رمضان ماه زلال سپیده دم و گرایش به نفس بهشتی است که در هر وجب آن بوی بندگی نجوا می‌دهد و نی نوازی که با چشم طراوت آفرینش نوای ربناها را بر سر کوچه‌های بهشت مستقر کرده.

میان من و سجده‌گاهت فراقی جز عطر تو نیست و در سپیده دم، تقلایی جز دیدار تو ندارم.

خالقا جز به مرحمت نگاه تو ابری نمی‌چکد، اما بیا ببین هوای دلم عجیب بارانی است، در نبود نگاهت آسمان دلم دگر رنگی ندارد... .

فراوان شگفت هاست اما در شگفت آنم که هر سال مرا می‌طلبی و من هر سال بهانۀ خفتگی دارم که مبادا شرمنده تو شوم.

سزاوار آنم که نبینم چراغ جهان را که مبادا آن دو گوی در طلوعت به لرزه در آید.

دوست من بیا و رمضان را دریاب، رمضان همان سجده گاهی است که خواهان توست. رمضان آن مادری است که شامگاه به نزدگهواره‌ات بارید،آن پدری که هنگام سحر پیش از تو برای لبخندت اشک ریخت. رمضان آن عصایی است که در کهنسالی چو سازه‌ای فولادین تو را استوار نگه می‌دارد. رمضان را دریاب تا خودت را دریابی، رمضان اجلی است که تورا به سنجش می‌کشد و تو بی خبر،هر لحظه می میری. مرگت را گرامی بدار تا عابدی مخلص باشی.