همانگونه که دربارهی تاریخ دورانهای تاریک اروپا خواندهایم و شنیدهایم که چگونه نهادهای کهنوتی، قضاوت بر عقاید گروههایی از افراد ـ به ویژه دانشمندان و فیلسوفان و متفکران روشنفکر ـ و نیز سوزاندن بعضی کتابها و تحریم پارهای نظریات و مبارزه با تعدادی از اختراعات و اکتشافاتِ علمی و نظری را به سلطهی دینی مستند میکردند، همانا جوامع اسلامی نیز ـ جوامعی که آنها هم دوران تاریکِ مختص به خود را دارند ـ هرگاه با شیوع پدیدهی «سلطهی دینی» قرین شدند شاهد صفحات سیاهی شبیه به دوران تاریک قرون وسطا بودند.

در همین چارچوب است که نمونههایی از محنتهای فلاسفه و متفکران مسلمان و حتی محنتهای مکاتب و جریانات اسلامی، به اذهان متبادر میشود:

١) در اینجا با «فرمان رسمی» خلیفهی عباسی القادر (٣٨١ ـ ٤٢٣هـ ، ٩٩١ ـ ١٠٣١م) مواجهیم که وی آن را «اعتقاد قادری» نامید! القادر عباسی در فرمان رسمیاش، اندیشهی عقلانی معتزله را حرام اعلان کرد و آن را در شمار فسق و کفر و زندقه و الحاد آورد. بلکه حتی سفکدم مخالفین این فرمانِ رسمی را حلال کرد! [١] این گونه بود که تصویری از فرمانهای رسمیِ هیئتهای کلیسا در جرمانگاری افکار مخالفان عقیدتی و تحریم نظرات معارضین ـ که مستند به «سلطهی دینی» بود ـ ایجاد شد! این رخداد به سرنگونی جنبش نوآوری و تولید اندیشه در تمدن ما انجامید و به تمهید سیادت دوران جمود و سستی و عقبماندگی ـ ذیل حکومت ممالیک و ترکهای عثمانی ـ منجر شد.

٢) نمونهی دیگری از این صفحات تاریک را میتوان در عمل والی اموی خالد بن عبدالله القَسری (٦٦ـ ١٢٦هـ ، ٦٨٦ ـ ٧٤٣ م) یافت که ارادهی خلیفهی اموی هشام بن عبدالملک را تنفیذ کرد و متفکر مسلمان برجستهای را ذبح کرد؛ متفکری که در آستانهی معارضهی سیاسی و فکری با بنیامیه قرار داشت و بزعم اعتقاد به خلق قرآن ذبح شد! او کسی نبود جز جَعد بن درهم (١١٨هـ ، ٧٣٦م) که خالد القسری در روز عید قربان و پس از فارغ شدن از خطبهی عید، وی را در جوار منبر ذبح کرد و جعد را قربانیای خواند که با توسل به ذبح او قصد قرابت به خداوند را دارد! خالد القسری در انتهای خطبهی خویش گفت: «ای مردم! به خانههایتان برگردید. خداوند نماز عید را از شما قبول کند. من هم امروز میخواهم جعد بن درهم را قربانی کنم!!» سپس از منبر پایین آمد و قربانی خویش را ذبح کرد: جعد بن درهم؟! [٢] 

٣) ایضاً ماجرای اضطهاد دستهجمعیای که هشام بن عبدالملک (٧١ ـ ١٢٥هـ ، ٦٩٠ ـ ٧٤٣م) علیه معتزله به پا کرد نیز از همین صفحات سیاه است. او آنها را به جزیرهای خشک و سوزان تبعید کرد که همان جزیرهی «دهلک» در دریای سرخ ـ یکی از جزایر نزدیک به ساحل اریتره ـ است [٣] هشام نیز این تبعید و اضطهاد خود نسبت به بزرگان جریان عقلگرای اندیشهی اسلامی را مصداق قربت به خداوند و عمل نیکی شمرد که امید داشت خداوند به سبب این اعمال، از خطایای وی درگذرد!

٤) نیز خاطرات محنتی که یکی از بزرگترین فیلسوفان و متفکران اسلام یعنی ابوالولید ابن رشد (٥٢٠ ـ ٥٩٥هـ ، ١١٢٦ ـ ١١٩٨ م) به آن دچار شد یکی از همین صفحات سیاه است. فلسفهی او تحریم شد و نظراتش را جرم انگاشتند و آثارش را آتش زدند و در سال ١١٩٥ میلادی او را به «الیسانة» تبعید کردند که تمام ساکنانش یهودی بودند! [٤] تمام این رخدادها ناشی از سیاستی بود که «سلطهی دینی» را توجیهگرِ اضطهاد میدانست؛ توجیهی که برخی از فقهای تنگنظر و تاریکاندیش برساختند. 

 

* منبع: محمد عمارة، الدولة الاسلامیة بین العلمانیة والسلطة الدینیة، صص١٩،٢٠

دار الشروق القاهرة ١٩٨٨

 

ارجاعات:

[١]. آدم متز (الحضارة الاسلامیة فی القرن الرابع الهجری) جـ١ ص٣٨١ـ٣٨٣. ترجمة د. محمد عبدالهادی ابوریدة. طبعة بیروت سنة ١٩٦٧م.

[٢]. عزالدین ابن الاثیر (اللباب فی تهذیب الانساب) جـ١ ص٢٨٣. طبعة بیروت

[٣]. فلهوزن (تاریخ الدولة العربیة) ص٣٤١،٣٤٢. ترجمة د. محمد عبدالهادی ابوریدة طبعة ١٩٦٨م.

[٤]. عبدالواحد المراکشی (المعجب فی تلخیص اخبار المغرب) ص ٣٨٤،٣٨٥. تحقیق محمد سعید العریان. طبعة القاهرة سنة ١٩٦٣م.