میخواهم از زنی بگویم که از جنس نور بود و بر تار و پود تنش، خشیت خالقش نقش بسته بود. زندگیش سراسر ذکر و یاد الهی بود و فکرش جز او به هیچ کس و چیز دیگری مشغول نشد، اسمش در آسمان عرفان و تصوف می درخشد و نامش برای همیشه زنده ماند. او رابعه عدویه، دختر اسماعیل عدوی قیسی، ملقب به «تاجالرجال» و کنیهاش «ام الخیر» بود.
درسال ۱۰۰ هـ . ق برابر با ۹۸ هـ . ش در بصره متولد شد. پدرش سه دختر داشت و رابعه چهارمين دختر وی بود و علت نامگذاري او نيز همين بود. زمانی که رابعه بزرگ شد، پدر و مادرش وفات يافتند و در بصره قحطي پديد آمد و خواهران از يكديگر متفرق شدند، و رابعه نيز به مکانی نامعلوم رفت. در بعضی کتابها نوشته شده که وی ازدواج نکرده و برخی دیگر نقل میکنند که وی با مردی به اسم «ابن ابی حواری» ازدواج کردهاست.
رابعه یکی از کسانی است که فریدالدینعطار در کتاب «تذکره الاولیاء» از او یاد کرده است. او پیشرو طریقت عشق الهی یکی از مذاهب تصوف است. طبع شاعری هم داشت و اشعاری در عشق به خدا سرودهاست. در شأن رابعه همين بس كه در زهد و تقوا و معرفت مثل شده، چنان كه هرگاه بخواهند هر زني را در عرفان بستايند، گويند كه رابعه ی زمان خويش است.
وی از بزرگترين زنان خداشناس بود كه بذر خشيت از خدا را در زمين سينهها ميكاشت. به همان اندازه كه خدا را دوست ميداشت به همان اندازه نيز از خداوند ميترسيد. هيچ انسان با ايماني به اندازهی رابعه گريه نميكرد، آنقدر میگريست كه محل نماز و سجدهگاهش خيس ميشد... هركس آيهای از قرآنكريم برايش ميخواند، فريادی می كشيد و به پهلو ميافتاد. از سر شب تا نماز صبح مشغول عبادت حق بود و بعد از بهجا آوردن نماز صبح، قدری ميخوابيد و هنگام بيدار شدن ميفرمود:«اي نفس! تو چطور آرام گرفتي در حالي كه از بيم و اميد به درگاه پروردگارت بي اطلاعي! اي رابعه كمتر بخواب زيرا چيزي نمانده تا به آرامش و آسايش ابدي برسي.»
حسن بصری نقل کرده است:«یک شبانه روز پيش رابعه بودم و سخن طريقت و حقيقت میگفتم. چنان كه نه بر خاطر من گذشت كه مرد هستم، و نه بر خاطر او گذشت كه زن است. آخر الامر چون برخاستم، خود را مفلسی ديدم و او را مخلصی.» رابعه هيچ علاقهای به دنيا نداشت و زندگی در دنيا را فقط برای خداپرستی میخواست. درسایهی عنایت خداوندی به مقامی رسیده بود كه هیچگونه احساس نیازی به مردم نمیكرد و هرگز از مردم چیزی نپذیرفت و میگفت : «ما لی حاجه بالدنیا» مرا به دنیا نیازی نیست. اما آنچه رابعه را جزو اغنیای عرفا قرار دادهبود، از یك سو محبت وافر به خدا و از سوی دیگر حزن شدید و خوف زیاد نسبت به باری تعالی بود. وی دربارهی حزن میگفت باید بیشتر متآثر باشیم، چرا كه كمتر حزن داریم و باید بنالیم كه چرا كم می نالیم، بنابراین باید رابعه را از جمله افرادی بدانیم كه حزن و خوف و محبت الهی را با هم داشته است.
نقل شدهاست كه: «مردی چهل دينار برای رابعه فرستاد تا آن را در امورات زندگياش صرف كند. هنگامی كه پول به دستش رسيد به گريه افتاد و گفت: من شرم دارم كه از خداوند چيزی بخواهم كه تمام دنيا در اختيارش است... چگونه اين پول را از كسی قبول كنم كه هيچ چيزی ندارد.» همواره ميگفت: كسي كه خداوند را دوست داشته باشد و عاشق خدا باشد مدام در گريه و زاري است تا به معشوق برسد و آرام گيرد. اگر كسی در نزدش از مسايل دنيوی صحبت می كرد، میگفت: در دلت عشق دنيا ريشه كردهاست، هركس هرچيز كه به دلش نزديكتر باشد از آن ياد میكند. او در صدد كتمان حَسنات خود بود و به دیگران هم توصیه میكرد نیكیهای خود را بپوشانند، همانطور كه گناهان خود را استتار می كنند؛ چرا كه اظهار خوبی، برای آدمی نقص است و زمینهی خود نمایی را فراهم میکند و سبب خودستایی میگردد. نقل است كه روزی سفیان به رابعه گفت: «درجهی ایمان و اعتقاد خود را به حضرت حق برای من بیان كنید. رابعه گفت: من خدا را به شوق بهشت و خوف جهنم نمیپرستم، بلكه از كمال عشق به آن حضرت و برای ادای شرایط بندگی عبادت میكنم.» او وقتی نماز عشاء میگزارد بر پشت بام میرفت و چادر و مقنعهاش را محكم میكرد و میگفت: «الهي! انارت النجوم و نامت العيون و غفلت الملوك ابوابها و خلا كل حبيب بحبيبه و هذا مقامي بين يديك.» « پروردگارم! ستارهها بیدار و منور شدند و چشمها به خواب رفتند، پادشاهان در خانههاشان را بستند و هر دلداده با دلبر خویش خلوت كرد، من هم اینجا در مقابل تو ایستادهام.» سپس بر سجدهگاهش بوسه میزد و به هنگام سحر میگفت: خدای من! این شب به پایان رسید و صبح دمید. و ای كاش میدانستم كه آیا اعمال این شبم را از من پذیرفتی تا خشنود گردم؛ یا آنكه آن را رد كردی تا عزادار شوم و سوگواری كنم، و به عزتت سوگند اگر مرا از درت برانی از وقتی كه محبتت در دلم افتاده است از آن رویگردان نشده و نخواهد شد. خوف و حزن رابعه علاوه بر فراق و جدایی از خدا به سه چیز دیگر هم تعلق میگرفت و آن سه هماناند كه خود گفته است:«در غم سه چیز متحیر ماندهام... اول آنكه در وقت مرگ، ایمان به سلامت برم یا نه؟ و دوم آن كه نامهی من به دست راست دهند یا نه؟ سوم آنكه در آن ساعت كه جماعتی به دست راست به بهشت برند ، و جماعتی به دست چپ به دوزخ، من از كدام باشم؟» رابعه در نیایشهای خود زمزمه میکرد:« الهی ما را از دنیا هر چه قسمت كردهای به دشمنان خود ده و هر چه از آخرت قسمت كردهای به دوستان خود ده كه مرا تو بسی!» «الهی! كار من و آرزوی من در دنیا از جمله دنیا یاد توست و درآخرت از جمله آخرت لقای توست. از من این است كه گفتم تو هرچه خواهی میكن.» «خداوندا! اگر تو را از خوف دوزخ ميپرستم، در دوزخم بسوز، و اگر به اميد بهشت مي پرستم، بر من حرام گردان. و اگر براي تو، تو را مي پرستم، جمال باقي از من دريغ مدار» با وجود تمام دلهرهای كه رابعه درباره ی خدا داشت هرگز امیدش را از دست نمی داد و با وجود اقرار به استحاق خود در افتادن به جهنم، خداوند را كریمتر از این مجازات میدانست.
در راه مكه چنین نیایش كردهاست: « الهی دلم بگرفت. كجا روم؟! – من كلوخی، آن خانه سنگی– مرا تو می باید. هدف تویی و تو هر جا باشی حج همانجاست نه جای دیگر!»
مرگ از دیدگاه عارفان وسیلهای جهت رسیدن به لقای پروردگار و چشم در چشم او دوختن و به وصل او رسیدن است. رابعه نیز مانند سایر عارفان به مرگ چنین مینگریست و به سان مولوی از شنیدن ندای مرگ سرمست میشد و ندای « اقتلونی» سر میداد؛ زندگی خود را در مرگ می یافت. چون زندگی، زیستن در جدایی و مرگ، زیستن با دوست است.
اقتلونی اقتلونی یا ثقات
ان فی قتلی حیاتاً فی حیات
زندگی بی دوست جان فرسودن است
مرگ حاضر غایب از حق بودن است
یکی از شعرهای این بانوی بلندمرتبه (که در آن با خداوند راز و نیاز میکند) خیلی بر وجودم تاثیر داشت و هر وقت از مصیبتهای این دیار دردآلود آزرده خاطر میشوم، آن را زمزمه میکنم:
« فلیتک تحلو و الحیاة مریرة و لیتک ترضی و الانام غضاب
الهی! ای کاش تو شیرین باشی، در حالیکه زندگی تلخ و سخت باشد و کاش تو راضی باشی و همه ی مردم خشمگین !
و لیتک بینی و بینک عامر و بینی و بین العالمین خراب
و ای کاش رابطه من و تو خوب و آباد باشد در حالیکه رابطه ی من و جهانیان خراب باشد
اذا صح منک الود فالکل هین و کل الذی فوق التراب تراب
هنگامی که دوستی و محبت تو برایم ثابت گردید، پس همه چیز آسان خواهد شد؛ چرا که هر چیزی که روی خاک (زمین) است از خاک است.»
این بانوی آسمانی، قبل از آنكه از دنيا رحلت كند به يكي از نزديكانش گفت: در مردنم مرا آزار ندهيد و در لباس خودم مرا دفن كنيد. بالاخره پس از طی سالها زندگی خداپسندانه در سال 185 هـ . ق به آسمان پر کشید و بر درگه معشوق واقعی خود آرمید و در بيت المقدس دفن گردید.
منابع :
1.کتاب: نساء مومنات. مولف:عبده غالب احمد عیسی .
2.فرازهايي از زندگاني زنان نامدار اسلام / مولف: علي صالح كريم / مترجم: حميد مستعان
3. سایت خبری مطبوعاتی آروین.
4. سایت تبیان.
نظرات