با اعلام دونالد ترامپ مبنی بر به‌رسمیت شناختن بیت‌المقدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی، سؤال‌‌های‌ بسیار زیادی در میان افکار عمومی به وجود آمد که این موضوع چه اهمّیّتی‌ می‌تواند داشته باشد و اصلاً‌ طرح قدس شرقی و غربی چیست که این روزها تا این اندازه به آن پرداخته می‌شود و چه معنایی دارد. در این روزها با مرور رسانه‌های اجتماعی به راحتی دیده می‌شد که درک درستی از شرایط جغرافیای سیاسی منطقه وجود ندارد.

روزنامه‌ی اعتماد گفت‌وگویی داشته است با «صابر گل‌عنبری» کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه تا تاریخ و مرز‌بندی منطقه و همچنین طرح‌هایی که برای حل بحران فلسطین تاکنون مطرح شده است را مورد برّرسی‌ قرار دهد. 

 متن گفت‌وگو را در زیر بخوانید:

 

- بر اساس توافقنامه‌ای که در سال 1949 میان اردن و رژیم صهیونیستی به امضا رسید قدس چگونه به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد؟

این قضیه به سال 1948 برمی‌گردد، درست چند ماه بعد از وقوع فاجعه نکبت یا همان اشغال فلسطین در 15 آوریل 1948 توافق آتش‌بسی میان اردن و رژیم صهیونیستی منعقد شد که مرزهای آتش‌بس میان دو طرف را مشخص می‌کرد، از جمله در قدس؛ بخش غربی شهر قدس در همین جنگ 1948 تحت اشغال رژیم صهیونیستی درآمد. در توافقنامه آتش‌بس میان اردن و این رژیم پس از حدود هفت ماه جنگ، مرز آتش‌بس در قدس همان حد فاصل میان دو بخش غربی و شرقی این شهر تعیین شد. پس از ادامه جنگ حدود 5 ماه بعد از آن توافقنامه، موافقت‌نامه‌های آتش‌بس به صورت جداگانه میان رژیم صهیونیستی و کشورهای مصر، لبنان، اردن و سوریه منعقد شد. مجدّداً‌ در این توافقنامه نیز همان خطوط آتش‌بس نوامبر 1948 درباره قدس مورد تأکید‌ قرار گرفت. خوب این‌جا‌ بحث درباره خطوط آتش‌بس است نه تقسیم قدس. در همان توافق آتش‌بس سال 1949 هم بر این نکته تأکید‌ شده است که خطوط آتش‌بس به هیچ‌وجه مرزهای سیاسی و اقلیمی نیستند. آنچه که در دو توافق 1948 و 1949 اتفاق افتاد، صرفاً‌ تحدید خطوطی برای توقف جنگ بود و این هم موقتی بود و معاهده و توافق صلحی در کار نبود که بر اساس آن قدس به دو بخش تقسیم شده باشد. همین خطوط آتش‌بس در سال 1967 با اشغال بخش شرقی به وسیله رژیم صهیونیستی شکسته شد و خاتمه یافت.

اصطلاح قدس شرقی یا قدس غربی اصولاً‌ درست نیست، چون انگار ما با دو شهر مواجهیم بلکه شرق قدس یا غرب قدس درست است، به این علت که قدس یک واحد جغرافیایی یکپارچه است.

 

- به نظر می‌رسد رژیم صهیونیستی بیش از غرب بیت‌المقدس به دلیل اماکن مقدّس‌ علاقه بیشتری به بخش شرقی داشته و در جنگ‌های شش‌روزه نیز این منطقه را اشغال کرد، از نظر تاریخی شرق چه اهمیتی برای این رژیم دارد؟

بله این درست است، اما ابتدا اجازه بفرمایید عرض کنم که در همان سال 1948 نیز رژیم صهیونیستی می‌توانست شرق بیت‌المقدس را اشغال کند، اما این کار را نکرد. علت آن هم ترس از این بود که این امر با توجه به قرار گرفتن مسجدالأقصی، قبله نخست مسلمانان در این بخش شهر، می‌تواند کشورهای اسلامی را با کشورهای عربی همراه کند و دامنه جنگ با چند کشور عربی به جنگ با کل جهان اسلام سرایت کند. به همین علت، به اشغال بخش غربی شهر اکتفا کرد، در حقیقت با اشغال این بخش و نزدیک شدن به محدوده بخش قدیمی قدس یا همان شرق آن، می‌خواست واکنش مسلمانان را بسنجد که آیا می‌تواند جلوتر رود یا به همین مقدار اکتفا کند. اما بعد از 19 سال از این واقعه، وقتی متوجه عدم واکنش و حساسیت جدی از سوی کشورهای اسلامی شد، در جنگ ژوئن 1967 پروژه ناتمام اشغال کل قدس را تکمیل کرد و دیدیم که اتفاق خاصی هم در کشورهای اسلامی نیفتاد. اما راجع به علاقه‌مندی بیشتر به قدس شرقی عرض کنم که این علاقه‌مندی به دو دلیل است، یکی سیاسی و دیگر دینی و مذهبی. اساساً‌ از لحاظ سیاسی صهیونیسم پروژه و برنامه‌های خود را بدون شرق قدس ناتمام می‌داند و معتقد است که با وجود اماکن مقدس چه اسلامی و چه مسیحی و در راس آنها مسجدالأقصی، یهودی‌سازی قدس ناقص است. اما دلیل دوم دینی و مذهبی است. یهودیان همواره به شرق قدس چشم داشتند. از لحاظ تاریخی هم مدّعا‌ این است که معبد یا هیکل سلیمان در همان موقعیت مکانی مسجدالأقصی‌ بوده است که دو بار تخریب شده است.

با وجود اینکه صهیونیسم ذاتاً یک جنبش سکولار است و به میراث توراتی به چشم فرهنگ، عرف و تاریخ می‌انگارد، تا میراثی دینی، اما در عملی‌ساختن پروژه خود به خوبی از مفاهیم توراتی با همان معانی دینی آنها بهره جست و با برجسته‌سازی این انگاره‌ها و ابژه‌سازی از آنها، از جمله بازگشت به «سرزمین موعود» و غیره، یهودیان را از کشورهای مختلف جهان برای مهاجرت به فلسطین از همان سال 1897 که نخستین کنفرانس خود را در شهر بال سوییس برگزار شد، ترغیب می‌کرد. در طول این 70 سال پس از تشکیل رژیم صهیونیستی حفاری‌های گسترده‌ای در زیر مسجدالأقصی صورت گرفته و تونل‌ها و دالان‌های زیادی زده شده است، تا اثری یهودی چه مربوط به معبد سلیمان و چه مربوط به تاریخ حضور یهودیان در دوران حکمرانی حضرات داود و سلیمان -علیهماالسلام‌- و مملکت‌های یهودا و سامراء یافت شود، اما تاکنون هیچ اثری نه از معبد و نه این ممالک یافته نشده است. صهیونیسم به نشانه‌ای دینی نیاز دارد تا پیوند میان مهاجران یهودی و سرزمین «موعود» را تعمیق بخشد. به همین خاطر، یهودیان مذهبی با کمک صهیونیسم مسیحی از سال‌ها قبل نقشه معبد سلیمان را تهیه و حتی ماکتش را هم ساخته‌اند و منتظر فرصت مناسب برای تخریب مسجدالأقصی و احداث این معبد هستند.

دیوار ندبه یا همان دیوار براق که عده‌ای تصور می‌کنند یک اثر یهودی است، در حقیقت بخشی از دیوار غربی مسجدالأقصی است و عبادت یهودیان در مقابل این دیوار به این علت است که معتقد هستند نزدیک‌ترین مکان به معبد سلیمان است. به دنبال گسترش مهاجرت یهودیان به قدس در دوره قیمومت بریتانیا، اختلافات بر سر این دیوار بالا گرفت و به انقلاب براق در 1929 میلادی منجر شد. در جریان این حوادث جامعه ملل کمیته‌ای برای بررسی ماوقع تشکیل داد و در نهایت جامعه ملل چنین نظر داد که دیوار ندبه بخشی از مسجدالأقصی است و تعلّقی‌ به یهودیان ندارد، کما اینکه در قطعنامه سازمان یونسکو در 13 اکتبر 2016 و قطعنامه بعدی آن در می‌2017 درباره مسجدالأقصی بر ماهیّت‌ اسلامی این دیوار و خود مسجد تأکید‌ شده است.

در اینجا گریزی به شکل ارتباط تاریخی یهودیان با قدس می‌زنم، پروفسور شلومو سند استاد تاریخ دانشگاه تل‌آویو که خود از مهاجران یهودی و یک صهیونیست تمام‌عیار بوده است، تألیفات‌ متعددی دارد از جمله «اختراع سرزمین» و «اختراع ملت یهود» که در سال 2008 چاپ شد. چاپ کتاب «اختراع ملت یهود» در اسرائیل در سال 2008 چنان جنجالی در محافل علمی و سیاسی رژیم صهیونیستی ایجاد کرد که هنوز هم ادامه دارد. آقای شلومو سند در این کتاب‌ها کلا شیرازه افکار و اندیشه‌های صهیونیسم را به هم می‌ریزد. جدا از اینکه وی معتقد است که یهودیت، قومیت و نژاد نیست و دین است و یهودیان ملت نیستند کما اینکه مسلمانان و مسیحیان ملت نیستند و نمی‌توان گفت ملت مسلمانان یا ملت مسیحیان، بر این باور است که ارتباط یهودیان جهان در طول تاریخ با قدس یک ارتباط دینی معنوی بوده است نه سرزمینی، مانند تعلق خاطر مسلمانان به مکه و مدینه و تعلق خاطر مسیحیان به کلیسای المهد زادگاه حضرت مسیح (ع) در بیت لحم یا کلیسای قیامت در قدس. وی تأکید‌ دارد همچنان که مسیحیان یا مسلمانان جهان نمی‌توانند مدّعی‌ باشند که به بهانه تعلق روحی و معنوی به اماکن مقدس خود در عربستان یا فلسطین ادعای سرزمینی داشته باشند، یهودیان نیز نمی‌توانند چنین ادّعایی‌ را داشته باشند.

 

- طبق قطعنامه 478 شورای امنیّت‌ سازمان ملل رژیم صهیونیستی باید از منطقه شرقی عقب‌نشینی کند؛ چرا این کار تاکنون صورت نگرفته است؟

قطعنامه 478 در سال 1980 صادر شده، اما پیش‌تر از آن پس از جنگ شش‌روزه 1967، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه شماره 242 را صادر کرد که صراحتاً از اسرائیل می‌خواهد به پشت مرزهای اشغالی 1967 بازگردد و از کلّیّه‌ مناطقی که در این جنگ (صحرای سینا، بلندی‌های جولان، نوار غزّه‌، کرانه باختری و قدس شرقی) اشغال کرده است، عقب‌نشینی کند. این قطعنامه 242 بعدها مبنای کلیه قطعنامه‌های صادره از ارکان مختلف سازمان ملل پیرامون مسأله‌ فلسطین و قدس قرار گرفت و در همین قطعنامه 478 هم که اشاره فرمودید، مورد تأکید‌ قرار گرفته است.

قطعنامه 478 در واکنش به الحاق قدس به فلسطین اشغالی 1948 و اعلام قدس «کامل و یکپارچه» (منظور دو بخش شرقی و غربی) به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی از سوی شورای امنیت صادر شد. در این قطعنامه اعلام پایتختی قدس نقض آشکار قوانین و حقوق بین‌الملل توصیف شده است.

اما اینکه چرا رژیم صهیونیستی از این منطقه عقب‌نشینی نمی‌کند، خب دلایل و عوامل فراوانی دارد؛ عواملی داخلی و عواملی خارجی؛ درباره عوامل داخلی که به بخشی از آنها در پاسخ به سؤالات‌ قبل اشاره شد، می‌توان به این موارد اشاره کرد:

1ـ اهمیت سیاسی و دینی شرق قدس در پروژه صهیونیسم و نزد یهودیان

2ـ عقب‌نشینی از این منطقه شکست سختی برای طرح «کشور یهودی» تلقی می‌شود.

3ـ مخالفت سرسختانه جریان‌های مذهبی یهودی

اما درباره عوامل خارجی باید عرض کنم که چند عامل مهم وجود دارد:

1- ضعف کشورهای عربی به ویژه کشورهای پیرامونی فلسطین و نبود یک نیروی عربی یا اسلامی که رژیم صهیونیستی را مجبور به عقب‌نشینی کند

2- قطعنامه‌های سازمان ملل علیه رژیم صهیونیستی هم به علت حق وتوی قدرت‌های حامی این رژیم و حمایت‌های گسترده آنها از جمله ایالات متحده آمریکا‌ هیچ‌وقت تحت فصل هفتم نبوده است تا جنبه الزامی عملی پیدا و در حقیقت اسرائیل را مجبور به عقب‌نشینی کند.

 

- طرح دو منطقه بیت‌المقدس شرقی و غربی از چه زمانی مورد حمایت بین‌المللی قرار گرفت و مشکل اصلی در مذاکرات صلح بیشتر بر سر چه مناطقی بوده است؟

قبل از پاسخ به این سؤال‌ شما اجازه بفرمایید گریزی به قطعنامه تقسیم معروف به قطعنامه شماره 181 بزنم که در 29 نوامبر 1947 یعنی حدود شش ماه قبل از اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی در مجمع عمومی سازمان ملل صادر شد. این قطعنامه مساحت 27 هزار کیلومتر مربعی فلسطین را میان یهودیان و فلسطینیان به نسبت 54 درصد به 44 درصد تقسیم کرد. 2 درصد باقیمانده دو منطقه قدس و بیت‌الحم‌ بودند که بر اساس این قطعنامه قرار شد به خاطر جایگاه دینی‌شان تحت نظارت بین‌المللی اداره شوند. هیچ شهری در جهان به اندازه قدس مورد اهتمام حقوق بین‌الملل قرار نگرفته است. قدس همیشه به عنوان یک واحد جغرافیایی یکپارچه مطرح بوده است. چه قبل از فاجعه اشغال 1948 و چه بعد از آن تا در سال 1967.

تقریباً‌ بعد از اشغال این بخش، اصطلاح «قدس شرقی» به اسناد و قطعنامه‌های بین‌المللی راه یافت. تا اینکه تقریبا در دو دهه اخیر بیشتر تمرکز روی اشغالی‌بودن قدس شرقی بوده است. البته با این وجود در هیچ قطعنامه یا سند بین‌المللی قدس غربی به عنوان یک منطقه اسرائیلی به‌رسمیّت‌ شناخته نشده است. بنابراین بر اساس حقوق بین‌الملل، در وضعیت قانونی قدس هیچ تغییری ایجاد نشده است. منتها اتفاقی که افتاده است این است که جامعه جهانی سلطه رژیم صهیونیستی بر قدس غربی را به عنوان یک امر واقع پذیرفته است اما به رسمیت نشناخته است. بارها وقتی قدس موضوع قطعنامه‌های سازمان ملل بعد از اشغال شرق قدس در 1967 قرار گرفته، از جمله دو قطعنامه 267 و 271 صادر در ژوئن و سپتامبر 1969 یعنی دو سال بعد از اشغال شرق بیت‌المقدس، بر عدم تغییر وضعیت آن و غیرقانونی بودن هرگونه اعمال تغییری تأکید‌ شده است، در این قطعنامه‌ها تخصیص به قدس شرقی یا غربی هم نخورده است، بلکه اطلاق واژه قدس بدان معناست که هر دو بخش مورد نظر است. عملاً‌ هم مخالفت سازمان ملل در قطعنامه 478 بر اعلام پایتختی قدس از سوی رژیم صهیونیستی و غیرمشروع دانستن این اقدام و هرگونه اعمال تغییر در وضعیت قدس بدون تخصیص آن به شرقی یا غربی خود بر جایگاه حقوقی ویژه این شهر دلالت دارد. به این علت هم هست که کشورها از انتقال سفارتخانه‌های خود حتی به قدس غربی تا به امروز خودداری کرده‌اند. اما در کنار این، در مذاکرات دوجانبه و چندجانبه میان رژیم صهیونیستی و تشکیلات خودگردان در نزدیک به سه دهه گذشته بحث‌هایی میان این طرف‌ها شده است که قدس شرقی به عنوان پایتخت کشور فلسطین در نظر گرفته شود. همین پایتختی قدس شرقی برای کشور فلسطین اکنون بخشی از ادبیات رسمی تشکیلات خودگردان و مطالبات آن در مذاکرات است و در طرح صلح اتّحادیّه‌ عرب در 2002 نیز ذکر شده است. همین بحث‌های صورت گرفته در مذاکرات صلح و تأکید‌ات‌ طرف مذاکره‌کننده فلسطینی بر قدس شرقی به عنوان پایتخت کشور موعود فلسطینی موجب شکل‌گیری نگاهی در جامعه جهانی شده است که به پایتختی قدس شرقی برای کشور فلسطین و قدس غربی برای رژیم صهیونیستی متمایل کرده است. اما همچنان که عرض شد این مسأله‌ جنبه حقوقی بین‌المللی پیدا نکرده است و کلا مساله قدس به توافقات فیمابین دو طرف فلسطینی و اسرائیلی واگذار شده است. هنوز توافقی میان دو طرف در این خصوص و درباره رسیدن به صلح نهایی حاصل نشده است، تا به تأسیس‌ حقوقی جدیدی در ارکان سازمان ملل درباره این شهر منجر شود، از این رو انتقال هرگونه سفارتی چه به غرب قدس چه شرق آن مخالف حقوق بین‌الملل و قوانین بین‌المللی است. در مورد شق دوم سوال هم عرض کنم که مشکل اصلی طرف اسرائیلی است که قدس را کلاً با دو بخش‌اش پایتخت ابدی و یکپارچه خود می‌داند و حاضر نیست که هیچ امتیازی به طرف فلسطینی در این باره‌ بدهد. در حقیقت به علت همین موضع سرسختانه رژیم صهیونیستی در مذاکرات صلح، پرونده قدس همواره باز مانده است و آنچه درباره آن در مذاکرات سازش مطرح شده است، صرفاً‌ ایده‌هایی بیش نبوده است که مورد موافقت قرار نگرفته است.

 

- آخرین طرح عملیاتی که برای صلح مطرح شد طرح فرانسه بود، آیا به نظر شما با اعلام ترامپ در خصوص پایتختی بیت‌المقدس، تمام طرح‌های سازش و صلح به شکست انجامیده است و آیا این طرح‌ها قابلیت اجرایی‌شدن را داشتند؟

طرح صلح فرانسه که در ژانویه 2017 در اجلاسی در پاریس با مشارکت 70 کشور ارایه شد، طرحی شکست خورده بود. نخست یکی از دو طرف یعنی رژیم صهیونیستی آن را تحریم کرد و نتانیاهو شرکت نکرده و به‌شدت به اجلاس حمله و را فریب و نیرنگ دانست. دوم اینکه بیانیه پایانی اجلاس چیز جدیدی نداشت. اعلام ترامپ در خصوص پایتختی بیت‌المقدس برای رژیم صهیونیستی نه تنها اعلام مرگ راه‌حل دو کشور بلکه می‌توان گفت کل طرح‌های سازش را به بن‌بست و شکست کشاند. در این وضعیت باید همه این طرح‌ها را شکست خورده دانست مگر اینکه آمریکا‌ تصمیم خود را پس بگیرد. البته در صورتی که واقعاً‌ شاهد فشارهای رسمی جدید از جانب کشورهای عربی و اسلامی در کنار این خیزش عمومی ملت‌های عربی و اسلامی باشیم، این احتمال وجود دارد که ترامپ به نحوی به تفسیر اعلامیه خود تن دهد و اعلام کند که منظورش غرب قدس بوده است، این مسأله‌ تا حدود زیادی برای دولت‌های عربی و اسلامی به استثنای چند کشور از جمله ایران قابل قبول خواهد بود و با توجه به راه‌های گریزی هم که در متن اعلامیه ترامپ وجود دارد، چنین مسأله‌ بعید به نظر نمی‌رسد.

 

- بافت جمعیتی بیت‌المقدس چگونه است و چگونه تقسیم‌بندی صورت گرفته است و آیا اداره بیت‌المقدس در اختیار مسلمانان است و آیا بیشترین اختلافات در خصوص مسجدالأقصی‌ است یا مسجد قبةالصخره؟

از زمانی که موج مهاجرت یهودیان به فلسطین شروع شد چه در دوران صهیونیسم تبلیغی چه در دوران صهیونیسم تشکیلاتی از سال 1897 به بعد، بیت‌المقدس همواره کانون توجه انتقال یهودیان به آن بوده است. در سال 1948 وقتی نکبت و قتل عام‌ها اتفاق افتاد، خیلی از فلسطینیان ساکن قدس بیشتر از بخش غربی آن و حتی عدّه‌‌ای هم از بخش شرقی آواره شدند. در این سال ترکیب جمعیتی شهر کاملاً‌ به هم خورد و از این به بعد پس از انتقال هزاران یهودی از کشورهای مختلف، یهودیان در قدس در اکثریّت‌ قرار گرفتند. در سال 1967 هم که بیت‌المقدس شرقی اشغال شد، باز موج کوچاندن فلسطینیان ساکن این منطقه شروع شد تا جایی که تنها هزاران نفر بر اثر تخریب کامل محلّه‌ مغاربه (مراکشی‌ها) در مقابل دیوار براق (ندبه) آواره و کوچانده شدند. امروزه نیز جمعیت کل قدس با هر دو بخش آن حدود 900 هزار نفر است که بر اساس آمارهای رسمی رژیم صهیونیستی 63 درصد آنها یهودی و 37 درصد بقیه عرب فلسطینی هستند، اما برخی نهادهای فلسطینی این نسبت را 59 درصد به 41 درصد می‌دانند. در همین شرق بیت‌المقدس بر اساس آخرین آمار، اگر اشتباه نکنم حدود 380 هزار یهودی شهرک‌نشین زندگی می‌کنند. کلا شهرک‌های یهودی‌نشین چه در قدس و چه در کرانه باختری پیوستگی جغرافیایی محلاّت‌ و شهرهای فلسطینی‌نشین را از بین برده است. حقیقتاً‌ وضع کل قدس بسیار بغرنج است، هر روز خانه‌های بیشتری از فلسطینیان به بهانه‌های مختلف مصادره می‌شود، شناسنامه‌های عده‌ای ابطال می‌شود، اجازه ساخت و ساز به فلسطینیان داده نمی‌شود، حجم یهودی‌سازی غیرقابل تصور شده و همه‌چیز را در بر گرفته است، از تغییر اسامی عربی خیابان‌ها و کوچه‌ها گرفته تا حتی اسامی درختان و...

بر اساس قوانین اسرائیلی، ساکنان قدس شهروند محسوب نمی‌شوند بلکه «مقیم» محسوب می‌شوند، به همین خاطر امروز وضعیت ساکنان عرب قدس توصیف قانونی مشخصی ندارد. تابعیت اسرائیل ندارند و شهروند آن محسوب نمی‌شوند. اسرائیل اجازه هم نمی‌دهد از حق شهروندی فلسطینی که تشکیلات خودگردان اعطا می‌کند، برخوردار شوند. کما اینکه دیگر شهروند اردنی هم نیستند حتی اگر تعدادی از آنها گذرنامه اردنی داشته باشند. مسجدالأقصی در دوران عثمانی همراه با دیگر اماکن مقدس فلسطین و اردن تحت یک اداره اوقاف اداره می‌شدند، از سال 1948 تاکنون تحت مدیریت وزارت اوقاف اردن است. امروز اداره اوقاف قدس وابسته به همین وزارتخانه اردن است. کارمندان مسجدالأقصی حقوق‌بگیر اردن هستند. این وضعیت در معاهده صلح وادی عربه میان اسرائیل و کشور اردن به سال 1994 نیز مورد تصریح و تأکید‌ قرار گرفته است.

اما راجع به بخش آخر سؤالی‌ که فرمودید، آیا بیشترین اختلافات در خصوص مسجدالأقصی است یا مسجد قبه‌الصخره؟ اجازه بفرمایید نکته مهم را تشریح کنم. خیلی‌ها در ایران هنوز تصوّر‌ درستی از مسجدالأقصی ندارند. عده‌ای قبة‌الصخره را مسجدالأقصی می‌دانند و عده‌ای هم مسجد با گنبدی صربی یا جامع‌القِبلی را مسجدالأقصی می‌دانند. عرض کنم که مسجدالأقصی هیچ کدام از اینها نیست، بلکه اینها یعنی قبه‌الصخره یا جامع‌القِبلی بخشی از مسجدالأقصی یا حرم شریف هستند. کلاً مسجدالأقصی 144 هزار متر مربع مساحت دارد که داخل دیواری مستطیلی شکل قرار دارد و هم بنای مسقّف‌ دارد هم باز. در حقیقت مسجدالأقصی بر کل محوطه داخل این دیوار اطلاق می‌شود که 15 دروازه دارد و اسرائیل 4 تای آنها را از گذشته بسته است.

جای جای این مکان از اهمیت و قداست برخوردار است و نمی‌توان نقطه‌ای را بر نقطه‌ای دیگر ترجیح داد.

 

 

روزنامه اعتماد 1396/09/27