هدف و منظور از آفرینش مردم از یک مرد و زن همان بازگشت نسب انسانها به آدم و حواست، بنابراین چون همه از ریشهی واحد هستند. معنی ندارد که از نظر نسب و قبیله بر یکدیگر افتخار کنند، و اگر خداوند برای هر قبیله و طایفهای ویژگیهایی آفریده برای حفظ نظم زندگی اجتماعی مردم است، چرا که این تفاوتها سبب شناسایی است، و بدون شناسایی افراد، نظم در جامعهی انسانی حکمفرما نمیشود؛ چرا که هرگاه همه یکسان و شبیه یکدیگر و همانند بودنند، هرج و مرج عظیمی سراسر جامعهی انسانی را فرا میگرفت، در این باره خداوند در قرآن کریم میفرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاکُمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (حجرات: ۱۳) «ای مردم ما شما را از یک مرد وزن آفریدیم، وشما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید.»
در اینکه میان شعوب (جمع شَعْب بر وزن صَعْب) به معنی گروه عظیمی از مردم و قبایل چه تفاوتی است؟ مفسران احتمالات مختلفی دادهاند، جمعی گفتهاند: دایرهی شعوب گستردهتر از دایرهی قبایل است، همانطور که شعب، امروز بر یک ملت اطلاق میشود. بعضی شعوب را اشاره به طوایف عجم غیر عرب و قبایل را اشاره به طوایف عرب میدانند و بالاخره بعضی دیگر شعوب را از نظر اشاب انسان به مناطق جغرافیایی، و قبایل را ناظر به اشاب او به نژاد و خون شمردهاند. بدون شک هر انسانی فطرتاً خواهان این است که موجود با ارزش و پرافتخاری باشد، و به همین دلیل با تمام وجودش برای کسب ارزشها تلاش میکنند. ولی شناخت معیار ارزش با تفاوت فرهنگها کاملاً متفاوت است، وگاه ارزشهای کاذب جای ارزشهای راستین را میگیرد.
گروهی ارزش واقعی خویش را در انتساب به قبیلهی معروف و معتبری میدانند، و لذا برای تجلیل مقام قبیله و طایفه خود دائماً دست و پا میزنند، تا از طریق بزرگ کردن آن خود را به وسیلهی انتساب به آن بزرگ کنند. مخصوصاً در میان اقوام گذشته افتخار به انساب و قبایل رایجترین افتخار موهوم بود، تا آنجا که هر قبیلهای خود را قبیلهی برتر و هر نژادی خود رانژاد والاتر میشمارد، که متأسفانه هنوز رسوبات و بقایای آن در اعماق روح بسیاری از افراد و اقوام وجود دارد. گروه دیگری مسألهی مال و ثروت و داشتن کاخ و قصر و خدم و حشم و امثال این امور را نشانهی ارزش میدانند و دایماً برای آن تلاش میکنند، در حالی که جمع دیگری مقامات بلند اجتماعی و سیاسی را معیار شخصیت میشمارند؛ و به همین ترتیب هر گروهی در مسیری گام بر میدارند و به ارزشی دل میبندند و آنرا معیار میشمارند.
اما از آنجایی که این امور همه اموری است متزلزل، برون ذاتی و مادی و زودگذر یک آیین آسمانی همچون اسلام هرگز نمیتواند با آن موافقت کند، لذا خط بطلان روی همهی آنها کشیده و ارزش واقعی انسان را در صفات ذاتی او مخصوصاً تقوا و پرهیزگاری و تعهد و پاکی او میشمارد حتی برای موضوعات مهمی همچون علم و دانش، اگر در مسیر ایمان و تقوا و ارزشهای اخلاقی قرار نگیرد اهمیت قایل نیست؛ و عجیب است که قرآن در محیطی ظهور کرد که ارزش قبیله از همهی ارزشها مهمتر محسوب میشد، اما این بت ساختگی در هم شکست و انسان را از اسارت خون و قبیله و رنگ ونژاد و مال و مقام و ثروت آزاد ساخت و او را برای یافتن خویش به درون جانش و صفات والایش رهبری کرد. جالب اینکه در شأن نزولهایی که برای این آیه ذکر شده نکاتی دیده میشود که از عمق این دستور اسلام حکایت میکند، من جمله بعد از فتح مکه پیغمبر اکرم (ص) دستور داد اذان بگویند، بلال بر پشت بام کعبه رفت، و اذان گفت، عتاب ابن اسید که از آزادشدگان بود گفت: شکر میکنم خدا را که پدرم از دنیا رفت و چنین روزی را ندید و حارث ابن هشام نیز گفت: آیا رسول الله غیر از این کلاغ سیا ه کسی را پیدا نکرد؟
بعضی دیگر گفتهاند: آیه هنگامی نازل شد که پیامبر اسلام (ص) دستور داده بود دختری به بعضی از موالی بدهند (موالی به بردگان آزاد شده، یا به غیر عرب میگویند) آنها تعجب کردند و گفتند: ای رسول خدا آیا میفرمایید دخترانمان را به موالی دهیم؟ در حدیثی میخوانیم: روزی پیامبر (ص) در مکه برای مردم خطبه خواند و فرمود: «ای مردم: خداوند از شما ننگ جاهلیت و تفاخر به پدران و نیاکان را زدود، مردم دو گروه بیش نیستند، نیکوکارو با تقوا نزد خدا و یا بدکار و شقاوتمند و پست در پیشگاه حق، همه مردم فرزند آدم هستند و خداوند آدم را از خاک آفرید.»
در کتاب آداب النفوس «طبری» آمده که پیامبر (ص) در اثناء ایام التشریق (روزهای ۱۱و ۱۲و ۱۳ ذی الحجه) در سرزمین منی در حالیکه بر شتری سوار شده بود رو به سوی مردم کرده و گفت: «ای مردم بدانید که خدای شما یکی است و پدرتان یکی، نه عرب بر عجم برتری دارد نه عجم بر عرب، نه سیاهپوست بر گندمگون و نه گندمگون بر سیاهپوست مگر به تقوا، آیا من دستور الهی را ابلاغ کردم؟ همه گفتند: آری، فرمود: این سخن را حاضران به غایبان برسانند و نیز در حدیث دیگری در جملهها یی کوتا ه و پر معنی از آن خضرت آمده است: «خداوند به وضع خانوادگی و نسب شما نگاه نمیکند و نه به اجسام شما و نه به اموالتان، ولی نگاه به دلهای شما میکند کسی که قلب صالحی دارد خدا به او لطف و محبت میکند، شما همگی فرزندان آ دمیاید و محبوبترین شما نزد خدا، با تقواترین شماست.»
ولی عجیب است که با این تعلیمات وسیع و غنی و پربار هنوز در میان مسلمانان کسانی روی مسألهینژاد، خون و زبان تکیه میکنند و حق مسلمانی دیگر را زیر پا میگذارند، اسلام با عصبیت جاهلیت در هر شکل و صورت مبارزه کرده است تا مسلمانان جهان را از هرنژاد و قوم و قبیله زیر پرچم واحدی جمع آوری کند نه پرچم قومیت و نژاد و نه پرچم غیر آن، چرا که اگر خود را مسلمان میدانیم اسلام هرگز این دیدگاههای تنگ و محدود را نمیپذیرد و همه را موهوم و بیاساس میشمارد، حتی در حدیثی آمد که پیامبر (ص) در مورد عصبیت جاهلیت فرمود: «دعوها فإنها منتنه» (آن را رها کنید که چیز متعفنی است) اما چرا این تفکر هنوز مورد علاقهی گروه زیادی است که خود را ظاهراً مسلمان میشمارند و دم از قرآن و اخوت اسلامی میزنند؟ معلوم نیست؛ چه زیباست جامعهای که بر اساس معیار ارزشی اسلام «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاکُمْ» (حجرات: ۱۳) بنا شود و ارزشهای کاذبنژاد و مال و ثروت و مناطق جغرافیایی و طبقه از آن بر چیده شود، آری تقوای الهی و احساس مسؤولیت درونی و ایستادگی در برابر شهوات و پایبند بودن به راستی و درستی و پاکی و حق و عدالت این تنها معیار ارزش انسان است و نه غیر آن. هرچند در آشفته بازار جوامع کنونی این ارزش اصیل به دست فراموشی سپرده شده و ارزشهای دروغین جای آن را فرا گرفته است.
در نظام ارزشی جاهلی که بر محور تفاخر به آباء و اموال و اولاد دور میزد. یک مشت دزد و غارتگر پرورش مییافت، اما با دگرگون شدن این نظام و احیای اصل والای «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاکُمْ» محصول آن انسانهایی همچون خلفای راشدین، ابوذر، عمار و یاسر و بعدها صلاحالدین ایوبی بود ومهم درانقلاب جوامع انسانی احیای این اصل اصیل اسلامی است.
برای اتحاد و همبستگی و مبارزه با هرگونه تفرقه، خداوند میفرماید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»؛ «همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و از هم پراکنده نشوید.»
در مفهوم وسیع ارتباط با خدا که از معنی «حبل الله» استفاده میشود جمع است؛ تعبیر به حبل الله برای چیست؟ نکتهی جالب اینکه تعبیر از این امور به حبل الله در واقع اشاره به یک حقیقت است که انسان در شرایط عادی و بدون داشتن مربی و راهنما، در قعر درهی طبیعت و چاه تاریک غرایز سرکش و جهل و نادانی باقی خواهد ماند. و برای نجات از این دوره و بر آمدن از این چاه نیاز به رشته و ریسمان محکمی دارد که به آن چنگ بزند و بیرون آید، این رشتهی محکم همان ارتباط با خدا از طریق قرآن و آورندهی قرآن و جانشینان واقعی او میباشد. که مردم را از سطوح پایین و پست بالا برده و به آسمان تکامل معنوی و مادی میرساند وخداوند در دنباله همین آیه میفرماید «وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا» (آل عمران: ۱۰۳)؛ و یاد کنید نعمت خداوند را که شما با همدیگر دشمن بودید سپس خداوند در میان دلهای شما الفت قرار داد این چنین خداوند برای شما آیات خود را آشکار میسازد شاید هدایت شوید. در این آیت خداوند به نعمت بزرگ اتحاد و برادری اشاره میکند و مسلمانان را به تفکر در وضع اندوهبار گذشته، و مقایسه آن «پراکندگی» یا «وحدت» دعوت میکند، و میگوید: فراموش نکنید که در گذشته چگونه با هم دشمن بودید، ولی خداوند در پرتو اسلام و ایمان، دلهای شما را به هم مربوط ساخت و شما دشمنان دیروز و برادران امروز شدید. و جالب اینکه «نعمت» را دو بار در این جمله تکرار کرده و به این طریق اهمیت موهبت اتفاق و برادری را گوش زد میکند. نکته دیگر اینکه مسألهی تألیف قلوب مؤمنان را به خود نسبت داده میگوید: خدا در میان دلهای شما الفت ایجاد کرد و با این تعبیر، اشاره به یک معجزهی اجتماعی اسلام شده، زیرا اگر سابقهی دشمنی و عداوت پیشین عرب را درست دقت کنیم که چگونه کینههای ریشهدار در طول سالهای متمادی در دلهای آنها انباشته شده بود، و چگونه یک موضوع جزیی و ساده کافی بود آتش جنگ خونینی در میان آنها بیفروزد. مخصوصاً با توجه به اینکه مردم نادان و بیسواد معمولاً افرادی لجوج و انعطاف ناپذیرند و به آسانی حاضر به فراموش کردن کوچکترین مسایل گذشته نیستند در این صورت اهمیت این معجزهی بزرگ اجتماعی اسلام آشکار میشود. و ثابت میگردد که از طریق عادی و معمولی امکانپذیر نبود که در طی چند سال از چنان ملت پراکنده، کینهتوز، نادان و بیخبر، ملتی واحد، متحد و برادر بسازند!
این اتحاد و همبستگی همه از هدیه دادن اسلام است که خداوند به وسیلهی خاتم پیامبران به مسلمانان داده است.
نظرات
حاحی محمّد شادكام
04 بهمن 1391 - 05:22در گفتمان قرآنی ظاهراً وقتی مطلبی با خطاب يا ايّها الناس آغاز می شود همه مردم - اعم از مسلمان و غيره - مورد نظر است. در آيات ما نحن فيه اين واقعيّت مطرح است كه تمام انسانها از يك پدر ومادر زاده شده اند و تنوّع آنان از لحاظ نژادی ، ملی ، قبيله ای و ... در راستای شناسايی همديگر می باشد. هر فرد يا جمعی كه اين تفاوت ها را مايه تفاخر بر سايرين قرار دهد و حقوق ديگران را انكار يا پايمال نمايد خود را در معرض هلاكت می گذارد. سبب اين نابودی نيز عدم مراعات نظام خلقت الهی است. آنكه خيال نمايد كه اين امر از سر نادانی و ناكاردانی بوده است خود نادانی جاهل است كه عاقبتی جز فلاكت ندارد. در مدينه نبوی همه اهالی آن از حقوق بسزا برخوردار بوده و كما ينبغی تكاايف لازم را بر عهده داشتند. به عبارت روشنتر امّت محمّدی شامل همه اديان و اقوام و ملل بود.
آرام
09 بهمن 1391 - 12:10زور سپاس بو کاک هه ژار هیوادارم هه ر سه رکه وتو بیت
فایق رسولی
12 مهر 1395 - 09:27جزاک الله خیرا استاد منافی الله متعال شمارا در رسیدن ب اهداف والایتان توفیق دهد.
بدوننام
13 مهر 1395 - 04:45ممنون تشکر از آقای منافی بابت این زحماتی که برای هم میهمانی خودتون انجام می دید سپاس فراوان.م.ر