کلمه‌ی فرهنگ از دو بخش «فر» به معنی نور و «هنگ» به معنی قصد و آهنگ تشکیل شده است. لذا فرهنگ عزیمت به قصد نور و روشنایی و گرماست. در زبان انگلیسی نیز culture به معنای کشت و کار است که حاصل آن آبادانی و پیشرفت است. بدین ترتیب فرهنگ عصاره‌ی فضائل ملّتهاست. مجموعه دستاوردهای مادّی و معنوی انسان‌ها در همه‌ی جهان است. مع الاسف  دیوارکشی‌های سیاسی عرصه‌ی فرهنگ و هنر را نیز مصون نداشته و اهل سیاست با تقسیم فرهنگ به خوب و بد، جهت‌گیریهای سیاسی خود را نوعی دفع فرهنگ بد و تقویت فرهنگ خوب قلمداد و بدین وسیله توجیه می‌کنند.

سیاستمداران وانمود می کندد که فرهنگ جهانی قصد بلعیدن فرهنگ بومی را دارد و باید با آن مقابله کرد. حالا این فرهنگ بومی چیست؟ اگر سیاستمداران ملّی‌گرا باشند، بر آیین‌های ملّی و اگر مذهبی باشند، بر آیین‌های مذهبی تأکید می‌کنند تا با پررنگ کردن آن‌ها وجه هویّتی و دیگر ستیزی بدان دهند. سیاستمداران فرهنگ را به هویت و از آن بدتر به نوعی ناموس تبدیل می کنند تا کار خود را راحت‌تر پیش ببرند.

در مقابل نگاه علمی و تاریخی به فرهنگ به ما می‌گوید که فرهنگ جهانی سفره‌ای است گسترده که هر کس آش خود را بر سر آن می‌نهد و همگان بر سر این خوان مشترک حق انتخاب و ترکیب بین اجزای مختلف فرهنگی را پیدا می‌کنند یا  نمایشگاهی بین‌المللی است که هر کس متاع خود و دستاورد خود را در آن عرضه می‌کند و از متاع دیگران هم بهره می‌گیرد.

بنابراین مبنای فرهنگ و مبنای کار فرهنگی تعامل است نه تقابل. بده بستان است نه برافروختن آتش تنازع. فرهنگ‌های بومی جزئی از فرهنگ جهانی هستند. عناصری از فرهنگ‌های بومی که اقبال عمومی بیابند، جهانی‌تر می‌شوند و این جهانی شدن که حاصل انتخاب‌های تدریجی ملّتهاست، آهنگی خودکار دارد و پروسه‌ای خود به خودی است نه پروژه‌ای از پیش طرّاحی شده. فرهنگ جهانی مجموعه‌ای از همه‌ی فرهنگ‌هاست نه غولی که بخواهد فرهنگ‌های دیگر را ببلعد. به همین دلیل غربی‌ها از بودا و مولانا استقبال می‌کنند تا خلأهای معنوی خود را پر کنند و ما از شکسپیر و دانته. آنان از ابن سینا و ابن رشد، ما از نیوتن و اینشتین. نوعی تقسیم کار جهانی برای اینکه هر کس کالای فرهنگی‌ای  را که بهتر تولید می‌کند به بشریّت عرضه کند تا بتواند در فرایند تکامل فرهنگ جهانی نقش ایفا و مشارکت کند.