نویسنده : دکترهادی خانیکی
1- از میان ابهامها و اغتشاشهای معنایی که درباره تعریف و نقش روشنفکر وجود دارد میتوان برخی اشتراکها را استخراج کرد و در این زمان که گفتمان غالب روشنفکری ورود به صحنه عمل یا عملگرایی در عرصه انتخابات است، ملاکها و مولفههای روشنتری استخراج کرد. مثلاً دکتر شریعتی روشنفکر را کسی میداند که "نسبت به وضع انسانی خودش در زمان و مکان تاریخی و اجتماعیای که در آن است، خود آگاهی دارد و این خود آگاهی جبراً و ضرورتاً به او احساس یک مسئولیت بخشیده است. روشنفکر خود آگاه مسئول است که اگر تحصیل کرده هم باشد مؤثرتر است و اگر نباشد شاید کم اثرتر."
هم او روشنفکر را به معنای اصطلاحی آن از "فیلسوف و دانشمند و سیاستمدار و فقیه" جدا میداند: "در یک کلمه انسانی است که "جای - گاه" خویش را احساس میکند، یعنی نسبت به وضع خویش در جهان و جامعه و تاریخ آگاهی دارد و طبیعی است که در هریک از این رابطهها خود را متعهد و مسئول احساس مینماید."
به تعبیر دیگر شریعتی "روشنفکر رسالت اش این است که تضاد موجود در متن جامعه را از واقعیت وارد ذهنیت کند، زبانش متناسب با این زمان و راه حلهایش متناسب با این ناهنجاریها و سرمایه اش متناسب با این فرهنگ است."
و از این روایت میتوان به این نتیجه او رسید که "روشنفکر باید بفهمد که روح غالب بر فرهنگش روح اسلامی است و اسلام است که تاریخ و حوادث و زیر بنای اخلاقی و حساسیتهای جامعه اش را ساخته است."
2- در دوره ما نیز بزرگانی چون ملکیان کاستن از رنجهای مردم و داشتن دغدغه حقیقت را از جمله ویژگیها و مسئولیتهای روشنفکران بر شمردهاند و در مقیاسی وسیعتر از تعاریف رایج طالب آن شده اند که متفکران را تا حد دریافتهای کارتونی در تصاویر گسسته محدود نکنیم. از متفکر یا روشنفکر باید بیشتر "مفهوم" را پیگرفت نه " کدها" و "عبارات را".
3- با این مقدمه میتوان در ورای دغدغههای معرفت شناسانه و بحثهای نظری، به استقبال ورود فعالانه و معطوف به امید روشنفکران در فضای سیاسی کشور بود. روند حضور اندیشمندان، دانشمندان و روشنفکران در عرصه انتخابات پیش رو از سویی حاکی از وجود نوعی نگرانی اساسی نسبت به امروز و فردای کشور است و از سوی دیگر نزدیکتر شدن به حوزه سیاست و مسائل و زبان مردم و به عبارت دیگر کاهش فاصلهها.
4- روشنفکران به عنوان نماینده وجدان عمومی در مقام تشخیص فضیلتهای یک جامعه، هرگاه قدر ببینند، میان حساسیتهای عمومی نسبت به آرمانهای اخلاقی افزایش مییابد. و هرگاه نادیده گرفته شوند و با تحقیر نگریسته شوند جراحت بر وجدان عمومی وارد خواهد آمد. حساسیتهای یک جامعه نسبت به ارزشهای خود کاستی میگیرد و کمرنگ میشود.
در جامعهای که روشنفکران با آزادی و گشودگی میتوانند، ایدههای خودرا در عرصه عمومی عرضه کنند شاهد آن خواهیم بود که خطرات عمومی ناشی از بیتفاوتی و بیفکری عمومی به حداقل برسد.
خطر بیتفاوتی و بیفکری میتواند منجر به نتایجی از مشکلات سیاسی شود چنانکه تا کنون شده است. از این رو در مقام سیاست، اتخاذ برنامههای سیاسی که جامعهای را در بیفکری به مصیبتهای فاجعه بار دچار کند و افراد در فضای بیخبری و فقدان حساسیت آن را عادی بیابند، خود مساله است.
در مقام اجتماعی نیز اشاره به قابلیتهای عمومی در همکاری و تفاهم از سوی ایدههای روشنفکران میتواند افزایش چشمگیری یابد، چرا که در فقدان اندیشه ورزی آنان فضایی مبتذل و بیاعتنا به اصول اخلاقی و حقوقی رواج مییابد.
5- این نحوه ورود روشنفکران و اندیشمندان و هنرمندان به عرصه انتخابات که از جنبش دوم خرداد و با رای به خاتمی جلوه و معنایی دیگر یافت و در انتخابات نهم نیز متأسفانه با کنشها و واکنشهای دیر هنگام همراه شد، اکنون با چشم اندازهای روشنتری پیش میرود. آنجا که به جای بیعملی و تنزه طلبی موضعی از سر احساس مسئولیت و به روشنی گرفته میشود، میتوان نقش موثر روشنفکران را یافت. البته شرط توفیق و اثر بخشی این ورود پاسداشت حریم اخلاق سیاسی و اقتضائات عمل سیاسی است و این یعنی تبیین و تدقیق دلایل ورود به عرصه انتخابات و عمل جانبداری از نامزدی خاص است، بدون تحقیر و تخریب و تخطئه نامزد و یا نامزدهای دیگر. در این روزهای اخیر مضمون و زبان مورد حمایت دکتر محسن کدیور و محسن مخملباف از مهندس موسوی و دکتر بابک احمدی از آقای کروبی حاوی چنین رویکردهایی است که قطعاً آثار مثبت بر فضای سیاسی جامعه به ویژه در حوزه روشنفکری خواهد داشت.
6- البته در این فضای سیاسی تأمل بر انگیزی که در حوزه روشنفکری به وجود آمده است، باید به جد نقش و سهم خاتمی و موسوی را پاس داشت و قلم را در حوزه اندیشه و مطبوعات به شکستن حرمت و پیشینه روشنفکرانه آنان با آن تعاریفی که گذشت، نیالود.
بخش مهمی از توفیق خاتمی در افق اصلاحات، و امتداد نگاه فرهنگی وروشنفکرانه اوست.
چه بخواهیم و چه نخواهیم او را در جهان و ایران وجهان اسلام به عنوان روشنفکری دیندار
که در حوزه سیاست ،حرفهای تازه زد وگامهای نو برداشت، میشناسند. جهانبینی و آینده نگری آنان که چنین داوریهایی دارند بزرگتر از دایره تنگ قضاوتهایی است که همه مسایل ایران و جهان را فقط تا مرحله نخست انتخابات دهم، فرو میکاهند.
7- موسوی نیز به اعتبار حافظه تاریخی آنان که دغدغه حقیقت را داشتهاند و در پی کاستن رنج مردم در این دههها و سالیان بودهاند، نگاه و پیشینه و تباری روشنفکرانه و هنرمندانه داشته است و دارد. او که به تعبیر خاتمی "روشنفکری دیندار" است، از آن زمان که صدای روشنفکری مسلمان از حسینیه ارشاد برخاست، تا هرکجا که سخنی از مبارزه به سود مردم بوده از صحنه غایب نماند. پس از پیروزی انقلاب روشنفکری شد در میانه میدان و نه برکنار از آن و در دهه نخست انقلاب توفیق آنرا یافت که در عبور کشور از بحران نقشی موثر ایفا کند و برخوردار از بیشترین حد حمایت امام و مردم باشد. بیست سال بعد نیز او نظاره گری عافیتجو نبوده، تا آنجا که توانست خواند و دید و تجربههای ملی و جهانی را در کانون توجهات خود قرار داد. فرهنگستان هنر گریزگاه او نبود، شاید بتوان گفت تامل گاه او بود.
برخورداری از نگاه هنری و فرهنگی برای او که اهل عمل است، عیب نیست، حسن است. باید این حسن را ستود و به آن اعتنا کرد.
زمانی ناخوشایندیهای سیاست، کنج کتابخانه ملی را بر خاتمی تحمیل کرد، اما او آنگاه که دوباره به سیاست بازگشت، با نگاه فرهنگی و اخلاقی خویش به سیاست، سرمایه ای برای ایران فراهم کرد. زمانی هم ناخرسندیها و ناخوشایندیهای سیاست موسوی را به فرهنگستان هنر کشانید، اما میتوان امیدوار بود، که بازگشت او به سیاست میتواند نگاهی از منظر هنر بر سیاست و مدیریت کشور بیافزاید و این یعنی سرمایه ای دیگر برای روشنفکران و هنرمندان در اصلاح روندهای نگران کننده پیش روی ایران. امید آنکه چنین شود
نظرات