مقدمه

در جهان اقتصاد کسی که پس انداز و ثروت ذخیره شده‌ای دارد هیچگاه به دنبال وام گرفتن نمی‌رود، دولت‌ها هم قبل از مراجعه به خزانه‌ی دولتی و دارایی موجود به اخذ وام و وارد کردن کالاهای دولتی اقدام نمی‌کنند... ولی آیا ذخیره‌های معنوی و اندوخته‌های فکری و آنچه قلب و وجدان آدمی به میراث برده نباید در زندگی مردم حداقل همانند ثروت و کالا ارزیابی شود؟! 

آری مردم در دنیائی که نامش را «جهان اسلام» نهاده‌اند، قبل از آنکه در اندیشه اصول و قوانین صادراتی و روش‌ها و برنامه‌های دیگران باشند و آن‌ها را از آن سوی دریا‌ها وارد کنند به ذخیره‌های معنوی و میراث فکری خود توجه نمی‌کنند. (سید قطب) 

فقر یکی از مسائلی است که کشور‌ها هر ساله بودجه‌های کلانی را در آن خرج و سرمایه‌گذاری می‌کنند اما آنگونه که باید نتیجه لازمه را از آن نمی‌گیرند... و این دلیلی ندارد جز آنکه آن قاعده و اصول و روشهایی را که در آن بکار می‌برند، قاعده‌ای نیست که حلّال مشکلات باشد... 

خطاب به خزینه‌داران خزینه‌های الهی، خداوند متعال می‌فرماید: 

 «وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ» (نور: ۳۳) و از مال خدا که به شما داده است به آن‌ها بدهید. 

فقرا و مستمندان همچون اهل خداوندند و ثروتمندان نیز خزانه‌های نعمتهای او، و اساسا مالی که در اختیار آنهاست متعلق به خداست... 

و جای تعجب نیست که مالک به انباردار خود بگوید که مقداری از اموال موجود در انبار را میان مستمندان تقسیم کن. (فخر رازی) 

ما در اینجا وارد مجادله‌ی فقهی پیرامون آیه نمی‌گردیم، ما در اینجا در خدمت آیه‌ای هستیم که از حقیقت کار در ترازوی یزدان سخن می‌گوید که این کاری است جدای از نماد‌ها، و پدیده‌های پیدا و هویدایی است که معاملات بر آن‌ها برجا و برپا می‌گردد. 

با این رهنمود الهی تولد جدید بشریت بدین شکل کمیاب و بدین شیوه بی‌نظیر انجام می‌گیرد، جامعه‌ای پدیدار می‌گردد که ارزش‌ها و معیارهای خود را از آسمان دریافت می‌دارد و آزاد و‌‌ رها از قید و بندهای زمین، هرچند که در زمین می‌زید. 

این حقیقت و فرموده‌ها باید به دل برود ودل را دگرگون کند و آنرا به انجام خیر و خوبی کردن به بشریت بکشاند و انسان را به یاری و کمک و محافظت و پاسداری از نیازمندان وادار نماید. 

خداوند تنها از مردم واژه‌های زبانی را نمی‌خواهد، بلکه از ایشان می‌خواهد همراه با واژه‌های زبانی، اعمال و افعالی انجام گیرد که آن واژه‌های زبانی را تصدیق نماید و کردار گواه بر گفتار باشد در غیر اینصورت واژه‌های زبانی گرد و غبار پراکنده در هواست و هیچ اعتباری در پیشگاه خدا ندارد. (سید قطب) 

شبلی را پرسیدند، زکات چند باید داد؟ 

گفت: بر مذهب فقیهان از دویست درم پنج درم دادنی است و بر مذهب ما جمله دویست درم دادنی است. 

گفتند: این را در شرع اصلی باید؟ 

گفت: ابوبکر هر چه داشت همه درباخت آن روز که مصطفی از یاران صدقه خواست. 

اینگونه به نمایش درمی‌آید نتیجه‌ی پیروی از تعالیم و فرمایشات خداوند متعال. 

پس در میزان قرآن، ارزش نیکی و نیک کرداری به این است که زندگی را تبدیل به صحنه‌ی همکاری و همیاری می‌نماید نه میدان جنگ و کشتار و آدمخواری، و اینکه واماندگان را در امان می‌دارد و بدانان می‌فهماند که تنها نیستند بلکه در میان دل‌ها، چشم‌ها و جان‌ها جای دارند نه‌‌ رها در میان ناخن‌ها، چنگال‌ها و دندان‌ها. (سید قطب) 

اما در دنیای متمدن خالی از تمدن امروز که مردم فرامین حق تعالی را‌‌ رها نموده و به فرامین بشری حکم می‌کنند و از هر طرف ندای آزادی و برابری انسان‌ها سر داده می‌شود، عده‌ای در زیر آوارهای فقر جان خود را از دست می‌دهند و به تعبیر قرآن «فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ»، تنها به این دلیل که جزو ا گروه بر‌تر و قوی نیستند. 

آن‌ها را چون بردگانی که حق برخورداری از یک زندگی ساده را ندارند، در جهت رفاه حال خود بکار می‌گیرند چرا که حق زندگی از آن گروه قوی می‌باشد. 

این است نتیجه‌ی عدول از ارزش‌ها و معیارهای آسمانی به ارزش‌ها و معیارهای زمینی... 

این است قاعده‌ای را که بنیان غرب متمدن بر آن است، قاعده‌ی تنازع بقا... 

اما اگر خواهان رسیدن به جامعه‌ای خالی از فقر باشیم، ناچار باید به زمانی برگردیم که در آن زمان فقر به معنای امروزی آن، به صدا درآمدن فقرات انسان و خم‌شدن کمر انسان‌ها زیر بار سختی‌ها موجود نبود و آن نیست مگر زمانی که احکام خدا بر مردم جاری می‌گشت. 

پس به ناچار باید قاعده‌ای را بکار گیریم که حکومتهای اسلامی از آن قاعده بهره می‌گرفتند و آن چیزی نیست مگر تقوای خدا و در نظر داشتن عدالت و بکار بردن آن در جامعه‌ی اسلامی. 

در این مورد در قرآن کریم آمده: 

 «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» (مائده: ۸) 

بکار بردن عدالت یعنی هرچیزی را در جای خود قرار دادن، یعنی نفی تبعیض طبقاتی، یعنی محصور نکردن ثروت در دست عده‌ای خاص، 

یعنی با همگان چون یک فرد واحد رفتار کردن و به قول نبی اکرم -صلی الله علیه وآله وسلم- «لَا یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّى یُحِبَّ لِأَخِیهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ» و.... 

و تقوا هم اینکه خدا را در هر لحظه‌ای و در هر کاری در نظر داشته باشیم تا درهای رحمت خود را به روی ما بگشاید، که: 

 «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (اعراف: ۹۶) 

قابل توجه اینکه ایمان و تقوا نه تنها سبب نزول برکات الهى مى‌شود، بلکه باعث مى‌گردد که آنچه در اختیار انسان قرار گرفته در مصارف مورد نیاز به کار گرفته شود، فى المثل امروز ملاحظه مى‌کنیم قسمت بسیار مهمى از نیروهاى انسانى و منابع اقتصادى در مسیر «مسابقه‌ی تسلیحاتى» و ساختن سلاحهاى نابود کننده صرف مى‌گردد، این‌ها مواهبى هستند فاقد هر گونه برکت، بزودى از میان مى‌روند و نه تنها نتیجه‌اى نخواهند داشت، ویرانى هم به‌ بار مى‌آورند، ولى اگر جوامع انسانى ایمان و تقوا داشته باشند این مواهب الهى به شکل دیگرى در میان آن‌ها در مى‌آید و طبعاً آثار آن باقى و برقرار خواهد ماند و مصداق کلمه برکات خواهند بود. (تفسیر نمونه)