4- زولتان کودای:
در بینابین سالهایی که دالکروز و ارف متدهای خود را به جهان ارائه میکردند، زولتان کودای(Zoltán Kodály) اهل مجارستان بخاطر ضعف آموزش موسیقی در کشورش اقدام به تدریس روشی در جهت ارتقای سطح آموزش موسیقی نمود و در سال 1906 دست به کار تحقیق و انتشار آوازهای مجاری شده و معتقد بود برای اینکه بخواهیم موسیقیدانی را تربیت کنیم بهترین راه، انتقال میراث موسیقیایی هر کشور به کودکانش میباشد؛ او فراگیری موسیقی را برای کودکان ضروری میدانست.
کودای سواد موسیقی را در سه جنبه خواندن، نوشتن و تفکر موسیقی رشد میداد و به همین دلیل سنین سه تا پنج سالگی را از لحاظ تربیت موسیقی نسبت به سنین دیگر ترجیح داده و اعتقاد داشت، تمرین جدی و شرکت در کار گروهی و اجرای موسیقی، دانش کودک را در بقیه عرصهها بالا میبرد و به همین علت نه تنها فرهنگ پایه ریزی میشود، بلکه بر تواناییهای جسمی و ذهنی کودک به سازندهترین و مفیدترین شکل اهمیت داده میشود.
کودای نیز ترانهها و ملودیهای محلی را برای آموزش کودکان مناسب میداند و میگوید:
« موسیقی محلی باید زبان مادری کودکان باشد، و بهتر است کودک پس از دستیابی به آن به سراغ موسیقی خارجی برود» همچنین کودای اهمیت فراوانی برای سلفژ سرایش، آواز خوانی گروهی، ترانههای محلی و بازیهای آوازی قائل بود و معتقد بود که لذت ناشی از کار و تلاش در یک حرکت گروهی خوب و شایسته انسانهای منضبط، با شخصیتهای متعالی میسازد. آواز خوانی گروهی بسیار ارزشمند است، زیرا میتوان همه نوع فرهنگ را از آن بدست آورد.
کودای سفرهای زیادی به سراسر دنیا نمود و برای روشهای دیگران احترام خاصی قائل بود و توصیه میکرد که روشهای دیگران را باید مورد بررسی قرار داد و از آنها اقتباس کرد؛ زیرا روشهایی که در هر کشور بوجود میآیند برای کشورهای دیگر هم قابل استفاده میباشند.
کودای نیز مانند کارل ارف برای شروع آموزش از همان نتهای می و سل استفاده میکرد، و برای آموزش سایر نتها، علائم حرکتی دست که ابداء یک معلم انگلیسی به نام جان اسپنسر کورون (John Spencer Curven) بود بکار میبرد و سعی میکرد با این روش ساده در دل کودکان کم سن و سال نفوذ کرده و موسیقی را به آنها بیاموزد.
کودای هم فواصل پنج تایی (پنتاتونیک) را برای کودکان مناسبتر از سایر فواصل میدانست و معتقد بود، فواصل نیم پردهای برای کودکان نامناسب است. این نظریه یکی از ضعفهای عمده روش کودای میباشد؛ چون برای کودک فرق نمیکند، نیم پرده یا پرده کامل یا حتی ربع پرده را بخواند. کودکان به لحاظ برخورداری از شنوایی بکری که دارند، آماده پذیرش هر گونه فاصلهای هستند و این مهمترین ویژگی کودکان میباشد، که باید معلمین موسیقی به آن توجه بسیاری هوشمندانهای اعمال دارند. با این همه در روش کودای آواز خوانی بدون ساز، آوازهای کوتاه، حرکتهای آزاد، مهارتهای ریتمیک، تربیت گوش و حافظه موسیقایی بسیار مورد توجه میباشد.
5- سوزوكی:
سوزوکی، ویلنیست، معلم و فیلسوف انسان دوست ژاپنی نیز فعالیتهای بسیار چشمگیر و موفقیت آمیز در زمینه آموزش موسیقی به کودکان داشته است. او در سال 1921 ژاپن را ترک کرد و به نقاط مختلف دنیا سفر نمود. بالاخره تصمیم گرفت در آلمان بماند و به تحصیلات موسیقی ادامه دهد. به همین منظور ابتدا از انجمنهای گوناگون موسیقی در برلین دیدار کرد تا استادی برگزیند.
تأثیر عمیق کوارتت کارل کلینگر ( Karl Klinger) سبب شد که به ملاقات وی در رفته و شاگرد او شود. سوزوکی در چهارچوب آموزشهای کلینگر جنبههای تکنیکی نواختن ویولون و بیان هنری موسیقی را آموخت و سالها بعد به دلیل بیماری سخت مادرش دوباره به ژاپن بازگشت و در دانشگاههای توکیو و جاهای دیگر به تدریس ویلن پرداخت. در این زمان بود که به تعلیم و تربیت کودکان خردسال علاقمند شد. بعد از جنگ جهانی دوم همدردی و علاقه اش به کودکان را وارد حرفه اش کرده و زندگی خود را وقف آموزش موسیقی به کودکان نمود.
روش او بر اساس این اعتقاد بود که توانایی موسیقایی، استعداد ذاتی نیست، بلکه قابلیتی است که میتوان آنرا پرورش داد. تواناییهای بالقوه کودکان رشد خواهد کرد. به شرط آنکه برای آنها، تعلیم صحیح و محیط فراگیری مناسب فراهم شود.
او آموزش موسیقی را همانند آموختن زبان مادری میدانست و معتقد بود، کودکان در اثر شنیدن مکرر لغات مختلف که توسط مادران ادا میشود خیلی زود این لغات را یاد میگیرند و قسمتی از حافظه آنها شکل میگیرد و ظرف مدت چند سال چنان به زبان مادری خود سخن خواهند گفت که تعجب همگان را بر میانگیزد. سوزوکی این تئوری را در مورد آموزش ویلن به کار برد و به تمام کودکان قطعات باخ، ویوالدی، هندل و موزارت را آموخت و آنها خیلی زود یاد گرفتند، قطعاتی را که به وسیله شنیدن ملودیهای کوتاه، که بارها تکرار میشدند بنوازند. تا اینکه بالاخره کل اثر را حفظ نمایند.
بدین ترتیب اگر هزاران کودک از سراسر کشور دور هم جمع میشدند، قادر بودند بدون داشتن تمرین قبلی با هم گروه نوازی کنند. سوزوکی به آموزش ذهنی اعتقادی نداشت و معتقد به آموزش شفاهی بود. همان روش که سالهاست در کشور ما رایج است و موسیقی ایرانی را از قدیم به صورت شفاهی یا به قولی سینه به سینه آموزش میدادهاند، و کسانی که با این روش آموزش دیدهاند، چه در کشور ما چه در سایر نقاط دنیا، بعنوان بهترین و شاخصترین نوازندگان دنیا مطرح شدهاند. یکی از ویژگیهای روش سوزوکی شروع زود هنگام آموزش است. سوزوکی پیشنهاد کرد که آموزش رسمی اغلب از سه یا چهار سالگی صورت پذیرد و معتقد بود سالهای اولیه عمر در رشد و تکامل فرایندهای ذهنی و هماهنگی عضلانی کودکان خردسال بسیار مهم است. دیگر ویژگی روش سوزوکی، نقش والدین در آموزش کودکان است.
والدین در این روش موثرترین نقش را به عنوان مربی ایفا میکنند. در حقیقت آموزش را متکی بر سه محور معلم، کودک و والدین میداند. در روش او نیازی نیست که اولیا حتما موسیقیدان باشند، بلکه به آنها قدم به قدم آموزش داده میشود، تا به کودک در منزل کمک کنند. جنبه دیگر روش سوزوکی به تاخیر انداختن نت خوانی و آشنایی با شکلهای اصلی موسیقی است و تا زمانی که مهارتهای شنیداری و تکنیک سازی کودکان کاملا تثبیت نشده باشد، این عمل به تاخیرمیافتد. همانگونه که آموزش دستور زبان و نگارش آن را فقط بعد از آنکه کودک توانست سخن بگوید تعلیم میدهند. بدین ترتیب روش سوزوکی میتواند یکی از بهترین روشهای آموزش موسیقی به کودکان باشد.
6- مانهاتان ویل:
در سالهای 1970 تلاش و کوشش فراوانی بطور گسترده و جامع در ایالات متحده آمریکا در جهت شکوفایی موسیقی انجام گرفت و به موفقیتهای قابل توجهی نیز دست یافت که البته بیشتر این فعالیتها فردی بود. ولی بعد از تاسیس کالج مانهاتان ویل، موسیقی در یک مجموعه بزرگتر و گسترده آموزش داده میشد؛ و این بار هدف این کالج تنها آموزش موسیقی نبود، بلکه موسیقی به یک گروه بزرگتر، هنر و ادبیات و آموزش پرورش تعلق گرفت.
آنها قصد داشتند هنر و ادبیات آموزش و پرورش را در ایالات متحده به سطحی بالاتر ارتقا دهند. به همین خاطر یک طرح تحقیقاتی به نام اینتراکشن (Interaction) یا تأثیر متقابل تصویب کردند که این طرح برنامه آموزش موسیقی از کودکستان تا آموزش عالی را تحت پوشش خود قرار میداد. در این روش ترکیبی از روشهای موجود مورد بررسی قرار میگرفت و اساس فعالیتها و خلاقیت در روش مانهاتان مانند روش مونته سوری بر مبنای کشف و یافتههای شخصی بنا میشود. در این سیستم کودکان
هم سن، یافتهها و تجربیات شخصی خود را با هم مقایسه میکنند و باید صداهای موسیقی را مثل یک آهنگ در نظر بگیرند و با آن سرو کار داشته باشند. مثلا یک گروه سه یا چهار نفری هر کدام با یک کاغذ مچاله شده، صداهای متفاوتی را ایجاد میکنند و کوک صداهای مختلفی را تجربه کرده تا اینکه به صدای مخصوص خودش برسد.
در این روش کار معلم بسیار سخت و پیچیده است و آموزش معلم در این سیستم در درجه اول اهمیت قرار میگیرد. کنسرواتوارهای مختلف آمریکا نیز به همین منظور معلمین بسیار ورزیدهای در این زمینه تربیت کردند و از جمله فعالیتهایی که در این مجموعه انجام میگرفت میتوان راهنمایی و کشف، کاربرد دوباره صداها، بداهه نوازی با اصوات، باز سازی صداهای اطراف مثل تقلید صدای هواپیما، حیوانات، طبیعت و . . . را نام برد.
7- ادگار ویلمز و مارتینو:
ادگار ویلمز نیز مانند دالکروز از اهالی سوئیس بود و معتقد بود آموزش موسیقی از رحم مادر شکل میگیرد و اولین آوازهایی که کودک فرا میگیرد، در بطن مادر است، بنابراین ما از محدوده کودک هم خارج شده به زمان قبل از تولد میرویم؛ و بهترین شرایط اجتماعی، شرایطی است که خانواده به وجودمیآورد. در سیستم ویلمز با دو عامل کودک و خانواده روبرو هستیم. بنابه اعتقاد ویلمز هیچگونه فعالیت جدی آموزشی موسیقی را تا قبل از شش سالگی نباید به کودک آموخت ولی کودک تا شش سالگی باید موسیقیدان بشود،البته نه به معنای توانایی اجرای یک ساز، بلکه از نظر شناخت موسیقی و درک بنیانهای اساسی آن.
ویلمز بنیانهای اساسی موسیقی را شامل، سه مقوله ریتم، ملودی وهارمونی میداند و
معتقد است برای یافتن سه مقوله باید در طبیعت و اجتماع آنها را جستجو کرد و آنچه را که در طبیعت و زندگی اجتماعی وجود دارد. استخراج کرده به کودک عرضه شود. در این روش هیچگونه ساز مخصوص کودکان وجود ندارد. مگر اینکه کودک خودش آنرا کشف کند.
در عین حال تمام سازهای موجود باید در اختیار کودک قرار گیرند، تا خودش آنچه را که با روحیاتش سازگار است انتخاب کند. ما در روش ویلمز به یک معلم بسیار ورزیده و یک روش کار آزموده و یک خانواده توانا نیازمندیم؛ و به طور کلی بوجود آوردن یک سیستم آموزشی جدی تنها با داشتن معلمهای خوب هم، به یک رهنمون جمعی و مفید نخواهد رسید. برای رسیدن به بنیانهای صحیح آموزش موسیقی به یک مجموعه بیش از ده نفر نیازمندیم. به همین منظور ویلمز آموزش خود را در مهد کودکها، متمرکز میکند. آموزشهایی که از شش سالگی در مدارس شروع میشود، برای ویلمز تمام شده است.
در مقایسه روشهای گذشته با روش ویلمز، به این نتیجه میرسیم که روش مونته سوری درمان میکند، سوزوکی موسیقیدان بار میآورد، ارف روشهای مختص استفاده میکند، ولی در روش ویلمز محدودیتی وجود ندارد، مگر اینکه خود کودک آنرا بوجود آورد. روش مارتینو نیز در دل روش ویلمز جای میگیرد و چیزی جدای از آن نیست، البته مارتینو تمام کارهای خود را با دبستانیها انجام میداد و روش بسیار گستردهای در تدریس آواز داشت. که درنهایت به تربیت خواننده منجر میشد. بنیانهای اساسی روش مارتینو این بود که چگونه باید آواز خواند و بنوعی تمام روشهای آواز که در دنیا وجود داشته، در روش او بکار گرفته شده است.
در پایان بررسی شیوههای فوق باید متذکر شد که از اواخر قرن بیستم، تقریباً در سراسر دنیا هیچ کس به هیچ روشی پایبند نیست و کار نمیکند، بلکه روشی را انتخاب میکند که متناسب با توانایی کودکان باشد. امیدوار هستیم که این روشها در کشور ما نیز بکار گرفته شود و بهترین و مناسبترین آنها برای آموزش موسیقی به کودکان ایرانی در نظر گرفته شود.
هرچند روشهایی كه در بالا به آنها اشاره شد در نوع خود كارآمد و موثر هستند اما نباید از این مسئله غافل شد كه اجرای این روشها خود نیازمند وجود استادان و مربیانی آگاه میباشد. مربیانی كه حداقل دارای صفات زیر باشند:
1- سواد و معلومات كافی در مورد سازی كه تدریس میكند داشته باشد. منظور از سواد و معلومات تنها داشتن مدرك تحصیلی نیست چرا كه هستند بزرگوارانی كه باتوجه به مدرك تحصیلی پایین شان جزو اساتید برجسته موسیقی بشمار میآیند.
2- متعهد و آراسته به شرافت معلمی بوده و هنرجو را همسان فرزند خود احساس كند.
3- با حوصله و صبور در مقابل واكنشهای زودگذر كودكان و نوجوانان بوده و با صداقت تمام به سوالات هنرجو پاسخ دهد.
4- خوش قول و در برنامه ریزی دقیق و منظم باشد.
5- مهمتر از همه از كاری كه انجام میدهد لذت برده و با هر یك از قدم پیشرفت هنرجو احساس آرامش و رضایت بكند.
در صورت داشتن چنین صفاتی است كه مربی موسیقی میتواند برای فرزندان این آب و خاك مفید واقع شود.
سخن پایانی:
در پایان خوشحال میشوم با تحقیقات و مطالعاتی كه انجام دادم شاهد تغییر و تحولی چشمگیر در این عرصه یعنی عرصهی هنر و موسیقی باشم.
من فكر میكنم امروزه آموزش موسیقی یك نیاز واقعی است و باید از دوران كودكی آغاز شود. موسیقی واقعاً پیشرفتهای زیادی كرده ولی من هم با بسیاری از اساتید هم عقیده ام كه این تحول باید در ایران هم بوقوع بپیوندد. خیلی از اساتید قابل در این رشته با هم هم فكر هستند كه موسیقی سنتی و ایرانی ما باز هم در كنار سایر آلات موسیقی چه از نظر تاریخی و فرهنگی و چه از نظر نوع ساز و ریتمیك حرف اول را به میان میآورد. قسمت جالب ماجرا این است كه من با سوالاتی كه از استاد موسیقی خود
میكردم به من گفت حتی ویولون كه از نظر خیلیها یك ساز غربی بشمار میآید، یكی از سازهای قدیمی ایران است كه غربیها از آن الگو گرفته و با كمی تغییرات و البته تغییر در نام آن كه ویولون گذاشتهاند مدعی این هستند كه این ساز غربی است. این ساز در ایران ما با نام كمانچه معروف است كه اگر نگاهی به آن داشته باشیم میبینیم كه چیزی شبیه ویولون است. هرچند این بحثها تاریخ و تمدن ما را به رخ دیگر ملتها میكشد ولی باید تاكید كنم كه آموزش موسیقی در تمام دنیا بجز ایران مرسوم است. به همین دلیل ما نیز باید ذهن خود را در این راستا یعنی آموزش موسیقی در مدارس مان معطوف كنیم مثل كودكی كه در دورهی ابتدایی به او حروف الفبا آموزش داده میشود ما هم باید در امر آموزش موسیقی همین روند را از ابتدا شروع كنیم.
این جزء ذات هر انسانی است كه به گذشتهی خوب خود میبالد. پس بیاییم ما هم به یاری یكدیگر سعی كنیم كودكانمان را در راه درست و مسیر صحیح تربیت كنیم تا در آینده برای ما و كشورمان افتخار آفرین باشند. آموزش هزینه نیست، سرمایه است. به امید آن روزی كه همهی والدین به درون و تفكر فرزندانشان بیشتر برسند تا ظاهر آنها.
پیشنهادات:
من بعنوان پژوهشگر این مقاله با مطالعاتی كه داشتم راهكارهایی را به مسئولان محترم پیشنهاد میكنم. ما باید در قسمت آموزش موسیقی به مقوله انتخاب مربی توجه بیشتری كنیم . بنابر این در قسمت آموزش و پرورش كودكان پیش از آنكه به آموزش كودك بپردازیم باید بحث زیربنایی ترآموزش یعنی مربیان موسیقی را مورد توجه قرار دهیم و در كنار آموزش موسیقی به بخش روانشناسی كودك و برقراری ارتباط با آنان توجه كنیم و اینكه چگونه به كودكان موسیقی را آموزش دهیم، كه اكثر اساتید و مربیان با تجربه عموماً روش بازی و موسیقی را در راه جذب كودكان به موسیقی ارائه میدهند. خلاقیت در امر آموزش تأثیر فراوانی دارد. بعبارتی اگر خلاقیت را در آموزش موسیقی به كودكان حذف كنیم چیزی از آن نمیماند كه به كودكان بیاموزیم و از طرفی خلاقیت به كودك و مربی كودك بستگی دارد. مربی باید شخصی خلاق باشد و صرفاً نباید به آموزش نت و نوازندگی بسنده كند. نكتهی دوم در امر آموزش موسیقی كه برای خود كودك و مربیان بسیار مهم میباشد و برای پیشرفت كودك یك نقش كلیدی را برعهده دارد والدین هستند. تشویق و پیگیری والدین در روند آموزش بسیار تأثیرگذار خواهد بود و قطعاً كودكانی كه از این نعمت بهره مند هستند موسیقی را به شیوهی مناسب تری ادامه خواهند داد. همیشه مربی كارآزموده و خلاق، والدین با فرهنگ و توجیه شده و كودك علاقمند و با انگیزه كمك بسیار موثری در آموزش موسیقی هستند. پیشنهادات من در امر آموزش وسیقی در مدارس از این قرار میباشد:
1- ما میتوانیم مثل سایر دروس كه یك كتاب جامع و همگانی در كل كشور دارند، از كتابی جامع و كامل كه توسط استادان این رشته نوشته و تالیف میشود استفاده كنیم تا بصورت یكسان در تمام مدارس كشور از روی آن تدریس موسیقی انجام شود.
2- لازم است فضایی مناسب بهمراه امكاناتی نسبی كه فقط خاص آموزش موسیقی طراحی و دكور شده باشد در مدارس در نظر بگیریم( مانند آزمایشگاه در مدارس). چون باید محیط درس از محیط آموزش موسیقی جدا باشد.
3- محیط آموزش موسیقی برای كودكان باید طوری باشد كه بصورت دسته جمعی قابل استفاده باشد. چون اولاًكودك یادمیگیرد كه در كارهای دسته جمعی شركت داشته باشد و حس همكاری و رابطه اجتماعی در او تقویت شود و دوماً حس رقابت و انگیزه سازی در او ایجاد شده كه همین امر در پایبند بودن و یادگیری بیشتر كودك به موسیقی تأثیرگذار خواهد بود.
4- قبل از آموزش به كودكان بهتر است والدین هنرجویان در كلاسی به نام آموزش موسیقی به زبان ساده شركت كنند تا در مورد نوع سازو نواختن آن و چیزهایی از این قبیل سر رشتهای داشته باشند تا بتوانند در امر آموزش در خانه به كودكان موثر واقع شوند.
5- در كنار آموزش موسیقی مربی میتواند با تشكیل كلاسهای ساز شناسی جهت شناخت سازهای ایرانی و جهانی و معرفی مشاهیر این رشته و زندگی نامهی دانشمندان و مخترعان دیگر رشتهها كه همراه با رشته خود از موسیقی نیز بهره مند بودهاند، به منظور بالا بردن سطح آگاهی و انگیزه سازی در كودك نقش مهمی داشته باشد.
6- آگاهی مدیر از روند پیشرفت درس موسیقی در كودكان و انتخاب مربی مسلط به تدریس در این رشته لازمهی یك كار موفق میباشد.
7- بد نیست پس از پایان هر دوره از آموزش و به اتمام رساندن كتاب مخصوص آن دوره، جشنی با اجرای هنرجویان در مقابل اساتید و والدین برگزار شود و در آن جشن با اهدای جوایز و كارنامهی قبولی كودك، اولین موفقیت خود را پس از تلاشی كه كرده احساس كند.
8- بهتر است كودكان برتری كه در جشن انتخاب میشوند بنا به خواست و علاقهی خودشان و موافقت اولیای كودك به یك آموزشگاه موسیقی كه بصورت حرفهای آموزش میدهد معرفی شده تا پیشرفت بیشتری در كودك ایجاد شده و با این كار ذوق كودك تبدیل به یك انگیزهی خاص میشود.
9- بهره گیری از هنرآموزان با استعدادی كه از نظر مربیان مربوطه به مقامی رسیدهاند كه میتوانند در كلاسهای آموزشی پایین تر از خودشان بصورت كمك مربی فعالیت داشته باشند كه این امر باعث حس اعتماد به نفس در خود او وباعث انگیزه سازی در بچههای كوچك تر شده كه این جمله را در خود تقویت میكنند كه : « ما هم میتوانیم».
در انتها باید بگویم حتی اگر نتوانیم كودكان مان را موسیقیدان بار بیاوریم حداقل میتوانیم با فراهم كردن چنین شرایطی، محیطی شاد و نشاط آور را برای آنها فراهم كرده و باعث تقویت قوای ذهنی، جسمی و روانی آنها شویم.
« میگویند فرضیات اولیهی پیشرفتهترین مدل اتمی كه تا كنون ارائه شده ( مدل شرودینگر) بر اساس نواختن یك ساز موسیقی است»
منابع و ماخذ:
1- كتاب راهنمای درس هنر-جایگاه و نقش هنر در برنامه درسی دوره ابتدایی
2- كودك هوشیار بپروریم - مولف دكتر بئاتریس میلتر. مترجم فاطمه میری
3-خلاقیت و نوآوری - مولف خسرو امیر حسینی
4-ماهنامه تخصصی گزارش موسیقی- مولف : ناصر فلاحی كارشناس هنرهای آوایی وزارت آموزش و پرورش
5- زندگنامه مشهورترین دانشمندان و مخترعان-نویسنده زهرا رضایی
6- ماهنامه تخصصی گزارش موسیقی ویژه آموزش موسیقی به كودكان
7- كارآمدی تحسین صادقانه-نویسنده دكتر سوزوكی.
8- تأثیر موسیقی بر شكوفایی كودكان-نویسنده كارل اُرف مترجم مجید رفیعیان اصفهانی
9- نامه الیزابت میلز مربی موسیقی كودك به یك مادر از ماهنامه تخصصی هنر موسیقی
10- صدای شفابخش موسیقی- نویسنده كیت ریچارد موكی ترجمه آذر عمرانی گرگری
11- ماهنامه مقام موسیقیایی- تأثیر انواع موسیقی بر فرایند فطری
12- تصنیفهای قدیمی و ردیف آوایی بروایت عبدالله دوامی گردآورنده فرامرز پایور.
13- تأثیر انواع موسیقی در فرایندهای فطری از ماهنامه تخصصی مقام موسیقیایی
14- دست آوری از كلاس موسیقی نویسنده Laverne warner مترجم اكرم ابوی
15- از چه زمانی به كودكان خود موسیقی بیاموزیم- نویسنده اسماعیل امین مویدو
16- تاریخچه آموزش موسیقی به كودك- حامد مفاخری
نظرات
دانا
20 مهر 1390 - 01:38قرآن سراسر وزن و موسیقی است و یکی از اعجاز قرآن موسیقی آن است.