مژگان ایلانلو
ــــــــــــــــــــــ
«اکنون دیگر اضطراب و بیقراری نوجوانی جایش را به آرامش داده است و میدانم حقیقت بزرگتر از آن است که در جیب کوچک من جا بگیرد؛ معطل هم نمانده است که توسط کسی بالکل کشف و لاجرم ضبط شود.»
این سخن تأمل برانگیز محمدمنصور هاشمی، نویسنده کتاب « دیناندیشان متجدد» که در پیشگفتار کتاب آمده است، به اندازه کافی برای آغاز جذابیت دارد و به خواننده نوید میدهد که با اثری خواندنی مواجه خواهد شد. کتابی که قصد دارد به یکی از مهمترین دغدغههای فکری هم نسلان او بپردازد؛ دغدغه شناخت اندیشههای پرچمداران روشنفکران دینی در ایران زمین. بیهوده نیست که کتاب در طول یک سال به چاپ دوم میرسد و در این کسادی بازار و بیحوصلگی مخاطبان، نوید دهنده اخبار خوشی است.
نویسنده راست میگوید که ایام بسیار زیادی از عمر او و همنسلهایش در شیفتگی به روشنفکری دینی گذشته است. او در همین رابطه مینویسد؛ «برای من که در خانوادهای سنتی زاده شده و در مدارس مذهبی زیستهام و تا آنجا که به یاد میآورم فرهنگ مدرن را با تعهد و جدیت نخست برای یکسره مردود و منکوب کردن آن آموختهام، روشنفکری دینی درمان درد و علاج واقعه بود.»
منصور هاشمی راست میگوید، همه ما که هوایی در سر داشتهایم، طعم این شیفتگی و شوریدگی را چشیدهایم، و به یاد میآوریم طعم شیرین روزهایی که با شرکت در یک سخنرانی یا خواندن یک کتاب، همه حقیقت را در دستان خود میدیدیم و بر بیخبری و غفلت آنانی که در گروه ما نبودند، پوزخند میزدیم و اگر قرار بود در برابر کام شیرین شده ما، لحظهای تردید ایجاد کنند، حاضر بودیم که بیاندکی درنگ، آنان را به سزای اعمال ناشایستشان برسانیم و یاد داریم شبهای سیاهی را که خبری درباره بتهای فکری ما میتوانست کاخ آرزوهایمان را ویران کند و طعم تلخ شکستخوردهترین انسان روی زمین را در کام ما بنشاند. افسوس که جوانان و نوجوانان امروز هیچ فصل مشترکی با ما ندارند تا از تجربههایمان برایشان بگوییم و بنویسیم. تجربههایی که بهایی سنگین برای به دست آوردن آنان پرداخت شد و گویی امروز دیگر قرار نیست به کار هیچ کس بیاید.
در توضیح پشت جلد آمده است که کتاب، پژوهشی درباره جریانات روشنفکری دینی و چند چهره برجسته آن است. این پژوهش که در چهار فصل جداگانه که به تناسب آثار و آرای اندیشمند مورد بحث تنظیم یافته، به ترتیب گزارش و بررسی و ارزیابی اندیشههای علی شریعتی، عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری و مصطفی ملکیان در مقام شخصیتهای شاخص سیر تاریخی روشنفکری دینی آمده است و در خاتمه بر اساس بررسیهای مذکور، تحلیلی درباره این جریان به دست داده شده است. کتاب همچنین ضمیمهای درباره نسبت اندیشههای علی شریعتی و احمد فردید و سه پیوست در بررسی و نقد برخی آرا و افکار متفکران پیش گفته دارد. نویسنده فصل اول کتاب را «دین، ایدئولوژی، انقلاب» نامیده است و در آن به بررسی اندیشههای شریعتی میپردازد و تلاش میکند با استناد به مطالبی که در آثار شریعتی وجود دارد، تصویری روشن از اندیشههای او ارائه دهد و کمتر به نظرات و حدس و گمانهای دیگران تکیه کند.
منصور هاشمی نویسنده کتاب همچنان که در مقدمه کتاب نیز آورده است، معتقد است که دیگر شور و حرارت دوران نوجوانی و جوانی را پشت سر گذاشته و شجاعت نقد کردن دارد. او اغراق و مبالغه، شعار دادن، بیدقتی در استفاده از تعابیر و ارائه آرای مبهم و بحثانگیز را از ویژگیهای آثار شریعتی میداند. در فصل دوم که نویسنده آن را «دین، معرفت، دموکراسی» نامیده است، اندیشههای عبدالکریم سروش مورد بررسی قرار میگیرد. نویسنده در همان ابتدای بحث سروش را مهمترین نماد روشنفکری دینی و برجستهترین میراثدار شریعتی مینامد و معتقد است که او پروژه فکری شریعتی را به پیش برده است، تا آنجا که توانسته است به نقد خود شریعتی نیز بپردازد.
تقسیمبندی مراحل فکری سروش از دیگر کارهایی است که نویسنده در کتاب انجام داده و در اینجا نیز از اندیشهها و گفتههای خود سروش مدد جسته است. نویسنده در اینجا نیز همچون فصل پیشین به نقد سروش میپردازد و مینویسد که اگرچه او در تعمیق نگاه به دین و دینداری مؤثر بوده است، اما لحن او در اکثر قریب به اتفاق آثارش خطابی و از بالا است. نویسنده همچنین محدودیتهای سروش در غربشناسی را از جمله نقدهای دیگری میداند که بر وی وارد است. همچنان که نگاه عرفانزده و عدم التزام به ذکر منابع و مراجع فکری را برجستهترین نقدهای وارد بر سروش میداند.
فصل سوم کتاب که «دین، ایمان، آزادی» نام دارد به محمد مجتهدشبستری اختصاص دارد. او فصل خود را با این نکته آغاز میکند که بیهوده نیست دست تقدیر سبب شد عبدالکریم سروش و محمد مجتهدشبستری، جسد مرحوم شریعتی را غسل دهند و کفن کنند. گویا بنا بر این بوده است تا بعدها هر دو آنان ادامهدهندگان پروژههای فکری او باشند. نویسنده درباره مجتهدشبستری معتقد است که ماجرایش اگرچه از زمانهای دور آغاز شده بود، اما ورودش به جرگه روشنفکران دینی از زمانی آغاز شد که او در دهه شصت، اقدام به چاپ مقالاتی در کیهان فرهنگی کرد و مجموعه این مقالات که تا زمان حال در نشریات گوناگون به چاپ رسیده در چهار کتاب او گردآوری شده است. نویسنده کتاب معتقد است که اصلیترین دغدغه شبستری نسبت دین با سیاست و حکومت است و او در طرح مباحث هرمنوتیک فارغ از این دغدغه اجتماعی و سیاسی نیست. نقد او نسبت به شبستری آرامتر و ملایمتر از نقد به سروش و شریعتی است و دلیل آن را نیز میتوان در کمتر بودن آثار ارائه شده شبستری نسبت به دو نفر قبلی دانست.
«دین، معنویت، عقلانیت» عنوان فصل چهارم کتاب است که نویسنده کتاب آن را با این نکته آغاز میکند که نوشتن فصلی از کتاب روشنفکری دینی درباره مصطفی ملکیان کار آسانی نیست و ماجرای روشنفکری دینی بدون ذکر اندیشههای او تمام نیست. توسل جستن به متن آثار برای شناخت اندیشهها در مورد ملکیان نیز ادامه مییابد و نویسنده شرح میدهد که او اکنون معتقد است انسان مدرن نمیتواند بر همان دینداری سنتی باقی بماند و ناچار به شکل جدیدی از دینداری که معنویتگرایی است روی آورده است.
نقدهایی که نویسنده به اندیشه ملکیان مینویسد، همان نقدهای جاری است که در یک جامعه دیندار به چنین تفکری وارد میشود. اگرچه او معتقد است مسائلی که ملکیان با آنها درگیر میشود، عمیقتر، اساسیتر، وجودیتر و اندیشهسوزتر از پرسشهایی است که روشنفکران دینی معمولاً با آن رویارو میشوند.
منصور هاشمی در پایان مطلب خود چنین مینویسد؛ در واقع آنچه شریعتی رشته بود (از قبیل دین ایدئولوژیک، جامعهشناسی اسلامی، و حکومت دینی و...) سروش پنبه کرد و بنیان ساختمانی که سروش و شبستری بنا مینهادند، با ملکیان سست شد. بدین ترتیب جریان روشنفکری دینی که با سودای وارد کردن بیشتر دین در دنیای مردم آغاز شده بود، خود اندک اندک، دین را از دنیا جدا کرد و از دین دنیوی به دین معنوی رسید.
از نویسنده کتاب که متولد سال 1354 است، تاکنون کتابهای «صادق هدایت، صیرورت در فلسفه ملاصدرا و هگل»، «هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید» منتشر شده که همگی به چاپ دوم رسیده است.
نظرات