برای شناسایی و ریشه‌یابی یک تحول و آغاز یک جنبش در هر کشوری ابتدا می‌بایست به سابقه‌ی تاریخی و شرایط زمانی که منجر به ایجاد چنین تحولاتی می‌شود توجه کرد. در بحث چگونگی شروع و تداوم جنبش اخوان المسلمین در مصر، هم تأثیرات خارجی بر تحولات مصر آن زمان و هم ساختار حکومتی موجود در آن کشور در شکل‌گیری جنبش اسلامی اخوان نقش بارزی داشتند. 

مصر از منظر تاریخی به مدت سالیان دراز پس از قدرت گیری امپراتوری عثمانی، از زمان سلطان سلیم اول تحت حکومت و استیلای امپراتوری ترکان قرار گرفت و این ترکان بودند که سرنوشت سیاسی کشور را به دست داشتند. آن‌ها به مدت چند قرن برای مردم مصر تصمیم گیری می‌کردند. اما سؤال اینجاست که چگونه شد که مصریان (چه طیف ملی‌گرا یا اسلامگرا) خود وارد صحنه شدند و بخشی از امپراتوری قدرتمند عثمانی را به اصل خود بازگرداندند؟ این بحث بر می‌گردد به اوضاع جهانی در آن زمان و شرایطی که کشورهای اروپایی دارا بودند و تأثیراتی امپریالیستی که آن‌ها بر شرق داشتند. 

آنچه پیداست اروپاییان پس از جنگ‌های سی ساله و پایان آنکه با صلح وستفالی ۱۶۴۸م. بود، سه دوره‌ی مهم از تاریخ خود را با رنسانس، پروتستانتیسم و جنگ‌های داخلی پس از آنرا پشت سر گذاشته و در صدد اصلاحات داخلی برآمدند. آن‌ها اندکی پس ازآن، رشد روز افزون و قدرت امپراتوری ترکان را که تا قلب اروپا پیش رفته بود را به چالش کشیدند. عثمانیان در ۱۶۸۳ در قلب اروپا شکست خوردند و موفق به تصرف وین نشدند. پس از این حادثه بار دیگر امپراتوری عثمانی در نبردی سرنوشت‌ساز با روسیه به سال۱۶۹۹م. شکست خورد و قرارداد ننگین کارلوویتز را به امضاء رساند که بخش زیادی از متصرفاتش را از دست داد. سیر نزولی قدرت ترکان عثمانی از یک طرف و رشد روزافزون قدرت‌های اروپایی از سوی دیگر تا نیمه‌های قرن هیجدهم در جنگ و جدال با یکدیگر ادامه یافت تا سال ۱۷۶۹م که شکست سنگین دیگری از جانب روس‌ها بر پیکره بزرگ‌ترین امپراتوری اسلامی وارد آمد که نتیجه آن معاهده «کوچوک قینارچی» بود، بر اساس مفاد این معاهده سرزمین مسلمان‌نشین کریمه از دست ترکان خارج و روسیه به عنوان حامی رسمی مسیحیان ارتدوکس در مملکت عثمانی شناخته شد. این معاهده اعتبار سیاسی-معنوی عثمانیان را در داخل و خارج مرزهای حکومتی‌اش را به زیر سؤال برد. 

با انقلاب فرانسه به سال۱۷۸۹م. و شروع جنگ‌های ناپلئونی پس از آن، سلاطین عثمانی هم، از دوره‌ی سلیم سوم (۱۸۰۷-۱۷۹۸)، محمود دوم (۱۸۳۹-۱۸۰۹م) و عبدالحمید (۱۸۶۱-۱۸۳۹) در اندیشه اصلاحات در ساختار حکومتی کشور خویش افتادند. مهم‌ترین مرحله‌ی آن در تاریخ عثمانی، به تنظیمات معروف است که با فرمانی به نام خط شریف گلخانه آغازو در سال ۱۸۵۶م. با فرمان «خط همایون» کامل شد. ازجمله مهم‌ترین آن صدور فرمان مشروطه و قانون اساسی در سال۱۸۷۶م. توسط سلطان عبدالحمید بود. بر این اساس تا یک دوره کوتاه تا شروع استبداد در سال ۱۸۷۷م، نظام سیاسی کشور بر بنیاد رسمی نمایندگی (پارلمانتاریسم) شکل گرفت. 

آنچه در باب انقلاب فرانسه و تحولات پس ازآن تا شروع جنگ‌های ناپلئونی گفته شد، عامل اساسی تحول در مصر به شمار می‌آید. چرا که با ورود ناپلئون به مصر در سال۱۷۹۸م. /۱۲۱۳ه. ق. بودکه برای دفع او سلطان سلیم سوم سردار آلبانی‌تبار خود محمدعلی پاشا را راهی مصر کرد. محمدعلی پاشا از آشوب مصر علیه ناپلئون استفاده کرد و رهبری مصر را بر عهده گرفت. با رفتن ناپلئون، محمدعلی پاشا عنوان خدیوی مصر را از سلطان عثمانی گرفت و در اصل مصر را مستقل کرد. 

محمدعلی پاشا در مصر دست به اصلاحاتی زد، از جمله ۳۰۰ نفر از دانشجویان را برای تحصیل به اروپا فرستاد. ورود ناپلئون به مصر با ورود فرهنگ فرانسه با ترجمه کتاب و مهم‌تر از آن صنعت چاپ همراه بود. رسوخ فرهنگ فرانسه تا جایی بود که در نیمه‌های قرن بیستم ملت مصر فرانسوی‌ها را منجی خود می‌دانستند و استعمار سیاه آن‌ها انگلستان بود. آثار فرهنگی فرانسه هنوز در مصر به وضوح دیده می‌شود. 

تحولات مصر در دوره جانشینان محمدعلی ادامه یافت، با آمدن راه آهن و پس از آن افتتاح کانال سوئز در زمان خدیو اسماعیل (۱۸۷۹-۱۸۶۳). تا نیمه‌های قرن ۱۹م. مصر پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌ای کرد. از طرف دیگر در این زمان سرنوشت عثمانی برای اروپاییان به مسئله شرق معروف شده بود و برای اینکه عروسک دستشان باشد درمورد برافتادن یا عدم آن جنجالی بین سران اروپا به پا شد. 

البته نباید فراموش کرد که مصر به‌‌‌ همان نسبت که تأثیر از اروپا در زمینه‌های صنعتی می‌پذیرفت، روحیه اسلامی خویش را از دست می‌داد و به طرف غربگرایی و غربی شدن پیش می‌رفت. بویژه با آمدن روشنفکران جدید یک دوره غربزدگی شدید در مصر شکل گرفت و این می‌توانست برای مردم سنت گرای مصری و علمای اسلام تاوان سنگینی در آینده داشته باشد. 

با این مقدمه به بحث اصلی خود یعنی شکل گیری جنبش اخوان المسلمین می‌پردازیم، جنبشی که در بطن چنین جامعه و شرایطی پایه‌ریزی شد. این نهضت که مسلمانان و طرفدارانش آن را اخوان المسلمین می‌گویند و مخالفانش به آن اسامی مختلفی امثال: بنیادگرایان، تروپیست‌ها، سنتی‌ها وغیره داده‌اند، یکی از نیرومند‌ترین جمعیت‌های دینی- سیاسی سده‌ی بیستم میلادی به شمار می‌رفت. 

جنبش اخوان در سال ۱۹۲۸م. در شهر اسماعیلیه مصر توسط حسن بن احمد بن عبدالرحمن البنّا تأسیس شد. بنیانگذار این نهضت در قریه‌ی کوچکی به نام محمودیه از توابع شهر اسنکدریه به سال ۱۹۰۰م/۱۳۲۴ ه. ق. در یک خانواده متوسط متولد شد. او تحصیلات خویش را در مدارس حنبلی آغاز کرد و وارد مدرسه دارالعلوم قاهره ۱۹۲۷م. گردید. پس از اتمام تحصیل، به شهر اسماعیلیه بازگشت و به آغاز کار دبیری و معلمی پرداخت. 

در نخستین سالهای پس از جنگ جهانی اول در مصر رواج بی‌دینی میان روشنفکران و تحصیلکردگان و به ویژه رشد و گسترش سکولاریسم که متأثر از تحولات ترکیه و اصلاحات مصطفی کمال آتاتورک بود از سویی و لغو خلافت و برانگیخته شدن احساسات ملی مصریان برضد انگلیسی‌ها با بحث کانال سوئز که پایگاه‌شان شهر اسماعیلیه بود و تبعیض‌هایی که بنّا در آنجا می‌دید و آرزوی مردم به اصلاح اوضاع و همه این‌ها شرایط را برای لزوم تأسیس جنبشی اسلامی را در ذهن حسن البنّا جرقه زد. و منجر به تأسیس دارالاخوان به سال ۱۹۲۹م شد. حسن البنا خود را راهنمای توده‌ها نامید. برای تربیت زنان مرکزی تأسیس کرد به نام «معهد امهات المسلمین» دیری نگذشت که نام شیخ و جمعیّت او بر سر زبان‌ها افتاد، تا بدان جا که در قاهره مردم از اهداف او جانبداری می‌کردند. بنّا گذشته از ایمان راستین، بیانی آتشین داشت و در جلسات و سخنرانی‌ها می‌کوشید جنبه‌های ضد استعماری دین اسلام را بیش از پیش تشریح کند و خفتگان و خودباختگان را به خود آورد. او در یکی از خطابه‌هایش گفت: «اسلام عقیده، عبادت، وطن، هویت، اخلاق، نیرو، سرمایه، فرهنگ، تعاون و قانون همه‌ی مسلمانان است». 

حسن البنا در جمله فوق در واقع به عدم جدایی دین از سیاست اشاره می‌کند و صریحاً با نظریات سکولار‌ها که خواستار جدایی دین از سیاست بودند به مخالف برخاست. او روزنامه اخوان «را که ارگان رسمی جمعیت بود را انتشار داد. با نوشتن مقالات کوبنده استعمار خارجی و تحت الحمایگی مصر را آشکار می‌کرد. در حقیقت همین سخنان بنّا بود که لرزه بر پایه‌های تخت پادشاهی ملک فاروق انداخت. کار او و یارانش تا بدانجا رسید که دولت مصر در صدد مبارزه با جمعیت اخوان برآمد. اما چندان موفق نبود. زیرا روز به روز بر نفوذ و فعالیت اخوان بویژه میان افسران جوان ارتش افزوده می‌شد. 

پس از جنگ اعراب – اسرائیل به سال ۱۹۳۶م. و رشادت‌ها و مجاهدت‌ها ی اخوان در این جنگ و با اتمام آن، مبارزان جوان سلاح‌های خود را حفظ کردند، و در قاهره و اسکندریه دست به ترورهایی زدند و در بحبوحه جنگ جهانی دوم طرفداران حسن بنّا بر فعالیت‌های ضد استعماری خویش شدت بخشیده و خواستار استقلال کامل مصر شدند. 

در دوره‌ی نخست وزیری محمود نقراشی (۱۹۴۸-۱۹۴۶م.) بر اخوانیان سخت گرفته شد. روزنامه اخوان تعطیل شد و مراکز آن یکی پس از دیگری بسته شد که سرانجام نخست وزیر بدست یکی از اخوانیان کشته شد. ولی انتقام دولت هم شدید بود و دوره نخست وزیری ابراهیم عبدالهادی ۱۹۴۸م. خیلی از اعضای نهضت دستگیر و به اتهام قتل محمود نقراشی و توطئه علیه ملک فاروق شکنجه شدند. نهضت منحل گردید و حسن البنّا هم توسط چند نا‌شناس در شب ۱۲ فوریه ۱۹۴۹م. مورد هدف گلوله‌هایی قرار گرفت و بدرود حیات گفت. 

پس از مرگ حسن البنّا دوره تازه‌ای در فعالیت جمعیت اخوان پدید آمد، زیرا فعالیت‌های اخوان بیشتر جنبه فرهنگی و معنوی به خود گرفت. و در همین دوره آثار زیادی نوشته شد. سال ۱۹۵۱م. حسن الهضیبی به مقام رهبری اخوان رسید ودوره او بود که افسران جوان در ارتش تشکیلاتی دادند و جنبشی بوجود آوردند که ‌‌‌نهایت آن انقلاب مصر و سقوط نظام سلطنت ۲۳ژوئیه ۱۹۵۲م. روی کار آمدن ژنرال نجیب شد و پس از آن جمال عبدالناصر زمام امور را به دست گرفت. با اینکه پیروزی انقلاب افسران جوان نتیجه کوشش‌های اخوان بود، جمال عبدالناصر نمی‌توانست آن‌ها را تحمل کند و نشریه‌ها و فعالیت‌های اخوان تعطیل گردیدند و در توطئه نافرجام علیه ناصر خیلی از سران جنبش اعدام شدند و شاخه حزبی اخوان تا حدود زیادی از کار افتاد اما شاخه نظامی که رادیکال‌تر بودند همچنان فعال بودند. 

با این همه سخت گیری اشکال جدید اسلام مبارز در جهان عرب، در قالب «جماعات اسلامی»، «التکفیر و الهجره» و الجهاد که اکثریت اعضای آن‌ها از اخوان بودند هم چنان فعال بودند. همین گروه‌ها بودند که بعد‌ها انور سادات را ۶ اکتبر ۱۹۸۱م. ترور کردند. البته این گروههای اخیر از نظر فکری بر آثار سیدقطب به ویژه کتاب «معالم فی الطریق» و کتاب «الفریضه الغائبة» عبدالسلام فرج متأثر بودند. در حقیقت فهم دو کتاب فوق فهم اندیشه سیاسی اسلامیان مبارز بود. فعالان این نهضت تا چند دهه پیش کسانی بودند که بعد از کشته شدن سیدقطب در سال ۱۹۶۶م. به فعالیت مشغول بودند. 

آنچه پیداست آخرین اثر سید قطب، معالم فی الطریق منبع اصلی مطالعه و تعمق این گروه‌ها بود. این کتاب یک اثر دوران زندان بود و زندانیان بودند که در سالهای ۱۹۷۶-۱۹۶۵م. آنرا به مانیفست (manifest) یا حداقل منبع الهام تکامل و تحول عقاید خود تبدیل کردند. 

سید قطب با این فرض آغاز می‌کند که: «سرانجام بشریت فرمانبر اسلام خواهد شد و جهان در آینده قلمرو اسلام خواهد گشت و گواه ما آنکه این آیین راه زندگی و کمال است». او که به سال ۱۹۰۶م متولد شد، از ابتدای جوانی به خاطر پدرش حاج قطب ابراهیم که فعالیت‌های حزبی می‌کرد، در فعالیت‌های روشنفکری دخالت داشت و به مدرسه دولتی رفت و بعد نزد عموی خود که از طرفداران حزب وفد بود زندگی کرد، سپس به دانشکده تربیت معلم رفت وپس از تحصیلات به وزارت معارف عمومی ملحق گردید و در این دوره با عباس محمود العقاد (۱۹۶۴-۱۸۸۹م) که از پیشوایان ادبی و روشنفکری آن روز مصر بود نزدیک شد و در این دوره بود که با نوشتن نقد ادبی مشغول شد. در سال ۱۹۴۸م. از طرف وزارت معارف (آموزش و پرورش) به امریکا رفت تا نظام آموزش آنجا را مطالعه کند. این سفر برای او تعیین کننده بود، سال ۱۹۵۱م. که از امریکا برگشت انسان دیگری شده بود و به زودی به عضویت شورای رهبری اخوان المسلمین در آمد. به قول خودش در همین سال متولد شد. وی در سال ۱۹۵۴م. به جرم مشارکت در سوء قصد به جان ناصر دستگیر و به ۲۵ سال زندان محکوم گردید، در زندان بود که به نوشتن کتاب معالم فی الطریق همت گماشت، سال ۱۹۶۴م. در اثر وساطت عبدالسلام عارف ریس جمهور وقت عراق آزاد گردید، ولی یک سال بعد به عنوان رهبر اصلی توطئه علیه ناصر دستگیر و به مرگ محکوم گردید و ۲۹ اوت ۱۹۶۶م. اعدام شد. 

بسیاری بر این عقیده‌اند که علت اصلی مرگ قطب کتاب معالم است، اما مگر قطب چه گفته بود؟ اندیشه سید قطب که بعد‌ها هدایت کننده جنبش‌های اسلامی مبارز شد، بر سه محور نهاده شده بود: ۱- جاهلیت۲- عبودیت۳- حاکمیت الهی. در واقع این‌ها پاسخ به سه پرسش بود: ۱- وضعیت فعلی ما چیست و یا ما در کجا قرار داریم؟ ۲- وضعیت مطلوب کدام است یا کجا باید برویم؟ ۳- چگونه باید وضعیت فعلی را به وضعیت مطلوب تبدیل کنیم و چه باید کرد؟ 

اندیشه سیاسی اخوان

ایدئولوژی اخوان تأثیر زیاد از رشید رضا گرفت، اما آن را گامی پیش‌تر برد، بدین معنا که کوشید نظام اسلامی برقرار کند. به گمان متفکران اخوان، نظام اسلامی جامعیتی داشت که هم دولت و هم جامعه را در بر می‌گرفت. این نحوه نگرش در یکی از گفته‌های حسن البنّا به خوبی تصریح شده است. او اخوان را «یک پیام سلفی، یک طریقت سنی، یک حقیقت صوفی، یک سازمان سیاسی، یک باشگاه ورزشی یک واحد فرهنگی و تربیتی و یک شرکت اقتصادی و یک جنبش اجتماعی توصیف می‌کند.». وی در جایی دیگر «اسلام را نظامی بی‌همتا می‌داند زیرا از سوی خدا الهام شده است و استعداد و توانایی آن را دارد که همه جنبه‌های حیات انسانی را سر و سامان دهد. اسلام هم اعتقاد است و هم عبادات، هم سرزمین پدری، هم دین است وهم دولت، هم روحانیت است و هم دنیامداری و هم قرآن و هم شمشیر و بر همه کشور‌ها معتبر است». 

در حقیقت یکی از ویژگی‌های اخوان این بود که از یکسو برای حاکمیت تعالیم اساسی اسلام بر زندگی اجتماعی و سیاسی مصر می‌کوشیدند تا معتقدات اسلامی مصریان را از حالت سکون و بی‌تفاوتی آن بیرون آورند. و از سوی دیگر هدف آن‌ها تحقق یگانگی عرب و برافکندن یوغ اسارت قدرت‌های اروپایی از گردن مسلمین بود که به وطن آن‌ها دست اندازی کرده‌اند. 

جنبش دارای اصول دهگانه نظریات سیاسی خود به شرح زیر بود: 

1-تجدید حماسه اسلامی در بازسازی و احیای افکار مسلمانان و مبارزه مسلحانه با استعمار و عاملان آن در بلاد اسلامی و همه دشمنان اسلام مقدور است. 

2-پیکار علمی و اصولی با غرب گرایی و مظاهر تمدن اروپایی (بویژه مظاهر فریبنده و نامعقول آن). 

3-مبارزه با ملی گرایی که غالبا به منظور تفرقه مسلمانان و از میان بردن وحدت اسلامی از سوی استعمار گران تشدید و ترویج شده است، شکی نیست که این فکر به نوعی ادامه اندیشه خلافت واحده یا عظمای رشید رضا است. 

4-توجه به این نکته که روحانیت در اسلام با سیاست همگام است و آن دو را به هیچ روی نمی‌توان از هم جدا پنداشت. 

5-ترویج و تشویق اصل اجتهاد، چه مسلمانان باید بی‌آنکه اصول خود را‌‌‌ رها کنند، خود را با زمان تطبیق دهند، عقل خدادادی را در همه کار‌ها به کار اندازند. 

6-توجه به خلافت، زیرا بهترین نوع حکومت، خلافت الهی است نه جمهوری یا سلطنتی، آنان در اینجا به‌ مانند خوارج و تا حدودی رشید رضا اعتقاد دارند که لازم نیست خلیفه قریشی باشد، هرکسی لایق و مردم‌پسند باشد و از احکام الهی پیروی نماید، مردم باید از او اطاعت کنند. 

7-تلازم اقتصاد و سیاست: بدین معنا که استقلال اقتصادی بدون استقلال سیاسی ممکن نیست و این هردو لازم و ملزوم همدیگرند. و از این جهت بود که اخوان اقدام به تأسیس بانک و شرکت‌ها و کارخانه‌های برای عملی ساختن این منظور می‌کردند. 

8-اصلاح اخلاقی: بدین معنا که یک نهضت اخلاقی برای تهذیب و احیای اصول اخلاقی مسلمانان لازم است، زیرا فرد شایسته ملت شایسته، ملت شایسته، نسل شایسته و خانواده شایسته می‌سازد. و نسل فرهیخته و لایق حکومت لایق انتخاب می‌کند. 

9-بهبود وضع اقتصادی و تربیتی زیرا در نظر اخوان سیاست و اقتصاد باید همدوش با تربیت و بهداشت پیش بروند و دیده شده است که در آنجا که این همدوش در میان نیست. استعمار مردم را سرگرم سیاست می‌کند و از وظایف خویش درباره تربیت غافل. 

10-توجه به کشاورزی و ایجاد تعاونی‌ها زیرا به نظر اخوان بویژه «بنّا» کشاورزی صحیح و مدرن و تأسیس تعاونی‌ها و تهیه وسایل ورزشی و پیشاهنگی و توسعه مدارس بویژه تهیه امکانات معقول برای تربیت و تحصیل بانوان براساس اصول اسلامی اجتماعات را به سوی ترقی و تعالی سوق خواهد داد. 

 

منابع و مآخذ

۱- حلبی، علی اصغر، تاریخ نهضت‌های دینی – سیاسی معاصر، ترجمه بهبهانی: ۱۳۷۱. 

۲- رجایی، فرهنگ، اندیشه سیاسی معاصر در جهان عرب، تهران: ۱۳۸۱. 

۳- عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر. 

۴- عنایت، حمید،، سیری در اندیشه سیاسی عرب، امیرکبیر، تهران: ۱۳۸۵. 

۵- خدوری، مجید، گرایش‌های سیاسی در جهان عرب، ترجمه عبدالرحمن عالم، وزارت خارجه، تهران: ۱۳۶۶. 

۶- محمدطحان، مصطفی، چالش‌های سیاسی جنبش اسلامی معاصر، ترجمه خالد عزیزی، تهران: ۱۳۸۱. 

۷- قرضاوی، یوسف، اخوان المسلمین (هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد)، ترجمه عبدالعزیز سلیمی، نشر احسان، تهران: ۱۳۸۱.