برای واردشدن به موضوع راهی بهتر از بررسی دوباره نهضت ملی ایران در سال 1951 به رهبری نخست وزیر وقت محمد مصدق و مقابله شاه با وی سراغ ندارم. مصدق در آن وقت جبهه ملی را رهبری میکرد که یکی از اهداف آن ملیکردن نفت و آزادی سرزمین ایران از سلطه بریتانیا و آمریکا بود. او شخصیتی ناشناخته در صحنه سیاسی نبود، بلکه قبل از آن نماینده پارلمان، وزیر و از زمره شخصیتهای معتبر و مورد اعتماد ملت ایران بود. به همین خاطر مجلس شورای ملی در سال 1951 او را به عنوان نخست وزیر برگزید. او به سرعت و به فاصله دو روز پس از انتخابش به نخست وزیری دستور ملی شدن نفت را صادر کرد. امری که باعث تحریک و تنفر انگلیس، آمریکا، شاه و طبقه مالکین و سرمایهداران نزدیک به شاه از وی شد. و زمانی که عزم خود را مبنی اجرای برنامه اصلاحات ارضی برای محدودکردن ملکیت اراضی زراعی اعلام کرد نهادهای دینی نیز از در خصومت با وی وارد شده و از حمایتش دریغ نمودند، تا جایی که بسیاری از روحانیون و فقها او را متهم به عناد با اسلام و شریعت نمودند.
از آن سو بریتانیا از مصدق به اتهام زیر پا گذاشتن حقوق نفتیاش در دادگاه عدل بینالملل شکایت نمود. او برای دفاع از حق نفتی وطن خود به لاهه سفر و در آنجا بریتانیا را "کشوری امپریالیستی که قوت ملت فقیر و نیازمند ایران را به یغما میبرد" توصیف نمود. مصدق پیش از بازگشت به ایران از قاهره دیدن نمود که در مسیر فرودگاه تا محل اقامتش (هتل شبرد) با استقبال گرم نحاس پاشا و جشن و پایکوبی و تشویق مردم مصر مواجه شد.
راهی جز مقابله با مصدق و در نطفه خفه نمودن انقلاب ایران وجود نداشت. بریتانیا با این ادعا که ایران حقوق نفتی شرکت بریتیش پترولیوم که بخش اعظم سهام آن متعلق به لندن بود را زیر پا گذاشته تلاش کرد نفت ایران را در محاصره بینالمللی قرار دهد. این محاصره موجب تضعیف اقتصاد ایران و وخیم شدن وضعیت معیشتی مردم شد، تا جایی که طیفهایی از مردم برعلیه دولت مصدق شورش کردند. ایالات متحده آمریکا نیز که ایران را پایگاه مرکزی خود برای مقابله با اتحاد جماهیر شوروی میدانست هیاتی (که در میان آنها دو مامور اطلاعاتی سیا هم بودند) را برای حمایت از شاه و سقوط دولت مصدق روانه ایران کرد.
کرمیت روزولت و نورمن شوازرکوف ماموریتی با عنوان سری "عملیات آژاکس"(در ایران به آن انقلاب 28 مرداد میگویند) طراحی کردند که مراحل آن به شرح زیر بود: 1. تخریب وجههی مصدق با راهاندازی تظاهرات اعتراضی علیه وی با تحریک رسانههای داخلی و خارجی، تا جایی که روزنامه نیویورک تایمز او را دیکتاتوری شبیه هیتلر و استالین توصیف کرد یا مجله تایمز لندن اقدام مصدق را بدترین بلایی دانست که جهان آزاد مخالف کمونیسم تا آن زمان با آن مواجه شده بود. 2. بسیج اراذل و اوباش و لاتها به سرکردگی شعبان جعفری برای کنترل خیابانهای اصلی پایتخت و آوردن مزدوران شعبان با اتوبوسهای اجارهای از سراسر کشور. این جماعت بصورت علنی در خیابانهای تهران با کلمات زشت و سخیف علیه مصدق شعار میدادند تا هیبت وی نزد مردم فروریزند. آنها تعداد زیادی از هواداران جبهه ملی را ترور نمودند که جسد 300 نفر از آنها در خیابانها پیدا شد. در نتیجه ترس و وحشت پایتخت را فراگرفت. چماقداران با هماهنگی برخی فرماندهان ارتش به منزل دکتر مصدق هجوم بردند. فرماندهی این عملیات در اصل برعهده سرلشکر زاهدی بود که شاه (قبل از فرار به ایتالیا از راه عراق) او را به جای مصدق به نخست وزیری منصوب کرد.
نقشه روزولت که بودجه کافی برای انجام عملیاتش در اختیار داشت با موفقیت اجرا شد. مصدق دستگیر و حکم اعدام او صادر شد. شاه که با پیروزی به ایران برگشته بود حکم اعدام وی را به سه سال زندان و تبعید اجباری تا آخر عمر در روستای احمدآباد کاهش داد. او تا پایان زندگی در سال 1967 در آنجا باقی ماند.
پیش از اتمام بررسی مثال ایران سه نکته را در این زمینه یادآور میشوم که امیدوارم در هنگام پرداختن به قضیه مصر آنها را در ذهن خود مرور کنید: یک: برنامه سقوط دولت مصدق و در نطفه خفه کردن انقلابش با محاصره اقتصادی ایران به قصد فشار بر مردم و القای اینکه اوضاع جدید از گذشته بدتر است آغاز شد. دو: عملیات آژاکس با حمایت مالی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا سه ابزار رسانهها، اراذل و اوباش و برخی نظامیان را به کار گرفت. سه: عملیات مذکور برای موفقیت به چند سال زمان (از 1951 تا 1953) نیاز داشت.
لازم به ذکر است که در مورد چگونگی ناکام گذاشتن انقلابهای دنیا در قرن گذشته، جز برخی جزییات، رازی ناگفته باقی نمانده است. تلاش پژوهشگران برای تحقیق در مورد انقلابها باعث شده که این موضوع تبدیل به تخصصی دانشگاهی شود. امروزه اساتید و محققین علوم سیاسی در تشریح تاریخچه و اسباب و عوامل پیروزی یا شکست انقلابها برای دانشجویان خود از انقلابهای پیشین بهعنوان منابع و مراجع استفاده میکنند. آنها اسامی کرین برینتون، برگسون، تیدا اسکوتشبول و جک گولدستون را بهعنوان مشهورترین نظریهپردازان انقلابها بهخوبی میشناسند. این افراد علاوه بر انقلاب ایران، انقلابهای بزرگ اروپا و آمریکای لاتین را نیز مورد تحقیق و بررسی دقیق خود قرار دادهاند. برخی از آنها نسلهای پس از انقلاب و ویژگیها و تفاوت تجربههای آنها را نیز رصد و پیگیری نمودهاند. این تحقیقات و نتایج علمی به ما کمک میکند تا به این سوال جواب دهیم: "عوامل و هدف از در نطفه خفه کردن انقلابها و ناکام گذاشتن آنها چیست؟ "
دخالتهای خارجی را نمیتوان نادیده گرفت، چه بهصورت حمله نظامی باشد یا تامین مالی مخالفان. قدرتهای خارجی محاسبات و منافع مشروع یا غیرمشروع خود را دارند و طبیعی است که به طرق مختلف از آن دفاع کنند. وقتی مبادرت به مداخله در امور کشوری میکنند حتما برای دفاع از آن منافع است. مرام آنها از این زوایه قابل فهم است، هر چند مقبول نیست. بنابراین مشکل اساسی در امکان دخالت خارجی نیست، بلکه در میزان شکنندگی و آسیبپذیری میزبان است که به آن فرصت ناکام گذاشتن انقلاب را میدهد. ناگفته نماند که در برخی شرایط انقلاب برای ناکام ماندن نیاز به دخالت خارجی ندارد و عوامل داخلی خود برای نابودی آن اقدام میکنند و بدون نیاز به تلاش و دخالت خارجی، آمال و اهداف خود را تحقق میبخشند.
از دیدگاه نظریهپردازان عوامل موثر در ناکام گذاشتن انقلابها به شرح زیر است:
1.فروپاشی اقتصادی با فلج نمودن چرخ تولید و بستن مسیر مبادلات و توقف صادرات که باعث تعطیلی کارخانهها و افزایش تعداد بیکاران میشود که امکان دارد بعدا برای فعالیتهایی که مخل امنیت است تحریک و بسیج شوند.
2.تضعیف صنعت توریست که بخاطر نقش آن در رونق اقتصادی و تاثیر سریع آن بر بخشهای مختلف اجتماع به عصای جادویی معروف گشته است.
3.ترویج ناآرامی و ناامنی در کشور از طریق تبلیغ هرج و مرج و تشویق به اعتصاب و تحصن و القای این نکته به شهروندان که امتیت از زندگی و شغلشان رخت بربسته است. آشوبگران و اراذل و اوباش بخاطر این که قادر به ایجاد رعب و وحشت در بخشهای مختلف جامعه هستند نقش بارزی در این ماموریت بازی میکنند.
4.استفاده از منبر رسانهها برای بزرگنمایی کمبودها، سیاهنمایی وضع موجود و ایجاد شک و شبهه نسبت به آینده. در این زمینه تلویزیون، بخاطر تاثیر کمی و کیفی آن بر اجتماع، بهترین ابزار برای اجرای این نقشه است.
5.تشویق به نافرمانی مدنی و سعی در گسترش دایرهی آن تا طیفهای بیشتری از مردم در آن شرکت نمایند.
6.تحریک احساسات فرقهگرایانه و اختلافات نژادی که منجر به چندپاره شدن ملت، از همپاشیدگی اجتماعی و نابودی وحدت و اجماع ملی میشود.
7.خشونت را لباس و لعاب سیاست بخشیدن به قصد دادن فرصت به نیروهای خطرناک، تا اترس و ضطراب را گسترش دهند و از جهت دیگر دستگاههای رسمی و قاونی را مرعوب خود سازند.
8.قطبی نمودن جامعه و تشدید آن از طریق برافروختن آتش اختلاف بین گروهها و رقبای سیاسی و مانعتراشی بر سر راه توافق بین آنها تا جایی که همزیستی و تعامل غیرممکن و تنها راه ادامه حیات عناد و ستیز باشد.
9.شکستن هیبت نظام و جریتر نمودن مخالفان تا براندازی نظام را امری ممکن و محتمل جلوه دهند.
10.ایجاد اصطکاک بین نهادها و موسسات دولتی بویژه نیروهای مسلح تا استفاده از سلاح بعنوان راهکاری برای پایان دادن به اختلافات موجه دانسته شود.
11.ناکارساختن برنامههای نظام جدید، سنگاندازی بر سر راه آن و تلاش برای القای اینکه افق روشنتری نسبت به وضع کنونی در انتظار شماست، زیرا با ادامه خلا موجود و با حفظ بقایا و ویرانههای نظام سابق، انجام ماموریت فروپاشی نظام جدید ممکن و آسان میشود.
12.تمجید از نظام سابق و تحریک حس نوستالژی مردم پس از فراموش شدن بدیها و نارساییهای نظام پیشین، بهخصوص در شرایطی که در اثر محاصره اقتصادی خارجی مشکلات مردم در نظام کنونی استمرار و افزایش یافته است.
احتمالا تا اینجا ملاحظه کردید که آنچه امروزه نظریهپردازان انقلابها میگویند دقیقا مانند ماموریتی است که 60 سال پیش روزولت در تهران انجام داد. در طول این مدت پدیده انقلاب بدین نحو تئوریزه و تدوین گشته است. همچنین ملاحظه میکنید که گفتار و نقطه نظرات این تئوریسینها با آنچه امروزه در مصر میگذرد نیز قابل تطبیق است. لابد این را هم میدانید که آشی که برای دکتر مصدق پخته بودند دو سال زمان برد. از انقلاب مصر نیز دو سال میگذرد.
درست است که حکومت جدید مصر هنوز قوی و استوار است، اما برخی فکر انقلاب و نقشههایی در سر دارند که هشداردهنده است. دلیل آن نیز سخنان رسا و علنی کسانی است که اینجا و آنجا از عدم مشروعیت رییس جمهور مرسی میگویند، عبور از بحران موجود را مستلزم انقلابی دیگر میدانند، ارتش را به مداخله فرامیخوانند و حسنی مبارک رییس جمهور سابق را مبرا دانسته و وی را رهبر اپوزیسیون قلمداد میکنند. وقتی رییس جمهور را به خیانت متهم میکنند و یکی از روزنامه او را جاسوس ترکها میداند دیگر نیازی به پرسیدن از حرمت و هیبت نظام نیست.
چه شباهت دیدگاه تئوریسینها در مورد عوامل و چگونگی سقوط رژیمها با آنچه در مصر میگذرد اتفاقی باشد و چه نقشه و برنامهریزی کسانی باشد که منافع خود را در سقوط نظام میبینند، این نکته برای ما واضح و روشن است که روند سریع حوادت به نفع آنها و درجهت تحقق اهدافشان است.
با این حال میدانم که توصیههای این اندیشمندان آیات قرآن و نتیجهای را که پیشبینی میکنند سرنوشتی محتوم و گریزناپذیر نیست، به همین دلیل معتقدم عملکرد خود رییس جمهور مرسی میتواند کشور را از سرانجامی که برایش در نظر گرفته شده نجات دهد و مانند موسی نقشه ساحران فرعون را نقش بر آب کند. عکس این قضیه نیز صحیح و محتمل است. به گمان من زمام امور از دست مزسی خارج نشده و او هنوز قادر است که عصای معجزهگر برای برچیدن آنچه دیگران برایش بافتهاند بر زمین اندازد. در غیر این صورت باید تبعات اقدام نکردن خود را بپذیرد. ما منتظریم.
عنوان اصلی مقاله در سایت الجزیرة: " فصل في إجهاض الثورات وتصفيتها "
نظرات
عبدالعزیز مولودی
25 اردیبهشت 1392 - 06:34دست مترجم همواره مستدام باد. بحث قابل توجهی است از آن جهت که روند تحولات کنونی مصر با کودتای 28 مرداد 32 مقایسه شده است. فضای سالهای 32 در کشور ما با مصر کنونی بسیار متفاوت است و مورد توجه نویسنده قرار نگرفته است. کودتای 28 مرداد 32 در نتیجه ی رقابت دو قطب جهانی آمریکا و شوروی در حوزه هایی که منافع دو قدرت با هم در تلاقی بودرویداد.در آن دوره از منابع اطلاعاتی مانند اینترنت و .. خبری نبود و در غیاب آن قدرتهای جهانی می توانستند تا حد زیادی به کنترل مستقیم امور بپردازند. تحولات مصر در حالی رویداده است که نسلی نو بدون تجربه مستقیم دیکتاتوری های گذشته پا به عرصه گذاشته است. در شرایطی که دولت پرزیدنت مرسی دچار اشتباهات فاحشی شد و با همین سیاق برخی اقدامات فراقانونی را انجام داد(مانند رابطه مجریه با قضاییه و مقاومت آنها) هم سیاستمداران مخالف بادر پیش گرفتن روشی نا متناسب برای وضعیت کنونی، به بی ثباتی سیاسی دامن زدند؛ اعتراض گروههای ناراضی مردم را نیز دولت کنونی با روشهای سرکوب شدید دوران قبل پاسخ نداده و در کنار هم قرار گرفتن این سه مسئله با برخی دخالتهای احتمالی کشورهای منطقه در امور داخلی مصر؛ می توان گفت که این کشور در معرض خواست تغییر بیشتراز سوی مخالفان قراردارد. امری که نه به ثبات سیاسی مصر کمک می کند و نه هدف گروه ها وشخصیت های سیاسی مخالف دولت کنونی مصر را تحقق می بخشد. آقای مرسی هم مکانیزم های فرابشری چون عصای موسی را در اختیار ندارد که به زعم نویسنده بتواند بدون بکارگیری عقلانیت سیاسی آنرا برای حل مشکلات مصر به صورت معجزه آسا بکارگیرد. به نظر می رسد عدم آشنایی نویسنده با زبان سیاست و قدرت در تحلیل پدیده های سیاسی به ناچار وی را به پیشگویی وادار کرده است. در ضمن ترجمه ی دقیق واژه: محكمة العدل الدولية دیوان دادگستری بین المللی است.