتقد به کرامت و عزت آسمانی انسان است، بنابراین احترام به رأی و نظر مردم شیوه‌ی پیامبران خداست که در اینجا به عنوان مثال یادآوری می‌گردد:

پیامبر (صلی الله علیه وسلم) در قضیه‌ی جنگ بدر چندین بار از مسلمانان نظرخواهی فرمودند، زیرا جنگ بدر در پی آن اتفاق افتاد که مسلمانان برای جبران اموال مهاجرین که توسط مشرکین در مکه مصادره شده بود، رأی دادند که: کاروان قریش که از بدر می‌گذرد مصادره گردد، پس پیامبر (صلی الله علیه وسلّم) رأیشان را پذیرفت و تصمیم به مصادره‌ی کاروان تجاری قریش گرفت، امّا خبر رسید که قریش سپاهی بزرگ را ترتیب داده که جمعی از سران قریش در آن حضور دارند. پیامبر (صلی الله علیه وسلّم) دوباره با اصحاب به مشورت پرداختند و رأی اصحاب این بود که به راه خود ادامه دهند و ایشان رأی شان را پذیرفت، امّا برای سوّمین بار از آنان نظر خواست که محل استقرار کجا باشد؟ مردم رأی دادند: در محلی که آب باشد یعنی چاه‌های بدر جنگ اتفاق افتاد مسلمانان پیروز شدند و تعدادی اسیر گرفتند، پیامبر (صلی الله علیه وسلّم) در این مورد نیز نظرخواهی کردند و رأی شان را پذیرفتند و در مقابل وزیر اسیران را آزاد کردند.

اگر در نظرخواهی پیامبر از مردم در قضیه‌ی بدر دقت کنیم مشاهده می‌کنیم که ایشان به رأی و نظر مردم توجه خاصی داشتند که چندین بار سپاه را متوقف کردند و نظر مردم را مورد عنایت قرار دادند و... 

این رفتارهای پیامبر نشان می‌دهد که تصمیمات مهم می‌باید با رأی و نظر مردم باشد که دموکرسی خواهان آن است، از این روی در بیداری اسلامی معاصر، دموکرسی مورد توجه قرار گرفته و بسیاری از داعیان بیداری آن را پذیرفته‌اند... سخنی حکمت آمیز نقل شده است که ( حکمت گم شده‌ی مؤمن است، هرجا یافت شود، مؤمن بدان سزاوارتر است.)

بدین‌سان تأثیر پذیری از امور حکیمانه شیوه‌ای حکیمانه است... و قرآن کریم نیز توضیح می‌دهد که: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ. (آل عمران: ١٥٩)؛ پس به برکت رحمت الاهی با آنان نرمخو و پرمهر شدی، اگر تندخو و سختدل بودی به طور قطعی از پیرامونت پراکنده می‌شدند، پس از آنان در گذر و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن زیرا خداوند اهل توکل را دوست می‌دارد.

نتیجه:

اگر بیداری اسلامی معاصر تحت تأثیر دموکرسی و امثال آن در اموری که مشترک هستند قرار گرفته باشد چه مانعی دارد؟ بدیهی است که در ارج نهادن به انسانیت و مردم در کتاب خدا و سنّت رسول الله (ص) آیات و احادیث فراوانی وجود دارد که شیوه‌ی مبارک پیامبران آن را تأیید می‌کند.

آری هرسخن علمی و هر کار حکیمانه از جانب هرکس و هر گروهی باشد مورد تأیید اسلام است و بیداری اسلامی خود را سزاوارتر از هر کسی بدان می‌داند.

 

٣- پاره‌ای از نظریه پردازان اجتماعی و متخصصان جنبش اسلامی و مدرنیته بر آنند که بیداری اسلامی‌، عکس العملی است به تقابل سنّت با مدرنیته و در نتیجه‌ی برخورد این دو و در واکنش به آن شکل گرفته است، به عبارتی دیگر جماعت/ دعوت/ بیداری اسلامی پدیده‌ای مدرن است و سعی شده، تأصیل شرعی- نقلی شود، نظر شما چیست؟

با من با این نظریه: (عکس‌العمل) در این مورد زیاد موافق نیستم، زیرا بحث مدرنیته و سنّت، جدا از موضوع بیداری اسلامی است. همان طوری که مستحضر هستند: پس از پیامبر (صلی الله علیه وسلّم) مسلمانان برای حفظ این دین در هر فرصتی کارهایی را انجام داده‌اند و در گسترش آن از هیچ کوششی دریغ نکرده‌اند و نهضت‌های بیداری در طول تاریخ جایگاه خاصی داشته است: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ» (آل عمران:١١٠)

شما (مسلمانان حقیقی) نیکوترین امّتی هستید که پدیدار گشته اید (برای اصلاح بشر که مردم را) به نیکوکاری امر می‌کنید و از بدکاری باز می‌دارید و ایمان به خدا دارید.

به طور بنیادین، دعوت به بیداری اسلامی برای هر مسلمانی جنبه‌ی وجوب دارد و برعهده‌ی هر مسلمانی این مسؤولیت قرار داده شده است، پیش از پیدایش مدرنیته، همه‌ی پیامبران و مصلحان کارشان بیدارکردن مردمان از خواب غفلت بوده است و پس از پیامبر خاتم (صلی الله علیه وسلّم) نیز مسلمانان رسانیدن این پیام را به جهانیان از وظایف و مسؤولیت‌های بزرگ خود می‌دانسته‌اند، امّا در قرون اخیر این استعمار بوده است که برای تصرّف منابع طبیعی به جنگ نظامی و سیاسی و فکری روی آورده است و البته که آنها نظریه پردازانی را به کار گرفته‌اند، که در رأس شان خاورشناسان بوده‌اند و سپس بحث مدرنیته مطرح گردیده است، پس ریشه‌ی بیداری اسلامی حتّی به قبل از اسلام می‌رسد که هرکدام از پیامبران برای آزادی افکار از خرافات و امور ناروا به پا خاستند و در سایه‌ی تعلیماتشان کسانی را تربیت نموده‌اند که این مسؤولیت را به انجام برسانند، پس بیداری اسلامی در اصل پدیده‌ای نیست که ریشه در مدرنیته و امثال آن داشته باشد، اگر چه با سنّت‌هایی که مبنای علمی نداشته به مبارزه برخاسته است و آری شاید یکی از تفاوت‌های بیداری اسلامی با مدرنیته این باشد که مدرنیته در مورد جایگاه انسان نتوانسته است همچون بیداری اسلامی به جنبه‌ی روحی انسان عنایت داشته باشد. امام حسن البناء (رحمه الله ) در ضمن بیان جنبه‌ی مادی انسان، جنبه‌ی روحی انسان را چنین توضیح داده است:

سپس نوبت تکوین روحی انسان فرا می‌رسد: فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ ‎﴿الحجر: ٢٩﴾‏؛ چون اورا به خلقت کامل بیاراستم، از روح خود به او دمیدم. 

اینجاست که آشکار می‌گردد، که انسان از یک عنصر آفریده نشده است «فقط ماده نیست» و فقط از گل تشکیل نشده است. ولی انسان از گلی است که در آن روح خدای متعال دمیده شده است. پیش از آن مشتی گل نبوده است. پس ای برادر شما این کالبد گلی یا گوشتی نیستید، بلکه پدیده‌ای از روح خدا هستید. بدین ترتیب شما به جهان بالا تعلق دارید، زیرا انسانیت شما تحقق نیافته است، مگر پس از آن که خداوند از روح خود بر شما دمیده است، امّا حقیقت روح عنصری ربّانی است و باید بدانید که آنچه مربوط به خدای متعال می‌شود، برتر از اندیشه‌ی انسان است و عقل آدمی بدانجا نمی‌رسد و بعید است که انسان بتواند به استنتاج در آن بپردازد. حقیقت روح و ماهیت و چگونگی آن و اسرار نهفته در آن از مسؤولیت شما نیست.

مشاهده می‌کنید که خدای متعال، شما را برتر از فرشتگان قرار داده است، زیرا به آنان امر فرموده تا در برابر آدم (انسان) به سجده بیفتند، آن هم از دمیدن روح در انسان.

تجلّی الاهی بر فرشتگان فقط از یک جنبه است و آن جنبه‌ی (فرمانبرداری) طاعت است. امّا تجلّی خدا بر تو ای انسان برتر است از تجلی برفرشتگان و آن تجلّی ( اختیار) است.(حدیث الثلاثاء، مکتبة القرآن ص ٢٣)

 

- نقش عقلانیت با همه‌ی انواعش یا به زبانی متعارفتر حکمت نظری و عملی در کنشگران جماعت‌های اسلامی را چگونه می‌بینید؟

حکمت چنان که از عنوانش معلوم است، ابزار دعوتگر مسلمان است، زیرا خدای متعال به صورت واضح و روشن فرموده است: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ‎﴿النحل: ١٢٥﴾‏

ابن عاشور فرموده است: حکمت همان شناخت و معرفت حکمت است: یعنی روشی که خالی از خطا باشد. پس عنوان حکمت و حکیمانه اطلاق نمی‌گردد، مگر با معرفت خالص از شوائب اشتباه و این که در تعلیم و تهذیب مردمان هیچ چیزی از جهل وجود نداشته باشد، از این روی حکمت را چنین تعریف کرده‌اند: «معرفت حقایق اشیاء چنان که می‌باید، آن هم در حد توان بشری به طوری که بر صاحب حکمت هیچ شبهه‌ای وجود نداشته باشد و در علل و اسباب دچار اشتباه نشود، حکمت اسم جامعی است به هر سخن یا علمی که در اصلاح حال مردمان و اعتقاداتشان مراعات گردد و اصلاحشان به صورت مستمر انجام گیرد و در این امر تغییری داده نشود.»

از واژگان «حکمت» تعبیرهای گوناگونی شده است:

١-اتقان امور: ابن منظور می‌گوید: به کسی که ظرافت‌های صناعات را نیک انجام می‌دهد و آن را محکم می‌سازد، «حکیم» گفته می‌شود.

٢-هرچیزی را در جای آن قرار دادن.

٣-به گفتار درست و عمل صحیح و استوار، علم و عمل، سخن صحیح «حکمت» گفته می‌شود.

٤-ابن منظور گفته است: حکمت بخشی از علم است و شخص حکیم، عالم است.

٥-ابن مسعود (رضی الله عنه) گفته است: حکمت قرآن است و کافی است که قرآن حکمت باشد، زیرا امت پس از جهل اهل حکمت شده‌اند، قرآن رابط انسان به علمی است که انسان را به قرب خدا می‌رساند و حکمت وسیله‌ای به رسیدن و نایل شدن به رحمت خدا، از این روی خداوند فرموده است: «وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا»؛ به هرکس حکمت ارزانی شود، از خیر بسیاری بهره‌مند شده است.

یکی از مشکلات کنشگران دعوت اسلامی این است که به اندازه‌ی کافی از صفات «حکیمانه» بهره‌مند نیستند. آری انسان‌های حکیم در بیداری اسلامی بسیار بوده‌اند، امّا به مرور زمان، این عطیّه‌ی الاهی از میان داعیان رخت بربسته و به حداقل رسیده است. یک مثال در مورد کشور همسایه مان افغانستان ذکر می‌کنم: پس از اشغال افغانستان توسط شوروی حرکت بیداری اسلامی در قالب: جمعیت اسلامی افغانستان و حزب اسلامی افغانستان و اتحاد اسلامی افغانستان معروف به (اخوانی‌ها) وارد میدان مبارزه شدند و از جانب نهضت بیداری اسلامی و مسلمانان مورد حمایت قرار گرفتند، حکومت دست نشانده‌ی شوروی سقوط کرد و کابل به تصرف مبارزان افغان درآمد. اما چون حکمت لازم وجود نداشت، این سه گروه که منسوب به بیداری اسلامی بودند بر روی همدیگر سلاح برگرفتند و دیری نپایید که از هم پاشیدند و چهره‌ی بیداری اسلامی در افغانستان را زشت جلوه دادند و اعتماد مردم به آن به طور کلی از میان رفت و بوی خوش و عطر آگین دعوت اسلامی از میان برداشته شد و طبل رسوایی به صدا درآمد و.... 

-این بدین معنی نیست که حکمت به طور کلی از میان رفته است ولی هرچه اهل دعوت نسبت به آن اهمال کنند، مصیبت بر دعوت افزون می‌گردد.

-غیبت و تهمت و افترا زدن به همدیگر در میان بعضی از داعیان رواج پیدا کرده است و این خود یکی از مصایب خطرناک است که قابل اغماض نیست.

-به علت دورشدن برخی از اهل دعوت از صفات «حکیمانه» رابطه‌های برادرانه و صمیمی‌شان صدمه دیده است، امّا جای خوشبختی است که هنوز نسیم خوشبوی «حکمت» هنوز می‌وزد و به فضل خدا از وجود انسان‌های حکیم هم چنان که در گذشته بهره‌مند بوده ایم، اکنون نیز بی بهره نیستیم و تعداد انسان‌های حکیم در صف بیدارگران اسلامی کم نیستند. خداوند بر تعداد و تأثیر ژرف شان بر جان‌ها بیفزاید.

-این نکته را یادآوری می‌کنم که واژگان «حکمت» را برگزیدم و از علم صرف نظر کردم زیرا علم بی حکمت خیری به همراه دارد و چه بسا که ضررش بیش از خیر آن باشد.

 

-در جدال میان عقل و نقل، حق را به کدامیک از آن دو می‌دهید و چه نسبتی میان آن دو برقرار است؟

در حقیقت عقل و نقل صحیح به همدیگر در تعارض و جدال نیستند، شاید میان مدعیان عقل و ناقلان بی عقل، چنین اتفاقی بیفتد، پس این امر جنبه‌ی عمومی ندارد.

خداوند انسان بی عقل را در این آیه‌ی مبارکه مورد نکوهش قرار داده است: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَّا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَـئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ ‎﴿الأعراف: ١٧٩﴾‏

در حقیقت بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم، آنها دل‌هایی دارند، که با آن حقایق را دریافت نمی‌کنند و چشمانی دارند که با آن‌ها نمی‌بینند و گوشهایی دارند که با آن‌ها نمی‌شنوند، آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند، آنها همان غافل ماندگانند.

آری اگر شخص دارای عقل سلیم باشد می‌تواند نقل را محک بزند و صحت و سقم آن را دریابد. کسانی که عقل را فرو می‌گذارند و در پی فقط نقل می‌روند، در اشتباهند و روزی صدمه می‌بینند و کسانی که تجربه‌های گذشتگان را که برای ما نقل داده شده و صحت آن مورد تأیید واقع شده و گوینده‌ی آن انسانی بزرگ و سلیم و فهیم دروغی از او دیده نشده باشد، آن را مردود بدانند، خود را از تجربیات دیگران محروم کرده است و به عبارتی از عقل دیگران بهره نگرفته است. نکته‌ی مهم تر این که شخص دارای عقل سلیم هرگز با آنچه در تجربه به اثبات رسیده مخالفت و جدال نمی‌کند، چنان حاملان نقل حق ندارند چیزی را مورد تأیید عقلاء واقع شده مردود بشمارند. بلکه عقل می‌تواند نقل را بررسی و صحت و سقم آن را بررسی نمایند.

در نتیجه این حقیقت روشن می‌گردد که عاقلان بدون تعقل و تحقیق نباید منکر منقولات شوند و آن را به دلیل این که نقلی است رد کنند، چنان که ناقلان نباید به نقل بسنده کنند، بلکه طبق موازین و معیارهای علمی می‌باید موارد نقل را تحقیق کنند و از عقل کار بگیرند. این معاذ بن جبل (رضی الله عنه) است که (پیامبر خدا صلی الله علیه وسلّم) اورا برای قضاوت در میان مردم یمن می‌فرستد و او را مورد آزمون قرار می‌دهد: ای معاذ در اختلافات میان مردم بر چه اساسی داوری می‌کنی؟ معاذ می‌گوید: با قرآن. پیامبر (صلی الله علیه وسلّم): اگر در قرآن نیافتی؟ معاذ: با روش و سنّت شما. پیامبر(صلی الله علیه وسلّم): اگر در سنّت و شیوه‌ی من نیافتی؟ معاذ: با عقل و اجتهاد خودم، میان آنان داوری می‌کنم. پس از آن پیامبر برایش دعای خیر فرمودند.

مسلم است که قرآن و سنّت به صورت نقلی به ما رسیده است، هرگاه امری را در آن‌ها نیافتیم عقل می‌تواند راه گشای ما گردد. از یاد نمی‌بریم که قرآن کریم به صورت متواتر نقل شده و سنّت نیز مورد بررسی قرار گرفته و پس از جرح و تعدیل راویان، سنّت صحیح از سنّت سقیم مشخص شده است و این کار خود از طریق عقلانیت تحقق یافته است. پس عقل سلیم می‌تواند مفسّر و مبیّن نصوص قرآن و سنّت نبوی باشد.

 

-بدون شک اسلامگرایان همه مانند هم نمی‌اندیشند و خوانش یکسانی از متون قرآن و سنّت صحیح و نیز از واقعی که در آن قرار دارند، ندارند،شما چه تقسیم‌بندی ای از نحله‌های گوناگون جنبش اسلامی دارید؟ آیا تقسیم‌بندی سنّت‌گرایان، بنیادگرایان و تجددگرایان را می‌پسندید؟ وجوه تشابه و افتراق آنها را در چه می‌دانید؟

آری این تقسیم‌بندی در شرایط فعلی مناسب به نظر می‌رسد: امّا این واقعیت را نمی‌توان نادیده گرفت که هر صاحبنظری در قرآن و سنّت تحقیق می‌کند، برداشت‌های متفاوتی هم برایش حاصل گردد، زیرا شرایط هر فردی از لحاظ زمانی و مکانی و. .. متفاوت است و انسان‌ها نمی‌توانند به طور تام و تمام همانند دیگران باشند واقعیت این است که حتّی یک فرد در طول حیات خویش شاید خوانش‌های یکسانی از کتاب و سنّت نداشته باشد. زیرا در طی روزگار به یک سری واقعیت‌هایی روبرو می‌شود که منجر به برداشت‌های جدیدی از منابع برایش دست می‌دهد. بسیاری از مجتهدان مذهبی و دینی درباره‌ی بسیاری از قضایا نظری داده‌اند و سپس از آن نظر قبلی رجوع نموده‌اند.

آری انسان‌ها نمی‌توانند همانند ابزاری باشند که همه یکسان نظریه پردازی کنند. امّا بسیاری از مردمان در بسیاری از دیدگاه‌ها و نظریه‌ها با همدیگر در کلیات آن‌ها توافق دارند، امّا نه در همه چیز، هرگاه مبانی فکری شان و منابع شان و روزگار زندگی شان همسان باشد، طبیعی است که برداشت‌ها نزدیکتر به یکدیگر می‌شود، پس این سنّت خدا است که تغییر ناپذیر است و هر انسانی جدا از انسان دیگر است و فقط مشترکاتی باهم دارند، که بر سر آن‌ها توافق دارند امّا در مواردی هم دیدگاه‌ها گوناگون است و اندیشه‌ها و خوانش‌ها یکسان نمی‌باشد. بدیهی است در عین حال همه‌ی بنی آدم از لحاظ فکری نمی‌توانند یکسان باشند ولی مشترکات شان همان منابع و متون است که از آن‌ها برداشت‌های متنوع و گوناگونی از قضایا دارند. خداوند جهان را متنوع و رنگارنگ آفریده است اگرچه در سرشت و فطرت طبق قاعده‌ی واحدی عمل می‌کنند.

آیا به گل‌های رنگارنگ و پدیده‌های متنوع و زیبایی جهان خلقت و عطرهای متنوع نظام آفرینش توجه کرده ایم که در مقصد همه یکی هستند امّا هرکدام رنگی و عطری جدا از دیگری دارد: «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ»(آل عمران :١٩٠)

«الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (آل عمران: ١٩١)

مسلّماً در آفرینش آسمانها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز برای خردمندان نشانه‌هایی است قانع کننده، همانان که خدا را در همه احوال، ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده، یاد می‌کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می‌اندیشند که پروردگارا این‌ها را بیهوده نیافریده ای، منزّهی تو پس مارا از عذاب دوزخ در امان بدار.

نکته: 

به طبیعت بنگریم و درس بگیریم که تنوع آن چقدر زیباست! پس چرا بنی آدم از تنوع و رنگارنگ بودن نگران می‌شوند و یکی قصد نابودی دیگران را در سر می‌پروراند ؟ چرا زیبایی‌ها را، زشت می‌بینند؟!در حالی که این تنوع یکی دیگری را تکمیل می‌کند؟

 

-گفته می‌شود اسلامگرایان، به محض برخورد با مشکلی در جامعه و یا زندگی شخصی خویش، قبل از استفاده از عقل و هوش خود، فوراً به گذشته و تاریخ اسلام مراجعه می‌کنند تا ببینند مسلمانان صدر اسلام و سده‌های گذشته، در این خصوص، چگونه اندیشیده و چه راه حلی تدارک دیده‌اند. در پاسخ به این مسئله، نظر شما چیست؟

گفته‌ها بسیار است و معلوم نیست این ادعا در چه مواردی است، در آنچه مربوط به قرآن و سنّت است؟ یا در همه‌ی امور؟ در هر صورت استفاده از تجربیات گذشته گان امری طبیعی است و عقل و اندیشه مارا از تجربه‌ی دیگران محروم نمی‌کند و عقل و هوش پیام می‌دهد که شما مقلّد محض نباشید بلکه خداوند به شما عقل و علم خود بهره گرفته‌اند، شما ضمن بررسی تجربیات گذشتگان به روش آنان اقتدا کنید و در پی پژوهش برآیید. شکس نیست که برخی از مردمان می‌خواهند مقلّد محض باشند این هم نوعی تنوّع است که طبیعت آن را اقتضا می‌کند. به عبارت دیگر تنوع امری فطری است، که هیچکس جز خدا نمی‌تواند آن را تغییر دهد، اگر کسی بخواهد همه‌ی مردم مثل او فکر کنند، چنین چیزی با ناموس آفرینش سازگاری ندارد.

جان کلام: همان طور که برای رسیدن به دیدگاهی درست و صحیح نیاز به مشورت دیگران داریم که ائمه‌ی مجتهدین این مجلس مشورتی را به وجود می‌آورده‌اند: مثل امام ابوحنیفه (رحمه الله) که با شاگردان ارشدش هم چون امام ابویوسف و امام شیبانی و سایرین مشورت می‌کردند و بعد رأی صادر می‌نمودند، استفاده از اندیشه‌ی دیگران کار بسیار خوبی است، امّا این امر نباید منجر به آن شود، که تقلید کورکورانه در جوامع بشری شکل بگیرد و دانشمندان هم چون عوام کورکورانه تقلید کنند. آری بررسی دلایل گذشتگان، کاری مناسب است ولی تقلید محض اشتباه است که انسان را دچار خطا می‌کند. الله اعلم.

 

-گویا اسلامگرایان دچار نوعی قدسیت بخشی به زمان گذشته و قرون طلایی هستند و فهم مسلمانان سه قرن اولیه از متون دینی را صائب تر می‌دانند. آیا به حیث زمانی و تجارب و معارف و واقع معیشتی می‌توان فهم کسانی که افق معرفتی و معنایی‌شان با ما تفاوت بسیار دارد را معیار فهم صحیح از دین دانست؟

همان طور که پیشتر یادآوری شد، همه‌ی اسلامگرایان (که اینجا مطلق یاد شده) طرفدار قدسیت سلف صالح نیستند و قرون نخستین را مقدس نمی‌شمارند، بلکه به گذشته گان خویش با دیده‌ی احترام می‌نگرند، آنان که پیام دین و ایمان را به سراسر جهان انتقال داده‌اند و تجربیات خود را به نسل بعدی منتقل نموده‌اند. به عبارتی به آنان مقام استادی را قایل هستند. تردیدی نیست که از عادات بعضی از مردم غلوّ و افراط است و اکنون در جهان ما اهل غلوّ و افراط کم نیستند و مشکلات فراوانی برای اهل اسلام بوجود آورده‌اند.

امّا رعایت حرمت اساتید گذشته و حفظ حرمت همگان بر هر انسانی واجب و لازم است. آری در این روزگار شرایط تغییر کرده و ضروریات نوینی را اقتضا می‌کند، در حوزه‌ی علم و دانش تحقیق، اسلامگرایان به طور مطلق اعتقاد به قدسیت زمان گذشته ندارند، مگر زمان‌هایی که از شعائر الاهی است: ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ ‎﴿الحج: ٣٢﴾‏

مثل زمان حج و ایام و اماکن وشعائر حج، ماه رمضان و... که عقل هم با آن تعارض ندارند، امّا همانطوری که توضیح داده شد، افکار و اندیشه‌ها نیز همانند طبیعت و نظام آفرینش متنوع و رنگارنگ است که هرکدام شاید درجای خود ارزشمند باشد ولی هنوز راز آن آشکار نباشد. این فقط در حوزه‌ی مسلمانان نیست، بلکه غیر مسلمانان و حتی مادیگرایان هم افکاری این چنینی دارند، این طبیعت انسانی است پس نباید فقط اسلامگرایان مورد نکوهش قرار گیرند و دیگران مورد تقدیر، در صورتی که درمیان بسیاری از فلاسفه و اندیشمندان جهان این نگرش‌های گوناگون وجود دارد و کسی به پیروانشان عیب نگرفته است.

 

-اسلامگرایان و اعضای جماعت‌های دینی تا چه حد، در زمان «حال» می‌زیند و چه نوع تعاملی با علوم طبیعی تجربی و انسانی و نیز جامعه و محیط پیرامون خود دارند؟

طبیعی است که همه‌ی اعضاء جماعت‌های دینی یکسان نیستند، بعضی به روز هستند و برخی هم گویا به گذشته تعلق دارند، برخی از علوم طبیعی و تجربی و انسانی بهره‌مند هستند و بعضی هم از آن برخودار نیستند و با آن سر و کاری ندارند، بعضی با محیط و پیرامون خود تعامل دارند و برخی هم ندارند. در زمان پیامبران و دعوت‌های بزرگ نیز پیروان شان متفاوت بوده است، برخی با دعوت خود همراه بوده‌اند و برخی هم نبوده‌اند و سیاهی لشکر به شمار می‌آمده‌اند. 

این بنی اسرائیل است که دعوت موسی علیه السلام، آنان را از بردگی فرعون به لطف خداوند نجات داد، امّا چون قومی بت‌پرست را یافتند، گفتند: قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَـهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ‎﴿الأعراف: ١٣٨﴾‏ ای موسی برای ما خدایی مثل خدایان این بت پرستان مقرر کن، موسی گفت: شما سخت مردم نادانی هستید.

این طبیعت برخی از مردمان است، که جماعت‌های دینی و اسلامی نمی‌توانند خالی از اینگونه اشخاص باشند. دعوت‌ها نیز در طی مراحل دعوت و جماعت طبیعی مراحل گوناگونی را می‌گذرانند، بدیهی است اعضاء آشنا با علوم گوناگون نیستند، اما هرکدام می‌توانند در رشته‌ای خاص حتی استاد باشند، درمیان جمع از کسانی از این مزایا برخوردار است، کمبودهایش جبران می‌گردد و هرکدام دیگری را تکمیل می‌کنند، اما افراد به تنهایی از این امتیاز برخوردار نمی‌شوند.

 

-گفته می‌شود جماعت‌های اسلامی بیش از آن که در فکر دفاع از حقوق مردم و اصلاح و توسعه‌ی جامعه‌ی خود باشند، به فکر دفاع از اسلام و تاریخ اسلام هستند. آیا اسلام و تاریخ اسلام نیازمند دفاع مؤمنان هستند، اگر هستند چگونه؟ راه خدا، یاری دادن خدا و جهاد در زمانه‌ی ما چه معنایی دارند؟

همانطوری که بر همه مبرهن است کار جماعت‌ها تربیت اشخاص است: گویند پدر امام حسن البناء به فرزندش (امام) فرمود: دیدگاه‌ها و نظریات خود را در قالب نوشتار و کتاب بر مردم عرضه کن. اما امام حسن البناء فرمود: پدر! من در پی تألیف رجال هستم که خداوند به او توفیق ارزانی فرموده‌ها و صدها شخصیت را در جهان اسلام رقم بزند، که از دید هیچکس این حقیقت پنهان نیست. به طنز ذیل توجه بفرمایید: «آب ندیده جامه کشیده.» 

دعوت‌ها و جماعت کارشان تربیت شخصیت‌هاست و این اشخاص هستند که تحولات اجتماعی و فرهنگ و فکری و سیاسی و... را رقم می‌زنند. شخصیت‌هایی که از حقوق انسانی و بشری دفاع می‌کنند و زمینه‌ی توسعه و اصلاح را فراهم می‌سازند، البته در برابر کسانی که به اسلام و پیامبر و تاریخ سربلند بشری توهین روا می‌دارند، دفاع از آن امری طبیعی است و نمی‌توان آن را مردود دانست، آری همانطور که حقوق مردم قابل دفاع است مبانی ارزشی نیز قابل دفاع است، اما معنی یاری دادن خدا: همان دفاع از ارزش‌ها و مبانی و معیارهای ارزشی است، که خدا به فضل و رحمت خود مارا با این ارزش‌ها آشنا فرموده است و این افتخاری که خدا برعهده‌ی داعیان راه خدا قرار داده است. اما جهاد در زمانه ما: گسترش علم و دانش و فرهنگ و رواج اخلاق نیک که پیامبر ما (صلی الله علیه وسلّم) نمود آن بوده‌اند: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ ‎﴿القلم: ٤﴾‏ اعم از صداقت و راستی و صفا و صمیمیت، گذشت و مردانگی، سخاوت و بردباری و سایر مصادیق اخلاق نیک که در همه‌ی امور زندگی، به طوری که نمودهایی از انسان‌های دارای اخلاق نیک در جامعه تبارز کنند و الگوهای نیک مردم باشند. جهاد به معنی جنگ و ستیز نیست، بهترین جهاد در راه خدا و بهترین حمایت از دین خدا تربیت نسلی با اخلاق و رفتار نیک است: لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا ‎﴿الأحزاب: ٢١﴾‏؛ یقیناً برای شما در روش و رفتار پیامبر خدا الگویی است برای کسی که همواره به خدا و روز قیامت امید دارد و خدا را بسیار یاد می‌کند.

 

- موضع اسلامگرایان نسبت به مفاهیم جدید ناشی از مدرنیته مانند آزادی، عدالت، دموکراسی، حقوق بشر، خشونت پرهیزی و دگرپذیری چگونه است؟

البته مواضع همه‌ی منسوبین به اسلامگرایی یکسان نیست ولی بیداری اسلامی‌، با این مفاهیم جدید نه تنها مخالف نیست بلکه آن را عین اسلام می‌دانند.

سیدنا عمر (رضی الله عنه) پس از مجازات پسر عمرو بن العاص (استاندار مصر) به خاطر شلاق زدن به یک شخص قبطی در مسابقه‌ی اسب دوانی، خطاب به عمرو بن العاص می‌فرماید: «ای عمرو از کی شما مردم را به بردگی گرفته اید، در حالی که مردم از مادران شان آزاد به دنیا آمده‌اند؟»

نظرخواهی از مردم و عنایت پیامبر خدا (صلی الله علیه وسلّم) به مشورت و شورای در ذیل سوال دوم یاد آوری شده است که در اینجا نیازی نمی‌بینم، زیرا پیامبر بارها از مردم نظرخواهی کردند و به رأی شان ارج نهادند و مردم را در همه‌ی امور سیاسی و اجتماعی مشارکت می‌دادند.

عدالت و حقوق بشر و خشونت پرهیزی و دگرپذیری و رعایت حقوق همگان در قرآن و سنّت بسیار مورد تأکید قرار گرفته است که نیازی به توضیح بیشتر نمی‌بینم.