قریب به دو هفته از برگزاری نخستین همایش رواداری و دگرپذیری در تالار وحدت مهاباد سپری شد. طبیعتاً این همایش دبیران علمی و اجرایی و کارگروه ویژهی خود را دارد و بنده در این یادداشت کوتاه، به عنوان یک شرکتکننده، و البتّه مدیرمسؤول مؤسسهی فرهنگی- هنری هنرسرای قانون، که تنها برخی نامهنگاریها و پیگیریهای اداری را بر عهده داشته است، مواردی را به شرح زیر با مخاطبان معزّز در میان میگذارم:
۱- بلافاصله بعد از همایش و در موارد اندکی حتی قبل از برگزاری، داوریها و پیشداوریها در باب آن آغاز شد؛ به سهم خود به همهی عزیزانی که وقت گذاشتند و در این باب نگاشتند، -صرف نظر از جهتگیریهای سلبی یا ایجابیشان- دستمریزاد میگویم و از ورود جزئی به پاسخ برخی کملطفیها حذر میکنم.
۲- در این همایش، جمعی از اهل قلم و اندیشه، نتیجهی تلاش فکری خود را، غالباً از منظر دروندینی، در باب مفهوم دگرپذیری و رواداری با حاضران به اشتراک گذاشتند. البتّه دستِکم سه سخنرانی ارزشمند و پرمحتوا (از مجموع هشت سخنرانی) به شکل عمومی و غالباً بروندینی به موضوع نگریسته بودند؛ اگر پرسش کانونی این همایش، پرسش از امکان دگرپذیر بودن دینداران بوده باشد، میتوان ادّعا کرد که غالب گفتارها و نوشتارها تلاشهایی در جهت پاسخ به آن بودند. محروم شدن همایش البتّه از اندیشه و سخن غالباً متقن آقای دکتر علویتبار که رنج سفر را تحمّل کرده و در سالن حضور یافته بودند، اتّفاق ناگوار و تلخی بود و بیتردید صحبتهای او میتوانست بر غنای بحثها بیفزاید.
۳- آیا پرداختن به پرسش امکان دگرپذیری دینداران موضوعیّت و اهمّیّت دارد؟ تجربههای دور و نزدیک تاریخ و جغرافیای پهناور و پرتنش خاورمیانه نشان میدهد که پاسخ مثبت است. البتّه اگر سه مقاله/سخنرانی متفاوت و مهمّ پیشگفته را نادیده بگیریم، حق مخاطبان بود که به قول یکی از قلمهای فاخر منتقد، عنوان همایش، رواداری و دگرپذیری از دیدگاه قرآن و سنّت اعلام میشد. غریب است که چرا منتقدان با وجود هزینههای سنگین و فاجعهبار دگرناپذیریهای مبتنی بر/متکی به گزارههای دینی، برگزاری همایشی را با درونمایهی دینی با هدف ترویج رواداری برنمیتابند؟
یکی از دستاوردهای این همایش شاید برملا شدن حجم نابردباری و دگرناپذیری متراکم نزد برخی قلمهای به ظاهر سکولار و لیبرال بود.
۴- پیشینهی توجّه بانیان همایش و همفکران آنان به مفهوم دگرپذیری و رواداری، بسی پیش از همایش اخیر است؛ دهها مقالهی مندرج در پایگاه اطلاعرسانی اصلاح، نشریهی اندیشهی اصلاح، فرازهای پیاپی سندهای راهبردی و بالادستی جماعت دعوت و اصلاح شاهد این مدّعاست. این همایش نام «اوّلین همایش» را بر خود داشت؛ همایشهای آتی میتواند زمینهی گفتوگوی جدّیتر طیفهای مختلف را فراهم نماید. فقدان گفتوگو، تنها به گمانهزنیهای مبتنی بر توهّم توطئه دامن میزند. تأکید میکنم این جمع در رهگذر ترویج و نهادینه کردن ارزش راهبردی مدارا، بیش از گذشته، آمادهی همفکری و تشریک مساعی با همهی کنشگران و مجموعههای وفادار به روشهای مدنی است.
نظرات
شوانه مام رسولپور-پیرانشهر
13 مرداد 1398 - 05:40توضیحاتی منباب روشنگری های جناب دکتر ستوده که ایشان می فرمایند چرا منتقدان جامعه از یک تشکیلات دینی برگزاری همایشی را با درونمایهی دینی با هدف ترویج رواداری برنمیتابند؟ یا اینکه فورا شما بزرگوار اظهار نظر در خصوص برملا شدن حجم نابردباری و دگرناپذیری متراکم نزد برخی قلمهای به ظاهر سکولار و لیبرال بودید. فرد باور است .خود باور، خودشناس و خودآگاهست. فردیتاش را تبلور وجود اجتماعی – فرهنگی خود میداند. به آن حد از خودآگاهی شخصیتی رسیده است که نیاز به آقا بالاسر نداشته باشد، به پختگی و بلوغ فکری دست یافته است. میرود تا به این پرسش که من کیستم پاسخ بگوید، در نگاه او فرد همه چیز است و قابل ارج و ستایش، فردی که جدا از جامعه نیست و فردیتاش در مجموعهای از روابط انسانی و اجتماعی تشخص و هویت مییاید.( بین فردیت و «منیت» فرق میگذارند. منیت برتردانستنِ «من» از جامعه است و همه چیز برای، و در راهِ «من» است). آزاداندیش و آزادیخواه ست, و این مهمترین شاخصه ی روشنفکر است. کثرتگرا (پلورالیست) است. پذیرنده ی اصلِ ضرورتِ تنوع افکار و رفتار، و مدارا و تساهل است. اهل گفت و گو ست . عدالت خواه , قانون گرا و پایبند به حقوق بشر است. باور دارد که گوهر روشنفکری آزاد اندیشی , آزادی خواهی و عدالت طلبی ست . صلحخواه و بیزار از جنگ و ستیزنده با جنگ افروزی ست . نقش روشنفکر چیست ؟ روشنفکر با کنشِ و نقش اجتماعی اش هویت روشنفکری پیدا می کند, والا همه به درجاتی روشنفکرند. روشنفکر نقش اش را از خویشتنِ خویش آغازمیکند، در خانه، محله، محیط کار، گروه , سازمان , حزب سیاسی و تشکلهای مختلف فرهنگی و در جامعه, تجلیی فکر «روشن» میشود. باورمندیاش به خرد، فردیت، آزادی، عدالت , دموکراسی و توسعه را در کردار خود نشان میدهد. در هر عرصهای که توان دارد دخالتکننده، تلاشگر و مبارز است و فلسفه, سیاست , فرهنگ , زبان و دین را با دنیای مدرن آشنا و نزدیک می کند. انسانِ تشکل و عمل است و بر پایهی خرد و شعورش عمل میکند. آزاداندیشی، آزادمنشی، آزادیخواهی و انسانیت را در رفتار روزانهاش باز میتاباند. مردم را با مفاهیم و مقوله های آزادی، عدالت و توسعه آشنا میکند. مبلغ و مروّج اندیشهی نجات فردی با عنایت به رهائیی جمعی از هرگونه قدرت, سیطره , سلطه و ستمگری است. وجدان اجتماعی جامعه است . بحران ها و ناهنجاری ها را نشان می دهد و راه برون رفت می جوید. آیا قدرت تنها در قدرت سیاسی حاکم متبلور می شود؟ در هر نوع رابطه ی انسانی و اجتماعی ( حتی رابطه زبانی و رابطه جنسی) رد پای قدرت یا تحمیل اراده را به اشکال گوناگون می توان دید . قدرت در ساختار خانواده , گروه ها , سازمان ها , احزاب , نهاد ها و نظام های سیاسی , و به عنوان کیفیتی که در روابط میان تمامی گروه های اجتماعی آن را می توان دید , عمل می کند. در تعابیر جدید , به ویژه دربرخی روابط غیر سیاسی, که اجباری در آن ها نیست مفاهیم مرجعیت , اقتدار, اتوریته و نفوذ جای قدرت را گرفته اند . احزاب از متن دمکراسی استخراج میشوند و این احزاب هستند که میتوانند تجلی حضور مردم در عرصه های سیاسی، فرهنگی " اجتماعی" دینی تصمیم گیری و تصمیم سازی را فراهم کنند نوسازی (modernization) مقدمه: پیش شرط مهم طرح نو سازی همانگونه که از ظاهر این کلمه آشکار است مربوط به کشورها و جوامعی است که مدرن نیستند. کشورهایی که بدنبال نو شدن هستند باید مقدمات و شرایط و زمینههای اجتماعی و فکری نوگرایی را آماده کنند. جهان غرب پس از تدارک این مقدمات و پیش شرطها به دنیای جدید قدم نهاد. به نظر میرسد چهار رخداد مهم در غرب از مهمترین عوامل و اسباب بستر ساز مدرن شدن میباشد. چهار حادثه که سبب نو شدن جوامع غربی شده است 1- رنسانس یا جنبش نوزایی : حادثهای که از قرن 14 میلادی تا قرن 16 زندگی و تفکر جوامع غربی را به شدت متأثر و متحول ساخت. از یک نظر نوگرایی را مولود رنسانس دانسته اند. 2- جنبش اصلاح دینی : این حادثه در قرن 16 به رهبری مارتین لوتر آلمانی آغاز شد. تقویت مبانی تفکر نوگرا و شکست اقتدار و استبدار کلیسا، تزلزل در سلطه نهادهای وومذهبی و رواج آزاد اندیشی ارمغان این جنبش بود. ماکس وبر بروز سرمایه داری را که یکی از مولفههای مدرنیته است تأ ثیر پذیرفته از اخلاق پروتستانی و نگاه خاص آن به مواهب دنیوی و رویکرد فرد گرایانه پروتستانها میداند. 3- جنبش روشنگری: رخداد سومی که در رونق ایده نوگرایی در غرب موثر واقع شد جنبش روشنگری یا عصر خرد در غرب است. روسو از این دوره درغرب مطرح میشود. این دوره را که شامل اواخر قرن 17 و تمام قرن 18 میلادی است دوره روشنگری نامیده اند. تفکر مدرن در همه عرصهها در همین مقطع زمانی غالب میگردد. سیمای جامعه غرب در همین دوره مدرن میشود . مواردی چون ایمان به خرد، پیشرفت، نقد و اصلاح باورها و هنجارهای متداول، رواج تساهل و شکیبایی (بردباری) درمیان نهادهای دینی، سیاسی و اجتماعی، اهتمام به علوم تجربی (science) و سکولاریزم را از جمله ویژگیهای این دوره میتوان برشمرد. 4- انقلاب صنعتی: آخرین و موثرترین عامل بسترساز مدرن شدن در غرب انقلاب صنعتی است که در قرن 18 از انگلستان آغاز شد و تأثیرا عمیقی را در زندگی و تفکر انسان غربی بر جای نهاد. مجموعه این عوامل و اسباب متعدد سبب تغییر و تحول جوامع کهن غربی به اجتماعات جدید گردید. نوسازی - تعریف نوسازی - ابعاد نوسازی - الگوهای نوسازی - اجتناب ناپذیری نوسازی تعریف نوسازی نوسازی معادل کلمه modernization که در ترجمههای فارسی معمولا به شکل مدرنیزاسیون نوشته میشود . این واژه از کلمه modern به معنای نو و جدید مشتق شده میباشد و در اصطلاح علمی عبارت از روند مبتنی بر بهره برداری خردمندانه از منابع و با هدف ایجاد جامعه نود . به عبارت دیگر مدرنیزاسیون یا نوسازی عبارت از فرایندی است که بر اساس آن جوامع سنتی به سوی همه یا برخی از شاخصهای جوامع مدرن مانند پیشرفت علمی، رشد اقتصادی، توسعه سیاسی و اجتماعی و تحولات فکری و فرهنگی حرکت میکنند . بنابر این نوسازی فعالیت و سیاستی است اجتماعی – فرهنگی و اقتصادی و آگاهانه برای نزدیک سازی جوامعی که دارای اوصاف و عناصر مدرنیته نیستند به وضع جوامع مدرن. مفهوم نو سازی متضمن تغییر اساسی در ساختار، اعتقادات و ارزشهای اجتماعی مردم در همه عرصههای اندیشه و عمل انسان است. ابعاد نوسازی - بعد سیاسی - بعد اقتصادی - بعد اجتماعی - بعد فرهنگی نوسازی دارای ابعاد چهار گانه است اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است . شاخص نوسازی در بعد اجتماعی افزایش و رواج شهر نشینی است . در بعد فرهنگی گسست از از سنت و افزون زدایی . در بعد اقتصادی اشاعه بازار آزاد و رقابت عقلانی، رشد در آمد سرانه و امثال آن است. در بعدسیاسی شاخص عمده آرمانی شدن میکانیزم مردم سالار و نقش آفرینی مردم در تعیین سرنوشت خویش و تعیین ساختار مطلوب سیاسی . نوسازی در بعد سیاسی هم چنین تغییر در نظام سیاسی، فرهنگ سیاسی و ساختار سیاسی را شامل است. الگوهای نوسازی 1- دمکراسی سیاسی 2- دمکراسی قیومتی ( هدایت شده) 3- الیگارشی جانبدار نوسازی ( اقلیت) 4- الیگارشی توتالیتر 5- الیگارشی سنتی نظریه پردازان توسعه و نوسازی سیاسی به الگوهای متعددی برای نوسازی سیاسی اشاره داشتهاند . پنج الگوی نوسازی توسط ادوارد شیلز صاحب نظر در نوسازی سیاسی مطرح شده است. اول: دمکراسی سیاسی دراین الگو به بومی سازی الگوی غربی توجه بیشتری صورت میگیرد. تفکیک قوا، کنترول قدرت سیاسی، نظام انتخاباتی و بسیاری از مفاهیم مدرن سیاسی را با شرایط محلی انطباق میدهد مانند هند و ترکیه. دوم : دمکراسی قیمومتی این الگو همان دمکراسی هدایت شده است . در این نوع دمکراسی همه نهادهای دمکراسی سیاسی وجود دارد اما قوه مجریه بر قوه قضائیه و مقننه اشراف کامل دارد. احزاب مخالف، مطبوعات و افکار عمومی آزادی محدودی دارند. نظیر اندونیزی در دوران احمد سوکارنو. سوم : الگوی الیگارشی جانبدار نوسازی در این الگو یا الیگارشی نظامی سیاست را قبضه میکند و یا یک حزب سیاسی با غیز قانونی اعلام کردن احزاب دیگر قدرت سیاسی را در تصرف خود نگه میدارد. هدف الیگارشی حاکم هدایت کشور به سوی نوسازی است. مثل حزب بعث سوریه. چهارم : الیگارشی توتالیتر این الگو در واقع دولت پلیس است . افکار عمومی در آن اهمیتی ندارد . حقوقی برای مردم منظور میشود که طبقه حاکم بخواهد. آلمان دوره نازیها و ایتالیای فاشیستی و ژاپن ملیتاریست دوره جنگ جهانی دوم. پنجم: الیگارشی سنتی در این الگو نوعا نظام سیاسی سلطنتی و موروثی است و کشور از لحاظ علمی و صنعتی عقب مانده محسوب میشود. عربستان سعودی را میتوان از نمونههای این الگوی نوسازی سیاسی به حساب آورد. اجتناب ناپذیری نوسازی نو گرایی و نوسازی روند برگشت نا پذیر است. نظام سیاسی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشور نمیتواند به وضع قرن 19 یاحتی قرن 20 بر گردد. واقعیت این است که ما چه بپذیریم و چه نپذیریم پروسه نوسازی نیروی مقاومت ناپذیری است که در گذر زمان بر سراسر جهان و همه تمدنها گسترده خواهد شد. یک نظریه در مورد نوسازی با قاطعیت مدعی است که تمام جوامع سنتی جهان به تدریج صنعتی و شبیه اروپای غربی و امریکای شمالی خواهند شد. مطابق این نظریه نوسازی ثمره فرایند همگرا است که باعث میشود همه کشورهای جهان به تدریج مشابه یکدیگر شوند.