یوسف سلیمانزاده_بوکان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بررسی تحلیلی و علمی آیاتی از قرآن کریم:
آیات 34 سوره بقره، 11 اعراف، 61 اسراء، 50 کهف، 116 طه دربارهی سجدهی فرشتگان برای حضرت آدم (ع) و تمرد ابلیس میباشد و این آیات نشانهی روشنی است بر اینکه مقصود از انسان و بشر، که در بعضی آیات گفته شده است که خدا (ج) او را آفریده است و پس از تسویه به ملایکه امر نموده تا او را سجده برند. همان آدم است.
آیات 31 تا 37 سورهای بقره، 19 اعراف، 21 و 117 و 120 طه به داستان آفرینش ادم و اسکان او و جفتش در بهشت و اخواه شدنشان بوسیله شیطان و اخراجشان از بهشت اختصاص دارد در ضمن اسکان آدم و حوا در بهشت سازشی با نظریه تکامل که در زمین روی داده است ندارد.
خداوند (ج) آدم و نوح و خاندان ابراهیم (اسماعیل ،اسحاق، یعقوب) و خاندان عمران (موسی، هارون، عیسی، و مادرش مریم) را از میان جهانیان برگزید. آل عمران آیه 33
در کتاب خلقت انسان، دکتر سحابی با تفسیر خود از این ایه در صدد تایید تکامل برآمده است که آدم نیز مانند سایر پیامبران (ع) از میان مردمان زمان خود برگزیده شده است و برگزیدگی از طریق برخورداری از علم الهی بوده است.
بررسی1: اصطفی به معنای برگزیدن و برتری بخشیدن در زمینهی معنوی و برای انجام رسالت هدایت است.
بررسی2: با توجه به کلمه العالمین در آخر ایه نشان میدهد که این پیامبران نه تنها از میان مردمان زمان خود بلکه از میان همهی مردم از گذشتگان و آیندگان برگزیده شدهاند.
بررسی 3: تصور ایشان در صورتی قابل استناد است که بجای علی العالمین از من العالمین استفاده میشد چون برگزیده شدن از میان مردم با برگزیده شدن بر مردم فرق میکند.
بررسی4: اگر اصطفی به معن آفرینش باشد بایستی در بقیهی پیامبران نیز صدق کند که این برداشت با آیه منطبق نیست.
بررسی 5: بعضی از متخصصان علم پزشکی خواستهاند از طریق پدیده دو جنس (فرد شامل هر دو بافتهای بیضه و تخمدان) و بکرزایی (خودباروری تخمک ماده بدون لقاح و رشد و نمو آن) آیات 1 سوره نساء و 59 سوره آل عمران را در مورد خلقت حضرت عیسی و حوا توجیه کنند.
نکته1: بکرزایی بیشتر در حشرات مانند شته، جانورانی مانند ستاره دریایی، کرم ابریشم ،بعضی از مارها و سوسمارها و ملکه زنبور عسل دیده میشود.
نکته2: در این عمل فرزند حاصل کاملا شبیه مادر است و در واقع یک کلون میباشد.
نکته 3:کسانیکه بکرزایی را قبول دارند آن را در جنس ماده برخی حیوانات میپذیرند و بوجود آمدن حواء از ادم (ع) بیمعنی است.
نکته4: بر فرض بکرزایی چرا دستگاههای تولید مثلی حضرت مریم (س) یکباره تغییر حالت دادن و بکرزا شدند.
نکته5: بر طبق آیات الهی عاملی که در بارور شدن حضرت مریم (س) دخالت داشته روح الهی بوده است. مریم آیه 17، تحریم آیه12 منظور از روح حضرت جبرئیل میباشد.
نکته6: ازهمه مهمتر اگر به این نکته توجه شود که معجزه پدیدهای خارج از چارچوب قوانین علمی است و در واقع معجزه به این خاطر از طرف پروردگار توسط پیامبران ارائه میشود تا نیروهای بشری و قوانین و مقررات ساخته بشری را در هم بریزد و به زیر سلطهی خود درآورد، دیگر به دنبال توجیه علمی گشتن برای معجزات الهی کاریست بیهوده، وقتی انسان درک کرد که معجزه نشان دادن ذرهای از قدرت پروردگار در برابر نیروی ناچیز بضری، به صفر و حتی زیر صفر رساندن اراده و توان علمی بشریت، دیگر صفر را با بینهایت چکار؟ و به دنبال دست و پا زدن و اوردن توجیه علمی برای معجزات الهی نمیبرد.
تبدیل عصا به مار، زنده شدن مردگان، تبدیل گل به پرنده ،کتابی مانند قرآن و ... چیزی نیستند که بتوان برایشان توجیه علمی پیدا کرد جز تسلیم در برابر انها و یا انکار و نافرمانی.
تبدیل یک سری سلولهای مردهی گیاهی که پروتوپلاست خود را از دست دادهاند یه سلولهای زنده جانوری، نه تنها تبدیل مرده به زنده را جلو چشم مجسم میکند تبدیل یک گونه به گونهی دیگر را (که طرفداران معتقد به تکامل برای جنین تبدیلی میلونها سال را لازم میدانند) در ان واحد پیش چشم مجسم میکند این است یا بایستی با تمام ظرفیت علمی و توان بشری (همانند ساحران فرعون) تسلیم شد، یا آن را انکار کرد و یا به دنبال توجیهاتی با ذهن قاصر و علم محدود خود بود. در ایه الکرسی میخوانیم: چیزی از علم او را فرا چنگ نمیآورید جز آن مقداری که او بخواهد (علم و دانش محدود دیگریان، پرتوی از علم بیپایان و بیکران او است)
زمانی (را یاداوری کن) که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی بافرینم. (فرشتگان) گفتند: آیا در زمین کسی را بوجود میآوری که فساد میکند و تباهی راه میاندازد و خونها خواهد ریخت و حال انکه ما (پیوسته) به حمد و ستایش و طاعت تو مشغولیم؟ گفت: من حقایقی میدانم که شما نمیدانید. بقره آیه 30
بعضی با استناد به این گفته فرشتگان تصور کردهاند که از قبل از آدم (ع) اسنانهای دیگری بودهاند و از این طریق در صدد تایید قرآنی تکامل برآمدهاند. ولی مفسران در این باره نظراتی را در رد شبه ارائه دادهاند که میفرمایند: با ایشان از جانب خداوند سبحان نسبت به این موضوع به وجهی از وجوه، علم و اگاهی قبلی داشتهاند، به این صورت که یا قبلا خود حق تعالی به انان از این امر خبر داده یا این قضیه را در لوح المحفوظ دیده بودند. یا میدانستند که فقط جنس خودشان (فرشتگان) از گناه معصومند و بس و یا انسان را به جنیان که از قبل ساکن زمین بودهاند قیاسکردهاند و یا میدانستند طبیعت ماده (جنس ماده) ترکیبی از خیروشر است..
انسان باید بنگرد و دقت کند که از چه چیز آفریده شده است؟ انو از آب جهندهی ناچیزی آفریده شده است. (آبی که) از میان صلب و ترائب بیرون میآید. طارق آیه 5 و 6 و 7
بررسی 1: برخی از مفسرانمراد از صلب و ترائب را پشت مرد و استخوانهای سینه زن دانستهاند.
بررسی2: دکتر دیاب و قرقوز در این زمینه میگویند: صلب شامل ستون فقرات کمر و استخوان خاجی و از نظر عصبی در برگیرندهی مرکز تنظیم رفتارهای جنسی است. رشتههای عصبی کهاز صلب (ستون فقرات) نشات گرفتهاند، دستگاه تناسلی را عصب میدهند. از این رشتهها میتوان شبکه خورشیدی، شبکه عصبی خاجی و رشتههای عصبی دستگاه تناسلی را نام برد. این رشتههای عصبی با رشتههای عصبی مسئول انقباض و انبساط شریانهای خونی و نعوض و رخوت آلت و کلیه امور مربوط به فعالیتهای جنسی تلافی میکنند. و اگر بخواهیم منطقه صلب را که مسئول این عصب دهی میباشد مشخص کنیم، میگوییم که این منطقه در محدودهای بین مهره دوازدهم پشتی و مهرهی اول و دوم کمری و دوم و سوم و چهارم خاجی قرار دارد.
و ترائب را نیز استخوانهای میان هر دو پا فرض میکنیم. پس ماء دافق همان آب مرد یعنی منی است که از میان صلب و ترائب (استخوان پاها) او خارج میشود... تمام نقاط و مجاری عبور منی از نظر کالبد شکافی در محدودهی صلب و ترائب قرار دارند. غدد کیسهای پشت پروستات (که ترشحات انها قسمتی از منی را تشکیل میدهد) نیز در محدوده صلب و ترائب قرار گرفتهاند.
سپس با اشاره به غدد کیسهای ترشح کننده منی و وظایف آنها مینویسند: این دو غده ترضح کننده هستند که ترحشات آنها بخشی از مایع منی را تشکیل میدهد ترشحات این غدد به رنگ زرد بوده و از نظر فروکتوز بسیار غنی است. همچنین این غدد در عمل جهشی منی به خارج و به صورت دفعات بر اثر انقباض عضلات آنها نقش بسیار مهمی ایفا میکنند. پس میتوان گفت که منی از میان صلب مرد به عنوان یک مرکز عصبی تناسلی امرکننده و ترائب او به عنوان رشتههای عصبی مأمور به اجرا خارج میشود.
منی که در جریان عمل جنسی مد انزالمییابد از مایع و اسپرم آمده از مجاری دفران (10 درصد) مایع آمده از کیسه منی (حدود 60 درصد) مایع آمده از غدد پورستات (30درصد) و مقدار کمی از ترشحات غدد موکوسی بویژه غدد بولیواور ترال تشکیل شده است که همه در محدوده، صلب و ترائب قرار دارند. پس با توجه به مطالب بالا به دلیل اشاره کردن به این ایه به آب جهنده میتوان گفت:آیه اشاره به مرد داشته و این آیه نهایت ادب قرآن را در بیان مسئله جنسی بیان میکند.
نکاتی در مورد کتاب خلقت انسان نوشتهی دکتر حسابی
دکتر سحابی در این کتاب ضمن رد نظر داروین مبنی بر میمونی بودن جد انسان ، نیای انسانها را منتسب به حیوانی ناشناخته نموده است و سعی داشته در سایهی استدلالهای قرآنی خود تکامل و تحول موجودات را توجیه نماید. ولی بعضی نکات از نظر ایشان دورمانده که میتوان در انتهای مطالب ارائه شده در مورد تکامل به آن اشاره کرد.
بررسی1) : فرید و جدی در دایره المعارف خود و عبدالوهاب نجار در قصص انبیا گفتهاند:« فعلاً این نظریه در شکل یک تئوری اثبات نشده و مردود شده میباشد و هر گاه روزگاری این نظریه با دلایل یقین بخشی اثبات گردید ( و امکان چنین امری هر چند بسیار دور از عقل است) و به صورت یکی از بدیهیات مانند اسمان بالای سر ما و زمین زیر پای ماست درامد ان وقت آیههای قرآن را بگونهای تفسیر میکنیم که با آن نظریه موافق باشد. همان گونه که امروز آیههای الرحمن علی العرش استوی و یدالله فوق ایدیهم و لتصنع علی عینی را تفسیر و توجیه میکنیم.»
بررسی2) : دکتر سحابی تئوری و نظریهایی را با استناد به ایات قرانی تایید کردهاند که داشمندانی که ان نظریه را تایید کردهاند بیش از دانشمندانی که با آن مخالفت کردهاند نیستند. وقتی مسئلهایی در میان دانشمندان مورد قبول و رد قرار میگیرد به سطح علمی ثابت و قطحی نخواهد رسید.
دنبال توافقهایی میان نظریات «علمی» و نصوص قرآنی بیانگر شکست روانی و سستی ایمان نسبت به این قران، و نداشتن یقین کامل به صحت چیزهایی است که در قران است، و اطمینان نداشتن به این است که قران از سوی یزدان کار بجا و آگاه نازل گردیده است. این شکست روانی ناشی است از فریفته و شیدای «علم» شدن، و به علم بیش از میدان طبیعی خودمیدان دادن است، میدان طبیعیای که علم جز در دائره آن صادق و درست درنمیآید و در خارج از کمربند آن بدان اطمینان و یقین نمیگردد.
هر کس که گمان میبرد با تطبیق قرآن با «علم» به قرآن و همچنین به عقیده خدمت مینماید و ایمان را اثبات میکند، متوجه باشد که شکست روانی به درون او میخزد، همچنین بداند ایمانی که منتظر سخن علم بشری برای اثبات خود میماند، سخنی که پیوسته دگرگون میگردد، این چنین ایمانی نیاز به تجدید نظر دارد، قرآن اصل است خواه نظرات علمی با آن موافقت بکند و خواه مخالف کند. حقایق علمی تجربی جولانگاهی جدا از جولانگاه قرآن دارد. قرآن حقایق علمی تجربی را به عقل بشری واگذار کرده است تا با آزادی تمام در آنها دخل و تصرف کند و از راه ازمایشهای خود در انها به نتایجی برسد که میتواند برسد، و خود ادمی را موظف ساخته که عقل خویش را تربیت کند و آن را بر راستی و درستی و صحت و سلامت و صبر و استقامت بدارد و از اوهام و خرافات آزاد و رها سازد.
پس حقایق قرآنی حقایق نهایی و قاطعانه و مطلقی هستند ولی انچه کاوش و بررسی انسان بدان میرسد حقایق نهایی و قاطعانه نمیباشند زیرا مقید به حدود تجارب انسان و پایبند شرایط و ابزراهای این تجارب است. وقتی که یک نظریه علمی «مانند تکامل» برابر با مقایسهای انسانی هنوز حقیقت علمی به شمار نمیآید. دیگر توجیه و تایید ان به کمک آیات قرانی کاریست بیهوده و جزؤ هدر رفتن نیرو، چیزی عاید شخص نمیکند. و نه تنها کار اشتباهی است چه بسا سه معنی را در ذهن تداعی میکند.
1) شکست درونی است که برخی میپندارند علم نگهبان و پایه است و قرآن پیرو. و. باید برای حفاظت قرآن چتری از عل بر سر آن دارند و صحت مفاهیم قرآن را با مدد دانش و دلایل علمی اثبات کنند. غافل از اینکه قران فطرت و خرد (سالم و پاک) همهی انسانها را در هر سطح علمی که باشند به سادهترین شیوه مخاطب قرار میدهد.
2) تاویل همیشگی نصوص قرآن آن هم با زور و تکلف است تا آیات الهی را با فرضیهها و نظریههایی که ثابت و پایدار نیستند و مردم به رنگی در میآیند و هر روز انسان چیز تازهای در آن مییابد، همراه و دمساز کنیم و شتابان نصوص قرآنی را یدک و دنباله رو فرضیهها و نظریات انسانی سازیم.
3) برداشت بد از سرشت قرآن و وظیفهی آنست. قرآن ان حقیقت نهایی است که به ساخت وجودی انسان میپردازد، ساختی که با سرشت هنی جهان و قانون الهی، آن اندازه که سرشت نسبی انسان اجازه میدهد متفق و همگام است و انسان با جهان پیرامون خود نه تنها جنگ و برخوردی ندارد بلکه با آن دوستی ورزیده و برخی از رازهایش را میشناسد و برخی از قوانین آن را در کار خلافت خویش در زمین بکار میگیرد.و قوانینی که در پرتو عقل از راه بینش و کاوش، آزمایش و سنجش کشف و جلوهگر میشوند. تا انها را در راه ابادانی زمین و سعادت خویش بکار بردنه آنکه شناختها و دانستنیهای مادی خود را در راه ویرانی زمین و بدبختی خویش مورد استفاده قرار دهد و آنها را آلت قتل همنوعان و راهی برای براورده کردن غرایز از مسیر منحرف شدهی خویش قرار دهد.
بررسی2) : دکتر سحابی نظریه متزلزلی را بواسطهی تفسیر خود از آیات قرآنی تایید کرده است. در حالی که استدلالهای قرآنی ایشان در صورتی قابل توجیه است که ما خویشاوندی انسان را با حیوان مورد نظر ایشان از قبل پذیرفته باشیم. در ثانی برای تفسیر آیات قرانی شرایطی لازم میباشد که از نظر ایشان به دور مانده است «برای تفسیر آیات قرآن بایستی ابتدا از خود قرآن و بعد از سنت رسول اکرم (ص) و قول صحابه (رض) مدد گرفته شود و بایستی به شان نزول آیات نیز توجه داشت. بنابراین بهترین مرجع برای تفسیر آیات قرآنی ابتدا خود قرآن و بعد با توجه به آیات 65 و 59 سوره نساء، 3 و 4 سوره نجم، 7 سوره حشر، 31 سوره ال عمران و .... سنت حضرت رسول (ص) میباشد.»
بررسی4: دکتر حسابی حیوانی که انسان از او منشعب شده است را مشخص نمیکند حال اگر مسئله این قدر روشن و مبرهن است که ایشان حتی آیات قرآنی را به شهادت طلبیده پس چگونه از ارائه جد حیوانی انسان خودداری کردهاند. نکته مهم اینکه سائر حیوانهای آدم نشده به نظر ایشان دچار چه سرنوشتی شدند. چرا انها مانند بقیهی حیوانات به زندگی خود ادامه ندادند در حالیکه بمراتب صالح تر برای ادامهی زندگی نسبت به سائر حیوانات معاصر خویش بودند.
بررسی 5) : اگر دکتر سحابی به آیههای زیر توجه دقیق و عمیق میکرد هرگز دچار این اشتباه نمیگردید. (آیات 26 و 28 و 33 سورهی حجر) زیرا بشر در آیهی سوم که آدم است از همان چیزی آفریده شده است که بشر در ایهی دوم و انسان در آیهی اول از آن آفریده شدهاند.
بررسی 6): برای پاسخ بیشتر به مطالب مطرح شده در کتاب خلقت انسان میتوان به جلد 16 تفسیر المیزان نوشتهی علامه طباطبایی مراجعه کرد.
نتیجه گیری:
در پایان باز این نکته را یادآور میشوم که تمام نظریهها در زمینه تکامل و تطور انواعذبر اساس آزمایش و مشاهدهی تعدادی استخوان برجای مانده در لایههای زمین و عمر تقریبی سنگها میباشد. هیچ یک از باستانشناسان و دانشمندان علوم طبیعی تا بحال از نزدیک شاهدخلقت اولین سلول نبوده و انشقاق موجودات را از همدیگر را مشاهده نرکدهاند. تا بحال آنها نه تنها تبدیل شدن موجودی به موجود دیگر را مشاهده نکردهاند حتی با این پیشرفت علمی و در مجهزترین آزمایشگاههای امروزی نتوانستهاند سادهترین سلولی را بسازند و نه با در اختیار داشتن این همه موارد و وسایل جهش زانو توانستهاند موجودی را به موجودی دیگر تبدیل کنند. و هیچ یک از آنها متصل به منبعی فراتر از عقل و دانش بشری نبودهاند. حال با این همه مشکل پیش روی تکامل گران اگر روزی نظریهی تکامل ثابت و قطعی شود یعن علم صددرصد به این نتیجه برسد که موجودات از هم مشتق شدهاند (هر چند با استناد به قرآن و سنت انسان از این سیر تکاملی خارج است.) کم عقلی و دور از شعور نیست که این همه واقعیتهای پیرامون خود را نادیده گرفته و فکر و اندیشهی خود را بجای درک این واقعیتها و پداختن به مسایل علمی مهمتر و نوین ت به پس ماندههای اطلاعات نادرست غربیها مشغول سازیم.
کدام یک از ما قبل از فراگیری هر علمی به مهمترین واقعیت پیش روی خوداندیشده است؟ وئاقعیتی که سرنوشت میلیاردها سال ما در گرو آنست. واقعیتی که دانشمندان تمام علوم، چه معتقد به تکامل و غیرمعتقد به تکامل یا با ان روبرو و یا دراینده روبرو خواهند شد.
و.اقعیتی که بعد از آن، به فرمودهی خداوند (ج) در ایه 8 سورهی جمعه از آنچه کردهایم با خبرمان میکنند.
«بگو قطعا مرگی که از ان میگریزید سرانجام با شما رویارویی میگردد و شما را درمییابد بعد از ان بسوی کسی برگردانده میشوید که از پنهان و آشکار آگاه است و شما را از آنچه کردهاید با خبر میگرداند.»
حال بیابید و تمام علوم و دستاوردهای ازمایشگاهی خود روی ه قرار دهید و از مرگتان جلوگیری کنید اگر تمامی باستان شناسان و دانشمندان علوم طبیعی خصوصا علمی نظریهی تکامل لامارک و داروین بجای صرف کردن وقت خود روی تکههای استخوانی به ان نیاندیشیدند که ممکن است در آینده افرادی پیدا شوند که از استخوانشان برای توجیه یک نظریهی علمی استفاده کنند و بجای صرف وقت خودبرای به یقین رسیدن در مورد چگونگی خلقت و سنوشت موجودات بخصوص اسنان درگذشته ، آن عمر محدود دنیوی خود را صرف آگاهی در مورد سرنوشت خود رد اینده بعد از ان تکههای استخوانی و با صرف اگاهی از قدرت و عظمت الهی مینمودند. ان وقت پذیرش اینکه حداوند (ج) در آن واحد میتواند بعد از بوجود اوردن یک سری مصالح ساختمانی از نسبی، و خلق موجودات متفاوتی از این مصالح مشابه، خیلی آسن بود. اگر منکرین آیات قرآنی را به دلیل عدم سازگاری با عقل ناقص خود و یا موافق نبودن با نظریههای علمی نپذیرند. آیا میتوانند مرگ را نیز انکار کنند؟
آیا انانی که تمام زنداگی خود را صرف فراگیری علوم ساختهی ذهن بشری میکنند در برابر حتی یک بار نخواندن قرآن مؤاخذه نمیشوند؟ تولد و مرگ واقعیتهایی هستندا که برای اثبات آنها نیازی به ازمایش نسبت بین آن دو واقعیت هم بایستی زندگی کرد شکی نیست که انسان با دمیدن روح الهی در جسم مادیش و اعطای عقل و ضعور از طرف پروردگار سرآمد دیگر موجودات بوده و جهان با تمامی موجودات مسخرش گردیده، حال با این اوصاف کدام عقل سلیم میپذیرد که مقام والای اعطایی پروردگار را پایین اورده و خود را با استناد به یک سری حدسیات منتسب به دیگر حیوانات نماییم. حال با وجود تمامی ایرادهای وارده بر نظریهی تکامل کسی مجبور به قبول این مطالب نیست. فقط در پایان متذکر میشوم ما مسلمانان به دلیل داشتن اطلاعاات برگرفته از روحی خلقت خود را جدا از حیوانات دیگر و خود را زادهی ادم و حوا میدانیم . دیگران هم آزادند خود را به هر جانوری منتسب کنند. فقط در سایهی همان وحی مطمئن هستیم روزی همهی واقعیتها فرا رویمان قرار میگیرد پس قبل رسیدن آن روز عاقل کسی است که بیندیشد.
منابع مورد استفاده:
1- تفسیر فی ظلال القرآن، سید قطب
2- تفسیر صفوة التفاسیر، محمد علی الصابونی
3- تفسیر انوار القرآن، عبدالرئوف مخلص
4- تفسیر المنیر، دکتر وهبة الزحیلی
5- تفسیر المیزان، سید محمد حسین طباطبائی
6- تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی
7- تفسیر نور، دکتر مصطفی خرم دل
8- الله، سعید حوی
9- علل گرایش به مادیگری، مرتضی مطهری
10- پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، دکتر محمد علی رضائی اصفهانی
11- نظریهی تکامل از دیدگاه قرآن، مسیح مهاجری
12- معجزات علمی قرآن و حدیث، کمال روحانی
13- انسان و مکتب تکامل، عباس محمود عقاد
14- جنینشناسی پزشکی، دکتر جعفر سلیمانی راد
15- فیلسوفنماها، ناصر مکارم شیرازی
16- داروینیسم، استاد ناصر سبحانی
17- نبرد سنتها، محمد قطب
18- کلام جدید، ملا عبدالله احمدیان
19- خلقت انسان، دکتر یدالله سبحانی
20- طب در قرآن، دکتر عبدالحمید دیاب و احمد قرقوز
21- آیا انسان زادهی میمون است؟، دکتر محمد بهزادی
نظرات
با توجه به این که در مورد یک موضوع علمی بحث شد باید نظر دانشمندان روز راهم مینوشتید
بدوننام
29 مرداد 1395 - 02:09سلام درباره بررسی 2چیزی که بذهنم اوند در آیه ای از قرآن میفرمایند ای مریم تو را بر نسا العالمین برتری دادیم..درحالیکه در تفسیرش پیشوایان ما برتری بر زنان زمانه دانسته اند.. از ظاهر مطلب یه جور ناهماهنگی و اشکالات در نوع نقد ..به چشم میاد و نیز با توجه به گفته دوستمون نظر بزرگان علم رو درین باره ندیدیم و فقط یه سویه به جلو رفته وو