آسان‌گیری، انضباط، سخت‌گیری
بین روشی که ما برای آموزش انضباط به کودکانمان به کار می‌بریم و روشی که اجدادمان به کار می‌بردند، اختلاف بسیاری وجود دارد. پدر بزرگ‌ها و مادر بزرگ‌های ما، با قدرت و تسلط کارهایشان را انجام می‌دادند و کاری به صحیح و غلط بودن آن نداشتند. اما رفتار ما با کودکانمان حتی اگر صحیح هم باشد، با نوعی تردید ما همراه است. این طرز تفکر که ما نمی‌خواهیم به احساسات کودکمان لطمه بزنیم، ناخودآگاه ما را به سمتی سوق می‌دهد که اتفاقی بدتر از آن رخ می‌دهد و این احساسات ماست که در برابر کودکانمان تخریب می‌شود.!
از والدین انتظار می‌رود که همچون پزشکی حاذق در برخورد با جراحتی وخیم، ضمن اظهار همدردی، کاملاًحرفه‌ای برخورد نماید. یعنی انتظار نداریم هیجان زده شود، غش کند، زار بزند و اظهار تأسف کند. اکثر ما والدین در برخورد با رفتارهای کودکانمان اینگونه عمل می‌کنیم، پس نیاز هست حرفه‌ای باشیم.
در ابتدا باید این موضوع حل شود که پدر و مادر باید کودک خود را دوست بدارند، اما نباید به اینکه کودک هر دقیقه آنان را دوست بدارد نیاز داشته باشند. چرا که احساسات کودک لحظه‌ای و دمدمی است. زمانی که کودک به این نیاز والدین پی ببرد، بی‌رحمانه از آن بهره برداری می‌کند. یعنی با تهدید مداوم پدر و مادر به اینکه:( دیگر دوستت ندارم اگر اجازه ندهی فلان کار را بکنم) مرتب از آنان باج می‌گیرد. و عمق فاجعه زمانی است که والدین از کودک التماس می‌کنند که آنان را همچنان دوست داشته باشند و با آسان‌گیری بیش از حد و دادن امتیاز به کودک سعی در برقراری ارتباط با او می‌کنند.
آسان‌گیری چیست و آسان‌گیری بیش از حد کدام است؟:
آسان‌گیری یعنی اینکه ما حالات بچه‌گانه‌ی کودک خود را پذیرا باشیم. یعنی قبول کنیم که لباس کودک پس از مدت زمان کوتاهی تمیز نخواهد ماند، دویدن را به جای راه رفتن، تحرک طبیعی کودک بدانیم، قبول کنیم آب برای آب بازی و خاک مخصوص خاک بازی و یا حتی آینه برای شکلک در آوردن است.
یعنی با آسانگیری به کودک به عنوان شخصی که دارای حق قانونی برای داشتن آرزوها و احساسات است، بنگریم. آسان‌گیری اطمینان و اعتماد ایجاد می‌کند، چرا که به کودک اجازه می‌دهد آرزوها و احساساتش را ابراز نماید. در آسان‌گیری تا زمانی که، به مرز رفتار مخرب نرسد، کودک آزاد است و در این مرز اگر از رفتارهای نامطلوب کودک جلوگیری نشود، یعنی آسان‌گیری بیش از حد، انجام شود مرز شکسته شده و باعث اضطراب و تشویش و خواسته‌های روز افزون می‌گردد.
کودک از دست برادر کوچکش عصبانی است، چرا که گریه می‌کند و توجه همه را به سوی خودش جلب می‌کند.( البته به تصور کودک) ما با آسان‌گیری عصبانیت کودک را درک می‌کنیم و با در آغوش گرفتن او سعی در آرام نمودن او می‌کنیم. تا اینجا آرامش و امنیت را بدنبال دارد. اما کودک عصبانی می‌خواهد برای خالی کردن عصبانیتش برادر کوچک را با مشت بزند! اگر مادر به او اجازه بدهد و با آسان‌گیری بیش از حد بگوید:« بزن، ولی آرام بزن» در واقع طوفانی از دردسر را آغاز نموده است. کودک مرز را تشخیص نمی‌دهد و بعلاوه وسوسه می‌شود که اگر محکم بزند چه می‌شود و در نتیجه با آسیب رساندن به برادر کوچکتر، خود نیز دچار تشویش و دلهره خواهد شد. 
پس یک مادر حرفه‌ای در این موارد بدون تردید به کودک می‌گوید:« برادر کوچکت برای زدن نیست، اگر عصبانی هستی می‌توانی این عروسک را بزنی، اما حق نداری به برادرت دست بزنی»
از همین جا محدودیت یا محدوده‌ی انضباطی آغاز میشود. بیاد داشته باشیم که سخت‌گیری نقطه‌ی مقابل آسانگیری است. پس نه آسان‌گیری بیش از حد و نه سخت گیری، کودک را منضبط بار نمی‌آورد. بلکه در هردو مورد کودک سرکش و پر از اضطراب خواهد بود.
انضباط در گذشته و حال:
اختلاف زیادی بین روش انضباطی گذشته و حال وجود دارد. در گذشته والدین برای یاد دادن انضباط، از اعمال نامطلوب جلوگیری می‌کردند اما متوجه انگیزه‌های این اعمال نبودند و محدودیت‌ها در بگو مگوهای خشم‌آمیز و با کلمات متناقض و توهین آمیز همراه بود( یعنی آسان‌گیری در کار نبود و با سخت‌گیری حتی از ابراز احساسات کودک هم جلوگیری می‌شد) و باعث ایجاد مقاومت در کودک می‌گردید و علاوه بر آن احساس مخرب عدم اعتماد به نفس را در او به وجود می‌آورد و کودک چنین احساس می‌کرد که علاوه بر عملش، شخصیتش هم مورد سرزنش و انتقاد قرار گرفته است.
امروزه نیز والدین با تردیدهای خود و در واقع با آسانگیری‌های بیش از حد خود سعی دارند که دنیایی متفاوت با دنیای کودکی خود برای فرزندانشان بسازند، اما نتیجه سرخوردگی والدین و سرکشی کودکان و عدم موفقیت در زندگی اجتماعی خواهد بود.
حال به نظر می‌رسد به روشی میانگین نیازمندیم. در روش جدید، کودک در احساسات و رفتارش، یاری می‌شود و به او اجازه داده می‌شود در باره‌ی احساساتش( حتی احساسات نامطلوب) سخن بگوید. اما رفتار نامطلوب به صورت تربیتی و شخصیت ساز محدود می‌شود و حس احترام به خود والدین و کودک هم حفظ می‌شود. اگر این روش به نحو صحیح اجرا شود نیازی نیست که انضباط به کودک تحمیل شود بلکه کودک خود داوطلبانه خواهد کوشید که منضبط شود.
سه ناحیه‌ی انضباطی:
کودکان نیاز دارند که تعریف مشخصی از بایدها و نبایدها داشته باشند. می‌توان رفتارها را در سه ناحیه برای کودک مشخص نمود. 
1ـ ناحیه‌ی سبز: این ناحیه شامل رفتاری می‌شود که مطلوب و مورد تأیید است. در این ناحیه والدین( بله)را آزادانه و با دلپذیری بیان می‌کنند.
2ـ ناحیه‌ی زرد: این ناحیه شامل رفتاری می‌شود که مورد تأیید نیست ولی به دلایلی خاص تأیید می‌شود. به عنوان مثال از خطاهای کوچک به خاطر رفتارهای مناسب کودک چشم پوشی می‌شود و یا اینکه در موقعیت‌های دشوار و ویژه، مثل تصادفات، بیماری وجدایی از دوستان، بعضی از رفتارها که مطلوب ما نیست به خاطر شرایط تحمل می‌شود.
3ـ ناحیه‌ی قرمز: این ناحیه شامل رفتاری می‌شود که به هیچ وجه قابل تحمل نیست و باید از آن جلوگیری نمود. چرا که سلامت جسمانی و روانی ورفاه مالی و آسایش خانواده را به خطر می‌اندازد و یا اینکه اصول اخلاقی و آداب اجتماعی را خدشه‌دار می‌سازد. بازدارندگی در این ناحیه باعث می‌شود که کودک احساس امنیت کند. به طور مثال زمانی که مادر از سوار شدن کودک خود به اتوبوس در حال حرکت جلوگیری نمی‌کند، کودک مضطرب شده و چنین احساس می‌کند که مادرش به سلامتی او توجه ندارد.
پدر و مادر با ایجاد محدودیت‌ها به کودک کمک می‌کنند تا بر ترس و پریشانی خود غلبه کنند. گویی این پیام را به کودک القا می‌کنند که:« تو آسوده باش ما مواظبت هستیم و نمی‌گذاریم به خودت آسیب برسانی!».
باید توجه داشت که محدودیت‌ها، آشکارا به کودک بگوید که رفتار غیر قابل قبول چیست و چه جانشینی قابل قبول است. به عنوان مثال به کودکی که می‌خواهد بشقاب‌ها یا اسباب بازی‌ها را پرتاب کند، بسیار واضح می‌گوییم:« بشقاب و مکعب‌های چوبی اسباب بازی برای پرت کردن نیست، می‌توانی بالش یا توپ پارچه‌ای را پرت کنی.» یعنی محدودیت مطلق و قرار دادی نیست، پرت کردن را به طور کامل ممنوع نمی‌کنیم و قرار داد هم نمی‌بندیم که هیچ چیزی را پرت نکند، بلکه احساس کودک را مورد توجه قرار می‌دهیم و در راستای تربیتی جانشینی مناسب برایش مشخص می‌کنیم.
در ضمن محدودیت باید کامل باشد. زمانی که مادر به کودک اجازه می‌دهد که روی خواهرش کمی آب بپاشد به شرط اینکه زیاد خیسش نکند، در واقع یک محدودیت دوگانه و متغیر را بیان کرده که کودک مرز آن را تشخیص نمی‌دهد و اغلب وسوسه می‌شود که مرز بین کم و زیاد را بشکند.
محدودیت باید با لحنی راسخ و محکم بیان شود و تنها یک پیام را به کودک برساند:« ممنوعیت واقعی است، جدی می‌گویم» در واقع والدین در ایجاد محدودیت نباید تردید کنند وگرنه گرفتار بگو مگوهای بسیار می‌شوند و جنگی را آغاز می‌کنند که برنده ندارد. محدودیت باید طوری باشد که خشم و تنفر را به حداقل برساند و حس احترام به خود را حفظ کند.
کودکی که در فروشگاه چند اسباب بازی را برداشته و اصرار به خرید آنها دارد، با سرزنش کردن و توپ و تشر زدن آرام نمی‌شود. بهتر است او را به مبارزه نطلبیم، بلکه با او در یک طرف میدان قرار بگیریم:« تو دوست داری که این اسباب بازی‌ها را بخری، اما اینبار خرید اسباب بازی در برنامه‌ی ما نیست، تو می‌توانی یک آدامس یا یک بستنی بخری، کدام را می‌خواهی آدامس یا بستنی؟» ممکن است کودک اسباب بازی‌ها را زمین بگذارد و یکی از دو گزینه‌ی پیشنهادی را قبول کند، ممکن هم هست که کودک اصرار بر خرید اسباب بازی کند و یا حتی گریه کند اما مادر روی تصمیم خود باید قاطع بایستد. اما همدردی با کودک فراموش نشود« می‌دانم تو دوست داری اسباب بازی بخری و می‌خواهی با گریه کردن به من نشان بدهی! من می‌فهمم، اما امروز اسباب بازی خریده نمی‌شود.» دست کودک را گرفته و از قسمت اسباب بازی دور شوید.
در بیان محدودیت شخصیت را مورد هدف قرار ندهید. به جای گفتن:« تو بچه‌ای نباید تا دیروقت بیدار بمانی» بگوییم:« وقت خواب است» یا به جای اینکه بگوییم:« سر برادرت داد نکش » بگوییم:« سر همدیگر داد نکشید».
محدودیت‌ها اگر به وظایف اشیاء اشاره کنند کودک با میل بیشتری آنها را می‌پذیرد. به عنوان مثال به جای اینکه بگوییم:« روی مبل راه نرو» بگوییم:« مبل برای نشستن و استراحت کردن است».
ارتباط بین انضباط و فعالیت بدنی کودک:
از فعالیت‌های پر جنب و جوش کودکان نبایستی بیش از حد جلوگیری کرد. کودکان برای حفظ سلامت روانی و جسمانی خود احتیاج به دویدن، پریدن، بالا رفتن و جست و خیز کردن، دارند. جملاتی از قبیل:« ندو، نمی‌توانی مثل یک پسر عادی راه بروی»،« بالا و پایین نپر»،« درست بشین، چرا روی یک پا می‌ایستی» و از این قبیل جملات، در کودکان کم سن و سال تنش احساسی به وجود می‌آورد و آنها را به سوی پرخاشگری سوق می‌دهد. حفاظت از اثاثیه‌ی منزل مهم است اما سلامت روانی کودک مهمتر است. انرژی نهفته‌ی کودک باید در محیطی مناسب تخلیه شود.
تحمیل انضباط:
اگر والدین نسبت به محدودیت تعیین شده احساس آشکاری داشته با شند( یعنی بدون تردید آن را بپذیرند) و محدودیت را با لحنی که آزار دهنده نباشد بیان کنند، در اکثر موارد کودک پذیرای انضباط می‌شود. با این حال گاه پیش می‌آید که محدودیت را نمی‌پذیرد یا قانون شکنی می‌کند، در اینگونه موارد چه باید کرد؟
والدین در هر حالی باید نقش یک بزرگسال مهربان اما جدی را حفظ کنند. در برخورد با نقض محدودیت بهتر است توضیح کمی به کودک داده شود و درباره‌ی اثرات مخرب و نتایج زیانبار عمل زیاد فلسفه بافی نکنیم. به طور مثال به جای دادن توضیحات زیاد در مورد شکستن شیشه‌ی خانه‌ی همسایه، فقط گفتن این جمله که:( پنجره‌ها برای شکستن نیستند) و یا اینکه( نباید به مردم آسیب رساند) کافی است.
برای تحمیل یک محدودیت، پدر و مادر باید دقت کنند که جنگ خواسته‌ها را آغاز نکنند. سعی کنند که با قرار گرفتن در طرف کودک و همدردی با او به طور جدی محدودیت را اعلام کنند. و در موقع نقض محدودیت با در نظر گرفتن تنبیه مناسب کودک را جریمه نمایند. در مثال بالا می‌توان از پول توجیبی کودک هزینه‌ی شیشه‌ی شکسته را پرداخت نمود. و به این صورت کودک می‌آموزد که مسئولیت کارهایش را به عهده بگیرد و ضمن آموزش عملی محدودیت، شخصیتش نیز ساخته شود.( فقط به کمی صبر و تحمل نیاز است)
والدین برای لگد زدن نیستند!:
هرگز نباید به کودک اجازه داد که والدین خود را بزندشاید از این جمله تعجب کنید، اما واقعیت دنیای امروز ماست که کودکان به والدین خود حملات بدنی را انجام می‌دهند. این حملات احساس وحشت و نگرانی را در کودک و احساس خشم و نفرت را در والدین، به وجود می‌آورد. در حالی که کودک باید احساس امنیت کند و پدر و مادر نسبت به کودک باید مهربان باقی بمانند. پس از حملات بدنی کودکان نسبت به والدین باید به طور جدی جلوگیری نمود.
محدودیتی که کودک را از زدن پدر و مادر منع می‌کند، تحت هیچ شرایطی نباید تغییر کند.
مادری که بازویش را در برابر کودک چهار ساله‌اش می‌گیرد و با التماس به او می‌گوید:« به جای زدن به ساق پایم به بازویم بزن ولی آهسته!» باید بداند که اگر او کودکش را بزند ضررش کمتر خواهد بود تا اینکه کودک او را بزند.
احترام متقابل بین والدین و کودک در هر شرایطی باید حفظ شود و در عین حال والدین نباید نقش الگویی خود را از دست بدهند. این مادر می‌بایست بدون درنگ به کودک خود بگوید:« حق نداری من را بزنی، من به تو اجازه نمی‌دهم. اگر عصبانی هستی می‌توانی با حرف زدن به من بگویی و من گوش می‌دهم.» و یا اینکه به سرعت جلوی حرکت او را بگیرد و محکم و استوار او را از زدن منع کند. کودک محکمی و استواری رفتار ما را در می‌یابد.
تنبیه بدنی:
تنبیه با اینکه شهرت بدی دارد، متأسفانه روشی متداول برای تحت کنترل در آوردن کودک برای مدت کوتاهی است. تنبیه زمانی که خشم به اوج خود رسیده و تهدیدها واستدلال‌ها اثری ندارد، بدون برنامه ریزی قبلی اعمال می‌شود. در واقع زمانی که صبر و تحمل به پایان رسیده و در آن لحظات به نظر می‌رسد بهترین راه حل است و به قول والدین( طوفان را می‌خواباند).
اما اشکال تنبیه در درسی است که به کودک می‌دهد. تنبیه به کودک می‌آموزد که( هر وقت عصبانی هستی ـ بزن). در واقع راه حل جنگل را به او می‌آموزد.
از دیگر آثار تخریبی تنبیه این است که احساس پشیمانی و گناه را از بین می‌برد. کودکی که تنبیه بدنی شده است فکر می‌کند که تاوان اشتباه خود را پرداخته است، لذا دفعات بعد هم همان اشتباه را تکرار می‌کند. در واقع اسمش را در دفتر بدهکارها می‌نویسد و هر چند وقت یکبار قسط‌های تنبیهش را پرداخت می‌کند. گاهی اوقات والدین خود سبب می‌شوند که کودک اعمالی را انجام دهند و سپس خواستار تنبیه بدنی هم می‌شوند. یعنی کودک خود از والدین می‌خواهد اورا بزنند.! این مورد نتیجه‌ی رفتار والدینی است که بعد از تنبیه بدنی کودک، آرام شده‌اند و عذاب وجدان پیدا کرده‌اند و با دادن امتیازاتی ویژه سعی دارند اثر تنبیه را از دل کودک خود بیرون بیاورند و در اصطلاح با او آشتی کنند و عمق فاجعه در اینجا به اوج خود می‌رسد.
پدر و مادر اگر در اجرای محدودیت‌ها از ابتدا با قاطعیت برخورد نمایند و همچنان با مهربانی و دلسوزی اما جدی نواحی انضباطی را مد نظر داشته باشند، موفق می‌شوند که علاوه بر کنترل خشم خود، کودک را هم در کنترل خشمش یاری دهند. و اگر تنبیهی هم لازم باشد، تنبیه بدنی بدون برنامه نخواهد بود. بلکه تنبیهی به موقع و متناسب با اشتباه کودک و برای آگاه ساختن او خواهد بود. 
به یاد داشته باشیم که تنبیه، همیشه کتک زدن نیست. تنبیه سازنده می‌تواند شامل قهر کردن به مدت کوتاه، محروم نمودن کودک از بعضی امتیازات به مدت محدود و یا حتی انجام بعضی کارهای سبک به منظور جریمه، باشد. و یادمان باشد تنبیهات شدید و غیر معقول( کتک زدن و زندانی نمودن کودک) آثار بد و زیانبار خود را تا مدت‌ها حفظ می‌کند. بیایید برای داشتن جامعه‌ای بهتر به خود و کودکانمان احترام بگذاریم.
منابع: رابطه‌ی بین والدین و کودکان ـ دکتر هایم جی. گینات ـ ترجمه: سیاوش سرتیپی