با نگاهی به گذشته میتوان دریافت كه دانشمندانی چون افلاطون، فیثاغورث، آلبرت اینیشتن، ماری كوری، گالیله و بسیاری از دانشمندان كنونی همگی در كنار علم و دانش خود از هنر موسیقی نیز غافل و بیبهره نبودهاند. بهعنوان مثال به شرح حال مختصری از زندگی این دانشمندان توجه كنید:
آلبرت اینیشتین:
آلبرت در كودكی از خود نبوغی نداشت. او به حدّی دیر شروع به صحبت كرد كه والدینش فكر میكردند او عقب مانده ذهنی است. مادر اینیشتین به موسیقی علاقه وافری داشت و از طرفداران بتهون بود. وی این عشق و علاقه را در اینیشتین بوجود آورد و در شش سالگی به او نواختن ویولن را یاد داد. او ابتدا به موسیقی علاقهای نشان نداد ولی به تدریج این علاقه در وی بوجود آمد. شدت این علاقه به اندازهای بود كه تا آخر عمر از آن چشم نپوشید و در كنار علم و دانش اوقات بیكاری را به نواختن قطعات موسیقی میپرداخت.
ماری كوری:
مادرش پیانست قابلی بود. وقتی ماری ده ساله بود مادرش در اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت اما مادر ماری توانست در همین مدت كوتاه علاقه به موسیقی را در دخترش ماری بوجود آورد. هنگامی كه ماری وارد دانشگاه علوم شد در اتاقی تاریك و بدون نور زندگی میكرد و درآمدش آنقدر كم بود كه كفاف زندگیاش را نمیداد ولی با اینحال او با اشتیاق فراوان به مطالعهی ریاضیات، شعر، موسیقی و نجوم میپرداخت. ماری توانست در رشته فیزیك با رتبه اول فارغ التحصیل شود.
گالیله:
استعداد و نبوغ گالیله در كودكی كاملاً مشهود بود. او ذوق عجیبی در موسیقی داشت. و با تشویقهای پدرش در كنار موسیقی، رشته پزشكی را برگزید و به دانشگاه پیزا رفت ودر بیست سالگی به اولین كشف خود دست یافت.
ضرورت آموزش موسیقی در مدارس (بایدها و نبایدها):
با تمام نكاتی كه تا اینجا راجع به فواید موسیقی سالم گفته شد باز هم این سوال مطرح میشود كه آیا آموزش موسیقی بطور عام در مدارس ضرورت دارد یا نه؟
طبق تحقیقات اثبات شده علمی موسیقی شناسان، عصب شناسان، روان شناسان، جامعه شناسان و حتی خود سازمان جهانی یونسكو آموزش موسیقی باید از مواد درسی در دبستان و مدارس باشد كه این اصل امروزه بصورت اصلی پذیرفته شده و در سراسر دنیا معتبر و البته در حال اجراست. اما متأسفانه در ایران همواره موسیقی در آموزش آن به كودكان و نوجوانان با محدودیتها و مشكلات خاصی همراه بوده است. در این عرصه عدهای نیز با پرسشهایی نظیر: آموزش موسیقی برای كودكان چه فایدهای دارد؟ یا روش درست و مناسب آموزش موسیقی به كودكان چیست؟ و صدها پرسش دیگر نگرانیهای خود را ابراز كردهاند.
نورمن وایت برتر (1995) دانشمند علم عصبشناسی میگوید. روز بروز یافتههای تحقیقاتی بیشتری این نظریه را تایید میكند كه مغز برای قطعات ساختاری موسیقی تخصیص یافته است. موسیقی بر ارتباط افراد اعم از كودك و بزرگسال، با محیط و اجتماع تأثیرات مثبت فراوانی دارد. بعنوان نمونه اگر در مهد كودكی به مفهوم واقعیاش استفاده شود، به دلیل تأثیر مثبتی كه تحریك ریتم بوجود میآورد، میزان ارتباط كودك با محیط و گروه همسالانش بهتر و بیشتر میگردد. اگر ما هوش را یك ظرفیت در نظر بگیریم در دوره نوجوانی، استعدادهای هارمونی پیدا میشود. در سنین دبستان استعدادهای ملودیك و در پیش از دبستان ظرفیتهای ریتمیك و تكرارهای صوتی فعالتر است.
آنچه در مدارس عمومی در بحث آموزش مطرح میشود و ما اصطلاحاً به آن طرح فراگیر (طرح عمومی) میگوییم شامل اطلاعات عامی است كه تمامی مردم باید فرهنگ آن كشور را بدانند. امروزه در هر كشوری كه جنبههای متمدنانه در آن دیده میشود یا كشور پیشرفتهای بحساب میآید وقتی از مردم آن كشور در مورد سازهای آنجا موسیقیدانهایشان و ملودیهای مرسوم در آن كشور پرسش كنید اطلاعات كلی و یكسانی دارند كه از طریق آموزش و پرورش به آنها انتقال داده شده است. اما آیا در ایران چنین چیزی امكان پذیر است؟ كشوری كه میراثدار فرهنگ و تمدن شش هزار ساله است و دارای فرهنگ غنی میباشد و اتفاقاً از نظر فاخر بودن و معنوی بودن میتوان روی آن تاكید كرد. ولی متأسفانه چه در دوره پیش از اسلام و چه در دوره پس از اسلام و حتی در همین دوران كنونی ما این طرح اجرا نشده و بصورت فراگیر عمومی آموزش داده نشده كه وظیفه و مسئولیتش بدوش آموزش و پرورش و صدا و سیما میباشد.
طرح فراگیر یا عمومی كه از آن صحبت میكنیم شامل چه نكاتی است؟
آموزش فراگیر شامل نكاتی مثل: دانشآموزان ما از زندگی موسیقیدانها كه بررسی زندگی آنان از دیدگاه جامعهشناسی تحلیلی یا تاریخی در فرهنگ ما بسیار مؤثرند چه میدانند؟ این شخصیتها چه تأثیر مثبت و شگرفی در پیشرفت اجتماع و نظام اجتماعی دارند؟ برای نمونه شما پرفسور حسابی را بعنوان یك شاخص جهان علم در ایران نگاه كنید. الگو و دانشی كه دانشآموزان ما پس از مطالعه زندگی ایشان كسب میكنند، دانشآموزان را تشویق به پویایی و فراگیری بیشتر مینمایند. و همین نكته را در حوزه هنر و فرهنگ هم توصیه میكنیم. كه متأسفانه تا كنون اهمیت زیادی به این مسئله داده نشده است. با به میان آوردن نام دكتر حسابی این پرفسور ایرانی كه شخصیت برجستهای داشتهاند بد نیست بدانید كه ایشان علاقه فراوانی به موسیقی داشته و در زمینه نوازندگی ویولن نیز توانایی و مهارت داشتهاند. ایشان تحصیلات كنسرواتوری در موسیقی كلاسیك داشتهاند و موسیقی را خوب درك میكردهاند. برمیگردیم به بحث اصلی خودمان كه همان آموزش فراگیر عمومی در مدارس میباشد. آموزش فراگیر در مدارس فقط شامل آموزش مستقیم موسیقی یعنی آموزش نت خوانی و غیره نیست. بلكه موسیقی باید بطور مستقیم در مدارس آموزش داده شود. متأسفانه در ایران عمده كار آموزش موسیقی به كودكان در آموزشگاههای غیر دولتی و آزاد بر عهده میباشد و باید در كنار این بخش بحث فراگیر عمومی را در آموزش و پرورش پیگیری نماییم. مفاهیمی بسیار ساده و ابتدایی كه بسیار بنیادین و ارزشمند هستند و اتفاقاً نباید به آنها صرفاً موسیقی گفت بلكه باید آنها را شاخصههای فرهنگی ایرانی نامید.
در دوره ابتدایی دانشآموزان میتوانند با سرودها و نغمههای ملی و محلی ناحیه خودشان آشنا شوند. علت انتخاب سرودها و نغمههای ملی و محلی ایران این است كه هر ملتی وارث تاریخ و تمدن خود است و با آن زندگی میكند و به آن میبالد و برای حفظ آن میكوشد چرا كه فرهنگ در ذهن و روان مردم یك كشور تأثیر عمیقی دارد.
موسیقی ملی ایران با سایر هنرهای سنتی ما هماهنگ است. نگاهی به سبك معماری ایرانی، نقشهای قالی و گلیم ایرانی حتی نقاشی ایرانی این هماهنگی را نشان میدهد. علت ممنوعیت یا منع استفاده ازاصوات الكترونیك مثل (ارگ الكتریكی، گیتار برقی و....) در برنامه درسی كودكان این میباشد كه این اصوات با مبانی فرهنگ، هنر و باورها و آیینهای ایرانی هیچ سنخیتی ندارد وكاربردآنها از دیدگاه این تفكر بیگانه و حتی متضاد با مظاهر فرهنگ ایرانی است. از سوی دیگر ذائقه شنیداری كودكان ایرانی با آموختن این روشها خواه ناخواه متوجه فرهنگ شنیداری غربی خواهد شد. كه این امر خود كودكان ما را از میراث تفكر مبتنی بر دین، تمدن، فرهنگ، تاریخ، ادب، هنر و ارزشهای ملی خویش دور خواهد كرد و در نهایت آنها را به بی هویتی خواهد كشاند. برنامه تربیت شنوایی در دوره ابتدایی باید بر اساس گوش دادن به اصوات ونغمههای زیبا تنظیم شده باشد. چون اگر كودك خوب گوش دادن را یاد بگیرد ما براحتی به اهداف بخش تربیت شنوایی دست خواهیم یافت و دانشآموزان گوش دادن به اصوات و نغمههای زیبا (اصوات مطبوع) را یاد میگیرند.
« برای حفظ میراث فرهنگی خود در رابطه با موسیقی، باید موسیقی سنتی را برای اهل فن و از اینكه در خطر نابودی قرار نگیرد، حفظ كرد. در حقیقت آن را در آرشیو مراجعه، برای مردم نگاه داشت» (فرامرز پایور)
«بنابراین میگوییم كه آموزش موسیقی برای آشنایی دانشآموزان با فرهنگ ملی، سنتها و نغمههای سنتی كشور خودشان ضرورت دارد.»
در نبود برنامهریزی و آثار مناسب برای كودكان، جایگزینهایی پیدا خواهد شدكه معمولاً غیر پیش بینی و غیر موسیقیایی، غربی و نامناسب با سن كودكان خواهد بود. از طرفی هم خانوادهها آنچنان شناختی نداشته و آموزش ندیدهاند و نمیتوانند موسیقی خوب و مناسبی را انتخاب و در اختیار فرزندانشان قرار دهند.این آسیبی است كه اگر در مدارس ایران بصورت فراگیر عام به آن پرداخته نشود، موسیقی ایران با بحران روبرو میشود. اگر ما مدعی هستیم كه در حال كار فرهنگی هستیم باید بدانیم كه بخشی از فرهنگ، موسیقی است و موسیقی را موسیقیدانان میسازند. و ابزاری مانند سازها، ملودی و شعر در آن دخیل هستند و تمام این حلقهها زنجیرهای هستند. بنابراین این زنجیره باید در شكلی بسیار جدی در اجتماع به هم ربط پیدا كند و بصورت تحلیلی و تاریخی به دانشآموزان ارائه شود. در پایان دوره آموزش موسیقی دانشآموز باید بتواند آگاهانه موسیقی متناسب با سلیقه و در ضمن موسیقی خوب را انتخاب كند. اما دانشآموزان كنونی ما نمیدانند چه چیزی گوش دهندو قابلیت و قدرت تشخیص اینكه كدام موسیقی خوب و كدام بد است را ندارند.
لذا اگر به دانشآموزان از دوره ابتدایی آموزش درستی از موسیقی داده شودآنها در آینده و بزرگسالی این موضوع را درك میكنند كه وقتی غمگین هستند و در حال رسیدن به افسردگی میباشند بتوانند تشخیص دهند كدام فرم از موسیقی را گوش دهند تا افسردگی را مهار كرده و كاهش دهند و نیازی به خوردن دارو و رفتن به مطبهای مختلف پیدا نكنند و در صورت ندانستن ممكن است هر نوع موسیقی را گوش دهند كه این برای سلامت جسمی و روانی آنها مناسب نیست.
بعنوان مثال مانند شخصی كه مشكل گوارشی و معده دارد اما نوشابه و مایعات گازدار مصرف میكند. پس ما نیاز داریم بطور جدی و فراگیر شروع به تدریس موسیقی در مدارس كنیم زیرا خطر جدی است. اگر ما این آگاهی را در میان كودكان رشد ندهیم پس نمیتوانیم انتظار هم داشته باشیم كه جوانان و نوجوانان ما به هر نوع موسیقی گرایش پیدا نكنند و این چیزی است كه در ایران با عنوان بحران موسیقی از آن
نام برده میشود. واقعاً و جداً این برنامهریزی آموزشی در رابطه با موسیقی باید بطور زنجیروار انجام شود و اگر صورت نگیرد ما نه تنها دچار بحران موسیقی بلكه بحران در هویت و جامعه خواهیم شد. زیرا موسیقی تأثیرگذارترین نوع هنر در اجتماع است و یكی از هنرهای فراگیر بوده كه همه از افراد مذهبی تا غیر مذهبی به آن گوش میدهند.
در دوره پیش از دبستان كودكان یا بچه پیش دبستانی ذهنی تجسمی و تخیلی دارد. كودك باید در این دوره در معرض شنیدن موسیقی خوب قرار بگیرد. در این دوره هدف باید تقویت گوش، صدا و حافظه صوتی باشد. موسیقی میتواند سرزندگی و نشاط را در دوره پیش از دبستان به كودك بدهد و او را برای فعالیتهای یادگیری و آموزش دبستان آماده كند.
در دوره دبستان: در دبستان در اصطلاح روانشناسان هوش شناختگرا تبدیل به هوش عملیاتی
میشود. یعنی به قدرت تشخیص روابط عینی میرسد. در اینجاست كه میتوانیم وزن و وزن خوانی در موسیقی را به مفهوم عینی به بچه آموزش دهیم (لازم به توضیح است كه به یك كودك سه ساله نیز شاید بتوان وزن خوانی را آموزش داد اما آمادگی ذهنی برای تجزیه و تحلیل و درك واقعی آنها وجود ندارد). در این سن است كه میتوان تمرینات را شروع كرد، ملودی و ریتم هموزن میشوندو میتوان ملودی را برای بچه تجزیه و تحلیل كرد. اشتباهی كه در جامعه ماوجود دارد اینست كه برخی از علما و مسئولان تصور میكنند مقصود از موسیقی فقط بزن و بكوب است.ولی وقتی میگوییم هوش، حرف از پرورش استعدادها به میان میآید، هدف از آموزش موسیقی میشود: هوش خوب، صدای خوب، رشد خوب و سرزندگی و دقت در تمام عرصههای حیات كودك. بعنوان مثال: نمیشود گفت كه من میخواهم یك ساختمان پنج طبقه بسازم اما شناژ ساختمان را در نظرنگرفتهام. قطعاً برای شروع باید از كودكی آغاز كرد و در مراحل نوجوانی و جوانی آن را تكمیل كرد.
« بنابراین میگوییم برای جلوگیری از بحران هویتی دانشآموزان مان آموزش موسیقی ضرورت دارد»
برای اینكه بتوانیم از طریق موسیقی خوب و لطیف، مردم جامعه بخصوص كودكان و نوجوانان را از ترسها رها كرده و باعث ارتقای روحی آنها شویم و برای اینكه بتوانیم سطح موسیقی را در جامعه بالا ببریم باید بطور هوشیارانه موسیقی جامعه را تغییر دهیم ما میتوانیم این طرح را در پایه در آموزش و پرورش و در مقاطع پیش دبستان و دبستان پایهریزی كنیم. اگر در مدارس كودكان بیاموزند كه موسیقی خوب بشنوند، بخوانند یا بنوازند چقدر انرژی مثبت در دنیا جاری میشود و چقدر خوب میشود كه این فرهنگ در میان مردم ما رواج یابد كه بجای موسیقی ترس (رپ) به موسیقی عشق (سنتی) گوش كند.
اغلب اوقات ترس و نگرانی ما ناشی از تنهایی و بی پناهی در این جهان ترسناك است و لی زمانی كه آرام مینشینیم و به یك موسیقی آرام گوش میدهیم یادمان میآید كه دنیا سراسر عشق است. واگر بتوانیم عشق را در میان كودكان نیز از طریق موسیقی پخش كنیم میتوانیم سلامت و آرامش درونی را در كودكان و حتی خودمان بسادگی بدست بیاوریم.
« بنابراین میگوییم برای ایجاد روحیهی عشق و محبت به دیگران و دوری از حس تنهایی پوچ انگاشتن زندگی، آموزش موسیقی ضرورت دارد»
تجربه نشان داده است كه جوانان با استعداد ایرانی در صورتی كه در محیط مناسب زیر نظر مدرس كارآزموده و با حسن نیت قرار بگیرند از هیچ یك از اقوام مستعد جهان كمتر نیستند. و آنچنان كه در علم و حكمت و عرفان و شعر و ادب یادگارهای ارزشمندی از خود بجای نهادهاند، در موسیقی بخصوص نوازندگی و گاه خوانندگی نیز به پیشرفتهای چشمگیری نائل شدهاند. در حال حاضر تعداد زیادی از نوازندگان مطرح موسیقی كشورمان از نوازندگان اركسترهای مشهور اروپا هستند. و از این نظر است كه آموزش كودكان باید جدی تلقی شود و برای این منظور از تجربیات مدرسان كارآزموده و صدیق استفاده بعمل آید. چه بسا با آموزش صحیح و پرورش مطلوب كودكان ایرانی چهرههایی شاخص در موسیقی و علم و ادب از بین همین نوگلان رشد یابند و خود منشاء خدمتی به این مرز و بوم گردند و ورقی بر دفتر این هنر بیافزایند.
« بنابراین میگوییم برای نشان دادن تواناییها و استعدادهای جوانان ما و كسب جایگاههای عالی موسیقی در دنیا باید آموزش را از ابتدای دوران كودكی آغاز كرد. »
چگونه باید شروع كرد؟
حال كه دانستیم آموزش موسیقی بعنوان یكی از ابزارهای رشد تعالی كودكان و شكل گیری شخصیت انسانی آنها متناسب با فرهنگ و آداب و رسوم كشورمان لازم و ضروری است، بنابراین باید به فكر نهادینه كردن آن در خانوادهها به روشهای مختلف و مخصوصاً از طریق سیستم آموزشی مان بیافتیم.
كشور ما نیازمند ارتقا درك علمی از موسیقی است تا بر فضای گسترده و فكورانه عالم موسیقی نظر پیدا كند و موسیقی را بیشتر فهمیده و به خوبی در اختیار گیرد و لازمه این ارتقا بالا بردن سطح علمی وفرهنگی جامعه است واین میسر نمیشود مگر این كه این تغییرات به صورت ریشهای اعمال شود.
ریشهای به معنای كار بر روی كودكان و نو جوانان است. كودكان و نوجوانانی كه آینده سازان جامعه هستند و میتوانند سطح علمی و فرهنگی جامعه را طی یك یا دو نسل آینده تحول بخشند. در این میان استفاده از دانش و تجربه دیگران مسیر میانبری را برای ما فراهم میسازد با علاوه بر صرفه جویی در وقت، انرژی و انگیزه از مضرات ومشكلات ناشی از امتحان و آزمون و خطا نیز جلوگیری خواهد شد. البته
میدانیم كه پس از دستیابی ومطالعهی آثار مختلف و تجربیات و تحقیقهای فراوان، لازم است برای استفاده و پیاده نمودن آن باید آن دست آوردها را با فرهنگ عمومی و موسیقیایی كشور خودمان تطبیق داده و به اصطلاح « ایرانیزه» نماییم كه این خود نیازمند یك بحث كارشناسی و عمیق خواهد بود.
بطور کلی چندین روش بعنوان روشهای آموزش موسیقی کودک در دنیا وجود دارد که در حقیقت تدوین این روشها از ابتدای قرن بیستم بنا به ضرورت و نیاز به روشهای مؤثر و مفید آموزشی و وجود آشفتگی و سردرگمی فراوان در امر آموزش موسیقی کودک بوجود آمده است.
اولین کسی که به تدوین روشهای صحیح و کامل موسیقی پرداخت یک پزشک ایتالیایی بنام کلودید مونته سوری (Claudio Montessory) میباشد، که حرفه اصلی او موسیقی نبود و اطلاعات زیادی در این مورد نداشته است.
بعدها افراد دیگری که بیشتر آنها از اهالی سوئیس بودند با بکارگیری شیوههای علمیتر دامنه وسیعتری را در این زمینه بوجود آورند. مانند:امیل ژاک دالکروز (Emile Jaqucs Dalcroze)، کارل ارف (Karl Orff)، زلتان کدای (Zoltan Kodaly) که سیستم مجارستانی را ابداع نمود. البته باید متذکر شویم که همگی آنها در یک محدوده جغرافیایی زندگی میکردند. بعد از دو یا سه نسل، ادگار ویلمز
(Edgar Willcms) و مارتینو (Martinoe) سیستمهای جدیدی را بنیانگذاری نمودند، و تحول چشمگیری در عرضه آموزش موسیقی کودک بوجود آوردند. خاتمه جنگ جهانی دوم، مصادف بود با پیدایش دو سیستم متفاوت در دو منطقه دنیا، یکی سیستم سوزوکی (Suzuki Shinchi) در ژاپن و دیگری سیستم مانهاتان (Manhatan Vill) در ایالات متحده آمریکا.
این چند روش تا امروز هر کدام بنحوی اجرا شده و هر یک ویژگی خاص خود را دارا میباشد. در اینجا به بررسی هر یک از این روشها میپردازیم:
1- کودید مونته سوری:
همانطور که گفته شد او یک پزشک بود که به هیچ وجه موسیقی نمیدانست. وی در سال 1907 خانه کودکان را برای کودکان 3 تا 7 ساله تاسیس نمود و سعی کرد مسائل آموزشی تربیتی کودکان معلول را مطرح کند و از همین طریق به موسیقی دست یافت.
بنابراین، آراء و نظرات مونته سوری اصلا موسیقیایی نبودند، بلکه تعلیم و تربیتی بودند.
مونته سوری معتقد بود کودک باید در فرایند آموزشی خود عامل فعالی باشد یا باید به او به عنوان یک عامل فعال در فرایند آموزشی خود نگاه کرد. کودک کسی نیست که فقط در معرض اتفاقات قرار گیرد، بلکه کسی است که باید بوسیله ارادهاش اتفاقات را بوجود آورد. به همین خاطر ما باید دائماً ساختمان تجربه مداومی را پیریزی کنیم، چون کودک در هر لحظه ممکن است حرکت متفاوتی را انجام دهد. پس روش آموزش به خود کودک بستگی دارد.
اولین نتیجهای که میتوان از این روش گرفت این است که فراگیری کودک بسیار آزاد است و آنرا در هیچ سیستمی نمیتوان محدود کرد و به عقیده او اشیاء بهترین مربیان هستند. او محیطی را بوجود آورد که در آن اشیاء همگی واقعی هستند، یعنی هیچ اسباب مصنوعی وجود ندارد.
مونته سوری معتقد است کودک را نباید رها کرد بلکه مربی باید گام به گام با او حرکت کند. البته نه اینکه مثل کودکان رفتار کند، ولی حتی الامکان سعی نماید بیاموزد که چگونه با کودک رفتار کند.
مونته سوری پس از همکاری با دوست موسیقیدانش ماچرونی (Maccriaronni) اساس دورههای آموزشی خود را بر مبنای درک مفاهیم موسیقی بنیانگذاری کرد. ابتدا صداها را دسته بندی نمود و با شیوههای مختلف کودکان را آزمود و تمریناتی را در جهت دقیق شنیدن صداها بعنوان برترین نمود آموزش موسیقی پایهریزی کرد و معتقد بود بسیاری از فعالیتهای صدایی و غیر صدایی باید به آواز خواندن منجر شود. یعنی بچهها صداهایی را که میشنوند باید بخوانند. نکته مهم دیگری که در روش مونته سوری حائز اهمیت است، حرکات ریتمیک است که باعث پرورش و رشد جسمانی کودک میشود. برای این منظور نیز ماچرونی با تغییر سرعت در قطعاتی که توسط پیانو مینواخت به کودکان میآموخت که چگونه به صداهای مختلفی که با سرعتهای متفاوت اجرا میشوند عکس العمل نشان دهند.
علی رغم نکات مثبتی که در روش مونته سوری وجود داشت، بسیاری از نقطه نظرات او به زودی به فراموشی سپرده شد. چراکه او به کار گروهی اعتقادی نداشت و تجربیاتش بسیار فردی بود. ولی یک نقطه نظر اساسی مونته سوری هیچگاه از یاد نرفت و آن هم این بود: « بچهها باید بیاموزند چگونه بیاموزند!؟»
2- امیل ژاک دالکروز:
دالکروز از اهالی سوئیس بود و اعتقاد داشت که سالهای اولیه زندگی بویژه برای گسترش مهارتهای پایهای موسیقی بسیار مهم و زیر بنایی میباشد. دالکروز بر خلاف مونته سوری که از موسیقی اطلاع زیادی نداشت، استاد هارمونی در کنسرواتوار ژنو بود. بنابراین در سال 1905 میلادی نتیجه تحقیقات خود را ارائه داد.
او معتقد بود که یکی از زیر ساختمانهای تعلیم و تربیت باید رشد هوش و شعور موسیقایی کودکان باشد. وی سیستمی را تدوین نمود که اساسیترین آن بداهه خوانی در سلفژ و سرایش بود. اما در عمل با حرکاتی مواجه شد که خودش آنرا اوریتمیک (Orirytmic) نامگذاری کرد.
اوریتمیک در حقیقت یک دوره حرکات بود که کودکان را از طریق حرکات فیزیکی به درک مشخصی از مفاهیم و عناصر موسیقی مثل ملودی، ریتم، هارمونی سبک وفرم راهنمائی میکرد. او ذهن و جسم را با هم در آمیخت و روشی بر پایه شکل دادن مفاهیم ذهنی توسط حرکات بدن پایهریزی کرد. در این روش دست زدن، پریدن، مکالمه، آواز خواندن، قدم زدن، خزیدن، لغزیدن، تلو تلو خوردن و غیره همه بکار گرفته میشود.
در مقایسه، روش دالکروز و مونته سوری یک نطقه اشتراک وجود دارد و آن هم اهمیت فراوانی است که آنها برای آواز خواندن قائل بودند. دالکروز میگوید خواندن حتی اگر یک ربع ساعت طول بکشد باید جزء برنامه هر روز کودکان باشد. فعالیتهای شنیداری، روندهای حرکتی و بعد استفاده از نتهای (MI وSOL) سپس آواز خواندن با همین دو نت، پرورش صدای تک تک کودکان، تقویت بداهه پردازی با انواع اصوات از ویژگیهای مهم روش دالکروز میباشد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که در روش دالگروز حرکات فیزیکی میتواند عنصر زیر بنایی موسیقی برای کودکان باشد.
3- کارل اُرف:
حدوداً بیست سال بعد،کارل ارف آهنگساز، مربی و موسیقیدان آلمانی به خاطر ضعف در آموزشهای بنیادین موسیقی تصمیم گرفت مدرسه موسیقی و ورزش را بنیانگذاری کند. کارل ارف تأکید فراوان بر خلاقیت و بداههپردازی داشت و هدف اولیه و مقدماتی موسیقی را پرورش خلاقیت و کشف تواناییهای بالقوه کودکان میدانست. از ویژگیهای مهم روش ارف میتوان کاربردهای درمانی آنرا نام برد، بعنوان مثال: تأکید بر ریتم و هماهنگی گفتار، تأکید بر حرکات بدنی و نواختن ساز، خواندن سرود و آواز، که تأثیر مجموعه این فعالیتها در کسانی که مشکل تکلم دارند باعث تحریک و رشد گفتار و زبان و حرکات بدنی میشود. از اینرو بسیاری از این روشها جنبه موسیقی درمانی پیدا میکنند و دقیقا به همین خاطر کارل ارف نام مدرسهاش را مدرسه موسیقی و ورزش نامیده است.
در روش ارف برای آموزش ریتم به کودکان از لغات آشنا و مأنوس مثل اسامی حیوانات، گلها، اسامی خود بچهها، اشیاء و حتی لغاتی که فاقد معانی خاص باشد استفاده میشود. برای آموزش صداهای موسیقی، ارف نیز مانند: دالکروز ابتدا از دو صدای (MI و SOL) استفاده میکند و بعد از یک دوره تمرینات یک ماهه یا دو ماهه بر روی این صداها، بقیه صداها را بکار میگیرد. La به Sol اضافه میشود و به همین ترتیب نتهای (Re و Do) نیز به این مجموعه میپیوندند که حاصل این پنج صدا گام پنتاتونیک یا پنج صدایی را بوجود میآورد. همین امر باعث شد که عناصر موسیقیائی کارل ارف از نظر تئوریک کاملتر از شیوههای قبل از خودش باشد. او غالباً از ترانه و ملودیهایی استفاده میکرد که بر اساس آوازها و ترانهها محلی و رایج ملل مختلف، از جمله آلمان شکل گرفته بود و از آنجا که گردش ملودی درترانههای محلی و فولکلور بیشتر در گام پنج صدایی (پنتاتونیک) صورت میگیرد. تمرینات و آهنگهای مخصوص کودکان را در این گام تنظیم کرده و معتقد است که گردشهای ملودیک در گام پنج نتی برای کودکان خوشایندتر است.
کارل ارف نه تنها در تدوین روشهای آموزشی برای کودکان تلاش فراوان نمود، بلکه در ساختمان سازهای مناسب برای کودکان از هیچ کوششی دریغ نکرده و سرانجام نیز موفق شد. او با تغییر شکل بر روی سازهایی که در آسیای جنوب شرقی رواج داشت موفق به ساختن سازهایی شد که بعدها بنام سازهای ارف نامگذاری شد.
ادامه دارد...
نظرات
بدوننام
09 مهر 1390 - 04:05سلام علیکم توصیه عمر بن عبدالعزیز به معلم فرزندش: لیکن اول ما یعتقدون من ادبک بغض الملاهی التی هی بدؤها من الشیطان و عاقبتها سخط الرحمان؛فإنه بلغنی عن الثقات من اهل العلم أن صوت المعازف و استماع الأغانی و اللهج بها یُنبِت النفاق فی القلب کما ینبت العشب علی الماء! اکنون شما هم مادام کوری و ... را مثال می آورید؛متأسف و متأمل شدمقبله تربیتی شما کجاست!
سنا
13 مهر 1390 - 02:14با سلام و تشکر لطفا منابع ذکر شود و مطالبی که از مکانهای مختلف گرفته می شود تکرار نشود .
shno
15 فروردین 1391 - 07:08با جملات زيباترو نرمتر ميتونستين نقد كنين نه اينكه قبله ي تربيتي شما كجاست؟!