متن سخنرانی دکتر «اسماعیل شمس» مدیر بخش پژوهشهای کردی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در حسینیه ارشاد تهران؛ در بزرگداشت حسن سلیمی عبدالملکی، نویسنده و شاعر کردی سرای مازندران:
«با نام و یاد خدا و با سلام و احترام خدمت حضار گرامی
سخنم را با دو مقدمهی کوتاه آغاز میکنم
نخست یک بیت شعر از مولوی که میگوید:
سختگیری و تعصّب خامی است تا جنینی کار خون آشامی است
به همه مازندرانیها و عبدالملکیهای عزیز به سبب انسجام و همدلی در برپایی این مراسم برای شاعر مشترکشان، جناب آقای حسن سلیمی عبدالملکی تبریک میگویم. وقتی در استان مازندران، جامعه کوچک کردی آن بیهیچ مشکل و مسئلهای امکان ترویج و ارتقای فرهنگ خودش را دارد و همه مدیران استان برای برپایی مراسم تقدیر از شاعر و نویسنده کردتبارش تلاش مینمایند و آن را از شبکه استانی مازندران به شکل مستقیم پخش میکنند، باید گفت که اهل فرهنگ این دیار از مرزهای تعصّب و سختگیری گذشته و دارای شخصیّت فرهنگی بالغ و پخته شدهاند.
به نظر من نحوه تعامل مازنیها با کردان و رابطهی همافزایانهی آنان با یکدیگر میتواند به الگویی مناسب و مفید برای همهی استانهایی تبدیل شود که چند قومی و چند مذهبی و چند فرهنگی هستند. الگوی مازندران نشان میدهد که کثرتگرایی فرهنگی و قومی، نه به عنوان یک تهدید، بلکه به مثابهی یک فرصت عالی برای بالندگی فرهنگی و اجتماعی و حتی اقتصادی جامعه است.
دوم در بیشتر استانهای ایران از گیلان و مازندران تا فارس و بلوچستان و از خراسان و سمنان تا قزوین و تهران جوامع کوچک مهاجر کرد وجود دارند که به ویژه از دوره صفویه به بعد بنا به علل سیاسی و نظامی از زادگاه اصلی خود دور شده و در سرزمینهای دیگری اسکان یافتهاند؛ اما هیچ کدام از آنان مانند کردهای خراسان و مازندران برای ایرانیان و کردان سایر نقاط جهان شناختهشده نیستند؛ این شناخت هم بیش از همه تنها در سایهی همّت و تلاش عاشقانهی آقایان کلیم الله توحدی و حسن سلیمی عبدالملکی میسّر شده است. برای من به عنوان یک پژوهشگر تاریخ و فرهنگ کرد، آقای سلیمی، صرفنظر از جنبههای شخصیّتی و انسانی والایش، از این جهت مهم است که برای نخستین بار جامعه گمنام کرد عبدالملکی را از حاشیه به متن آورد و حلقهی وصل اعضای پراکنده و از هم گسستهی این ایل در بیش از ده استان کشور شد. به موازات آن عبدالملکیها را با نیاکان کرد خود در کردستان وصل کرد. من به آقای سلیمی بابت این تلاش سیسالهی بیمزد و منت یا به عبارت دقیقتر کار دل تبریک میگویم و ایشان را مصداق بارز این خطاب چوپان به حضرت موسی در مثنوی میبینم که:
تو برای وصل کردن آمدی نی برای فصل کردن آمدی
بزرگداشت حسن سلیمی عبدالملکی بزرگداشت انسانیت و همهی انسانهای بزرگی است که در عصر جداکردنهای سیاسی و قومی و مذهبی برای وصل انسانها تلاش میکنند و محبّت و مهربانی را جایگزین نفرت و خشونت میکنند.
در این مجال کوتاه تنها به یک بعد از ابعاد متفاوت شخصیّتی، علمی و ادبی آقای سلیمی اشاره میکنم و آن تحلیل تاریخی برخی اشعار اوست. چند سال پیش که به دعوت آقای سلیمی به زاغمرز رفتم و هنگام غروب در ساحل ساکت میانکاله همراه او بودم، این فرصت برایم پیش آمد که چند بیت از اشعارش را از زبان خودش بشنوم. از صدای حزین و اشکهای جاری بر گونههایش آنگاه که از هورامان به عنوان خاستگاه نخستین عبدالملکیها میگفت، یک سوال بزرگ در ذهنم شکل گرفت و آن این که چرا او در حالی که یک زندگی نسبتاً مرفّه در زاغمرز در ساحل دریای خزر دارد و موطن جدیدش بسی پیشرفتهتر و غنیتر از هورامان فراموش شده توسط دولتیان است، همچنان در نوستالژی موطن قدیم به سر میبرد؟
این پرسش مدّتها ذهنم را مشغول خود کرد و سرانجام پاسخی حدسگونه برای آن یافتم که شاید به روانشناسی تاریخی مردم کرد و سیاق معیشت آنان مرتبط باشد. در جهان امروز، ناسیونالیسم را بر دو محور خاک (سرزمین) و خون (قوم و تبار) تعریف میکنند. در دنیای سنت هم روانشناسی شخصیت تاریخی اقوام و ملل مختلف بر این دو عنصر مبتنی بوده است. برخی اقوام مانند ترکان و عربان به خون بیش از خاک بها دادهاند و برخی دیگر مانند ایرانیان و یونانیان خاک را بر خون ارجح شمردهاند. اعراب آنگاه که از حجاز برخاستند و برخی در اندیشه انتشار دین و گروهی برای کسب ثروت ره در سرزمینهای جدید نهادند هرگز به موطن اصلی خود برنگشتند و در سرزمینهای جدید با خانواده و قبیله یا هم خونهای خود ساکن شدند. ترکهای غز یا سلجوقی نیز همین سنّت را تعقیب کردند. آنان نیز پس از ترک دشتهای مغولستان و ترکستان در شرق و تصرّف ایران و بینالنهرین در آنجا ماندگار شدند و به سرزمین خود بازنگشتند. در مقابل، کمبوجیه، داریوش و خشایارشا آنگاه که به یونان، شام و مصر هجوم بردند هرگز در آنجا نماندند و به جز کمبوجیه که اجل مهلتش نداد و در غربت درگذشت، دوتای دیگر با بخش اعظم سپاهیانشان به خاک خود برگشتند. یونانیان نیز، چه آنهایی که همراه اسکندر به ایران آمدند و چه آنهایی که کمی پیش از آن در جریان جنگهای اردشیرو برادرش کوروش دوم راهی ایران شدند، هیچکدام قصدی برای ماندن نداشتند. شاید کتاب بازگشت ده هزار نفر گزنفون که شرح مشقات یونانیهای حامی کوروش دوم در راه بازگشت از ایران به یونان است مهمّترین نماد شخصیّت تاریخی مبتنی بر خاک باشد.
با وجود این به نظر من هیچ قوم و ملتی در مشرق زمین بیشتر از کردها خاکمحور نبوده است و این ویژگی هم البته به زیستبوم حاصلخیز این مردم که در میان کوه و دشت و رودخانه قرار گرفته است، بر میگشت؛ چیزی که اعراب و ترکان بیاباننشین آن روزگار از آن بیبهره بودند. چه بسیار خانوادهها و طوایف همخون و خویشاوند کرد بر سر چند متر زمین با همدیگر منازعه کردهاند و خون مشترک را فدای خاک کردهاند. این ویژگی سبب شد تا کردها در طول تاریخ هرگز مانند اعراب و ترکان به قلمروهای دیگران حمله نکنند. برای نمونه بغداد به عنوان مرکز خلافت عباسی، بیش از هر قومی به قلمرو کردان نزدیک بود. در طول چند قرن، آل بویه دیلمی، ترکان سلجوقی و مغولان که سرزمین اصلیشان هزاران کیلومتر از بغداد دور بود به آنجا حمله کردند و خلافت عباسی را تحت کنترل خود در آوردند؛ اما هیچ حاکم کردی، حتی زمانی که توانش را داشت، حاضر نشد سرزمین خود را ترک کند و به بغداد برود. برعکس کردان برای دفاع از خاک خود بارها با مهاجمان و حتی با هم خونهای خود جنگیدهاند و سرزمینهای ویران شدهی خود را دوباره ساختهاند. هیچ قبیله کردی هم با اختیار خود کوچ دستهجمعی نکرده و سرزمین و خاک خود را رها نکرده است. تاریخ به ما میگوید که بیشتر قبایل کردی که امروز در اقصینقاط ایران مانند خراسان، گیلان، مازندران، بلوچستان و… زندگی میکنند، توسط حاکمان سلسلههای مختلف از دوران صفوی به بعد با هدف دور کردن آنان از مرکز قدرت یا جنگ با مهاجمان ترک و ازبک و ترکمن با اجبار کوچانده شدهاند. جالب آن است که بسیاری از آنان پس از استقرار در سرزمین جدید، اسامی روستاها و شهرهای قدیم خود را روی آن قرار داده و گاه کل ناحیه را کردستان نامیدهاند. از این رو در منابع صفویه تا قاجار بارها با اصطلاحاتی مانند کردستان خراسان و… روبرو میشویم. کردها گذشته از آن حتی چند قرن پس از کوچ اولیه هرگز زادگاه خود را فراموش نکرده و به یاد آن ماندهاند. فولکلور اقوام مهاجر کرد سراسر مشحون از یاد زادگاه و کوچ است. کوچ و مهاجرت و نوستالژی زادگاه و خاک دیرین، ریتم اصلی فولکلور کردهای خراسان و شمال ایران، بلوچستان و… است. حتی زمانی که شعرای منتسب به این مردم دست به قلم برده و شعر سرودهاند، نتوانستهاند از این ریتم اصلی جدا شوند.
شعر حسن سلیمی عبدالملکی نیز در چارچوب این سنت تاریخی، سراپا نوستالژی زادگاه و مشحون از غم و غصهای عمیق و روایت کوچ و هجران و فراق و آرزوی وصل است. حکایت شعر سلیمی عبدالملکی حکایت گمشدگی و گمگشتگی این «مسافرحیران» در دل تاریخ و جغرافیای پهناور این کشور است. از درون تک تک واژگان شعرسلیمی عبدالملکی عشق به این سرزمین دیده و شنیده میشود ولی درد بزرگ او و سایر عبدالملکیها این است که نمیدانند متعلق به کدام نقطه این مملکتند. میدانند، آنان را یکی از شاهان پس از صفویه کوچانده است ولی نمیدانند کدام شاه در کدام سال، کدام یک از پدران آنان را از کدام سرزمین به اینجا کوچانده است. آنان میدانند از اصل خویش دور گشته و درصدد کشف آن اصل و بازجستن روزگار وصلاند ولی نمیدانند چگونه و به چه صورت خاستگاه نخستین خود را پیدا کنند. حکایت آنان شبیه فرزندی است که چند ماه پس از تولد، پدر و مادرش را گم کرده و در همه عمر در جستجوی پیدا کردن این پدر و مادر است. عبدالملکیها نه تنها تاریخ که جغرافیای خود را از یک مقطع تاریخی به قبل گم کردهاند و در آرزوی یافتن آن به هر تلاشی دست میزنند. حسن سلیمی عبدالملکی بسان نی مولانا از جداییها شکوه و شکایت میکند، از بریدن به ناحق او از نیستان اولیه خود و دمیدن در نفیر قوم و تبارش توسط این و آن و کشاندن آنان از جایی به جای دیگر مینالد. او سینهاش را شرحه شرحه میکند تا درد اشتیاق و آرزویش برای بازگشت به آن خاک را فریاد زند. شعر عبدالملکی برای من حکایت نوستالژی خاک است و بس، حیرتنامهای است که سرگشتگی و سفر قبیله و ایل عبدالملکی را در طول تاریخ نشان میدهد. خوشحالم که تلاشهای حسن سلیمی عبدالملکی سرانجام به بار نشست و او پس از سالها کوشش بیوقفه توانست خاستگاه نخستین ایل خود را بیابد و همه طوایف پراکنده این ایل را در بیش از ده استان کشور مانند قطعات پازل به هم وصل کند و در این مجلس مقدّس کنار هم بنشاند. من به سهم خود این موفقیت را به ایشان تبریک میگویم و امیدوارم کاری که او برای وصل و نزدیکی این مردم به هم کرد، مقدمهای برای نزدیکی دلهای دیگری در ابعاد وسیعتری به هم شود. جا دارد همین جا از مازندرانیهای عزیز که فضای مناسبی را برای رشد و بالندگی این نویسنده کردتبار فراهم کردند و در بزرگداشت اوهم از همه وجود مایه گذاشتند، صمیمانه تشکّر کنم.»
منبع: سایت هماندیشان
نظرات