در مورد انسان، فساد در سه زمینه رخ میدهد:
1. در زمینهی روحی: حرکت صحیح در این زمینه آن است که انسان برنامهای را که خداوند فرستاده بشناسد و آن را یاد بگیرد و بدان پایبند گردد و متعهد و ملتزم شود که در آن مسیر و طبق آن برنامه حرکت نماید. حال اگر انسان نسبت به برنامهای که خداوند فرستاده جاهل باشد یا آن را شناخته اما متعهد و ملتزم به آن نباشد و در آن مسیر حرکت نکند، دچار فساد شده است که میتوان علت آن را در دو مقوله خلاصه کرد: ١- جهل 2- هوی؛ جهل برای انسان یکی از عوامل فسادهای بزرگ است که بدان دچار میشود و عامل دیگر پیروی از هوی و هوس است که گر انسان گرفتار آن گردد این هم یکی از عوامل فسادها میباشد.
2. در زمینهی جسدی: در این زمینه، فساد آن است که مثلاً انسان بیمار شود یا عضوی از اعضای بدنش بشکند یا آنها را از دست بدهد، همهی اینها فساد هستند، مثلاً اگر فردی چشمش کور گردد یا گوشش کر شود یا کمتر یا زیادتر از اینها، اینها همه فساد جسمی هستند نکتهای که در اینجا مهم است و لازم است که تذکر داد شود این است که وقتی انسان حق را میشناسد و با قلب و درون، متعهّد و پایبند به آن میگردد، این اعضا که خدمتکار روحاند، اگر راهی نداشته و میدانی برای عمل نمودن به آن تصمیم و تعهد درونی برایشان باز نباشد و نتوانند آن برنامه را اجرا کنند این هم فسادی است که انسان به آن دچار میشود، یعنی انسان در این مواقع دست بسته شده و از او سلب قدرت میگردد.
3. زمینهی سوم، فساد خارج از وجود انسان است: توضیح آنکه: جهان مادی به دو گونه در اختیار انسان قرار دارد، یکی از جنبهی علمی که انسان با آن مواجه میشود که با این اعتبار تمامی موجودات جهان هستی«آیه» هستند و انسان با نگاهی دقیق به آنها حقایق مربوط به ماوراء آنها را فهم میکند. دوم از این لحاظ که تمام این موجودات امکاناتی در اختیار انسان هستند تا از آنها برای انجام وظیفهی خود که خلافت است استفاده نماید. اگر رابطهی انسان با این عالم به غیر از دو جنبهی مذکور باشد، دچار فساد شده است یعنی اگر از این موجودات و امکاناتی جهان هستی برای علم(شناخت بیشتر خداوند) یا برای عمل(اجرای وظیفهی خلیفة اللهی) استفادهی صحیح نکند یا نگذارند که یا درست استفادە کند و یا خودش بهره نبرد، دچار فساد شده است که گوشهی محدودی از عواملی که مانع استفادهی درست انسان از امکانات جهان هستی میگردد فقر مادی است.
بنابراین طبق این زمینههای سه گانهی فساد، مفسد یا مفسدین هم به سه گروه تقسیم میشوند:
مُفسِد شماره یک: آن است که در زمینهی اول کار کند؛ یعنی در زمینهی روحی، که یا انسان را از علم خارج میسازد و از شناخت برنامهی خدا رویگردان میکند یا پس از آنکه انسان برنامهی خدا را شناخت، هوسش را تقویت میکند تا از آن برنامه منصرفش گرداند، این جنبه از فساد، کارِ بیشتر رهبران مذهبی است یعنی احبار و رهبان که خداوند در این باره در سورهی توبه میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ کَثِيراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ لَيَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ»(توبه /34) یعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید، هشدار و به هوش باشید طبقهای هستند که شما انتظار دارید در کنار آنها و به وسیلهی آنها به خوشبختی دنیا و آخرت برسید اما برعکسِ این انتظار شما، در هر دو جهان به شما لطمه میزنند بسیاری از رجال دینی، هم اموال مردم را به غیر حق میخورند و هم مردم را از راه خدا منصرف میگردانند؛ در این آیه، جملهی دوم؛ «يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» بسیار مهمّ است یعنی مردم را از راه خدا منصرف و خارج میسازند که این کار بیشتر رهبران مذهبی است تا رهبریت و سیادت مردم همیشه در دستانشان باقی بماند و از طرف دیگر چون خدمتکار و آلت دست طواغیت هستند کارشان این است که حقیقت را از مردم بپوشانند و مردم را از علم به برنامهی خدا محروم گردانند و اگر فردی برنامه خدا را شناخت، مشکلات بسیاری برایش پیش میآورند، هم با تخویف یعنی با ترساندن و هم با منصرف کردن او یعنی با گذاشتن انواع موانع بر سر راهش، فلذا رهبران مذهبی منحرف و منحرفکنندهی مردم که امروز بسیارند، مفسدین شماره یک هستند.
نکتهای که در اینجا لازم است بدان اشاره کنم این است که یکی از اقسام اعجاز برنامهی الهی این است که در طول تاریخ اینهمه انسان شیّاد و گردنکلفتِ دشمن اسلام در لباس اسلام برای نابودی آن کار کردند، افراد بسیاری، به جز تعداد کمی، در لباس رهبران مذهبی منحرف بودهاند اما اسلام هنوز باقی و نیرومندتر از گذشته است مثلاً اگر به «نازیسم»[1] در آلمان بنگریم که آنهمه قدرت و و نیرو از آن پشتیبانی میکرد و در برههای از زمان دارای نفوذ و گرایش بسیاری در زمین بود؛ اما سرانجامش چه شد؟ و چگونه نابود گردید؟ از آنجا که این مکتب برحق نبود، فلذا آنهمه حمایتها و پشتیبانیها ازآن، فایدهای نداشت و از بین رفت اما دستهها و گروههای فراوانی در قالب: ملأ، مترفین و مستکبرین با زر و زور و تزویر، از زمان حضرت نوح(ع) و قبل از او تا به اکنون، مشغول ضربه زدن به برنامهی خدا و از بین بردنش بوده وهستند اما روز به روز، قویتر و قویتر شده است که همین مسئله، باعث سرافرازی مؤمن است چرا که پیرو چنین مکتبی است.
مفسدِ شماره دو: آن است که در زمینهی دوم فعالیت میکند. این مفسدان کسانی هستند که از انسان سلب قدرت کرده و آزادی را از او میگیرند، بدین صورت که انسان حق را میشناسند و و پایبندش میشود اما وقتی بخواهد بدان جامه عمل بپوشاند، این مفسدان دستش را برای عمل میبندند و میدان عمل را بر او تنگ و محدود میکنند، اینها همان اهل زور و فرمانروایان ناروا میباشند.
مفسد شماره سه: در زمینهی سوم یعنی در مادّیات فعّالیت میکند، این مفسدان اهل زر و سرمایهدارانی هستند که برای انسان، فقر مادی ایجاد میکنند.
قرآن از مفسدین طبقهی اول و دوم به «مستکبرین» و از مفسدین طبقهی سوم به «مترفین» نام میبرد که مجموعاً آنان را «ملأ و مفسدین» مینامند که اساس بدبختی و بیچارگی بشریت، هم در دنیا و هم در آخرت اینها هستند. کار یک مفسد تنها این نیست که مثلا انسانی را از زندگی خوش و رفاه در این دنیا محروم گرداند، بلکه انسانی را که خداوند اینهمه استعداد و قوت به او بخشیده تا به طرف کمال حرکت کند و به مرتبهای برسد تا آیهای از آیات مهمّ الهی و یکی از نمایانگران صفات وی گردد این مفسدان، آنچنان در برابرش مانعتراشی میکنند که نه تنها نمیتواند به مطلوبش برسد بلکه تمام هدف و مقصودش این میشود که لقمه نانی به دست آورد تا سیر شود یا لباسی تهیه کرده و بر تن کند تا برهنه نماند و یا خانهای محقر داشته باشد و در آن سکنی گزیند، تمام اهدافش در زندگی در برآوردن این نیازهای اولیهی محدود میگردد و از حرکت به طرف کمال محروم میشود.
اگر اینطور به قضیه بنگریم میفهمیم که جرم این مفسدان تا چه اندازه بزرگ است و جواب این سؤال اینجا به خوبی روشن میشود که اگر پرسیده شود: انسان مفسدی که مثلاً هشتاد سال افساد میکند چرا باید تا ابد در جهنم بماند؟ مثلاً در کشور پاکستان که 100میلیون نفر[2] جمعیت دارد مشهور است که 3 میلیون نفر از آنها، فئودال یعنی سرمایهدار هستند و بقیه، انسانهای فقیر و بیچارهای هستند که در میان آنها حتی انسانی یافت میشود که لباسی ندارد که بر تن کند و تنها پارچه کهنهای را دور عورت خود میپیچد، اینگونه انسانها تنها از این زندگی مادی محروم نشدهاند بلکه سدّی محکم در برابرشان ایجاد شده که به طرف انسانیت نیز حرکت نکنند، یعنی میلیونها موجود را خداوند آفرید و بالقوه به هنگام تولد از مادر، آنها را انسان آفرید تا با استعداد خود حرکت نموده و بالفعل انسان گردند، اما این 3 میلیون مُفسدِ مستکبر اجازه ندادند و در نتیجه 100 میلیون انسان یا کمی کمتر به دست این 3 میلیون ضایع و نابود شده و هیچ میگردند، 100 میلیون نفری که باید انسان میشدند به هیچ، تبدیل میشوند به چیزی که ارزش آن را ندارد که به آنها انسان گفت و همینطور در هر سرزمین دیگری که اینچنین باشد؛ در تاریخ بشردر هر جامعهای عدهی بسیار کمی مفسد هستند و اکثریت گرفتار دست آنها گشتهاند که نه تنها در دنیا دچار بدبختی و بیچارگی شده بلکه برای همیشه، در مسیر به سوی کمال متوقف شدند و این شایستگی را ازدست دادند که در آخرت هم از نعمت خداوند بهرهمند گردند، نعمتی که برای کسانی است که در دنیا خداوند را به عنوان رحمان و رحیم و مالک شناخته و عبادت و استعانت خود را مخصوص او گردانیدند، اما در نتیجهی افساد این مفسدان، گمراه شده و نابود گشته و از بین رفتند؛ اما:
«وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ» و پروردگارت نسبت به حال مفسدین آگاهتر است یعنی: حیات دنیا که مرحلهای برای آزمایش مردم است، تبدیل به انواع موضعگیریها و واکنشهای گوناگون و متفاوت در برابر دعوت حق گردیده است و چنان مقرر شده که بعد از معرفی مسیر حق و انذار و تبشیر و اتمام حجت، هر کس به اختیار و میل خود موضعگیری نماید؛ اما باید توجه داشت که پروردگار نظارتی دقیق بر آنها دارد و آگاهتر از هرکسی به حال مردم است و طبق آن آگاهی خود تاویل را مقدر مینماید یعنی سرانجام وعاقبت افراد را هم در دنیا وهم در آخرت مشخص میکند.
بنابراین ای داعی حقّ: جای هیچگونه نگرانی و دلتنگی نیست و نباید خیالی یا تصوّری به ذهنت خطور کند که آیا ممکن است با انجام اینهمه کار بد و جرم و افساد از سوی مفسدین، گذشتی در آینده شامل حالشان شده و برخی اعمالشان پوشیده بماند، خیر چنین نیست بلکه پروردگارت از هر آگاهی آگاهتر است، و برای زمان معلوم و مقرر خود، اعمال مفسدانهی این افراد را ثبت و ضبط و نگهداری نموده است.
پاورقیها و ایضاحات:
[1] - نازیسم (به آلمانی: Nationalsozialismus) خلاصه عبارت ناسیونال سوسیالیسم به معنی سوسیالیسم ملی است. نازیسم به مجموعه ایدئولوژیهای حزب نازی گفته میشود.
[2] - پاکستان با نام رسمی جمهوری اسلامی پاکستان، کشوری در جنوب آسیا واقع در غرب شبهقاره هند است. این کشور از جنوب به دریای عمان، از غرب با ایران، از شمال با افغانستان، از شرق با هندوستان و از شمال شرق با چین هممرز است. مساحت پاکستان ۸۸۱٬۹۱۳ کیلومترمربع است و این کشور با ۲۴۲٬۹۲۳٬۸۴۵ نفر جمعیت، پنجمین کشور پرجمعیت جهان است. پایتخت آن، شهر اسلامآباد و بزرگترین شهر آن، کراچی نام دارد. زبان رسمی پاکستان، اردو و انگلیسی است. دین رسمی جمهوری فدرال پاکستان، اسلام است و در میان کشورهای اسلامی، دومین کشور از نظر تعداد مسلمانان محسوب میشود. در زمان القای این درسگفتار، جمعت پاکستان قریب به ١٠٠ میلیون نفر بوده است.
نظرات