محمدرضا ارشاد:
اگر حقانیت دین منشایی الهی دارد، چه نیازی به تبلیغ آن وجود دارد؟
با این حال، آیا دین قابل تبلیغ است؟ اگر هست، همه یا بخشی از آن؟ اصولا ماهیت «تبلیغ دینی» چیست؟ روشها و شیوههای آن کدامند؟ آسیبشناسی تبلیغ دینی چیست؟ ما در این حوزه، پس از انقلاب چه دستاوردهایی داشتیم؟ و... . بر آن شدیم تا پرسشهای فوق را با دکتر عبدالحسین خسروپناه در میان بگذاریم و حاصل آن گفتوگویی شد که از پی میخوانیم.
گفتوگوی ما در باب ماهیت و ضرورت تبلیغ دینی، روشها و ابزارهای انجام آن است. پیش از پرداختن به این مسئله، نخست برداشت خودتان را از مفهوم «تبلیغ دینی» بگویید؟
در ارتباط با مفهوم «تبلیغ دینی» ابتدا، باید این ترکیب را تعریف کرد. این مفهوم مرکب از دو واژه تبلیغ و دین است. با توضیح این واژگان میتوان معنای دقیقی از مفهوم« تبلیغ دینی» به دست داد. مقصود از تبلیغ، رساندن پیام از مبدایی به مقصد یا مخاطبی است؛ یعنی وقتی فردی پیامی داشته باشد و بخواهد آن را منتقل کند، از این انتقال پیام، به تبلیغ تعبیر میشود. مقصود از دین هم طبیعتا معرفت است.
البته دین هم میتواند ناظر برحقایق دینی باشد و هم معرفت و گزارههای دینی. وقتی پیامبران مسئولیت تبلیغ دینی را برعهده میگیرند، در واقع حقایق دینی و وحیای را که از خداوند دریافت کردهاند، به مردم منتقل میکنند؛ اما عالمان دینی، معرفت دینی را به دیگران منتقل میسازند.
آیا شما از این رفتار پیامبرانه به تبلیغ دینی تعبیر میکنید؟
همینطور است. پیامبر هم که پیام الهی را به مردم میرساند، در واقع کار تبلیغی انجام میدهد. علما هم که اندیشه دینی را یا از نصوص و یا از ظواهر آیات استنباط کردهاند و یا از طریق اجتهاد به آن (معرفت دینی) رسیدهاند، بخواهند به دیگران برسانند، درواقع کار تبلیغ دینی انجام میدهند.
بنابراین، معرفت دینی از سه لایه برخوردار است؛ معرفت دینی مبتنی بر نصوص آیات، معرفت دینی مبتنی بر ظاهر آیات و سوم؛ معرفت دینی مبتنی بر اجتهاد عالمان. به طور خلاصه تبلیغ دینی عبارت است از انتقال پیامهای دینی( معرفتها و حقایق دینی) به مخاطبان. البته این مخاطبان عموم مردم اعم از عوام و خواص را دربرمیگیرد.
چون ما معتقدیم که قلمرو دین هم مباحثی را شامل میشود که برای عوام مفید است و هم برای خواص، فرضا ممکن است برخی نکات فلسفی، عرفانی و حتی علمی از متن آیات و سنت استفاده شود که برای خواص و عالمان متخصص در یک فن خاص مورد استفاده قرار گیرد.
با توجه به آنکه حقانیت دین بسته به پذیرش یا عدم پذیرش مردم نیست؛ بدین معنا که حقانیت آن وابسته به منبع وحی و الهی است، پس چه نیازی به تبلیغ دینی وجود دارد. به بیان بهتر؛ آیا دین قابل تبلیغ است؟
در اینجا باید از خلط میان هستیشناسی و معرفتشناسی پرهیز کنیم. بدین معنا که به لحاظ هستیشناسی باید ببینیم که منشاء دین چیست؟در پاسخ به این پرسش باید گفت که بیتردید، دین خاستگاه آسمانی و الهی دارد. خداوند دین را برای بشر فرستاده تا در پرتو آن بتواند به سعادت برسد. در واقع ابزار عادی معرفت، یعنی عقل و تجربه به تنهایی برای سعادت انسان کافی نیستند.این یک بحث هستیشناختی است.
زمانی دیگر، بحث بر سر این است که آیا این حقیقت هستیشناسانه که منشاء الهی دارد، حقانیتش به لحاظ معرفتشناختی برای ما انسانها قابل کشف و اثبات است؟ به عبارت دیگر؛ زمانی مقصود از حقانیت، حقانیت ثبوتی است، مبنی بر اینکه چه کسی دین را نازل میکند و بدان تحقق خارجی میبخشد؟
و زمانی دیگر، بحث معرفتشناختی است؛ یعنی چگونه میتوان حقیقت دین را کشف کرد؟ اگر مقصود، آن بحث هستیشناختی باشد، برای آن چندین برهان مطرح است. بدین معنا که دین آسمانی و الهی باید منشاء الهی داشته باشد. اصلا ضرورت بعثت انبیا ثابت میکند که دین حق باید الهی باشد.
اگر دین زمینی شد، دلیل محکمی بر ابطال آن است. بنابراین حقانیتی را که ثبوتا تحقق داشت، میتوان با برهانهای فلسفی و کلامی به حق و باطل بودن آن پی برد. پس راههایی برای کشف حقانیت دین وجود دارد و از این نظر، طبیعتا مقوله تبلیغ هم معنا پیدا میکند.
بنابراین اگر برای هر انسان مبلغی اعم از پیامبر، عالم یا فرد دیندار، از روی برهان حقانیت دینی به اثبات رسید، طبعا این حق را به خود میدهد که پیام این حقانیت را به دیگران منتقل کند.
وقتی به تاریخچه تبلیغ دینی در اسلام و مسیحیت مینگریم، متوجه میشویم که بیشتر مبلغان فارغ از هرگونه مباحثات کلامی و فلسفی عهدهدار رساندن و تبلیغ تنها گزارههای دینی به دیگران بودند؛ یعنی چون حقانیت آن دین برایشان به اثبات رسیده بود، مردم را به آن فرامیخواندند. از این رو، طرح مباحثات فلسفی و کلامی به قلمرو فیلسوفان و متکلمان منحصر میشد. هنگامی که شما از تبلیغ دینی سخن میگویید، بیشتر به کدام شیوه و مواجهه با تبلیغ نظر دارید؟
در آغاز بحث، تبلیغ دینی را عبارت از رساندن حقایق و پیام معرفت دینی به مخاطبان تعریف کردم؛ اما برای این ادعا یک مبنای فلسفی قایل شدم. بدین معنا که تبلیغ دینی یک پشتوانه فلسفی دارد و آن، اینکه آیا اصولا این امر اثباتپذیر است؟
آیا دین که حقانیت نفسالامری دارد، حقانیت اثباتی هم دارد؛ یعنی میتوان با برهان از حقانیت یا بطلان یک دین سخن گفت؟ پیشفرض من مثبت است؛ یعنی با توجه به بدیهیات و اولیات عقلی میتوان اثبات کرد که دینی حق است یا باطل. این یک پیشفرض فلسفی برای توجیه ماهیت تبلیغ دینی بود. والا محتوای تبلیغ دینی حقایق دینی است.
حال این حقایق دینی که متعلق تبلیغ دینی است، از چه سنخ بحثهایی برخوردار است، نکته دیگری است. از این رو، در این حوزه میتوان بحثهای فلسفی، عرفانی، علمی و ... را سراغ گرفت؛ ولی چون مخاطب تبلیغ دینی عموم انسانها هستند، عمدتا به نیازهای عمومی هدایتگری انسانها توجه میشود.
برای روشن و انضمامیتر شدن بحث، بهتر است به موارد ملموستر اشاره کنیم. پس از انقلاب با شکل جدیدی از تبلیغ دینی؛ یعنی تبلیغ مکتوب روبهرو شدیم. بدین معنا که دیگر تبلیغ تنها از طریق منبر شکل نمیگیرد، بلکه کتاب، مقاله و امروزه وبنوشتها و سایتها عهدهدار این امر شدهاند. به نظر جنابعالی این شیوههای جدید( مکتوب) چه امکاناتی را در جهت تبلیغ دینی فراهم کرده است؟
روشهای گفتاری و نوشتاری در تبلیغ منحصر به امروز نیست، از گذشته وجود داشته است؛ اما اگر بخواهیم از ابزارهای جدید تبلیغی صحبت کنیم، باید به وبلاگها و سایتها اشاره کنیم. این ابزارها خیلی سریعتر و سهلتر میتواند پیام دینی را منتقل سازد.
من در اینجا از این فرصت استفاده میکنم و به کسانی که عهدهدار این امر در جامعه هستند، میگویم که اصل لزوم تبلیغ در آموزههای دینی ما بیان شده است؛ اما ابزار تبلیغ و اینکه گفتاری یا نوشتاری باشد، در دین نیامده است.
البته از شیوههای مختلفی که پیامبران و اولیای دین در تبلیغ دینی استفاده کردند، میتوان بهره برد؛ اما اینها الگوهای منحصری نیستند. امروزه قطعا صدا و سیما و بویژه مطبوعات و سایر ابزار جدید مثل وبلاگها و سایتها میتوانند در تبلیغ دین بسیار موثر باشند.
از همه مهمتر، استفاده از زبانهای مختلف و ترجمه معکوس است که باید در تبلیغ دین مورد توجه قرار گیرد. متاسفانه یکی از آسیبهای موجود در تبلیغ دینی این است که بیشتر تبلیغ را در شیوه سنتی آن معنا میکنند و عمدتا از طریق ارتباط منبری حقایق دینی را منتقل میکنند.
البته این شیوه در حد خودش ضرورت دارد؛ ولی شیوههای دیگری وجود دارد که باید از آنها هم استفاده کرد. مثل شیوه پرسش و پاسخ که معروف است سقراط از این طریق معارف خود را منتقل میکرد. اینکه کسی روی منبر باشد و حرفش را یکطرفه بزند و سپس از روی منبر پایین بیاید، خیلی شیوه مطلوبی برای دنیای امروز نیست.
یعنی شما در این حوزه (تبلیغ دینی) معتقد به گفتوگو میان مبلغ و مخاطب هستید؟
بله! براساس تجربهای که خودم دارم، وقتی بحثی مطرح میشود، برای مخاطب سئوال پیش میآید. چه اشکال دارد، وقتی که منبریهای ما بحث مفیدی را آماده و ارائه میکنند، فرصتی را هم به مخاطبان بدهند که پرسشهایشان را مطرح کنند تا از این طریق یک گفتگوی دوطرفه صورت گیرد.
در حوزه مطبوعات، ما هنوز یک نشریه وزین و قوی در زمینه دین به معنای دقیق کلمه نداریم. البته همه روزنامهها و مطبوعات ما به مناسبتهایی به معارف دینی میپردازند؛ اما نشریهای که نه لزوما خبرهای دینی را بلکه معارف دینی را منتقل کند، نداریم، یا اگر سایتها و وبلاگهایی وجود دارند، بیشتر فضاهای فردی است.
نیز فضایی در حوزهها به وجود نیامده تا طلبهای در کنار فقه و اصول از شیوهها و ابزارهای جدید هم آگاه شود.
پس، نوعی ناهمگونی و در واقع رفتار غیر معتدلانهای در شیوهها و ابزار تبلیغ دینی وجود دارد. بحث ترجمه معکوس مسئلهای بسیار مهم است. امروزه مباحث مسیحیت مدرن و تفسیرها و قرائتهای مختلفی که در حوزه مسیحیت پروتستان شده، مرتب ترجمه میشود و ذهن مخاطبان دینی ما مشوش میشود. از آن طرف ما پیام دین خودمان را به مخاطبان دنیا منتقل نکردهایم. از این رو بسیاری از مباحث دینیمان ترجمه نشده است.
هنوز در حوزه، یک سایت نسبتا جامع نداریم تا اندیشه و پیام دینیمان را به زبانهای مختلف و مخاطبان گوناگون برساند. لذا این بحث بسیار مهمی است. اگر ما تبلیغ دین را واجب میدانیم، بیشک باید بهرهگیری از روشها و ابزارهای مدرن را برای این منظور واجب بدانیم. مثلا اگر رفتن به حج واجب است، فراهم کردن مقدماتی که ما را به حج برساند، هم واجب است.
اگر از شیوههای جدید در تبلیغ دینی بهره گرفته نشود و یا حتی اگر روشهای درست استفاده از شیوههای جدید آموخته نشود، مثلا طریق درست نگارش و ادبیات تبلیغی در سایتها و وبلاگها، آیا تبلیغ دینی به ضد خود بدل نمیشود؟ آیا در این صورت، نقض غرض پیش نمیآید؟
نمیتوان گفت که اگر شیوههای سنتی تبلیغ دینی را به کار بگیریم، تبلیغ به ضد تبلیغ بدل میشود. البته ممکن است، در برخی موارد چنین بشود. مثلا در شیوه سنتی( منبری) هنوز این مسئله جا نیفتاده که پس از اتمام منبر، پرسشهایی که در ذهن مخاطبان به وجود آمده، مجالی برای طرح پیدا کنند.
معمولا مباحث محتوایی منبر که تمام میشود، شروع به ذکر مصیبت میکنند و سپس مداح هم روضهخوانی را پی میگیرد و در آخر، مجلس متفرق میشود. طبیعتا در چنین جلسههایی، سئوالهایی در ذهن مخاطب میماند و ممکن است نگران بشود که حق طرح سئوال نداشته است.
خوب! در اینجا جلسهای که برای تبلیغ دین برگزار شده بود، ممکن است به جلسه ضد تبلیغ دینی بدل شود. با این حال، نمیتوان مسئله را مطلق کرد و نمیتوان گفت که همه شیوههای سنتی در همه مکانها و زمانها به روشها و الگوهای ضد تبلیغ دینی بدل میشوند. در برخی موارد ممکن است چنین باشد. به هر حال باید به ذهن و پرسشهای مخاطبان توجه نشان دهیم و وقتی را به سئوالات آنها اختصاص دهیم.
برخی از طرفداران شیوههای سنتی (منبری) امروزه به شیوههای جدید مثل وبلاگنویسی و... روی آوردهاند. بیتردید، فردی که در شیوه گذشته آموزش دیده بود و دارای تجربه بوده، بدون هیچگونه آموزشی نمیتواند به شیوههای جدید اقبال کند. مثلا باید با ادبیات جهان مجازی و وبلاگنویسی و شیوههای نگارش به خوبی آشنا باشد. آیا فکر نمیکنید که این آشنا نبودن با ابزارهای جدید ارتباطی، امر تبلیغ دینی را دچار تزلزل کند؟
منبریها را میتوان به چند دسته تقسیم کرد. یک دسته از آنها مبلغانند. البته این مبلغان میتوانند اعم از منبری و غیرمنبری باشند، حتی یک معلم دینی و استاد معارف دانشگاهها. هم میتواند مبلغ دینی باشد.
از این رو خود این مبلغان به دو دسته تقسیم میشوند: 1-برخی از آنها به روز و با مسائل جدید آشنا هستند و از جدیدترین شبهات و پرسشهای روز آگاهند. آنها به محتوای تبلیغ توجه دارند؛ یعنی مراقبند تا محتوای تبلیغ ناظر به پرسشهای مخاطبان باشد. چون عرصه مباحث دینی خیلی زیاد است.
مبلغ باید ببیند که چه بحثی را برای مخاطبان مطرح کند. اگر کسی به روز باشد و مخاطبان خود را بشناسد و متناسب با نیازهای آنان متنی را انتخاب کند، طبعا این انگیزه را دارد که به پرسشهای مخاطبان پاسخ دهد. گروه دوم از مبلغان کسانی هستند که عموما بحثهای تکراری، احساسی و سطحی را برای مخاطبان مطرح میکنند.
در حدی که مخاطب احساس آرامش پیدا کند. طبیعتا این دسته از مبلغان نمیتوانند به پرسشهای مخاطبان مجال طرح بدهند و حتی قادر به پاسخگویی درست به آنها نیستند. این موارد را باید آموزش داد. بدین معنا که اگر ضرورت شیوههای نرمافزاری و سختافزاری تبلیغ دینی را احساس کردیم، طبعا باید نسبت به آموزش و انتقال این شیوهها به مبلغان هم تسریع کرد.
میتوان یک تمایز اساسی بین شیوه منبری و شیوه مکتوب بهخصوص از نوع مجازی آن قائل شد. بدین معنا که در شیوه منبری، مخاطب، بیش از آنکه تحتتاثیر پیام قرار گیرد و بر معرفت وی چیزی افزوده شود، بیشتر تحت سیطره وقهاریت مبلغ قرار میگیرد. در این حالت، مخاطب حکم فردی منفعل را دارد. در حالی که در شیوه مجازی خود مخاطب درگیر فرآیند پیام میشود و فعالانه در آن شرکت میکند و به دلیل غیاب مبلغ از سیطره وی کاسته میشود و حتی مخاطب در تولید پیام به ایفای نقش میپردازد. آیا شما با این نظر موافقید و آیا به نظر شما، این دو نوع شیوه و مواجهه با تبلیغ دو نوع نگاه به انتقال معرفت و به تبع آن پدیدآورنده دو گونه معرفت دینی – که هدف تبلیغ دینی است- نیست؟
البته پیام مکتوب هم میتواند بر مخاطب هیمنه ایجاد کند. این بستگی به نوع ادبیات و نثری دارد که پیامرسان از آن استفاده کرده است. از این نظر، شاید تفاوت چندانی میان تبلیغ منبری و تبلیغ مکتوب نباشد. هر دو میتوانند از یک جهت منشاء سیطره و هیمنه بر مخاطب باشند و از یک طرف نباشند. البته در تبلیغ مکتوب این مسئله هست که اگر سئوالی در ذهن مخاطب پیش آمد، نمیتواند آن را با مبلغ مطرح کند. نیز از طرفی، امکان چاپ نقد و تحلیل مطلب مکتوب صددر صد وجود ندارد.
به نظرم در شیوه منبری، مبلغ باید به مخاطبان اعلام کند که پرسشهای خود را در میان بگذارند. بیتردید این آسیبها را میتوان در حوزه تبلیغ مکتوب هم برطرف کرد؛ اما به نظر من هر دو شیوه؛ یعنی تبلیغ منبری و تبلیغ مکتوب، شروع خوبی هستند ولی در ادامه آنها باید نشستهایی را برای بحثهای عمیق فکری گذاشت. البته ممکن است، هر نشست فکری به نتیجه مطلوب نرسد؛ اما همین که افراد در آن به تفاهم برسند، ارزش زیادی دارد.
تا اینجا از فحوای سخنان شما یک نکته مهم را متوجه شدم و آن اینکه؛ شما دامنه تبلیغ دینی را خیلی گسترده در نظر میگیرید. از همین رو، از هر نوع تجمع و نشستی که در آن به نوعی صحبت از دین برود، به تبلیغ دینی تعبیر میکنید. چرا؟
همین طور است. من برای تبلیغ دینی معنایی در نظر دارم که فراتر از آن چیزی است که در حوزههای علمیه مرسوم است. در حوزههای علمیه تبلیغ دین معمولا منحصر به فعالیتی است که روحانیت در ایام تعطیل یا مناسبتهای خاص مثل ماه رمضان انجام میدهد. من معنای عامتری برای تبلیغ قائلم. از این رو، برای تبلیغ دو وجه زبانی و غیرزبانی قائل میشوم. از این منظر، بسیاری از رفتارهای عالمان دینی و دینداران متشخص تبلیغ دینی محسوب میشود.
پس نباید تبلیغ دینی را منحصر به تبلیغ زبانی کرد. پیامبر (ص) هم گاهی وقتها با رفتار خود قلوب مردم را به اسلام جذب میکرد و پیام خود را منتقل میکرد. حتی این شیوه تبلیغ در برخی موارد بسیار موثرتر واقع میشود. به نظر من، باید برای تبلیغ دینی، معنای وسیعتری در نظر گرفت. مثلا اگر رئیس جمهور نظری را درباره حضرت حجت(عج) بیان کند، بیتردید در هیئت یک مبلغ دینی ظاهر شده است.
طبیعتا اگر سخن، رفتار و وعدهای صادر شود که مطابق با ارزشهای دینی نباشد، تبلیغ دینی رنگ میبازد. البته مخاطبان در این میان دو دستهاند: یک دسته کسانی هستند که بین دین و تبلیغ دینی قائل به تمایزند و آسیب را به دین نسبت نمیدهند بلکه آن را به تبلیغ دینی مربوط میدانند. دسته دیگری از مخاطبان هم قادر به تشخیص این تمایز نیستند، لذا در معرض بدفهمی قرار میگیرند.
آیا عنایت به روشها و شیوههای تبلیغی مختلف میتواند موجد پیامهای متفاوت دینی باشد. در همین زمینه، آیا مثلا میتوان از شیوههای عرفانی، فقهی، فلسفی و... تبلیغ دینی سخن گفت؟ و در میان شیوههای یادشده تبلیغ دینی، آیا میتوان قائل به رجحان شد؟
ابزارهای تبلیغ، گاه از جهت محتوای تبلیغ است؛ یعنی ممکن است مبلغ مباحث فقهی، اخلاقی یا عرفانی و... را انتقال دهد. یک مبلغ به مقتضای نیازی که در مخاطبان میبیند، باید به یکی از این شیوهها (محتوایی) بپردازد. البته من معتقدم که در فضای عمومی باید به ترکیبی از این شیوهها توجه کرد؛ اما به هر حال، به لحاظ محتوا میان شیوههای تبلیغ دینی تفاوت وجود دارد و این به خواستههای مخاطبان برمیگردد.
البته روشها و ابزار انتقال پیام- به تعبیری که شما آوردید- میتواند فلسفی، عرفانی و اخلاقی باشد. من معتقدم که همه این روشها میتوانند کارآمد باشند و نقدی که من گاهی وقتها به برخی از روشهای منبری دارم این است که تنها برانگیزاننده احساسات و عواطف مخاطبان است و آن ساحت معرفتی انسان را تکمیل نمیکنند. همین اشکال نیز به روشهای تبلیغیای وارد است که تنها به ساحت معرفتی مخاطب توجه دارند و کاری به عواطف و احساسات وی ندارند.
از این نظر، فلسفه تبلیغ دینی، مبتنی بر بحثهای انسانشناسی است. بستگی دارد که چه تلقیای از انسان داشته باشیم. زمانی میاندیشیم که انسان، حیوانی سوداگر است. بالتبع نوع تبلیغ آن هم سوداگرانه میشود. زمانی هم، انسان را حیوان ناطق میدانیم، طبعا نوع تبلیغ آن هم معرفتی میشود.
زمانی هم انسان را حیوانی احساسی میدانیم، بالتبع نوع تبلیغ آن احساسگرایانه میشود. ولی اگر انسان را، حیوانی بدانیم که در کنار احساسات و عواطف برخوردار از عقل و جنبههای معنوی و عرفانی است، قطعا باید از شیوههای مختلف تبلیغی بهره گرفت.
از آنجا که تبلیغ دینی - در صورت دقیق انجام شدن آن- عهدهدار انتقال پیام و حقایق دینی به افراد است، لذا فرد گیرنده پیام را نسبت به قبل از دریافت پیام، در سطحی متکاملتر از لحاظ معرفت دینی قرار میدهد. آیا از این نظر –حداقل از لحاظ هدف- تبلیغ دینی به امر به معروف و نهی از منکر شبیه نیست؟
اگر تبلیغ دینی به خوبی انجام بگیرد، میتواند مصداق امر به معروف و نهی از منکر باشد؛ اما این طور نیست که هر امر به معروف و نهی از منکری حتما باید از جنبه تبلیغی صورت گیرد. مثلا حد و تعزیری را که حاکم شرع جاری میکند، از سنخ امر به معروف و نهی از منکر است، گرچه تبلیغ دینی نباشد.
آقای دکتر! جنابعالی چه ارزیابیای از روشها، شیوهها، ابزارها و پیامدهای تبلیغ دینی در بعد از انقلاب دارید؟
اجازه بدهید که یک پاسخ کلی درباره توفیق و یا عدم توفیق این مسئله در پس از انقلاب ندهم. این امر، یک تحقیق میدانی میطلبد و تا این کار (تحقیق میدانی) را صورت ندهم، نمیتوانم اظهارنظری در این باب بکنم؛ اما عجالتا میتوانم به برخی از آسیبها در این زمینه اشاره بکنم. یکی از آسیبهای جدیای که در این زمینه وجود دارد، این است که امر تبلیغ دینی فاقد یک مهندسی کلان تبلیغی است؛ یعنی اینکه ما در چه وضعیت تبلیغی قرار داریم و کشور ما چقدر به مبلغ دینی نیاز دارد و امکانات ما در این زمینه چه اندازه است و در کل یک مهندسی که تمام مولفههای تبلیغ را در بر داشته باشد، هنوز در کشور ما طراحی نشده است.
نکته دیگر آنکه، پس از انقلاب، برخی مبلغان دینی ما دچار آفتی شدند که پیش از انقلاب این آفت نبود یا کمتر وجود داشت. چون پیش از انقلاب، دولت، دولت ستمشاهی بود و برای مبلغان دینی ممانعت ایجاد میکرد و واقعا با یک انگیزه دینی و شرعی سراغ این کار میرفتند. دغدغه آنها این بود که معارف و حقایق دینی را به چهار تا جوان منتقل کنند.
پس از انقلاب، به دلیل اینکه تبلیغ دینی تا حدی بدل به حرفه شد، این مسئله سبب شد تا گاهی اوقات که فرصتهای خوبی برای مبلغان جهت تبلیغ پیام الهی به وجود میآمد، از دست برود. از این رو، آن احساس و انگیزهای که در قبل از انقلاب برای مبلغان دینی وجود داشت، امروزه در میان برخی چندان دیده نمیشود. این خیلی خطرناک است. شهید مطهری در زمینه تبلیغ دینی، فردی نمونه است. او معارف دینی را به طور رایگان در اختیار همه اقشار اجتماع قرار میداد.
مبلغ باید در جستجوی مخاطب برآید و پیامش را به او برساند، نه آنکه بنشیند تا دیگران به او رجوع کنند. تازه بعد ببیند که آیا به نفعش است که این کار را انجام بدهد یا نه؟ البته نمیخواهم بگویم که همه مبلغان دینی اینگونه هستند. ما مبلغانی هم داریم که برای رضای خدا تلاش میکنند و حتی با هزینه خودشان برای رساندن پیام الهی به جاهای مختلف سفر میکنند.
آیا فکر میکنید که نهادهای رسمی و دولتی میتوانند در جهت آمادهسازی شرایط بهینه تبلیغ تلاش بکنند؟ چگونه؟
اتفاقا یکی دیگر از آسیبهایی که در زمینه تبلیغ دینی وجود دارد، مربوط به نهادهاست. ما هماکنون نهادهای تبلیغی زیادی در این حوزه داریم. بیتردید افرادی متولیان و ادارهکنندگان این نهادهای تبلیغی هستند. دغدغهای که باید صرف نیازسنجی دینی مردم شود، وجود ندارد. مثلا در برخی از نهادها مسئول آن حضور دارد. اما یک فرد عادی پیگیر جلسات تبلیغ دینی است. اصلا مسئول به این مسئله توجه ندارد. در واقع آن احساس مسئولیت و انگیزه دینی کم مشاهده میشود و متاسفانه رو به کاهش هم است.
به عنوان جمعبندی بحث، فکر میکنید که برای انجام بهتر امر تبلیغ دینی چه باید کرد و چه شرایطی را اعم از روشی، ابزاری، صوری، محتوایی و... برای این منظور باید فراهم کرد؟
پیشنهاد من این است که ابتدا به طراحی مهندسی کلان تبلیغ دینی بپردازیم. دوم؛ تمام نهادهای متفرق دخیل در امر تبلیغ دینی که به طور جزیرهای به این کار مبادرت میکنند، یا مجموعا به یک نهاد تبدیل شوند و یا اینکه شورایی تشکیل بدهند و فعالیتهای تبلیغی را زیر نظر آن انجام دهند.
گرچه پیشنهاد من این است که همه این نهادها، به یک نهاد واحد بدل شوند. خود این نهادهای متفرق تبلیغ دینی، یک آسیب جدی است. پیشنهاد سوم من به عالمان و فضلای دینی برمیگردد. البته این یک پیشنهاد اخلاقی است.
بدین معنا که امر تبلیغ دینی را جدی بگیرند و آن را یک مسئولیت دینی تلقی کنند. امروزه مردم اشتیاق زیادی به دانستن حقایق و معارف دینی دارند و پرسشهای بیشماری برای آنها در این رابطه مطرح میشود. توجه به این نیازها، از اهم وظایف مبلغان دینی است.
قلمرو تبلیغ دینی
در واقع همه دین در قلمرو تبلیغ دینی قرار میگیرد. وقتی دین نازل شده است، لذا تبلیغ آن واجب است؛ یعنی خداوند دین را نفرستاده که بخشی از آن به مردم برسد و بخش دیگر آن نه. همه دین باید به مردم منتقل شود.
ابوعلی سینا در آخر اشارات تعبیر جالبی دارد. او به اهل حکمت توصیه میکند که حکمت را به هر کسی نیاموزند. من از این مسئله استفاده میکنم که؛ وقتی پیامبر(ص) به رسالت برانگیخته شد، در وهله اول به مردم فهرستی شامل واجبات و محرمات نداد. پیامبر (ص) در آغاز گفت:
«قولوا لا اله الا الله تفلحوا». این پیام آغازین وی بود. مثلا آیه تحریم «شرب خمر» یکباره نازل نشد. پس، باید نخست مخاطبشناسی کرد. فرضا فردی در یک خانواده کاملا ضد مذهبی پرورش یافته است. خوب! در چنین وضعیتی نمیتوان تمام آموزههای دینی را به این فرد منتقل کرد و گفت که حال میخواهد آنها را بپذیرد یا نه. روش درست این است که ابتدا این فرد را ارزیابی کرد و او را سنجید. باید از بدیهیاتی که با سرشت او هماهنگی دارند، آغاز کرد.
در واقع او را باید با برخی ضروریات و بدیهیات دینی همراه کرد و سپس به تدریج او را با معارف دینی آشنا کرد. بنابراین، به چنین فردی ابتدائا نباید توصیه کرد که مثلا نماز شب بخواند. پس، تبلیغ نباید حداکثری باشد. تبلیغ را باید از حداقلی آغاز کرد و به حداکثری رسید. اینکه در تبلیغ چه بگوییم و چه آموزههایی را به مخاطب منتقل سازیم؟ بستگی به شناخت ما از مخاطب دارد.
حتی به نظرم، مبلغی که قصد تبلیغ دینی در منطقهای خاص دارد، باید از اهل آنجا درباره فرهنگ و نحوه معیشت شان بپرسد. او باید با توجه به نیازها و مسائل مردم آن سامان تبلیغ کند. توجه به این امر، زمینه گفتوگو میان مبلغ و مخاطبان را فراهم میآورد.
نظرات