نویسنده: محمدصدیق قطبیراد
در زاویهی نگاه فقیهانه، خداوند در هیئت حاکمی آمر و ناهی جلوهگر میشود؛ حال آنکه در منظر پر لطافت عارفان، خداوند نه تنها در چهرهی محبوبِ دلنشین، بلکه در سیمای عاشق (۱) و محبّ و طالبِ آدمیان، رخ مینماید. خدایی که در جست و جوی انسانهاست و مهربانانه آغوش خویش را به سمت بندگانش گشوده است. خدایی که شبانگاهان که آدمیان در خواب ژرف آرمیدهاند، به انتظار نیایش و نجوای آنان نشسته، و ایشان را میطلبد.
خدایی که چنانچه آدمی به آهستگی به سوی او گام بردارد او شورمندانه، دوان دوان به سراغ او میآید. رابطهی انسان و خدا از دریچهی نگاه عارفان، رابطهای مبتنی بر کِشش و جاذبه است و این کشش و جذبه، ابتدائاً از سوی خداوند پدید میآید و این کشش اوست که در آدمی، طلب و رغبت ایجاد میکند: این طلب در ما هم از ایجاد توست (مولوی )
بایزید بسطامی میگوید:
الهی؛ از محبت خویش نسبت به تو درشگفت نیستم حال آنکه من بندهای تهیدستم. شگفتی من از محبت توست نسبت به من، حال آنکه تو پادشاهی توانایی! (۲)
سی سال خدای را میطلبیدم، چون بنگرستم او طالب بود و من مطلوب! (۳)
بشناسی و دوستش نداری، محال است! (۴)
خانم سیمون وی، فیلسوف و عارف فرانسوی میگوید: در حقیقت، خدا در جست وجوی انسان است، نه انسان در جست و جوی خدا (۵)
پولاد پارههاییم آهن رباست عشقت اصلِ همه طلب تو در خود طلب ندیدم (مولوی)
جذبهی عشق به حدی است میان من و یار که اگر من نروم، او به طلب میآید!
در کتاب إحیاء علوم الدین، در اخبار داود (ع) آمده است که خداوند متعال به داود (ع) وحی کرده میفرماید:
«ای داود، اگر آنان که از من روی گرداندهاند میدانستند، که چه انتظاری برایشان میکشم و نرمی و ملایمت من با آنان تا چه حد است و چقدر مشتاق آنم که گناهان را ترک کنند، هر آینه از شوق، جان میسپردند و بند بند وجودشان بر اثر محبت من از هم میگسست. ای داود! این محبت من است نسبت به کسانی که از من روی گرداندهاند، پس چگونه خواهد بود محبت من نسبت به کسانی که به جانب من رو کردهاند.»(۶)
نبی اکرم (ص) میفرماید: «خداوند، هر شب پس از گذشتن دو سوم شب، به آسمان دنیا نزول میفرماید و میگوید: آیا کسی هست که مرا بخواند تا او را اجابت کنم؟ آیا کسی هست که از من بخواهد تا به او بدهم؟ آیا کسی هست که از من طلب بخشش کند تا او را ببخشم»؟ (بخارى:1145)
تعدادی اسیر جنگی نزد نبی اکرم (ص) آوردند. در میان آنان زنی وجود داشت که از پستانهایش شیر میریخت. ناگهان، در میان اسیران، چشماش به کودکی افتاد. به محض اینکه او را دید، در آغوش گرفت و به سینهاش چسباند و شروع به شیر دادنش کرد. نبی اکرم (ص) خطاب به اصحاب فرمود: «آیا این مادر، فرزندش را در آتش میاندازد»؟! گفتند: خیر، اگر توانایی داشته باشد (مجبور به انداختن نباشد) نمیاندازد. فرمود: «بدانید که خداوند، بر بندگانش از این مادر هم نسبت به فرزندش، مهربانتر است». (بخارى:5999)
مردی به حضور پیامبر(ص) رسید در حالی که در دستش چیزی بودکه با پارچه پوشیده شده بود. وقتی پرده برگرفت روشن شدکه جوجههایی کوچکندکه همراهشان پرندهای قرار دارد. پیامبر(ص) ماجرا را جویا شد. آن صحابی پاسخ داد: از کنار درختانی عبورکردم که لانههای پرندگان بر رویشان قرارداشت و من هم جوجههای یک لانه را برداشتم اما ناگهان مادر جوجهها آمده و دور سرم چرخ زد، من هم جوجهها را نشانش دادم و او خود را به آنان چسباند، لذا او را همراه جوجهها در لباسم پیچیدم. پیامبر(ص) به آن مرد گفت که جوجهها را بر زمین بگذارد، آن مرد چنین کرد و باز هم آن پرندهی مادر پرنگرفت و از جوجهها جدا نشد و همراهشان ماند. همگی از عطوفت مادر در شگفت شدند. پیامبر(ص) گفت:«آیا از مهر و عطوفت مادر پرنده به جوجههایش در شگفت شدید؟» گفتیم آری. پیامبر(ص) گفت: «سوگند به خدایی که مرا به حق مبعوث گردانیده است، خداوند از این مادر به بندگانش مهربانتر است.» (ابوداود)
در حدیث قدسی آمده است: «ای بندگان من، بیتردید من ظلم و جور را بر خویشتن حرام کرده و میان شما نیز حرام و ممنوع گردانیدهام، بنابراین به یکدیگر ستم نکنید. ای بندگان من، جملگیِ شما گمگشته و گمراهید، مگر آنکس که من هدایتش کرده باشم؛ پس از من طلب هدایت کنید، تا رهنمونتان شوم. ای بندگان من، همهی شما گرسنهاید، مگر آنکه من او را طعام دهم؛ پس از من طلب طعام کنید، تا شما را اطعام کنم. ای بندگان من، تمامیِ شما عریانید، مگر آنکس که من او را پوشانیده باشم، پس از من طلب پوشش کنید، تا شما را بپوشانم. ای بندگان من، شما بامدادان و شامگاهان خطا و اشتباه میکنید، و من تمامیِ گناهان را میآمرزم، پس از من طلب آمرزش کنید، تا شما را بیامرزم. ای بندگان من، شما نمیتوانید ضرر و صدمهای به من برسانید، و در توانتان نیست که منفعت و سودی عاید من کنید. ای بندگان من، اگر نخستین و آخرین فردتان، و انسان و جنتان، به مانند قلب متقیترین فرد باشند، این امر در مُلک و جبروت من چیزی نمیافزاید. و چنانچه نخستین و آخرین فردتان و انس و جنتان، به مثابهی قلب سرکشترین فرد در آید، چیزی از مُلک و جلال من نخواهد کاست. ای بندگان من! اگر نخستین و آخرین فردتان و انس و جنتان، جملگی در دشتی فراخ گرد آیند، و هریک از من چیزی درخواست کنند، به هر فرد، خواستهاش را عطا میکنم، بیآنکه چیزی از مُلک و جبروت من کاسته شود مگر به آن میزان که سوزن چون به دریا اندر شود، از آب دریا کم میکند. ای بندگان من! به راستی من تنها اعمال و رفتار شما را میشمارم و محاسبه میکنم، سپس به تمام و کمال، پاداش و جزای آن را به شما خواهم داد. پس هرکس پاداش نیکو یافت، خداوند را سپاس گوید و هر آنکه جزایی جز آن را یافت، جز خویشتن را نکوهش نکند.» (صحیح مسلم)
در حدیث قدسی دیگری آمده است: «من با بندهام بر اساس گمانی که به من دارد، رفتار مینمایم. و هنگامی که مرا یاد میکند، من با او هستم. پس اگر در تنهایی مرا یاد کند، من هم او را در تنهایی، یاد خواهم کرد. و اگر مرا در میان جمع، یاد کند، من او را در میان جمع بهتری، یاد خواهم کرد. و اگر به اندازه یک وجب به من نزدیک شود، من به اندازه یک متر به او نزدیک میشوم. و اگر به اندازه یک متر به من نزدیک شود، من به اندازه دو متر به او نزدیک میشوم. و اگر قدمزنان به سوی من بیاید، من دوان دوان به سوی او خواهم آمد». (بخارى:7405)
همچنین در حدیث قدسی آمده است: « ای فرزند آدم، تا زمانی که مرا میخوانی و به من امید بستهای، گناهان سرزده از تو را میبخشم و پروایی ندارم. ای فرزند آدم، اگر گناهانت سر به آسمان بردارند، سپس از من طلب گذشت کنی، از تو میگذرم؛ ای فرزند آدم، چنانچه تو با یک دنیا گناه به ملاقات من آیی در حالیکه برای من انباز و همتایی نگرفتهای، من در مقابل، با یک دنیا مغفرت، به پیشواز تو میآیم.» (روایت ترمذی)
از رسول مکرم اسلام (ص) روایت شده است که میفرماید: خداوند متعال دستانش را شباهنگام میگشاید تا خطاکار روز بازگردد و توبه کند و دستانش را به وقت روز میگستراند تا گنهکار شب به سوی او باز گردد، تا این که خورشید از مغرب طلوع کند(که نشانهی آغاز قیامت است) (صحیح مسلم)
در حدیثی دیگر میفرماید: «خداوند از توبهی بندهاش بیشتر از فردی خوشحال میشود که در جای خطرناکی منزل گرفته و سواری و آب و غذا، همراهش باشد. آنگاه، سرش را بر زمین میگذارد و لحظاتی میخوابد و بیدار میشود. میبینید که سواریاش رفته است. پس گرما و تشنگی بر وی غلبه میکند. در این وقت، با خود میگوید: بر میگردم و سر جایم میمانم. پس از برگشتن، باز هم لحظاتی به خواب میرود. سپس بیدار میشود و سرش را بلند میکند. ناگهان، سواریاش را در کنار خود میبیند». (یعنی خداوند از توبهی بندهاش از این فرد هم بیشتر خوشحال میشود). (بخارى:6308)
در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا؟ ابروی او گره نشد، گرچه که دید صد خطا
چشم گشا و رو نگر، جرم بیار و خو نگر خویِ چو آبِ جو نگر، جمله طراوت و صفا
من ز سلام گرم او آب شدم ز شرم او وز سخنان ِ نرم او آب شوند سنگها (مولوی)
**
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها
زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش وکم
زان سوی او چندان نعَم زین سوی تو چندین خطا
زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بد
زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا
چندین چشش از بهر چه؟ تا جان تلخت خوش شود
چندین کشش از بهر چه؟ تا در رسی در اولیا
(مولوی)
ای بسا مخلص که نالد در دعا تا رَوَد دودِ خلوصش بر سما
پس ملایک با خدا نالند زار کای مُجیب هر دعا و ای مستجار
بندهی مؤمن، تضرّع میکند او نمیداند بجز تو مستند
تو عطا بیگانگان را میدهی از تو دارد آرزو هر مشتهی
حق بفرماید که نه از خواریّ اوست عین تأخیر عطا، یاریّ اوست
حاجت آوردش زغفلت، سوی من آن کشیدش موکشان در کوی من
گر بر آرم حاجتش او وا رود هم در آن بازیچه مستغرق شود
گرچه مینالد به جان یا مستجار دل شکسته، سینه خسته، گو: بزار
خوش همیآید مرا آوازِ او و آن خدایا گفتن و آن راز او
و آنکه اندر لابه و در ماجرا میفریباند به هر نوعی مرا
طوطیان و بلبلان را از پسند از خوش آوازی قفس در میکُنند
(مثنوی، دفتر ششم)
دید موسی یک شبانی را به راه کو همی گفت: ای گزیننده اله
تو کجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامهات شویم شپشهایت کشم شیر پیشت آورم ای محتشم
دستکت بوسم بمالم پایکت وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من ای به یادت هَیهَی و هَیهای من
این نمط بیهوده میگفت آن شبان گفت موسی با کی است این ای فلان
گفت با آن کس که ما را آفرید این زمین وچرخ از او آمد پدید
گفت موسیهای بس مدبر شدی خود مسلمان ناشده کافر شدی
این چه ژاژ است و چه کفر است و فُشار پنبهای اندر دهان خود فشار
گند کفر تو جهان را گنده کرد کفر تو دیبای دین را ژنده کرد
گرنبندی زین سخن تو حلق را آتشی آید بسوزد خلق را
گفت ای موسی دهانم دوختی وز پشیمانی تو جانم سوختی
جامه را بدرید و آهی کرد تفت سرنهاد اندر بیابان و برفت
وحی آمد سوی موسی از خدا بندهی ما را زما کردی جدا؟
تو برای وصل کردن آمدی یا خود از بهر بریدن آمدی؟
هرکسی را سیرتی بنهادهام هرکسی را اصطلاحی دادهام
در حق او مدح و در حق تو ذم در حق او شهد و در حق تو سَم
ما بری از پاک و ناپاکی همه از گرانجانی و چالاکی همه
من نکردم امر تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم
هندوان را اصطلاح هند مدح سندیان را اصطلاح سند مدح
من نگردم پاک از تسبیحان پاک هم ایشان شوند و دُرفشان
ما زبان را ننگریم و قال را ما درون را بنگریم و حال را
ناظر قلبیم اگر خاشع بُوَد گرچه گفت لفظ ناخاضع رود
چند از این الفاظ و اِضمار و مَجاز سوز خواهم سوز، با آن سوز، ساز
آتشی از عشق در دل برفروز سر به سر فکر وعبارت را بسوز
موسیا آداب دانان دیگرند سوخته جان و روانان دیگرند
عاشقان را هر نفس سوزیدنی است بر ده ویران خراج و عشر نیست
(مثنوی، دفتر دوم)
مهربان و ساده و بیکینه است مثل نوری در دل آئینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی نام او نور و نشانش روشنی
خشم نامی از نشانیهای اوست حالتی از مهربانیهای اوست
تازه فهمیدم خدایم این خداست این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیک تر از رگ گردن به من نزدیکتر
آن خدای پیش از این را باد برد نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود چون حبابی نقش روی آب بود
میتوان با این خدا پرواز کرد سفرهی دل را برایش باز کرد
میتوان با اوصمیمی حرف زد مثل یاران قدیمی حرف زد
میتوان تصنیفی از پرواز خواند با الفبای سکوت آواز خواند
میتوان در وصف او هر چیز گفت میتوان شعری خیالانگیز گفت (۷)
(قیصر امین پور)
_________________
1_ ظاهراً در متون دینی، از واژهی عشق در زمینهی رابطهی انسان وخدا استفاده نشده است. از نظر برخی، عشق افراط در محبت است و لذا نه در خصوص خداوند و نه محبت انسان به او قابل استعمال نیست، شیخ ابوعلی دقّاق میگوید: «عشق آن بود که در محبت از حد در گذرد و حق تعالی را وصف نکنند بدان... و اگر دوستی خلق همه به یک شخص دهند به استحقاق قدر حق سبحانه نرسد پس نگویند که بنده از حد در گذشت... وصف کردن حق به عشق بنده را ونه بنده را به عشق حق، بهیچ وجه روا نباشد _ رسالهی قشیریه» لذا، اطلاق واژهی عاشق برای خداوند متعال، با قدری مسامحه و اخذ معنای عرفی و نه اشتقاقی کلمه، همراه است.
2و3و4_ دفتر روشنایی، از میراث عرفانی بایزید بسطامی گردآوردهی محمدبن علی سهلگی، ترجمهی محمدرضا شفیعی کدکنی. انتشارات سخن. 1384.
5 _ نامه به یک کشیش، سیمون وی، ترجمه فروزان راسخی، نشر نگاه معاصر، 1382
6_ یا داود لو یعلم المدبرون عنی کیف انتظاری بهم و رفقی بهم و شوقی الی ترک معاصیهم لماتوا شوقاً وتقطعت اوصالهم من محبتی. یا داود هذه إرادتی فی المدبرین عنی فکیف إرادتی فی المقبلین علیّ. (إحیاء علوم الدین، کتاب المحبة والشوق والأنس و الرضا)
7_ قسمتی از مثنوی زیبای «پیش از اینها» از کتاب «به قول پرستو» دفتر شعری از قیصر امین پور.
نظرات
بيكران
15 فروردین 1391 - 07:54خيلي متاثر شدم عالي بود زنديگيتان خدايي باد.
بهار امیدوار
12 خرداد 1394 - 10:24سلام مرسی عالی بود فکر نمیکردم اصلا اینطور باشه