اشاره: درپی قتل معلّم فرانسوی توسط یک مسلمان افراطی، امانوئل ماکرون رییسجمهوری فرانسه در سخنانی از بحرانیبودن اسلام و مسلمانان سخن گفت؛ سخنان وی موجب بروز واکنشهای متعددی در سطح جهان شد. بار دیگر مفاهیمی همچون آزادی بیان، توهین یا اهانت و مقدّس و مقدسات و... مطرح شد.
اصلاحوب* در راستای واکاوی این مفاهیم، مصاحبهای کتبی - شفاهی با دو صاحبنظر در این زمینه انجام داده است:
- دلیر عباسی، دارای کارشناسی ارشد فلسفهی اخلاق، نویسنده و مترجم
-«سیّدعدنان فلّاحی» دکترای مبانی حقوق و فقه اسلامی و پژوهشگر حوزهی تاریخ و تراث اسلامی، اندیشهی سیاسی و فلسفهی حقوق
پاسخهای این دو پژوهشگر را با هم میخوانیم:
١- مراد شما از «توهین یا اهانت» چیست؟
فلّاحی: توهین یا اهانت، در واقع یک تعریف لغوی و یک تعریف حقوقی میتواند داشته باشد. تعریف لغوی آن، در واقع به معنای تحقیر و خوارداشت است و آن چیزی که در حقوق جزا، مثلاً در قانون جزای در واقع ایران آمده به معنای؛ کوچک کردن کسی یا تحقیر کسی از طریق یکسری از کلمات یا اعمال است که در واقع به عنوان سوء ادب تلقّی بشود. اما اینکه ما بخواهیم یک در واقع تعریف جهانشمول و همه جایی و تام و تمامی از توهین ارائه بدهیم، که چه چیزی دقیقاً مصداق توهین است و چه چیزی دقیقاً مصداق توهین نیست به نظر بنده نشدنی است؛ چون بسته به فرهنگهای مختلف، شرایط مختلف و در واقع تعاریف مختلفی که قانون میتواند از توهین داشته باشد اینها فرق میکند. مثلاً ممکن است شما در یک فرهنگی کسی اگر زل بزند به چشم کس دیگری به هنگام صحبت کردن، این در آن فرهنگ خاص توهین تلقّی بشود و یا برعکس آن توهین تلقّی بشود، یا اینکه شما مثلاً در یک جایی بروید و کلاهتان را برندارید توهین تلقّی بشود. در واقع بخش عظیمی از اینکه چه چیزی توهین است یا چه چیزی توهین نیست برمیگردد به عرف و در واقع بافتار فرهنگی اجتماعی که ما در آن قرار داریم حتّی بافتار زبانی . ممکن است گاهی دو نفر که خیلی به هم نزدیک هستند حرفهایی به هم بزنند که هیچکدام آن را توهین تلقّی نکنند ولی این حرفها در یک بافتار دیگری و یک فضای غیر دوستانهای بین دوتا شخص دیگری، کاملاً توهین تلقّی بشود، بنابراین یک تعریف سیّالی است و به باور بنده، ما نمیتوانیم تعریف مطرّد و جامعی از توهین بدهیم به قسم اینکه تمام مصادیقش را دقیقاً روشن کرده باشیم. به هر حال، توهین چیزی است که مخاطبان در واقع میتوانند بفهمند و به نظر من یک چیز subjective است تا حدی، یعنی در واقع شخصی که محل توهین قرار میگیرد، او ممکن است چیزی را توهین بداند، ممکن است توهین نداند کاملاً بحث، بحث subjective است، یعنی ما بیرون از ذهن آن شخص نمیتوانیم قضاوت کلّی داشته باشیم. شما وقتی به کسی چیزی میگویید، آن شخص ممکن آن را توهین بداند به خودش ممکن است نداند و اینکه چطور میشود او این حرف را توهین میداند به نسبت خودش یا نمیداند بخش عظیمش به شرایط فرهنگی و سیاق اجتماعی و در واقع بافتار و سیاقی برمیگردد که آن حرف یا عمل گفته میشود بنابراین من نمیتوانم اینجا تعریف تام و تمامی از توهین و مصادیق آن را بدهم فقط میتوانم بگوییم؛ توهین احساسی است که از پس عمل یا حرفی نشأت میگیرد و نوعی خوارداشت، تحقیر و سوء ادب در حقّ کسی تلقّی میشود و اینها را دقیقاً قانون باید مشخّص کند. در هر جایی ما نیاز داریم قانون اینها را تعریف کند و گرنه، کاملاً subjective است به نظر من، البته خوب بعضی چیزها را میشود مشخّص کرد، مثلاً یکسری الفاظ رکیک، قطعاً در هر فرهنگی، توهین محسوب میشوند و میشود آن الفاظ را، مصداق توهین دانست. قسمی که همه بر سر آن اجماع دارند که این بیادبی است. یا در یک در فرهنگی، رفتارهای خاصّی ممکن است، برای همه توهین تلقّی شود. خوب قانونگذار میتواند این را، توهین لحاظ کند. بخش دیگری از توهین ممکن است افتراهای ناروا باشد؛ مثلاً ما به کسی بگوییم دزد، قاتل و اینها چون به لحاظ اخلاقی، صفات مذمومی هستند این هم میتواند توهین تلقّی شود؛ یعنی نسبت دادن چیز ناروایی به شخص، به طوری که آبروی آن شخص و حیثیتش در واقع زیر سؤال برود.
عبّاسی: توهین مصدر باب تفعیل از وهن به معنای خوار کردن و سست و ضعیف کردن است و در اصطلاح به گفتار یا رفتاری در قبال دیگران گفته میشود که احساسات و عواطف آنها را تحریک نماید و موجب انزجار و ناراحتی آنان گردد.
٢- دو واژهی «مقدّس» و «مقدّسات» به چه معنایی هستند؟ آیا این دو واژه در متن کتاب و سنّت یافت میشوند؟
عبّاسی: مقدّس به کسی یا چیزی گفته میشود که قابل احترام فراوان عدهای از انسانها باشد و چه بسا جایگاه و احترام آن به جایی برسد که مورد پرستش واقع گردد. این واژه در قرآن و سنّت به معنای پاکی و عاری از عیب و نقص آمده است. در آیهی ٣٠ بقره واژهی «نُقَدِّسُ» به کار رفته است. آنجا که میفرماید: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿البقرة: ٣٠﴾
در ۲۱ مائده و ۱۶ نازعات هم واژهی «أرض المقدّسة» و در آیه ۱۲طه واژهی «واد المقدّس» به معنی سرزمین پاک و مقدّس به کار رفته است.
واژههای دیگری از غیر ریشه (قدس) در قرآن و احادیث آمده است که اگر برای کسی به کار برده شوند، مقدّس بودن از آنها برداشت میشود. برای نمونه مشتقات (س ب ح) مثل «سبحان» و «نسبح» که به معنای به پاکی یاد کردن آمده است.
فلّاحی: در مورد واژگان مقدّس و در واقع جمع آن که مقدّسات است، خوب این کلمه، در قرآن به همین شکل آمده است. در واقع کلمهی مقدّس که صفت است، از باب تفعیل، در خود قرآن آمده است. در مورد بنیاسرائیل، ذکر شده که آنها وارد یک سرزمین مقدّس شدند. ( الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ)؛ به معنای پاک، در واقع تنزیه کردن و پاک دانستن در ریشهی عربی آن آمده است. و در واقع معادل تنزیه میداند این را فراهیدی، در کتاب(العین)، آنطوری که در واقع میشود فهمید در قرآن، امر مقدّس؛ امری است که به نحوی از انحاء، با ذات الهی ارتباط مستقیم دارد. این چیزی است که از استیعاب این واژه و مشتقات آن در قرآن به دست میآید. یعنی وقتی که میگوید بنی اسرائیل وارد سرزمین مقدّس میشوند، این مقدّس بودن، به امر خداوند است. یا وقتی موسی، وارد وادی مقدّس میشود این به امر خداوند است. برداشت بنده این است. یا وقتی که میگوید، فرشتگان خداوند را تقدیس میکنند یا وقتی میگوید جبرئیل روحالقدس است که در مسیحیت هم به همین شکل وجود دارد. مجموع اینها را شما نگاه کنید در معنای دینیاش را عرض میکنم مقدّس چیزی است که؛ مستقیماً با ذات خداوند سر و کار دارد یعنی به نحوی از انحاء چیزی است که، مستقیماً به خداوند مربوط است. از این حیث مثلاً مسلمانان قرآن را مقدّس میدانند و وجود پیامبر اسلام را مقدّس میدانند، مسجد را جای مقدّسی میدانند؛ مثلاً کعبه، مسجد الحرام، اینها را جای مقدّس میدانند و در واقع به این دلیل است که به نحوی از انحاء، اینها به امر قدسی، یعنی به خداون?
نظرات